زبان آذربایجان در گذر زمان/ترکی شدن زبان آذربایجان
پهلوی، فهلوی، فهلویات | ترکی شدن زبان آذربایجان | جاینامهای آذربایجان |
زبان آذربایجان در گذر زمان |
«زبان آذربایجان» یعنی کدام زبان و یا زبان ها؟
اولا مشخص کنیم که منظور ما از «آذربایجان» در اینجا استان های اردبیل و آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی و استان زنجان است. و اما تعبیر «زبان آذربایجان» و یا تنها «زبان آذربایجانی» که مثلا در جمهوری آذربایجان جا اقتاده و بمعنی «ترکی آذربایجان» بکار میرود، اصولا تعبیردرستی نیست چونکه فقط یک زبان آذربایجان وجود ندارد. چندین زبان در آذربایجان هست که همه شان هم خودی و بومی این سرزمین هستند. این مثل آن است که بگوئید «زبان عراقی» که آن هم غلط است چونکه در عراق هم مردم به چندین زبان حرف میزنند اگرچه زبان اکثریت، عربی است. در جمهوری آذربایجان هم امروزه به غلط «زبان آذربایجان» میگویند، در حالیکه در آنجا تنها یک زبان نیست. اقلا چهار پنج زبان هست. و اما در آذربایجان خودمان هم همچنین، فقط یک زبان نیست. ترکی آذری هست، کُردی هست، تالشی و تاتی و گیلکی هست، کمی ارمنی و آسوری هم هست، گورانی هم هست، طبیعتا فارسی معاصر و استاندارد ایران هم هست.
زبان مردم آذربایجان قبلاً ترکی نبود؟
البته نبود. در این مورد جای شک و شبهه نیست، اگر چه هنوز بعضیها اصرار دارند که زبان مردم هرگز عوض نشده است. این اصرار از روی تعصبهای سیاسی و قومی است و جدی نیست. قبل از اسلام و بخصوص قبل از سلجوقیان زبان اکثر مردم آذربایجان لهجههای محلی و شفاهی ایرانی شمال غربی بود. اما زبان آذربایجان دو هزار سال قبل از آن هم تغییر یافته، ایرانی شده بود. در دنیا تقریباً زبان هیچ قومی ثابت نمانده.
همانند دگرگشت زبان در عراق و یا مصر به عربی، تغییر زبانهای قدیمی آذربایجان و آناتولی به ترکی که اتفاقاً تحول جدیدتری است، موضوع فوقالعاده جالبی برای مورخین و زبانشناسان است. میتوان در مورد تاریخ و طول مدت تغییر زبان آذربایجان و آناتولی بحث نمود اما اینکه زبان این منطقه ابتدا ترکی نبوده و زمانی به ترکی تبدیل شده است چیزی نیست که مورد شک قاطبه زبانشناسان و مورخین باشد.
اکثر آنها و بخصوص زبانشناسان و مورخین غربی و اکثر دانشمندان ترکیه معتقدند که زبان آناتولی قبل از آمدن قبایل ترکی زبان در قرن یازدهم به آناتولی یعنی بیزانس و یا روم شرقی، عبارت از یونانی، آسوری، ارمنی و زبانهای ایرانی بود. از قرن یازدهم به بعد در اثر «غزوات»، حملات، اسکان و بخصوص حکمرانی قبایل ترکی زبان که کوچشان به آناتولی تا قرن پانزدهم و شانزدهم طول کشید، هم زبان و هم دین اکثریت مردم آناتولی تغییر یافت: دین اکثریت با گذشت زمان اسلام و زبانشان بتدریج ترکی شد اگر چه باقیمانده زبانها و ادیان سابق این سرزمین هنوز هم کم و بیش وجود دارند.
