ترجمه سوم - بخش دوم - فصل هفت
هشدار:
این صفحه مربوط به یک کتاب در حال گردآوری است. بدون هماهنگی مدیران به هیچ عنوان تغییری در این صفحه ایجاد نکنید. در صورتی که تغییری در این صفحه ایجاد کنید یک خرابکار محسوب میشوید و با شما برخورد خواهد شد | |
Chapter 7
COGNITIVE TOOLS RECONSIDERED From augmentation to mediation
Victor Kaptelinin
University of Umefi, Sweden
Kari Kuutti
University of Oulu, Finland
Student No : 89291629 Name : Sahar Razaghi Pages : 153 – 160 7-2-3
مشکلاتی که در مورد درک افزایشی بعنوان افزایش ساختاری شناخت بی کمک وجود دارد رویکرد اقزایشی ، مشکلات تئوریکی و مفهومی زیادی وجود دارد نخست آنکه بسیاری از مفهوم سازی های این شناخت ،تفاوت بین دو حدّ و مرز را نادیده میگیرد که عبارتند از : (1) حدّ و مرزی که بین انسان و دنیای پیرامونش وجود دارد. (2) حدّ و مرزی که بین دنیای داخلی و دنیای خارجی انسان وجود دارد. چنین مشکلی در مورد رویکردهایی وجود دارند که بین فرد و سیستم شناختی او، تمایز قائل میشوند به عبارت دیگر حدّ و مرزی که بین فرد و ابزار افزایشی او وجود دارد، مرز بین دنیای داخلی و خارجی او را تشکیل میدهد. بنابراین فرق بین «فرد» و «دنیای درونی او» که در فهم انسان از شناخت، بسیار حائز اهمیّت است در اینجا مورد غفلت قرار میگیرد و این غفلت زمانی صورت میگیرد که آنالیز تمایز بین شناخت افزایشی و شناخت بیکمک آغاز میشود چنین آنالیزی به صورت پویا پاسخگوی فرد درخصوص افزایشی او از طریق قسمتهای مختلف محیطی نیست. ثانیاً رویکرد افزایشی، شناخت توزیعی هم ذهن انسان و هم مصنوعات او را به عنوان واحدهای پردازشی اطلاعات در نظر میگیرد که این دو واحد پردازشی یکدیگر را در چارچوب کل سیستم تکمیل میکنند به عبارت دیگر رابطهی تقارنی بین انسان و مصنوعات او بدین شکل آغاز میشود در این روش نتیجهی نهایی مطالعات صورت گرفته درخصوص شناخت افزایشی به صورت فرمولی درمیآید که یک سیستم شناختی بسیار مؤثّر و کارآمدی را به وجود میآورد که آغازگر شناخت انسانی است که در امر شناخت به انسان کمک میکند. چنین دیدگاهی فاقد این حقیقت بنیادی است که انسانهایی هم هستند که خود، آغازگر شناخت خودشان میباشند. ثالثاً تأکید شدید ساختاری در آنالیز شناخت توزیعی، غالباً جوانب رشدی مختلف توزیع را مورد غفلت قرار میدهد. نظریات انتقادی فوق درخصوص شناخت توزیعی به عنوان افزایشی ساختاری، شناخت بیکمک یا همان «ظرفیت شناختی انسان» دیدگاههای دیگر را به کمک فرا میخواند تا به محدودیتهای این رویکرد غلبه کند. دیدگاه جدید بایستی پاسخگوی جوانب شناخت توزیعی باشد که عبارتند از : • یکپارچگی پویایی منابع داخلی و خارجی در محدودهی حدّ و مرز متغیر فرد • مکانیزمهای نهفته در اثرات مصنوعات فرد در خصوص ساختارها و فرآیندهای شناختی داخلی • نقش اصلی فرد در درست کردن و پرداختن به سیستمهای شناختی توزیعی • تغییرات رُشتی شناخت توزیعی واضح است که به منظور برآورد کردن نیازهای فوق، شخص بایستی دنبال سیستم مفهومی باشد که ذهن انسان را به صورت بخشی از بافتی در نظر میگیرد که در آن قرار دارد. چندین رویکرد یا روش مناسب در این خصوص وجود دارد در بخش بعدی رویکرد جایگزین رویکرد افزایشی که مبتنی بر دیدگاه فرهنگی، تاریخی بوده و نقش فرهنگ و رشد در طراحی ابزارهای شناختی است بحث و بررسی خواهیم کرد.
