ترجمه سوم - بخش اول - فصل چهارم

ویکی‎کتاب، کتابخانهٔ آزاد
Travel Warning هشدار:

این صفحه مربوط به یک کتاب در حال گردآوری است. بدون هماهنگی مدیران به هیچ عنوان تغییری در این صفحه ایجاد نکنید. در صورتی که تغییری در این صفحه ایجاد کنید یک خرابکار محسوب می‌شوید و با شما برخورد خواهد شد


                                              =====   به نام خدا =====


                                                        ترجمه :
                                               کتاب Humane Interfaces
                                                       Chapter 4
                                            THE NATURAL AND THE ARTIFICIAL IN
                                               LANGUAGE AND TECHNOLOGY 1
                                                     صفحه 80-88




موضوع محوری : (چکیده)

این مقاله این سوال را هدف اصلی خود قرار داده است:(درباره به اصطلاح زبان های طبیعی چه چیزی طبیعی است؟)Probal Dasgupta به این نکته اشاره دارد که بسیاری از زبان شناسان قربانی "برداشت اشتباه از معنای طبیعی بودن" هستند، همانطور که جایی دیگر برای زبان شناسان اجتماعی استدلال کرده است )در مطبوعات (Haberland,. در بحث رابطه ی میان تکنولوژی شناختی و واقعیت گرایی، و در نتیجه میان سیستم ها و کاربران زبان، فرد ممکن است وسوسه شود تا به"طبیعی بودن" زبان اشاره کند همانطور که در مقابل برای توضیح برنامه های کامپیوتری "مصنوعی بودن" بعنوان یک عامل شناخته می شود (Haberland,1996). که اساسا اینگونه نیست.

بشر(طبیعی) ، دستگاه های (مصنوعی)