بهمین ترتیب زبان اکثریت مردم آذربایجان نیز که قبلاً آذری، تاتی، تالشی یعنی لهجههای محلی فارسی میانه یعنی پهلوی غربی و یا زبانهای دیگر بود، بعد از آمدن ترکها به این منطقه تبدیل به ترکی شده است. همانند مورد آناتولی، در باره آذربایجان نیز نظر اغلب دانشمندان غربی و خود ترکیه این است که قبل از قرن یازدهم هم بخصوص در شمال ارس عناصر ترکی مانند قبایل خزر از روسیه کنونی به این منطقه نفوذ کردهاند. اما تغییر اصلی زبان اکثر مردم آذربایجان بعد از قرن یازدهم یعنی همزمان با کوچ و حکمرانی سلجوقیان و تقریباً همزمان با تغییر دین و زبان آناتولی و اتفاقاً بدست بخش هائی از همان قبایل ترکمن / ترک بوده است که بالاخره در ایران سلسله صفوی و در ترکیه کنونی سلسله عثمانی را بر سر کار آوردهاند.
زبان مردم آذربایجان کی و چند بار عوض شده؟
دو بار. بار نخست حدود ۳۵۰۰-۳۰۰۰ سال پیش وقتی مادهای ایرانی زبان از شمال به فلات ایران کنونی آمدند و زبان بومیان پیشا ایرانی ماد و از جمله آذربایجان را مادی و ایرانی کردند. تا آن وقت آذربایجان ایرانی زبان نبود. قبایل بومی آذربایجان زبانهای گوناگونی مانند لولّوبی و گوتی داشتند که همگی از بین رفت. آثاری از آن زبانها نمانده و دقیقاً معلوم هم نیست این زبانها چه واژگانی داشتند و ساختار دستوری شان چگونه بود.
بار دوم زبان آذربایجان بعد از سقوط ساسانیان به دست اعراب و بخصوص حملات، کوچ، اقامت و حکومت قبایل ترکی زبان به ایران و روم شرقی یعنی ترکیه امروز در عرض چند قرن از پهلوی به ترکی تبدیل شد.
آذربایجان هیچوقت و در هیچ دوره تاریخی اش فقط یک زبان نداشته است، نه امروز و نه سه هزار سال پیش. سه هزار و اندی سال پیش یعنی زمانی که آذربایجان هنوز اصلاً ایرانی نبود هم دستکم چهار پنج زبان در این سرزمین بین مردم بومی رایج بود، از گوتی و لولّوبی تا هورّی و کادوسی و کاسپی و اورارتوئی، حتماً هم یک مقدار آشوری؛ و نوشتار بومی هم نبود. اگر هم بود، به آرامی بود. بعد که حدوداً هزار سال پیش از میلاد مادهای ایرانی آمدند زبان آذربایجان و کردستان کنونی و کمی بعد تر گیلان و طبرستان و اصفهان و کرمانشاهان و همدان و لرستان در مجموع با وجود فرقهای لهجهای و منطقهای، «ایرانی» شد، درست ترش یک گونه شمال غربی ایرانی که بعد با ایرانی پارسها و پارتهای شرق و سُغدیان و خوارزمیان آمیخت و تبدیل به زبان «فارسی میانه» و یا پهلوی شد که آن هم بعد از اسلام تبدیل گشت به یک زبان تا حدی استاندارد تر شده و یاصطلاح ادبی فارسی که آن را فارسی دری و یا معاصر میخوانند.
با اینهمه مردم زبانها و لهجههای خودشان را هم داشتند و کم و بیش اینها را با تغییرات مستمر ادامه میدادند، البته فارسی هم در این میان استانداردتر شد و دیگر زبانها و لهجهها را تحت تأثیر خود قرار داد. در همین دوره ۱۲۰۰ و بیشتر ساله، فارسی معاصر و همچنین زبانها و لهجههای محلی هم بتدریج شکل مشخص تر کنونی مانند کردی و گیلکی و تاتی و بلوچی و لری و پشتو و غیره را گرفتند، بعضیها مانند خوارزمی ایرانی کلاً از صفحه روزگار پاک شد، دیگران مانند سُغدی تقریباً از بین رفتند و از آنها تنها آثار ناتوانی مانند یغنابی باقی ماند، زبان ایرانی و فارسی بسیاری از مردم آذربایجان از ایرانی و پهلوی که بعضیها آذری ویا تاتی و فهلوی مینامند، به ترکی عوض شد اگرچه اینجا و آنجا هنوز مردم بعضی روستاها به آن زبان شبیه به تاتی و یا تالشی آذری صحبت میکردند و هنوز میکنند. بنا براین تصویری که از زبانهای رایج بین مردم در آذربایجان پیش چشمانمان هست تصویر رنگارنگی هست؛ که این هم چیز جدیدی نیست. همه جای ایران، همه جای ترکیه و عراق و روسیه و افغانستان و اکثر کشورهای دیگر هم همین طور است.