دیدگاه میانجی در طراحی ابزارهای شناختی به نظر من، بسیاری از مسائل و مشکلات مفهومی مرتبط با درک ابزارهای کامپیوتری و نقش آنها در شناخت انسانی میتوانند از طریق پذیرش رویکرد میانجی به جای رویکرد افزایشی، حل و فصل گردند. به بیان دقیقتر پیشنهاد میکنیم که سیستم مفهومی، روانشناسی فرهنگی - تاریخی، رویکردی که اصولاً در روسیه به وجود آمد و قابل اعمال به آنالیز ابزارهای شناختی و نقش آنها در شناخت انسانی است. اصول روانشناسی فرهنگی – تاریخی و تئوری فعالیّت توسط تعدادی از روانشناسان روسی مانند ویگوتِسکی بنا نهاده شد. در حال حاضر دیدگاه بینالمللی در مطالعات بین رشتهای در انواع حوضهها وجود دارد که ازجمله آنها میتوان به حوضهی رشد، تربیت، تعامل بین انسان و کامپیوتر اشاره کرد. ساختار تئوریکی روانشناسی فرهنگی - تاریخی که بیشتر به این بافت مرتبط است به تمایز ویگوتسکی بین کارکرد ذهنی بالاتر و کارکرد ذهنی طبیعیتر پرداخته است. تواناییهای ذهنی و طبیعی بشر به طور آهسته از طریق فرآیند میانجی به تواناییهای بالاتر ارتقاء مییابد به عنوان مثال حافظهی انسان به بازیابی سیستم اطلاعات مورد نیاز، محدود نمیشود بلکه به یک سیستم بسیار دقیق ابزارهای معناشناختی که ازجمله آنها میتوان ابزارهای زبانی و ابزارهای پیشرفته فرهنگی را نام برد. در کارکرد مؤثّر حافظه بشری مدخلیّت دارد. ویگوتسکی همچنین بین ابزارهای فنی و ابزارهای روانشناختی تمایز قائل شده است. ابزارهای فنی به انسان کمک میکنند تا اشیاء را تغییر دهند در صورتی که ابزارهای روانشناختی به انسان کمک میکنند تا خود یا دیگران را تغییر دهد. بنابراین، طبق نظر روانشناسی فرهنگی- تاریخی ایده میانجی میتواند توجیحگر مکانیسمهایی باشد که در تعیین و تبیین فرهنگی ظرفیتهای انسانی وجود دارد که در بخشهای قبلی مورد بحث قرار گرفته است. فرهنگ، ابزارهایی را برای انسان فراهم میکند که او در فعالیّتهای خارجی خود استفاده میکند. فعالیّتهایی که معطوف به اشیاء یا افراد هستند از این طریق است که فعالیّتهای خارجی انسان یک میانجی خارجی محسوب شده و درنتیجه ساختار خود را تغییر میدهد. از طریق درونی کردن فعالیّتهای خارجی میانجی، فعالیّتهای درونی نیز میانجی میشوند به عبارت دیگر کارکردهای ذهنی و طبیعی انسان به کارکردهای ذهنی منظّم و بالاتر تبدیل میشود. ویگوتسکی با معرفی ایدههای «کارکردهای روانشناختی درونی» و «کارکردهای روانشناختی بیرونی» به تبیین بعضی از شرایطی میپردازد که برای کسب موفقیّتآمیز تواناییهای ذهنی جدید، لازم است طبق نظر ویگوتسکی تواناییهای جدید انسان در دو مرحله به دست میآید یا به عبارتی دیگر تواناییهای جدید انسان در فرآیند رشد از دو طریق ظاهر میشوند نخست این که تواناییهای ذهنی انسان به صورت درونی، بعد به صورت بیرونی ظاهر میشوند. بنابراین روانشناسی فرهنگی – تاریخی به تبیین اثرات شدید ابزارهای بالقوّه بشری بر روی