زبان آذربایجان در گذر زمان/ادبیات تصوفی و مذهبی آذربایجان
نفوذ و گسترش ترکی | ادبیات تصوفی و مذهبی آذربایجان | ترکی در دوره صفویان |
زبان آذربایجان در گذر زمان |
از سلجوقیان تا صفوی دوره اوج ادبیات تصوفی هم هست...
[ویرایش]البته؛ و آذربایجان یکی از مراکز آن است. بسیاری از ادبیات شناسان و مورخین برآنند که ادبیات تصوفی ایران و ترکیه همزمان با رگه اصلی اسلامی، تحت تأثیر اندیشههای طبیعت گرایانه و صوفیانه آسیای میانه قراردارد که خود متاثر از ادیان شرقی و بویژه آثار و باورهای هندی، ایرانی و چینی بود. بنظر میرسد یک حامل فیزیکی این موج فلسفه و جهان بینی تصوفی از آسیای میانه به ایران و آناتولی و بالکان، ترکها بودهاند که مدام در حال کوچ بودند.
طبیعتاً اولین و مهم ترین نماینده و سخنور ادبیات تصوفی این دوره در آذربایجان محمد بن علی بن ملکداد تبریزی ملقب به شمس تبریزی (۱۱۸۵–۱۲۴۸) بود که برای مولانا جلال الدین بلخی (رومی) نقش پیر و چراغ رهنما بازی کرده است. روایت است که پدر مولانا جلال الدین از دست حملات مغول از بلخ در افغانستان کنونی به قونیه در ترکیه کوچ کرده است. رابطه معنوی و فلسفی، حتی مناسبت پیر و مرید بین شمس تبریزی و مولانا جلال الدین را میدانیم. مولانا و شمس همزمان بودند. در ضمن یکی دو بیت که مولانا در باره زبان فارسی شمس گفته شاید نشان دهنده واژگان رایج فارسی در تبریز قرن سیزدهم هم باشد:
ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری
که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری
که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری
جالب است که این واژه «بوری» هنوز هم به گونههای «بوری» و «بورا» و «بوره» در لهجههای هرزندی (آذربایجان) و همچنین در مازندرانی و زازاکی به معنای «بیا» و «آمدن» بکار میرود (۱).
ولی شاعران، اندیشمندان و نویسندگان متصوف آذربایجان محدود به شمس تبریزی نمیشود.
حتی صد سال پیش از شمس، یعنی همزمان با فردوسی، از بابا فرج تبریزی خبر داریم که از صوفیان معروف دوره خود بوده و مولانا جلال الدین نیز در وصف او شعر سروده است. شیخ صفی الدین اردبیلی همزمان با شمس بود؛ و یا شیخ محمود شبستری متولد ۱۲۸۸ و مؤلف اثر معروف «گلشن راز» از شاعران و عارفان معروف همین دوره بود.
البته همه اینها کاملاً و یا اساساً فارسی سرا هستند، گاهی هم به زبان محلی و بومی خود یعنی فهلوی آذری شعر میگویند که در رابطه با «فهلویات» صحبتش را کردیم. اما از همان ۶۰۰-۷۰۰ سال پیش شاهد اشعار ترکی هم میشویم. تعداد اشعار ترکی پس از صفویان و بخصوص فضولی افزایش مییابد. بخشی مهمی از این ادبیات، بخصوص اشعار ترکی، مربوط به موضوعات تصوفی و مذهبی است.
اوایل صفوی همزمان است با محمد فضولی بغدادی، شاعر بزرگ کلاسیک که به فارسی، ترکی و عربی شعر گفته و سرمشق اکثر ترکی سرایان گشته که صحبتش گذشت.