همانطور کهDavid Good اشاره کرده است، گفتگو یا تعامل رو در رو "مدل اصلی است که همه فرمهای دیگر ارتباط انسانی نهایتاً از آن بیرون کشیده می شوند"(1996: 80). حتی وقتی با کامپیوترها سروکار دارند، و سعی می کنند بفهمند که چگونه بدون کمترین تعامل برای انسان ممکن است در بعضی موارد این انبوه فلز سیمی را بکار بگیرد, ما می دانیم قبل از اینکه کامپیوترها را اختراع کنیم: ارتباط ساده قدیمی خوبی میان مردم وجود داشته است. ما مدل اصلی ارتباط (فرستنده، کانال، گیرنده) را بکار بردیم و یکی از بخش ها را توسط یک ماشین جایگزین کردیم. همانند هر قیاس دیگر, ما به شباهت ها توجه کردیم, ما بدون توجه به شباهت های ارتباط انسان-انسان ابداً قادر نخواهیم بود از مدل ارتباط انسان- ماشین استفاده کنیم. و ما هم چنین به تفاوت ها توجه کردیم- اگر تفاوتی وجود نداشت- نمی توانستیم درباره یک مدل صحبت کنیم، بلکه درباره موضوعی ساده سخن می گفتیم. سوال فقط این است، دقیقاً تفاوت چیست؟ تفاوت های واضحی وجود دارند، که اکثر آن ها جزئی هستند. یکی از دلایلی که چرا نمی توانیم تعامل رو در رو با کامپیوترها داشته باشیم این است که کامپیوترها صورت ندارند. ما برای دستگاه ها از وسایل ورودی مختلف استفاده می کنیم متفاوت از وسایلی که با انسان ها عادت داریم استفاده کنیم:صفحه کلید، موس، حرکت اشاره گر ماوس در صفحه. این درست است, اما تکنولوژیکی انتقالی هستند و آنقدر مهم بنظر نمی رسد مگر اینکه نتایج عمیق تر داشته باشند.یک تفاوت مهم تر عدم تقارن در تعامل انسان و ماشین است. دو انسان که با هم صحبت می کنند حداقل می توانند در اصل از رابطه متقارن لذت ببرند، در حالیکه یک انسان و یک ماشین که با هم تعامل دارند، نمی توانند این لذت را ببرند. از یک جهت، آنها اصلاً با هم ارتباط ندارند : انسان با ماشین ارتباط برقرار می کند، و نه بر عکس. هر کاربر لزوما یک برنامه نویس نیست, اما در اصل هر کاربر می تواند یک برنامه نویس باشد، که یعنی آنها توانایی استفاده ی مفید از دستگاه را دارند که دستگاه این قدرت را بر انسان ندارد. از طرف دیگر، یک کامپیوتر همیشه با انسانی که با او ارتباط برقرار می کند بیگانه است. ما نمی توانیم با کامپیوترها همدردی کنیم، در نتیجه نمی توانیم آنها را درک کنیم و سعی می کنیم نقش آنها را در تعامل بعهده بگیریم این عمل اغلب کامپیوتر را غیرقابل پیش بینی می سازد، و بیشتر از کاربر به آنها امکان انواع متفاوت را می دهد، از آنجائیکه کاربران اغلب نمی توانند روش های کامپیوترها را تغییر دهند، سعی می کنند با آنها کنار بیایند. بر اساس این عدم تقارن، سهم انسان در تعامل در اصل برتر می شود، اما اغلب در عمل مجبور به تسلیم می شود. این عدم تقارن جایی است که استدلال (طبیعی بودن) معمولاً وارد می شود: تعامل انسان- انسان متفاوت از تعامل انسان- ماشین است. چون ارتباط میان انسان ها طبیعی است در حالیکه ارتباطی که درگیر یک دستگاه است طبیعی نیست (تکنولوژی یا مصنوعی است). در زیر، می خواهم این فرض را تا حد معینی روشن کنم. من می خواهم نشان دهم که خط مرزی میان (طبیعی) و (مصنوعی) حتی در تعامل انسان ها در هر دو طرف به روشنی چیزی که گاهی انسان آرزو دارد, نیست. این امر برای تحلیل فرایندهای ارتباطی دستورالعمل های مهمی دارد. فرایندهایی که انسان ها فقط در یک طرف درگیر هستند، اگر ارتباط انسان- انسان فقط با شرایط خاصی (طبیعی) است؛ دو نوع فرایند ارتباطی بوسیله یک خط تقسیم کننده مشخص جدا نمی شوند. ما ترجیحاً درباره تفاوت در پایه صحبت می کنیم. این بدین معنی نیست که تفاوت فقط یک تفاوت کوچک است، در واقع شاید کاملاً قابل ملاحظه باشد.