شناخت انسان میپردازد به عبارتی، شکل جدید از میانجی را معرفی میکند به نظر میرسد این نتیجهگیری به طور مستقیم به مسائل جاری طراحی ابزارهای شناختی مرتبط است. نخست اینکه در زمینهی ابزارهای کامپیوتری دیدگاه میانجی به طور ضمنی بیان میدارد که نحوهی استفادهی مردم از تکنولوژی فعلی در طراحی موفقیّتآمیز ابزارهای شناختی بسیار حائز اهمیّت است از آنجایی که مناسبسازی ابزار جدید میتواند بازسازی سیستم میانجی فعلی به حساب آید لذا طراحی ابزارها، بایستی تا سر حدّ امکان بسیار خوب و کارآمد باشد. طراحان بسیار زیادی اغلب با سیستمهای حیرتآور مواجه میشوند که چنانچه به صورت انفرادی مورد بحث قرار گیرند بسیار جالب و جذّاب خواهد بود امّا به دلیل عدم سازگاری آن با ابزارهایی که مردم در عمل استفاده میکنند به شکست میانجامد. ثانیاً دیدگاه میانجی بر ماهیت اجتماعی رشد (شامل رشد شناختی) تأکید دارد بنابراین، ابزارهای شناختی نهتنها برای استفادهی انفرادی بلکه برای استفادهی جمعی در برقراری ارتباط و همکاری مورد استفاده قرار میگیرند. نهایتاً اینکه ما بر این عقیده هستیم که ارگانهای عملیاتی رشد یافته در چارچوب تئوری فعالیّت، ساختار تئوریکی مفیدی را برای درک و طراحی ابزارهای کامپیوتر فراهم میکند. تئوری فعالیّت معمولاً با نام آلکسی لئوننتیو (یکی از شاگردان ویگوتسکی) مرتبط است که اصول این رویکرد یا روش را در دهههای سال 1960 الی 1970 ارائه کرد ایدهی اصلی که در وراء تئوری فعالیّت وجود دارد اینست که آنالیز روانشناختی بایستی بر فعالیّتهای هدفگرای انسان متمرکز گردد که بین فرد و دنیای پیرامون او به صورت میانجی عمل میکند. تئوری فعالیّت، مؤلفههای داخلی و خارجی را شامل میشود و به صورت کل واحد درمیآید. در اینجا قصد داریم صرفاً به تعدادی از تئوریهای فعالیّتی که با این مقاله مرتبط هستند بپردازیم. اوّل اینکه تئوری فعالیّت، فرق بین فرآیندهای داخلی و خارجی را در مقایسه با فرآیندهای فعالیّت انسانی به صورت یک کل واحد، از درجهی دوّم اهمیّت میداند. دوّم اینکه تئوری فعالیّت بر اهمیّت حیاتی میانجی ابزاری در اعتبار بخشیدن به تجربهی بشری، تأکید میورزد. سوّم اینکه در این تئوری، فعالیّتها به صورت سلسله مراتبی، طبق انگیزهها، اهداف و شرایط واقعی فرد سازماندهی میشوند. چهارم اینکه این فعالیّتها دستخوش انواع مختلف رشد میشوند. از نظر دیدگاه فوق (تئوری فعالیّت)، توزیع شناخت اصولاً یک میانجی محسوب میشود. مصنوعات بشری در مفهوم وسیع به عنوان ابزارهای بشری در نظر گرفته میشوند و هم در فعالیّتهای داخلی و هم فعالیّتهای خارجی ادغام میشوند. در پائین به بررسی ایدهی تئوری فعالیّت از دیدگاه خودمان خواهیم پرداخت که ممکن است بتواند مکانیسم موجود در شناخت توزیعی را روشن سازد که مفهوم ارگانهای کارکردی است که از طریق منابع داخلی و خارجی توسط فرد به وجود آمده است. یکی از اشارات ضمنی مفهوم