آذربایجان و ترکیه کِی و چگونه ترکی زبان شدند؟
در این مورد تاریخ روشن است. تا آخر ساسانیان و آمدن اعراب یعنی حدوداً تا ۱۴۰۰ سال پیش آذربایجان (آتورپاتکان ساسانی) مانند دیگر مرزبانیهای آن امپراتوری مجموعاً ایرانی زبان بود. آذربایجان ایران، جمهوری آذربایجان و روم شرقی یعنی بیزانس که همان ترکیه کنونی باشد ترکی زبان نبودند. بعد از سلجوقیان و کوچهای مستمر و چند صد ساله قبایل ترک از آسیای میانه و خراسان به ایران و ترکیه کنونی هم ترکیه ترک زبان شد، هم آذربایجان ایران و هم بخش شرقی قفقاز که امروزه جمهوری آذربایجان است. طبیعتاً بخصوص در حاشیههای همجوار با ملتها و اقوام دیگر زبانهای دیگر مانند آسوری و ارمنی در غرب و عربی در جنوب و ترکی در خوارزم و حتی سُغد بود. اما اینها زبانهای حاکم بر بخش قابل توجهی از مردم ایران نبودند.
وقتی «زبانهای ایرانی» میگوئیم، منظور ما تنها فارسی نیست. فارسی یک گونه جنوب غربی زبانهای ایرانی است که از زمان هخامنشیان به بعد به تدریج و با آمیزش با لهجههای محلی دیگر مانند مادی و بعداً اشکانی (پارتی) تبدیل به زبان استاندارد و مشترک ایران شد و بتدریج موقعیت اجتماعی خود را تحکیم کرد. تعبیر «زبانهای ایرانی» شامل همه گونههای منطقهای و محلی ایرانی میشود، مانند فارسی مشترک ساسانی که ازنظر تاریخی در مرحله «فارسی میانه» بود و به آن «زبان پهلوی» میگفتند، و یا سُغدی و بلخی و یا پامیری و بعدها پشتو در شرق، و یا لهجههای غربی و شمال غربی که بعداً حتی بصورت گیلکی و آذری و تاتی و کردی و لری و بلوچی در آمدند.
ثانیاً ما از ایران در چهارچوب مرزهای کنونی صحبت نمیکنیم، بلکه منظورمان دولت ساسانی است که اگرچه از هخامنشی کوچکتر بود اما از ایران امروز بمراتب بزرگتر بود و سرزمینهای بیشتری را در بر میگرفت که امروزه کشورهای دیگری هستند. این را برخلاف ایرادی که بعضیها ممکن است بگیرند، نه بعنوان «خود بزرگ بینی ایرانی» بلکه بعنوان یک واقعیت تاریخی ۱۵۰۰-۲۵۰۰ سال پیش باید ذکر کرد، چراکه ترکیبات قومی و زبانی و دینی آن دوره بنا به حجم گستردهتر کشور با امروز اساساً فرق میکرد اگرچه جمعیت کل آن دوره احتمالاً بیشتر از هفت یا هشت میلیون نفر نبود.
مثلاً آنچه که امروزه جمهوری آذربایجان است همراه با بخشهای قابل توجهی از ارمنستان و گرجستان امروزی هم یا جزو ساسانی بود و یا جزو بیزانس همسایه. زبان آنها هم در غرب و شمال غرب (یعنی مثلاً در شرق آناتولی، ارمنستان و جمهوری آذربایجان و گرجستان کنونی) یا پهلوی بود، یا ارمنی، یا گرجی و یا دیگر زبانهای کوچکتر قفقازی. زبان یونانی هم بود، چرا که یونانی زبان اصلی دولت بیزانس بود و دین حاکم در آنجا هم مسیحیت بود.