(مصنوعی) و (طبیعی) در نماد شناسی و علم زبان شناسی

واژه (زبان طبیعی) جایگاه خودش را در نماد شناسی و زبان شناسی مدرن دارد. اما بحث درباره (زبان طبیعی) قدمتی به اندازه ی تاریخ دارد. سفسطه گران یونان باستان در اروپا اولین کسانی بودند که درباره اینکه چه چیز بوسیله طبیعت به او داده شد و صرفاً چه چیز قراردادی بود سوالاتی پرسیدند، که این طبق توافق جواب داده شد. نگرانی کلی آنها احتمالاً در نشان دادن نهادهای اجتماعی ساخت بشر بود، در نتیجه (طبیعی) نبودند، اما در بکارگیری بررسی هایشان در مورد زبان، این رویکرد بطور جدی این حقیقت را مختل کرد که بندرت هر کدام از مفاهیم نماد شناسی یا زبان شناسی در آن مرحله توسعه داده شده بود. این مسئله در نتیجه در بخشی بطور جانبی دنبال شد درباره اینکه آیا معانی لغت طبیعی است یا قراردادی، و در ایجاد (طبیعی) توضیحات معانی لغت دنبال شد .(cf. Steinthal, 1890; Matthews, 1990)این اولین ریشه شناسی ها امروزه فقط باعث خنده ی ما می شود ( گفتگوی افلاطون با کراتیلوس مصداق خوبی بر این حرف است)، و کل بحث ظاهراً منسوخ شده است، چون ما موافقیم که معانی علامت قراردادی هستند. کل مسئله راجع به اینکه آیا زبان طبیعی بود یا نه دوباره برای یک مدت طولانی ادامه کنار گذاشته شد. رودولف کارنپ یکی از پدران بنیانگذار واقعیت گرایی و یکی از اولین کسانی بود که به تعریف مفهوم پرداخت. در1958 او با (واقعیت گرایی) بعنوان" تحقیق ]ها[به وضوح نشان داد که به صحبت کننده آن زبان بستگی دارد- و مهم نیست عوامل دیگر دخیل است یاخیر."(1958:78) برای کارنپ (سخن گویان) یکی از سه (عامل اصلی) در هر موقعیتی هستند که در آن (یک زبان بکار گرفته میشود) عوامل دیگر عبارات زبان شناسی هستند و آنچه گوینده در نظر دارد توسط این عبارات انتخاب کند. در روشن سازی هدف این چهارچوب نمادشناسی، Carnap به تمایز میان (طبیعی) و (مصنوعی) اشاره دارد: این چهارچوب بیان شده به همه زبان ها اعمال می شود، "چه زبان های طبیعی تاریخی و یا زبان های ساختگی" (1958:79). برای Carnap تفاوت اصلی میان زبان های طبیعی و مصنوعی این است که اولی (توسط واقعیت های تاریخی معین شده است) در نتیجه می تواند توسط بررسی تجربی توصیف شود، در حالیکه دومی فقط (توسط ساخت یک سیستم قواعد معین شده است).