ارگانهای عملیاتی اینست که توزیع شناخت همیشه عملیاتی بودن و صرفاً در درون زیرمجموعههای عملیاتی رخ میدهند چنان زیرمجموعههایی جزو اجزای یکپارچهی فرد هستند که درخصوص زمان استفاده از ارگانهای عملیاتی و درخصوص اینکه این ارگانها نیاز به بروزرسانی دارند یا خیر و یا اینکه چه موقع این ارگانها را باید کنار گذاشت، تصمیمات لازم را میگیرند. اینگونه ارگانهای عملیاتی مستقل از تاریخچه، بافت و موقعیت مورد استفاده هستند. دورنمای آینـده بعضیها ممکن است چنین تصوّر کنند که از نقطهنظر طراحی تمایزی که مابین رویکرد میانجی و رویکرد افزایشی قائل میشویم صرفاً یک تمایز معناشناختی است در صورتی که چنین نیست از دیدگاه افزایشی، فرد دو سیستم را در نظر میگیرد: اوّل اینکه انسان را به مهارتهای شناختی مجهّز میداند دوّم اینکه این مهارتهای شناختی، توانایی انجام کارهای خارقالعاده را دارد در مقابل، از نقطهنظر دیدگاه میانجی صرفاً یک سیستم بایستی مورد توجه قرار گیرد اوّل اینکه انسان قبلاً به انواع ارگانهای عملیاتی مجهّز است که در مقابل زمینههای فرهنگی و پیشینهی فردی انسان در تعامل با دنیای پیرامون خود رشد و توسعه مییابد. علاوه بر این سیستم، هیچ سیستم دیگری را نمیتوان برای بشر متصوّر شد برای ابزار کامپیوتری به همراه یک سری عملیات، مکانی را میتوان متصوّر شد هر چند که این مکان کاملاً روشن و معلوم نباشد احتمال میرود که بعضی از کارکردهای نهفته بتوانند در تغییر دادن سیستم انسان به منظور قادر ساختن او برای انجام کار محوّله مورد استفاده قرار گیرد امّا این عمل، صرفاً به صورت بالقوّه در او وجود دارد برای پی بردن به این توانایی بالقوه انسان موقعیتی را باید سازماندهی کرد که در آن، شخصی که در تعامل با آن ماده است بتواند چنین احتمالی را تشخیص داده و یک ارگان عملیاتی جدید را درست کند و یا ارگان قدیم را برای اهداف جدید تغییر دهد. در دیدگاه میانجی، تأکید بر تغییر و تحوّل است. وجود دو سیستم پردازشگر اطلاعاتی متقارن و سیستم شناختی، سالهای سال تئوری قالب در دنیا محسوب میشدند عدم درک درست از طرز استفاده از موقعیت، عاملی برای ظهور و بروز این سیستم فعلی غولآسا گردیده بود همانند سیستمی که قبلاً در این مقاله در آن اشاره شد اگر دیدگاه میانجی را در طراحی سیستم قبول کنیم در نظر ما تغییری را ایجاد خواهد کرد و به جای کارکردگرایی نهایی، کارآیی یا سودمندگرایی نهایی هدف عمده بوده و پویایی یادگیری نحوهی استفاده از سیستم موضوع اصلی خواهد بود موضوعی که در حال حاضر فراتر از محدودهی مقاله است اینکه یک فرد در ابتدا به چه شکلی ارگانهای عملیاتی را در داخل یک سیستم ایجاد کرده و اینکه چطور تعداد آنها به طور طبیعی افزایش یابد در طراحی یک سیستم، موضوع اصلی به حساب میآید در طراحی پردازشگر 600 کلمهای بدون اینکه راهی برای شبیهسازی آن با ارگانهای عملیاتی جدید پیشبینی شود، بیفایده خواهد