اصولاً اکثر این مناطق حاشیه از نظر سیاسی مخصوصاً در اواخر ساسانیان که دوره فرسودگی امپراتوری بود دست بدست میگشتند، گاه به طرف ایران میگذشتند و گاه به سوی بیزانس. طبیعتاً پادشاهیهای کوچک هم در این مناطق حاشیه بودند که هرکدام لهجهها و یا زبانهای خودشان را هم داشتند.
یعنی تا اسلام زبان ترکی در آذربایجان و ترکیه موجود نبود؟
بود، مثلاً در قفقاز و بخصوص مناطق شمالی قفقاز و فرارود و یا ماوراالنهر در شمال خراسان و آسیای میانه بود. اما زبان ترکی در این دوره رواجی در ایران نداشت. دلیلش هم روشن است. این اساساً تأثیر همسایگی بود و گرنه ترکی زبان هیچ بخش منسجم مردم در دولت ساسانی یا قبل از آن نبود. مثلاً در شمال و شمالغرب خزر «اقوام خزر» بودند که گفته میشود شاخهای از اقوام هون بودند و احتمالاً (اگرچه به قطع نمیتوان گفت و اثری از آنها نمانده) زبانشان نوعی از زبانهای پروتو ترکی یعنی زبان مفروض باستانی و ریشه ترکی بوده که احتمالاً برای ترکی زبانهای امروز قابل فهم نمیبود. این خزرها در قفقاز و مناطق کنونی جمهوری آذربایجان که تحت حاکمیت ساسانیان بود، دست اندازی میکردند و گاه حتی با حمایت بیزانس که رقیب ایران بود، تا رود ارس میآمدند؛ و یا در شرق، طرف شمال شرق ساسانی یعنی در کاشغر و قزاقستان و قرقیزستان کنونی دولتی بود بنام «گوک تورک» که گفته میشود اولین دولت ترک در تاریخ است. این دولت اتفاقاً روابط انسانی و تجاری زیادی با ساسانی داشت و رفت و آمد شان هم زیاد بود. طبیعتاً اینها تأثیر زبانی هم داشتند و احتمالاً عدهای هم در طرف ایران میزیستند. تأثیر پراکنده قبایل کوچنده ترک که در آن قرنها از چین تا شمال خزر و دریای سیاه به سوی غرب در حرکت بودند، طبیعتاً در بیزانس و یا ترکیه کنونی هم محسوس بود. اما اینطور نبود که مثلاً زبان ترکیه کنونی و یا آذربایجان، ترکی باشد.
بنظر پژوهشگر معروف تاریخ ترکان و بیزانس کلود کاهن (۱) هیچ شکی نیست که قبل از این اولین موج کوچ هم، بعضی عناصر ترک به این منطقه نفوذ کرده بودند اما یقیناً مرحله تعیین کننده «ترک شدن» منطقه با همین کوچ دوره سلجوقیان شروع شده است.
قبل از اسلام دلیل و شاهدی بر رواج زبان ترکی بین عامه مردم ایران و یا بیزانس موجود نیست.
ترکی شدن زبان بعضی صفحات خراسان و اکثر آذربایجان از قرن دهم و یازدهم میلادی یعنی بعد از غزنویان و بخصوص سلجوقیان شروع شده است. اول خراسان، بعد آذربایجان و قفقار و بعد، شاید هم بگوئیم تقریباً بصورت همزمان ترکیه کنونی و بعضی صفحات شمالی عراق و سوریه کنونی. این همه با کوچ، استقرار و بخصوص حاکمیت سلجوقیان و متعاقبین آنها عملی شده است.
قبایل ترک زمانی که هنوز در آسیای میانه بودند، اساساً با تبلیغ و تشویق ایرانیان مسلمان شدند. یعنی وقتی ترکها به ایران آمدند، ایران مسلمان بود؛ ولی اعراب نتوانسته بودند بیزانس را فتح و مسلمان بکنند. این کار را سلجوقیان بعد از فتح ایران انجام دادند. اول سلجوقیان و سپس جانشینان عثمانی آنها.
بین تاجگذاری طغرل بیگ یعنی بنیانگذار سلسله سلجوقی در نیشابور خراسان (۱۰۴۰) و اولین جنگ پیروزمند آنها درملازگرت (مالازگیرت) آناتولی شرقی (۱۰۷۱) فقط ۳۱ سال فاصله هست.