فضولی اشعار مذهبی هم دارد…
[ویرایش]همین طور است، این ادبیات تشیع بعنوان «ادبیات عاشورائی» معروف شده است و فضولی یکی از سرآمدان این ادبیات است. اکثر این ادبیات دور محور فاجعه کربلا میچرخد و هر کس آن را بصورت دیگری به تصویر میکشد. ما ایرانیها با این موضوع خوب آشنا هستیم. کتاب «حدیقه السعدا» ی فضولی احتمالاً مهمترین اثر عاشورائی به ترکی آذری است؛ ولی بعد از فضولی هم بسیاری از شعرای آذربایجانی مانند صراف تبریزی، حکیم لعلی تبریزی، خورشید بانو ناتوان، عباسقلی آقا باکیخانوف و محمد حسین شهریار که به ترکی شعر گفتهاند، نوحهها و مصیبت نامههای بسیاری در باره واقعه کربلا نوشتهاند. از شاعران دیگری که در زمینه «ادبیات عاشورائی» مشهور شدهاند میتوان از آخوند ملا حسین دخیل مراغهای، میرزا ابوالحسن راجی تبریزی و محمد امین دلسوز تبریزی نام برد که دیوانش در تبریز چاپ شده است. شاعران درجه دوم و سوم هم این کار را کردهاند. اگر چه بعضیها به کیفیت هنری و زبانی این اشعار و درجه تأثیر فارسی و عربی بر آن خرده میگیرند، اما به هر حال استفاده از این گونه ادبیات ترکی در مساجد و وعظها، مرثیهها و تعزیههای عمومی هم طبیعتاً به حفظ و تقویت کاربرد ترکی در میان مردم کمک زیادی کرده است.
بگذارید دو نمونه از نوحهها و مصیبت نامههای عاشورائی را تقدیم کنم:
فضولی:
تدبیر قتل آل عبا قیلدین ای فلک!
فکر غلط، خیال خطا قیلدین ای فلک!
برق سحاب حادثه دن تیغلر چکیب
بیر بیر حوالهٔ شهدا قیلدین ای فلک!
بیر رحم قیلما دین جگری قان اولانلارا
غربتده روزگاری پریشان اولانلارا!
و الخ.
صراف تبریزی:
گل گلزار رسالت بو گئجه
شمردن ایسته دی مهلت بو گئجه
یا تماییب آل علی صبحه کیمی
شیعه یا تسین نئجه راحت بوگئجه
البته نباید فراموش کرد که این نوع ادبیات بخاطر محبوبیت بین مردم و ساده بودنش فراگیر شده و اتفاقاً این هم صدها سال است که تبدیل به یکی از وسیلههای دوام سنت شعرسرائی به ترکی آذری در ایران شده که به ویژه در ماههای عاشورا و رمضان ورد زبان روحانیون و مردم عادی گشته است. از این جهت این شعر درواقع همیشه بین ادبیات مکتوب و شفاهی و فولکلور قرار گرفته است. اصولاً تعداد شعرای ادبیات عاشورائی و حجم این اشعار در آذربایجان ایران بیشتر از ولایات مسلمان قفقاز بوده است، اگرچه شعرای آن ولایات نیز تحت تأثیر هم مسلکانشان در آذربایجان قرار داشتهاند.
اتفاقاً از فضولی و دوره قراقویونلو و صفویان که حرف زدیم، این را هم بگوئیم که داستانهای حماسی و عشقی و یا اساطیری مانند حماسه «کوراوغلی» و یا «رستم و اسفندیار»، «اسکندرنامه» و یا «قاچاق نبی» و «اصلی و کرم» هم که اغلب در زبان عاشقها یعنی آوازخوانان دوره گرد به صدا در میاید، به همین صورت ادبیاتی بین مکتوب و شفاهی هست که البته در این چهل پنجاه سال اخیر محبوبیت آن احتمالاً بخاطر رشد سریع انتشارات و مطبوعات و اینترنت عقب رفته است. این داستانها و حماسهها که بسیاری از آنها گفته میشود در حول و حوش دوره صفویان بوجود آمده، بعداً اینجا و آنجا بصورت کتاب و جزوه چاپی هم منتشر شده بودند که البته امروزه دیگر از آنها چندان اثری نیست.
منابع
[ویرایش](۱) کارنگ، ع. تاتی و هرزنی، دو لهجه زبان باستان آذربایجان، تبریز ۱۳۳۳، ص ۹۱ و ۱۱۲