ترجمه دوم - بخش دوم - فصل هشت

ویکی‎کتاب، کتابخانهٔ آزاد
Travel Warning هشدار:

این صفحه مربوط به یک کتاب در حال گردآوری است. بدون هماهنگی مدیران به هیچ عنوان تغییری در این صفحه ایجاد نکنید. در صورتی که تغییری در این صفحه ایجاد کنید یک خرابکار محسوب می‌شوید و با شما برخورد خواهد شد

فرهنگ فناوری اطلاعات

از حدود 1970 تا کنون، در تاریخ، ما شاهد گذار جدیدی بوده ایم: از جامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی، از فرهنگ صنعتی به فرهنگ اطلاعاتی. عنصر حیاتی از این گذار، ظهور اطلاعات مدرن تکنولوژی (فناوری اطلاعات) بود. با ظهور این فناوری، موج جدیدی از اتوماسیون آغاز شد که شامل مهارتهای فرهنگی و دانش معقول بود که در دوران صنعتی، محکی برای شایستگی ها و لیاقت ها شده بود و منجر به طیف وسیعی از محصولات فرهنگی می شود. چگونه می توان این رده جدید از محصولات فرهنگی که در واسطی بین فرهنگ مادی و فرهنگ شناختی قرار گرفته است را درک کرد؟ چه رخدادی می تواند در دور دیگری از مبارزه بین این دو قسمت از فرهنگ-که قبلاً شرح داده شده است-دیده شود یا به عبارت دیگر بین سیستم فنی و سیستم دانش. یک بار دیگر، سیستم دانش یک بار دیگر، سیستم دانش با سیستم های فنی تلاقی کرده و برابر می شوند، و این به علت ارتفاعی است که رده منفعل از رده برون گرایی فعال دارد. تا به حال، دانش و بیان شده در کتابها، فقط ابزاري منفعل براي انجام يك فعاليت مشخص بوده است.. درست مانند ابزار عصر حجر، کتاب، به ميل خود، کاملا قادر به انجام هر گونه عملیات نيست. فن آوری اطلاعات همه آن را تغيير داده است. فناوری اطلاعات می تواند هر گونه (سری) از عملیات (ها)ي مورد نظر را از طريق وجود خارجي دادن، به صورت كاري هوشمند به انجام برساند. این رشد چشمگیر به سوء تفاهمي مشترک از هوش مصنوعی منجر شده است: پیروان این رشته اغلب فرض مي كنند كه فن آوری جدید، یک کپی برابر با اصل از بشر، تولید مي كند (یا دست کم، به زودی توليد خواهد كرد) كه همه ظرفيتهاي فکری و روانی انسان را داراست (Karpatschof، 1992). هیبت فناوري جديد باعث این سوء تفاهم شده است. فناوري جديدي که می تواند فعالیت هایی که قبلا به طور انحصاری در دسترس انسان بود را به انجام رساند. با این حال، "فعالیت" در کامپیوتر صرفا یک سیستم عملیات خارجی سازی شده است؛ از این رو، هیچ بخشی از IT هيچ نوعي از فعالیت های انسان را انجام دهد، همانطور كه كمبود انگيزه آگاهانه نيز حس مي شود. تا جائيكه به عمليات ساده مربوط مي شود، هيچ هدف عمدي ضميمه نمي شود و بنابراين چنين عمليات هايي داراي مشخصه هاي خاص عمليات يك انسان نيستند. بنابراین عملیات هاي IT باید با آن ماشین آلات صنعتی مقايسه شود كه كارهاي مکانیکی مشخص، تكراري و تعريف شده اي را انجام مي دهند. وضعیت فعلی بيانگر شانس قابل ملاحظه تري در اوضاع فرهنگ مادي و شناختي در مقايسه با مساوات صرفشان در درجه خارجی سازی مي باشد. خود نام پدیده، يعني فناوري اطلاعات، بيانگر انقلابي اجتماعي فعلي است كه بوسيله پيوند سريع اين دو جنبه از فرهنگ، متمايز مي شود. دقيقاً مانند دوران Luddite (روزگاري در انگليس بين سالهاي 1811 تا 1816 كه كارگراني كه ماشين هاي نساجي را چون نياز به كارگر را كم مي كردند در هم مي شكستند)، ما در حال حاضر شاهد نابودی همه بخشهاي کار و زحمت انسان و تنزل و تباهي همزمان کارگران از كار اخراج شده هستيم. همچنين ما می بینیم که چگونه طرحهاي نوآورانه و خود مختار بالاتر از آستانه جدید صلاحيت هاي فني هستند. آستانه اي که در حال حاضر بواسطه توابع شغلي، به بهترین نحو براي اتوماسيون سريع همخواني دارند. علاوه بر این، از نظر تئوري، آينده در تسخير چيزهايي است كه مي تواند اتوماتيك شود. همچنین در این زمان، ما شاهد يك تغيير در نظام صنعتی هستيم و يك تمایلي به سوی یک جامعه عادلانه. این جنبش، همانطور که در ایدئولوژی روشنگری و سوسیالیسم و در تکامل دموکراسی، بهداشت عمومی، رفاه و آموزش و پرورش بیان شد، در حال حاضر در حال برگشت بوده و پیروانش شكست خورده اند. توسعه فرهنگی كه قبلاً شرح داده شده، می تواند از نقطه نظر تئوری خارجی سازی من، همانطور که در نمودار زیر نشان داده شده، درك شود (نگاه کنید به شکل 3).