بود. مسائل و مشکلات فعلی این سیستمها ابتدا از مدتها پیش توسط جامعهی طراحان تشخیص داده شده و راهحلهای مختلف آنها نیز برای بهبود یادگیری آن سیستمها ارائه شده است که ازجملهی آن میتوان به قواعد طراحی اشاره کرد که در راستای چارچوب تئوریکی ارگانهای عملیاتی میباشد که در این مقاله بدان پرداخته شده است. در اینجا اجازه بدهید به بعضی از مثالهای اختیاری بپردازیم. مثال اوّل : سازمان بینالمللی استانداردسازی (ISO) سالهای زیادی است که استانداردی را با شمارهی ISO 9241 تعیین کرده که یک سری از مشخصات کاربر را به طور دوستانه از سیستم کامپیوتری که وی استفاده میکند مشخص میسازد. بخش دهم این استاندارد در رابطه با «اصول دیالوگ» بوده و شامل هفت اصل میباشد: • مناسب بودن برای کار خاصی که قرار است انجام بشود. • قابلیت کنترل یا کنترلپذیری • قابلیت خودتشریحی (مثل help) • سازگاری با انتظارات کاربر • تحمّل خطا • مناسب بودن برای فردیسازی • مناسب بودن برای یادگیری این موارد بسیار خوب بوده امّا بسیار کلی است و متأسّفانه فراتر از این موارد نمیتواند به ارائهی طریق پرداخته و طراح را راهنمایی بکند تا در عمل نیز به اهداف خود برسد به جای تعاریف و توضیحات تحلیلی صرفاً به ارائهی مثال اکتفا میشود. مثال دوّم : بروستانازلی «آشکارسازی متوالی» را پیشنهاد میکند که دربرگیرندهی موارد ذیل است : • هرگز گزینهی کاربر متخصص را به طریقی ارائه ندهید که کاربرهای معمولی باید آنها را یاد بگیرند. • برای اجرای عملیات غیرپیچیده، تکنیکهای بسیار پیشرفته و پیچیده را به کار نبرید. • مشخصاتی که برای کاربرهای جدید لازم است بایستی در دسترس آنها باشند. • نرمافزار را طوری طراحی کنید که افراد ناآشنا با آن نیز توان یادگیری آن را داشته باشند. • ابتد از موارد معین، طراحی نرمافزار شروع شود. • رفتارها و ابزارهای مورد نیاز برای کاربر را ارائه دهید. • راه ارتقاء ذهنی افراد را باز بگذارید. این قواعد بسیار خوب، اندکی عملیتر از استاندارد ISO میباشد امّا با این حال، بسیار کلی است همچنین بسیاری از این قواعد به راحتی به پویایی ارگانهای عملیاتی مربوط است شخص بایستی موقعیتهایی را طراحی کند تا احتمال استفاده از آنها در هدفی خاص به راحتی قابل تشخیص باشد. بنابراین جامعهی طراحی قبلاً در جهت صحیح گام برداشته است مشکل اینست که در هر دو حالت ما صرفاً با یکسری قواعد کلی مواجه هستیم یعنی با وسایل ضعیف و غیرنظاممند. از طرف دیگر اعتقاد داریم که رویکرد پیشنهادی ما موسوم به رویکرد میانجی، اساس درستی را برای ما ایجاد میکند که بر مبنای آن رویکرد طراحی تحلیلی، ساخته میشوند. با استفاده از این دانش و با مبنا قرار دادن مطالعهی خود در خصوص پویاییهای واقعی یادگیری سیستمهای مورد استفاده میتوانیم از این قواعد کلی، بهرهبرداری بهینهای کرده و از آنها در طراحی ابزارهای شناختی مفید و قابل استفاده بهرهبرداری کنیم.