و بالاخره تغییر زبان آذربایجان و بیزانس (و همچنین تغییر دین بیزانس از مسیحی به اسلام) یک روند طولانی تاریخی-زبانشناختی بود که دستکم ۷۰۰-۸۰۰ طول کشید. حتی تا این اواخر چه در ترکیه و چه در آذربایجان ایران روستاها و جوامعی بودند که به زبانهای قدیمی و پیشا ترکی این مناطق حرف میزدند، مانند زبانها و لهجههای تاتی و هرزنی در آذربایجان شرقی.
اگر خلاصه کنیم: هم در آذربایجان و هم در آناتولی قبل از اسلام هم شاهد نمونههای پراکنده و جزئی زبان ترکی بودیم که اکثراً مربوط به مناطق حاشیهای کشور میشد؛ ولی هنوز ترکی در این مناطق به زبان عامه تبدیل نشده بود. این کار را قبایل ترک با کوچ، اقامت و بخصوص حکومت خود در ایران و بعداً کشور عثمانی انجام دادند که آن هم صدها سال طول کشید.
توسعه زبان ترکی در ایران و آناتولی چگونه عملی شد؟
بعد از آن به مدت پانصد سال و حتی بیشتر، طوایف و قبایل کوچک و بزرگ ترک از آسیای مرکزی رو بسوی ایران (بخصوص آذربایجان) و آناتولی گذاشتند. تعداد ترکانی که در آناتولی ساکن شدند خیلی بیشتر از آذربایجان بود. یک عامل مهم تمرکز بر آناتولی این بوده است که بغیر از وسیعتر بودن سرزمین آناتولی نسبت به آذربایجان، ایران این دوره دیگر مسلمان شده بود در حالیکه تاراج، فتح، حکومت و گرفتن مالیات و خراج در بیزانس مسیحی و مرفه، هم «جهاد» بشمار میرفت و اعتبار ترکان را در جهان اسلام بلند میکرد و هم به آنها حکومت، ثروت وقدرت بخش مینمود. آذربایجان هم از این نظر «دروازه» آناتولی (و قفقاز) بشمار میرفت. هم این عامل و هم طبیعت آذربایجان و آناتولی که برای دامداری که کار اصلی قبایل ترک بود، ظاهراً انگیزههای اصلی جلب اقوام و ایلات ترک بوده است.
بعد از فتح خراسان بعضی قبایل ترک رو بسوی کرمان، سیستان، خوزستان و دیگر نواحی ایران هم گذاشتند. از طرف دیگر سلطان سلجوقی ودیگر سرکردگان ترک غالباً افراد قبیله خود را بعنوان حاکم و امیر به ولایات مختلف ایران میفرستادند و آنها هم با طایفههای خود به آن ولایات رفته مقیم آنجا میگشتند. همزمان، به قبایل و طوایف قطعات زیاد زمین بعنوان اقطاع و یا صرفاً اجازه اسکان داده شد که زمینه ساز دیگری برای کوچ و سکنای اقوام ترکی زبان در اکثر مناطق ایران شد. اما با اینهمه، تعداد آنها در مقایسه با قبایلی که به آذربایجان و مهم تر از آن: به آناتولی میرفتند قابل مقایسه نبود. آذربایجان و آناتولی پیوسته یک هدف اصلی قبایل ترک بشمار میرفت و در این رهگذر به آذربایجان در ابتدا غالباً بعنوان پُلی بر سرراه به آناتولی نگریسته میشد، اگرچه بعدها در موج معکوس کوچ این قبایل، تعداد کثیری از آنان که حدود ۴۰۰ سال بعد از نظر مذهبی با پادشاه صفوی هم آوا تر از سلطان عثمانی شده بودند از آناتولی به آذربایجان بازگشتند. از سوی دیگر، علاوه بر عنصر مسلمان نبودن آناتولی، بنظر میرسد طبیعت و شرایط مناسب دامداری که برای قبایل ترک درجه اول اهمیت را داشت دلیل دیگری بود که اکثریت آنها به ایران مرکزی و جنوبی و یا کشورهای عربی مهاجرت نکنند.