                             شکل 3 (سیر تکاملی ابزار و دانش)

در شکل 3 رقابت بین فرهنگ دانش (K)، كه در اینجا به صورت خط توپر کشیده شده و به صورت پريوديك از فرهنگ دانش (T) كه در اينجا با خط چين نمايش داده شده است، پيشي مي گيرد. اين پيشي گرفتن ابتدا در آغاز عصر برنز (مفرغ) رخ داده و مجدداً در عصر فناوري اطلاعات رخ مي دهد. صلاحیت در جامعه اطلاعات خود مختار و خود دستور العمل لذا به نظر می رسد که يك گام عمده جدیدی در تکامل فرهنگی در حال برداشته شدن است. در مرحله نخست، اولين چيزهايي كه بشر با خود به ارمغان آورد، ابزار و زبان بود. مرحله بعد (مرحله دوم) تکامل سیستم نوشتاری بود. سوم اختراع ماشین های اتوماتیک بود. چهارم و جدید ترین آن تکامل فن آوری اطلاعات است، که در همان آن انتقال (گذار) در سیستم معني در حال رخ دادن است كه پيشتر در سيستم فني صنعتي سازي اتفاق افتاده بود: يعني يك انتقال از يك حالت منفعل به يك حالت فعال از خارجی سازی . با انتقال از زبان شفاهي به زبان نوشتاري، سيستم معني، به حالت مستقل خارجی سازی شده يك ابزار ارتقاء مي يابد. هر دوي اين سيستمها مكمل هستند: در مورد اولي اضافه بر مباني عقلاني و فكري و در مورد دومي اضافه بر كارهاي دستي. هنگامی که صنعتی سازی صورت گرفت، سیستم فنی یک بار دیگر توسط برتر بودن حالت صرفا منفعلانه خارجی سازی از سیستم معنی پیشی گرفت. همین مسئله باعث می شود که سیستم دانش را نیز پشت سر بگذارد. یک کتاب هیچ اثر فایده ای ندارد مگر اینکه روی فکر ما اثر گذار باشد و بدین ترتیب احتمالاً روی اعمال ما نیز اثر گذار خواهد شد. در مقابل این تابع محدود شده، IT اکنون بسیاری از توابع فکری را تقریبا به همان ترتیبی که قبلاً ماشین آلات صنعتی کارکردهای دستی را مکانیزه کرده اند، خودکار سازی و اتوماتیک می کند. همچنین در این زمان، آستانه صلاحیت و شایستگی در فرایند تولید بالاتر از مهارت میلیون ها نفر از کارگران قرار می گیرد. به عنوان یک نتیجه، قربانیان به کارگران دستی (غیر خودکار) محدود نشده بلکه شامل حرفه های فکری و دفتری نیز می شوند. در مواجهه با این تصویر هشدار دهنده، یک نفر می تواند سوال کند که آیا استخدام توده فعلی ما، مشابه آنچه که در دوران صنعتی سازی نخستین وجود داشت، صرفاً یک پدیده گذرا و موقت است. اما افسوس که مسئله این نیست. شاغليني كه از كار اخراج مي شوند، مطمئنا قربانی يك تقاضاي رو به افزايش براي "صلاحيت " مورد نياز در IT‌ هستند. فراتر رفتن از اين آستانه صلاحيت فني، تنها برای به دست آوردن مهلتي کوتاه است. آنچه در حال حاضر براي نگاه داشتن يك شغل لازم است، بیش از صلاحيت؛ خصيصه اي لازم به نام كارايي و مهارت است. همکار من آقاي راسموسن مفهوم صلاحیت به صورت زير بيان مي كند: صلاحيت: يك كارايي واجد شرایط شخصی عبارتست از يك آشكارسازي از دانش، بینش و ارزش ها، که يك پيشامد پيچيده را وقوع پیچیده به گونه ای که یک حالت یا هدف مشخص به دست آيد، سازماندهي مي كند. وقتی ما از صلاحيت صحبت می كنيم، سر و كار ما با روشی است که در آن، ما به عنوان يك انسان به طور سیستماتیک و منظم دانش، بینش و ارزش ها را آشكار مي كنيم (راسموسن، 1995:7).