REFERENCES :
Biocca, F., 1996. Intelligence Augmentation. The Vision Inside Virtual Reality. In B. Gorayska and J. L. Mey, eds, Cognitive Technology." In Search of a Humane Interface. Amsterdam: North-Holland, pp. 59-75. Cognitive Tools Reconsidered 159 Bodker, S., 1991. Through the interface: A human activity approach to user interface design. Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum. Carroll, J. M., Kellogg, W. A., Rosson M. B., 1991. The task-artifact cycle. In J. Carroll, ed. Designing Interaction." Psychology at the Human-Computer Interface. Cambridge: Cambridge University Press, Cole, M., 1996. Cultural Psychology: Once and Future Discipline. Harvard University Press. Engelbart, D., 1963. A Conceptual Framework for the Augmentation of Man's Intellect. In Howerton, ed., Vistas In Information Handling. Vol. 1. Spartan Books. Reprinted in Greif 1988, pp. 35-66. Engestr6m, Y., 1987. Learning by Expanding." An Activity-Theoretical Approach to Developmental Research. Helsinki: Orienta-Konsultit Oy. Greif, I., ed., 1988. Computer-Supported Cooperative Work: A Book of Readings. Morgan Kaufmann, San Mateo, CA. Heikkilfi, J., 1995. The diffusion of a learning intensive technology into organisations. The case of personal computing. Helsinki School of Economics and Business Administration, Report A-104. Henderson A., Kyng M., 1991. There's no place like home: Continuing design in use. In: J.Greenbaum, M..Kyng, eds, Design at Work: Cooperative Design of Computer Systems. Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum. ISO 9241 Standard, Part 10: Dialogue principles. International Standard Organization, Geneva. Kaptelinin, V., 1996a. Computer-Mediated Activity: Functional Organs in Social and Developmental Contexts. In Nardi, ed, 1996. Context and Consciousness: Activity Theory and Human-Computer Interaction. Cambridge, Mass. MIT Press Kaptelinin, V. 1996b. Distribution of cognition between minds and artefacts: Augmentation or mediation? AI and Society, 10, pp. 15-25. Cosmo, R. B. 1992. Constructing Knowledge With Learning Tools. In Kommers, Jonassen, and Mayes, eds, Cognitive Tools For Learning. Springer. Kuutti, K., 1996. Activity Theory as a potential framework for human-computer interaction research. In Nardi, ed, 1996, Context and Consciousness: Activity Theory and Human-Computer Interaction. Cambridge, Mass. MIT Press. Landauer, T. K., 1995. The trouble with computers. Usefulness, Usability, and Productivity. Cambridge, MA, MIT Press. Leontiev, A. N., 1978. Activity, Consciousness, and Personality. Prentice Hall. Englewood Cliffs, NJ. Nakakoj, K., 1993. Position paper for the InterCHI'93 Workshop on Cross- Cultural Perspectives on Human-Computer Interaction. Nardi, B. A., ed., 1996. Context and Consciousness. Activity Theory and Human- Computer Interaction. Cambridge, Mass. MIT Press Norman, D., 1991. Cognitive Artefacts. In J. Carroll, ed., Designing Interaction." Psychology at the Human-Computer Interface. Cambridge University Press. Norman, D., 1993. Things That Make Us Smart." Defending Human Attributes in the Age of the Machine. Addison-Wesley. Reading, Mass. 160 Kaptelinin and Kuutti Pea, R. D., 1993. Practices of Distributed Intelligence and Design for Education. In Salomon, ed., Distributed Cognitions: Psychological and Educational Considerations. Cambridge University Press. Perkins, D. N., 1993. Person-Plus: A Distributed View of Thinking and Learning. In Salomon, ed., Distributed Cognitions: Psychological and Educational Considerations. Cambridge University Press. Salomon, G., 1993a. Editor's Introduction. In Salomon, ed., Distributed Cognitions: Psychological and Educational Considerations. Cambridge University Press. Salomon, G., 1993b. No Distribution Without Individual's Cognition: A Dynamic Interactional View. In Salomon, ed., Distributed Cognitions: Psychological and Educational Considerations. Cambridge University Press. Tognazzini, B., 1996. TOG on Software Design. Addison -Wesley, Reading, MA. Vygotsky, L. S., 1978. Mind and Society. Harvard University Press. Cambridge.