تعداد این قبایل چند نفر بود و تعداد مردم بومی چند نفر؟
رقم دقیقی در باره جمعیت آن دوره آناتولی و یا مجموعه سرزمینهای «ایران تاریخی» موجود نیست. تخمین اکثر تاریخنویسان در حول و حوش ۴-۵ میلیون نفر برای هرکدام است که البته در مقایسه با امروز ترکیه و ایران ناچیز جلوه میکند؛ و اما در باره تعداد اقوام ترکی زبان هم که بطور لاینقطع به این دو سرزمین میآمدهاند اطلاعات دقیقی موجود نیست اگرچه اینجا و آنجا بعضی ارقام در باره کوچ بعضی اقوام روایت شده است. مثلاً میدانیم که در ابتدای سلجوقیان «هزاران نفر» از آنها بصورت دستههای سه تا چهارهزار نفری به سیستان و عده دیگری به خوزستان رفتهاند (۲). اما بنظر اکثر تاریخ نویسان این دوره، آنچه که روشن است این است که تعداد بومیان از مجموع افراد قبایل کوچنده بمراتب بیشتر بوده است. کاهن (۳) نسبت ۱۰/۱ را حدس زده است یعنی برای هر ده بومی یک کوچنده. او مینویسد: «منطقی بنظر نمیرسد که مثلاً تصور کنیم دهها هزار و یا صدها هزار نفر در آن واحد کوچ کردهاند.» (۴) نتیجه اینکه ما دقیقاً نمیدانیم که تعداد ترکانی که به ایران و آناتولی کوچ کردهاند چند نفر بودند. گمانه زنی دراین مورد ضمناً از آن جهت مشکل است که در اینجا موضوع بر سر یک موج مهاجرت که ۱۰-۲۰ و یا حتی ۱۰۰ سال ادامه داشته باشد، نیست بلکه اگر نقطه شروع این کوچها را در اوایل قرن یازدهم یعنی حدوداً سال ۱۰۰۰ حدس بزنیم، این کوچها و ادامه آنها در داخل ایران و ترکیه و یا بین ایران و ترکیه تا اواخر دوره شاه طهماسب صفوی و حتی به گفته فاروق سومر (۵) تا قرن نوزدهم هم ادامه یافته است.
و لیکن به قول کلود کاهن اشتباه خواهد بود اگر موضوع مهاجرت و اختلاط قومی و فرهنگی را فقط بر ارقام و تعداد افراد مبتنی کنیم. در این مورد، به گفته کاهن، دهها عامل نقش بازی میکنند. در یک طرف این واقعیت هست که ترکها حاکمین جدید و مظفر و بومیان، مغلوبین بودند و این رابطه تا اختلاط کامل همه این مردم که صدها سال طول کشیده، ادامه یافته است. این اولویت سیاسی احتمالاً در رابطه با انتخاب و تغییر دین، تابع شدن غیر مسلمین به خراج و مالیات اضافی (جزیه)، تشویق و حتی «داوطلبی» بومیان به قبول اسلام، تغییر نام افراد و دگرگشت زبان نخست آنان به ترکی نقشی اساسی بازی کردهاند. احتمالاً اینها عوامل اساسی بودهاند، اما جنگها، قتل و کشتارها، فرار و کوچ بعضی از بومیان و بالاخره ازدواج ترکان با بومیان که در آن روند ترکی شدن خانوادههای بومی سرعت بیشتری داشته، به این روند کلی و چند صد ساله کمک نموده است.
برپایه پژوهشهای ژنتیک سالهای اخیر هم میدانیم که در حوض دی ان ای اکثریت بزرگ آذربایجانیان و مردم ترکیه کنونی، سهم دی ان ای آسیای میانه و آسیای شمال شرقی که منشاء جغرافیائی نخستین قبایل ترکی زبان است بسیار کم و حتی ناچیز است (۶). این هم نشان میدهد که نظریه اکثر مورخین مانند کاهن درست است که گفتهاند در اینجا موضوع نه بر سر جابجائی قومی و نژادی بلکه دگرگشت زبان و در آناتولی ضمناً تغییر دین است. یعنی همان مردم سابق و بومی آذربایجان و آناتولی، همان آذربایجانیان پهلوی زبان طی چندین قرن ترکی زبان شدهاند در حالیکه آن مردم یونانی زبان آناتولی هم کم و بیش در همان مدت ترکی زبان و در عین حال مسلمان شدهاند. «نژاد» و قوم و تبارعوض نشده بلکه تنها یک عنصر کوچک جدید از این اقوام کوچنده آسیای میانه به ترکیب ژنتیک آنها اضافه شده است.