بنابراين صلاحيت، توانایی ارائه كار قانون مند، تکرار عملكرد و كارآمدي شناخته شده است؛ آنچه كه تضمين نمي شود، اما با این حال، نوآوری و تغيير پذيري است. این ویژگی مستلزم خصوصيت كاملاً متفاوت ديگري است به نام كارايي و مهارت، كه توسط راسموسن را به صورت زیر تعریف می شود:


كارايي و مهارت: يك كارايي متبحر شخصی عبارتست مجموع ایده هایی که تصويري را ايجاد مي كنند، در حالی که یک اتفاق پیچیده را سازماندهي مي كند به گونه اي كه درك بهتري را از آن را بسازد (همانجا: 8).

تقسیم بندی جدید از کار در فرهنگ IT، فناوري كامپيوتري شده مجبور مي كند تا زمام امور را به دست گيرد كه اين مسئله صرفاً صلاحيت را طلب مي كند. در مقابل، كارايي و مهارت اطمينان دارد كه كاملاً از آستانه صلاحيت عملي فراتر مي ورد. آن دسته از کارکنان که فقط تا حدودي از آستانه صلاحیت تکنولوژیکی تجاوز مي كنند، ممکن است شغل خود را براي مدتي حفظ كنند اما اين امر صرفاً تا زماني است كه صلاحيت فعلي آنها توسط فناوري اطلاعات با يكديگر هماهنگي و انطباق دارد. در نتیجه، چارچوب كلي مدل جديد و طبقات جامعه IT‌ را مي توان به صورت زير بيان كرد:


                          1-  کشیش اعظم (داراي كارايي و مهارت)
                          2- خادمان كليسا (همچنان داراي صلاحيت مفيد)
                          3- اخراجیها (داراي هيچ گونه صلاحيت)
                                شکل 4 : كليساي IT و اقشار (طبقات) آن


رایش (1991)، طبقات بالا، کشیش اعظم را تحلیلگران نماد مي نامد در حاليكه طبقه پايين تر در تحليل رايش شامل دو گروه کارگران خدماتی و كارگران برنامه روزمره هستند. پایین ترين طبقه نيز شامل توده عظیمی از افراد غير صلاحيت دار است، مردمي كه توسط سيستم حذف شده و از كليسا رانده شده اند. با توجه به آنچه كه در حال حاضر مطابق با «کشیش اعظم» (کلاس جدید رهبری) است، مشکل تعیین کننده این است که چگونه به این کلاس ممتاز دسترسی پيدا كرد. روش چیست و چگونه يك نفر ضرفيت مورد نیاز انتخاب شدن را بدست مي آورد؟ در گزارش های بدست آمده از مطالعات شرکت های بزرگ و دولتی (کمیسیون جوامع اروپايي، 1993) در مورد شرایط و صلاحيت شغلي و آموزش هاي حرفه ای، دو ويژگي ذكر شده است:


1. خود مختاري و خود سازماندهي - توانایی سازماندهی کار خود، چه به تنهایی و چه یا در قالب گروه هاي خود سازمانده.