نیاز به واژه طبیعی در مقابل با زبان رسمی چند سال بعد واضح تر شد، وقتی مطالعه زبان های رسمی و گرامر و معناشناسی آنها زمینه مهم بررسی در مورد خودش شد و زبان شناسان مجبور بودند که مشخص کنند کدامیک از نتایج شان، مثل نتایج وابستگی به مرتبه بندی معروف چامسکی در چامسکی(1963) توضیح داده شد، برای زبانهای طبیعی معتبرهستند، که برای زبان رسمی، و برای زبانهای tout Court نیز معتبر است. اما تا 1970 ریچارد مونتاگو اعتبار تمایز میان دو نوع زبان را مطرح کرد حداقل تا آنجایی که توصیف تئوری آنها در نظر گرفته شد. او مقاله (انگیسی بعنوان یک زبان اصلی) را با بیان این جمله آغاز کرد که " من این بحث را رد می کنم که یک تفاوت تئوریکی مهم میان زبانهای رسمی و طبیعی وجود دارد" (1970:189). برای مونتاگو، ساختن تئوری درست برابر با هدف اصلی معناشناسی و هم آهنگی (جدی) بود، در نتیجه زبان های رسمی و طبیعی می توانند اساساً با همان ابزارهای توصیفی توضیح داده شوند و بنابراین به عنوان تفاوت گسترده در نظر گرفته نمی شوند. منبع دیگر استفاده از واژه طبیعی در زبانشناسی اجتماعی است, جایی که گفته های زبان شناسان (مثل diglossiaو حتی دوزبانه بودن اجتماعی) کمتر از دیگران (طبیعی) درنظر گرفته شده است, در نتیجه انتقالی و ناپایدار هستند. برنامه ریزی زبان اگرچه اهمیتش به عنوان عامل تغییر زبان شناخته شده است، اغلب بعنوان تداخل با جریان طبیعی زبان دیده می شود. چون سیستم زبان در سنت Saussurean یک نقشه برداری اختیاری از فرم ها در معنی در نظر گرفته شدند، تنها می تواند به عنوان تکامل یافتن بطور طبیعی شناخته شود، و نه به عنوان چیزی طراحی شده تا یک عملی را انجام دهد. این فرض طبیعی بودن زبان به عنوان یک نتیجه فرعی از Saussurean است, signe arbittase du چیزی است که Probal Dasgupta آن را (سفسطه طبیعی بودن) نامید. این دیدگاه سنتی ایجاب نمی کند که زبان یا زبان ها طبیعی یا مصنوعی اند. بر عکس, هر دو زبان های طبیعی و زبان های مصنوعی شناخته شده اند، و در قلمرو زبان (طبیعی) ، پدیده های طبیعی و مصنوعی متمایز شده اند. دیدگاه سنتی فرض می کند که حالت طبیعی برای زبان وجود دارد (اگر با آن مداخله نداشته باشند) و اینکه این حالت طبیعی یک زبان که توسط قراردادی بودن ساختار اصلی تضمین شده است نقطه آغازین توصیف آن است؛ زبان ها کم و بیش گستردگی های مصنوعی دارند، اما معنی اصلی سیستم کددهی شامل هسته طبیعی اشان است که نمی تواند توسط تداخل هشیار تأثیر پذیرد. جدول1- سعی می کند تا تصویر این دیدگاه سنتی را ایجاد کند.