- ترکیبی از مهارت های فکری (Zuboff، 1988)، انگیزه، و خلاقیت برای شروع و اجرای فعالیت های جدید.


2. خود آموزي

- توانایی سازماندهی آموزش خود، هنگامي که صلاحيت هاي جديدي مورد نياز است.

- ترکیبی از ظرفیت تعریف، پیدا کردن و تخصيص دادن هر نوع دانشي كه براي فهم يك پروژه خاص مورد نياز است.

چشم اندازها و ديدگاه ها براي يك فناوري شناختي در این طرح تاریخی، من روي تلفیق فرهنگ مادي و شناختي يا به بيان خودم، فرهنگ دانش و فني تاكيد مي كنم. بيان فراوان مفهوم فناوري شناختي، خود شاهدي بر اين تمايل است. در اين بينش، فناوري شناختي صرفاً يك موضوع و زمينه علمي موردي مانند AI نيست. بلكه، فناوري شناختي بيانگر دگرگوني فناوري امروزي است. اين تمایل در حال حاضر، قسمتي رسمي از وضعيت فعلي است. به همين دليل، شركت مايكروسافت، يكي از نمونه هاي ويژه فن آوري شناختي است كه در كمتر از دو دهه به يكي از بزرگترين شركتها در دنيا تبديل شده است. بهتر است كه ما بين فن آوري شناختي در اين تعبير وسيع و مفاهيم دقيق ديگر، تمايز قايل شويم. نمونه هایی از آن عبارتند از واسط هاي انسان و کامپیوتر، برنامه های ترجمه، سمعک هاي برنامه ریزی شده كه بر اساس پارامترهاي رواني-صوتي تعريف شده اند. در حال حاضر، یک فن آوری، به طور کلی، نياز به يك علوم پایه به عنوان پایه شالوده اي براي فعالیت های تفسير و بكارگيري اش دارد. در مورد فن آوري شناختي، اين علم پايه مي تواند همان علم شناختي در نظر گرفته شود. هنگامی که این علم جدید (عمل شناختي) در دهه گذشته مطرح شد، همه چشم اميد به آن بستند و ديدگاه عمده اين بود كه علم شناختي، علم آينده است. علم شناختی در اصل به عنوان واحد مونتاژ شده از گروه متنوعي از رشته های علمی خاص تعريف شد: اما نگاهي به اين ليست اجزاء تشكيل دهنده اين علم بيندازيم، واقعاً جاي تعجب نيست اگر اين هيولاي علمي-كه حتي مخترع خود را نيز نابود مي كند- مشكلات جدي را در رابطه با انسجام و سازماندهي دارا بوده، نه به ذكر هويت. امروزه علم شناختی است، فقط يك گردهمايي ارتباطي بين دانشمندان رشته های تشکیل دهنده است كه در پروژه هاي فناوري شناختي، در معناي آن همكاري مي كنند. 'علم' در مفهوم دقيق كلمه، يك قياس منطقي باقي مانده است.

                                  علوم كامپيوتر
                                       منطق
                     شناخت شناسي (شناخت ماهيت و منابع و حدود دانش)
                                     روانشناسي
                                   علم عصب شناسي
                                     زبان شناسي
                                  تئوري سازماندهي
       شکل 6:  رشته هايي كه به علم شناختی كمك مي كنند و در آن تاثير گذار هستند