جدول1- ویژگیهای زبان بعنوان پدیده های طبیعی در مقابل مصنوعی

                                         زبانها بعنوان پدیده های طبیعی دیده شدند                         
                        	

_ رشد کرده،اما خلق نشده،توسعه یافته اما طراحی نشده است. _ برنامه ریزی نشده و خود بخود تحت کنترل هشیار نیست. _ نمی تواند از بیرون تغییر داده شوداما بخاطر دینامیک داخلی اش تغییر می کند. _ بطور غیرفعال و طبیعی در اجتماعی سازی اولیه بدست می آید. _ زیست شناسی به عنوان علم نمونه

                                         زبانها بعنوان پدیده های مصنوعی دیده شدند

_ برنامه ریزی شده،طراحی شده،بدست انسان ساخته شده است. _ نظارت شده و هشیارانه در ارتباط با موضوع برنامه ریزی کنترل شده است. _ مطابق با تصمیمات خارجی تغییر می کند. _ بطور فعال از طریق آموزش آموخته شده است. _ مهندسی به عنوان علم نمونه


به چالش کشیدن دیدگاه سنتی:

دیدگاه سنتی زبان ها را یک وضعیت برتر در مقابل گستردگی های مصنوعی اش و به عنوان پدیده های طبیعی در نظر می گیرد. شاید از لحاظ تاریخی اصلاً این درست نباشد: یک تئوری است مبنی بر این که نوشتن مصنوعی می تواند حداقل به قدمت صحبت کردن طبیعی باشد، چون ما نمی توانیم بفهمیم آیا انسان های اولیه قبل از اینکه علایم دیدنی را روی سنگ ها ایجاد کند از اندام های صوتی اشان برای بیان سمبولیک استفاده می کرده یا نه و امثالهم. البته این تفکری بیش نیست؛ اما آسانتر است که استدلال کنیم چرا دیدگاه سنتی مشکل ساز است، خلاصه اینکه یک هسته پیشرفته در زبان بشری بطور طبیعی وجود دارد که به سادگی تحت تأثیر طراحی هوشیار است. ایده یک هسته طبیعی زبان فقط می تواند زمانی حفظ شود که استفاده از زبان را به عنوان عامل مناسب خارجی سیستم زبانی بدانیم. ایده اصلی که به مادر درک این مسئله کمک می کند این است که بنی بشر فقط یک مخلوق طبیعی بیولوژیکی نیست که در یک محیط مصنوعی تکنیکی زندگی می کند که انسانها آنها را خلق کرده اند. عصب شناسان (e.g. Changeux 1985) اشاره کردند که بنیاد بیولوژیکی ما به سادگی محیط شکل گرفته توسط انسان ها نیست؛ این رابطه هر دو راه را رفته است. در نتیجه ما نمی توانیم بسادگی پدیده مربوط به انسانها را بطور بیولوژیکی به پدیده های طبیعی معین و پدیده های مصنوعی ساخت دست بشر تقسیم کنیم. زمانی که تشخیص دادیم که پدیده ای مصنوعی بعنوان پدیده ای طبیعی درک شده است، طبیعی بودن مورد دوم می تواند بطور جدی مورد تردید باشد. تمایز میان طبیعی و مصنوعی هم این مسئله را نادیده می گیرد که انسان ها در جامعه ای زندگی می کنند که افراد آن را به تنهایی خلق نکرده اند, اما در مجموع این کار را کرده اند. این حقیقت که آنها جامعه را فرداً (یا مظاهر آن مثل زبان را) خلق نکرده اند می تواند گاهی آن ها را به این فرض سوق دهند که این ها اصلاً خلق نشده اند، یا حداقل توسط هیچ بشری خلق نشده است؛ در نتیجه آنها باید همیشه آن جا بوده باشند باید طبیعی باشند. آنچه نوع بشر است و دانستن اینکه آنها خلق شده اند, باید یک ترتیب کاملاً متفاوت باشد، باید مصنوعی باشند. همه جلوه های زبان شناسی ابزارهای ذهن انسان هستند، و همانقدر که تا حدی هوشیارانه درست شده اند، تا حدی خود بخودی و بصورت درونی (برنامه ریزی شده اند). حتی مکالمه رو در رو که مثال خوبی است کاملاً خود بخودی و (طبیعی) نیست. عدم تقارنی که در تعامل انسان- ماشین بسیار آشکار است جایی که عامل انسانی برتری دارد (چون انسان ها می توانند دستگاه ها را برنامه ریزی کنند، و دستگاه ها نمی توانند انسان ها را برنامه ریزی کنند) که ظاهراً در تقابل های رو در روی بی ضرر هم وجود دارند. تنها یک گفتگوی ایده آل بدون سلطه از نظرHabermas می تواند واقعاً طبیعی و متقارن باشد (که همیشه بعنوان مدل ایده آل در نظر گرفته شده است؛ و نه یک حقیقت قابل مشاهده بطور تجربی)؛ انسان های واقعی که تعامل می کنند همیشه تحت محدودیت ها و فشار خارجی هستند که معمولاً یکی از طرفین صحبت را در موضع قدرت قرار می دهد. حتی زبان شناسان اجتماعی، درباره امکان پذیری یک تمایز میان طبیعی و غیرطبیعی تردیدشان در حال افزایش است. با توجه به این که بیانات زبان شناسان اجتماعی تاریخی همیشه تحت کنترل هوشیارانه از سمت انسان ها است. اما این بدین معنی نیست که طبق اظهارات زبان شناسان اجتماعی زبان( طبیعی) وجود دارد، انگار که زبان بتواند بدون مداخله کاملاً خود بخودی ورای کنترل ذهن اجتماعی توسعه یابد. طبیعی بودن یک سازه تحلیلی است، نه چیزی که به تنهایی آشکار خواهد شد وقتی که زبان فرد تنها باشد.


ماهیت نافذ محدودیت ها بر تعامل:

فرد حتی نمی تواند بگوید که تفاوت تعامل میان انسان – انسان و تعامل انسان- ماشین در این حقیقت است که تعامل انسان-انسان می تواند از لحاظ تحلیلی متقارن شناخته شود و تعامل انسان- ماشین نمی تواند. تفاوت واقعی این است که این محدودیت هایی که بر این دو نوع ارتباط عمل می کنند انواع مختلف هستند. محدودیت هایی که درجات آزادی مجاز برای طرفین صحبت انسان با انسان ها را تعریف می کنند معمولاً توسط شرایط اجتماعی و در مقیاس بزرگ، توسط (بافت جامعه) تعیین می شود. در تعامل انسان- ماشین این محدودیت ها عبارتند از جایگزینی و تا حدی توسط محدودیت نامشخص از نوع کاملا فنی, که ساخته دست بشرند و توسط آن ها به وجود آمده اند. تمرکز بیشتر بر این محدودیت های تکنیکی به مدت طولانی باعث برداشت غلط محققان شده است که این مسئله ای که باید حل کنیم فقط قرار است بر محدودیت های بی معنا و ناکارآمد فن آوری غلبه کند تا اینکه رابطه انسان- ماشین را طبیعی تر سازد. اما این طبیعی بودن حتی در فرایندهای تعامل رو در روی پایه هم وجود ندارد, و اگر فرض بر این است که وجود دارد باز هم نتیجه برداشت اشتباه از طبیعی بودن است. تکنولوژی شناختی به ما نشان داد که چون این مدل ها در ابزارهای فنی در شکل خودشان ادغام شده اند ذهنی که آنها را خلق کرده است در حالتی نه چندان متفاوت از روش (ذهن های دیگر) در ارتباطات انسان- انسان بر ما تأثیر گذاشته است. بنابراین لازم است محدودیت های دیگر که تحت این سیستم ها کار می کنند را ببینید. تفاوت میان این دو محدودیت روشن است از یک سو شکل های متفاوت تعامل رو در رو همانطور که در زبان شناسی اجتماعی (طبیعی) مطالعه شد، و از طرف دیگر طرح های پدیدار شده گفتگو انسان- ماشین که می دانیم از هوش مصنوعی است. در آخر، محدودیت های ناآزموده روزهای اولیه (جایی که پیش پا افتادگی ها مثل اندازه های بافر, سیستم را از رسیدن به هر چیزی که می توانست مثل تعامل میان انسان ها باشد باز می داشت همانطور که قبلاً توسط Hein ، 1981 به آن اشاره شد) راهی را به محدودیت ها باز کرده اند که بیشتر و بیشتر شبیه محدودیت هایی است که در تعامل بین مردم با آنها روبرو هستند. سؤالاتی مثل اینکه چه کسی به اطلاعات و ابتکار دسترسی دارد و چه کسی turn – taking را کنترل می کند و چه کسی مداخله ها و همپوشانی را نظارت می کند، بتدریج معنی دار شدند حتی زمانی که یک طرف تعامل یک ماشین باشد. تمرکز بر استفاده زبان (ارتباط و تعامل) این فرض که یک سیستم (طبیعی) باقیمانده در زبان که یک پیش شرط استفاده زبان است را از بین می برد،و اینکه بوسیله استفاده از زبان شکل نگرفته است.

                                                                                                                   :REFERENCES

Camap, R., 1958. Introduction to symbolic logic and its applications. New York: Dover. [German edition 1954] Changeux, J. P., 1985. Neuronal man. New York: Oxford University Press. [French edition L'homme neuronal 1983] Chomsky, N., 1963. Formal properties of grammars. In: R. D. Luce, R. R. Bush and E. Galanter, eds, Handbook of Mathematical Psychology, Vol. 2, New York: Wiley, pp. 323-418 Good, D., 1996. Patience and control: The importance of maintaining the link between producers and users. In: B. Gorayska and J.L. Mey, eds, 1996. Cognitive technology: In search of a humane interface. Amsterdam: Elsevier, pp. 79-87, Haberland, H., 1996. Cognitive technology and pragmatics. Analogies and (non-) alignments. Al&Society, 10, pp. 303-308. Haberland, H., 1998. Natural language and artificial technology - It ain't necessarily so. In: J.P. Marsh, Ch.L. Nehaniv and B. Gorayska, eds, Proceedings, Second International Conference on Cognitive Technology. Humanizing the Information Age, August 25-28, 1997, Aizu-Wakamatsu City, Japan. Los Alamitos, CA: IEEE Computer Society, pp. 27-30. Haberland, H., 1999 (in press). Small and endangered languages: a threat to the language or to the speaker? In: A. Ph. Christidis, ed, Proceedings of the Conference "Strong and "weak" languages in the EU: Aspects of linguistic hegemonism. Thessaloniki: Center for the Greek Language, Linguistics Section. Hein, U., 1981. Interruptions in dialogue. In: D. Metzing, ed., Dialogmuster und Dialogprozesse. Hamburg: Buske, pp. 73-95. Matthews, P., 1990. La linguistica greco-latina. In: G. C. Lepschy, ed., Storia della linguistica I. Bologna: II Mulino, pp. 187-310 Montague, R., 1970. English as a formal language. In: B. Visentini et al., eds, Linguaggi nella societ~t e nella tecnica. Milano: Edizioni di Communith, pp. 189-224, Steinthal, H., 1890. Geschichte der Sprachwissenschaft bei den Griechen und ROmern mit besonderer Rt~cksicht auf die Logik. Erster Teil. 2. Auflage. Berlin: Dt~mmler.