با بررسی تجارب دهه گذشته، شاید هیچ دلیلی برای ضجه و زاری از بی فایدگی علم شناختی وجود نداشته باشد. در مقابل اعتقادي كه رشته هاي تشكيل دهنده را محدوديت هاي اختياري و دلبخواه دانش و علم شناختي- به عنوان رشته اي همه جانبه و طبيعي- مي پنداشت، واقعيت به نظر جور ديگري داشت رقم مي خورد: اجزاء تشكيل دهنده، موجوديت هاي طبيعي و زيست پذيري هستند، درحاليكه علم شناختي يك تركيب دلخواه است. بر اساس تئوری من در مورد پيوند و خارجی سازی توسعه فرهنگي، جاي كنجكاوي است كه چرا اين چنين است. من نمی خواهم در اينجا، وارد جزئيات تئوري علم شوم اما دو نكته را گوشزد مي كنم. اول توضيحي در مورد غير در هم آميختگي رشته هاي تشكيل دهنده علم شناختي ارائه مي كنم. نکته دوم نيز در مورد ارتباط واقعی علمی فناوری شناختی مي باشد. نكته 1: غير در هم آميختگي رشته های تشکیل دهنده علوم شناختی با توجه به نظریه من در مورد علم (Karpatschof، 1997)، هر رشته علمی بزرگي مثل علوم فیزيك، علوم زیستی، روانشناسی و یا علوم اجتماعی به عنوان تئوري هاي رشته هاي از پيش تعريف شده متناظر، تعيين مي شوند. از آنجائيكه علم شناختي كليت رشته هاي تئوريكي اصلي احطه كرده است، جای تعجب نیست که آن يك چنین مسائل پردردسري مربوط به انسجام داشته باشد. نه تنها محدوده علم شناخت همه جانبه است، بلكه آن مشكل ديگري كه در تعريف اش وجود دارد را داراست. رشته های تشکیل دهنده از همان ابتدا، از حق تمامیت و همبستگي محروم شده اند. به این ترتیب صرفاً روانشناسی بواسطه بخش شناختي اش پذيرفته مي شود، علوم اجتماعي نيز صرفاً بواسطه تئوري زبان شناسي و سازماندهي و غيره. بر خلاف دکتر فرانکشتاین بيچاره، سازندگان علم شناختی برخی از قطعات یدکی را از علوم گوناگوني گرفته اند. اما ترکیب در حال حاضر به دلیل تجزيه موقتي رشته هاي تشكيل دهنده، معیوب و ناقص است.

نکته دوم: ارتباط علمی واقعی فناوری شناختی دورنمای واقعی فناوری شناختی چیست؟ دیدگاهی در مورد نقطه نظر خارجی سازی در توسعه فرهنگی وجود دارد که تا کنون به آن اشاره ای نشده است. در راستای تمایل برای خارجی سازی کردن فعالیت بشر به فنون و ابزارها، یک تمایل برعکسی مبنی بر باز درونی سازی نیز وجود دارد. این بدان معنی است که هرگاه ما دانشی خارجی سازی شده یا دست ساز تولید کردیم، فرصتی برای مواجهه با تصویر خارجی از خودمان بدست آورده ایم. بنابراین، رشد فناوری مکانیکال از اواخر قرون وسطی، پیش شرط توسعه فیزیولوژی علمی بود. هنگامی که ویلیام هاروی (کاشف گردش خون) به پمپاژ خون از طریق قلب پی برد، همین کار را با یک پمپ که قبلاً توسط دست بشر ساخته شده بود (به عبارت دیگر، خارجی سازی ای از فعالیت بشر بود) نشان داد. با این وجود، هنگامی که محصولات دست بشر، یک خارجی سازی از فعالیت های بشر و قابلیت هایش است، این reductionism، بعضی وقتها، می تواند مفید و یا حتی صحیح باشد. لذا فرضیه دقیق AI، که عقیده دارد هیچ تفاوت بنیادی بین ذهن بشر و کامپیوتر وجود ندارد، یک اغراق فاحش از فرضیه ظاهراً منطقی که بیان می دارد ما کامپیوتر را به عنوان یک خارجی سازی ای از کارهای فکری ساخته ایم و بنابراین فرصت مطالعه جنبه های این کارها را در قالب خارجی سازی شده شان، داریم، می باشد. از این نقطه نظر، فناوری شناختی نه فقط وظیفه ضروری پیدا کردن الهامات از رشته های تحصیلی از قبیل روانشناسی شناختی و زبان شناسی را بر عهده دارد بلکه این قابلیت را دارد که رشته های دیگر را نیز الهام بخشی کند.