یعنی مردم بومی ماندهاند و بعد از آمیزش با نوآمدگان فقط زبانشان عوض شده؟
همینطور بنظر میرسد. دلیل و نشانهای بر جابجائی مردم و یا قتلعام مردم بومی موجود نیست. از سوی دیگر، این چیزی نیست که یکشبه اتفاق افتاده باشد. بگذارید من به شما توالی و تسلسل حوادث مهم را بدهم تا مدت زمان این روند تا حدی روشن شود. سال ۱۰۴۰ طغرل سلجوقی بعد از پیروزی بر سلطان مسعود غزنوی در نیشابور بعنوان پادشاه خراسان تاجگذاری میکند. در سال ۱۰۷۱ یعنی ۳۱ سال بعد، برادرزاده او، پسر چاغری بیگ و سلطان جوان سلجوقی آلپ ارصلان با شکست دادن نیروهای بیزانس در شهر ارمنی مانزیکرت (مالازگیرت) در شرق ترکیه امروز، دروازه «روم شرقی» یعنی بیزانس را رسماً به روی قبایل ترک باز میکند. ۴۰۰ سال طول میکشد تا ترکها بعنوان دولت نوین عثمانی کنستانتینوپل یونانی و مسیحی مذهب را فتح کرده با نام استانبول تبدیل به پایتخت امپراتوری عثمانی خود کنند؛ و تا سالهای ۱۷۰۰ سیاحان داخلی و خارجی هنوز خبر میدهند که در آذربایجان ایران و آناتولی اگر چه اکثریت مردم ترکی زبان شدهاند، اما هنوز هم بخش قابل توجهی از آنها به زبان قبلی خود یعنی فهلوی/ پهلوی (در آذربایجان) و یونانی و آرامی و ارمنی (در آناتولی) سخن میگویند. از جمله سیاح معروف عثمانی اولیاء چلبی که ۳۵۰ سال پیش به آذربایجان سفر کرده، در سیاحتنامه خود مینویسد مردم نخجوان «به زبان دهقانی سخن میگویند اما شاعران عارف و ظریفان ندیم با ظرافت و نزاکت به زبان پهلوی و مغولی سخن میگویند که زبان هائی باستانی هستند» (۷) و در باره زبان تبریزیان هم شهادت مشابهی میدهد.
نتیجهگیری من این است که روند تغییر زبان مردم هفت هشت قرن و دستکم پانصد سال طول کشیده است. احتمالاً این روند در ترکیه کوتاه تر از آذربایجان بوده، چرا که در ایران و آذربایجان، سلجوقیان فارسی را بعنوان زبان ادبی و اداری کشور ادامه دادهاند در حالیکه در آناتولی هم مدتی فارسی را همچون زبان دیوان و ادب ادامه دادهاند، اما چون خود چندان فارسی نمیدانستند و طبیعتاً زبان مردم بومی یعنی یونانی را هم نمیدانستند، مردم ناچار بودند هر چه زودتر زبانشان را به ترکی تغییر دهند. با این ترتیب ترکی سریع تر از آذربایجان و حتی بعنوان زبان ادبی و دولتی فراگیر شد در حالیکه در ایران، اگر چه ترکی به زبان اکثریت آذربایجانیها تبدیل گشت، اما زبان ادبی و کتبی و دیوان در ایران و از جمله خود آذربایجان پیوسته فارسی بود و ماند.
مغولها زبان ترکی را به ایران آوردند؟
این ادعائی بی اساس است. اولاً ایلخانان مغول بودند و ترک نبودند. زبان مغولی در آسیای مرکزی همسایه زبانهای ترکی بوده و هنوز هم هست، این دو زبان به همدیگر تأثیر بسیاری کردهاند و حتی از نظر ساختار و تاریخ به همدیگر نزدیک هستند، اما دو زبان گوناگون هستند. کوچ قبایل ترکی زبان به ایران و آسیای صغیر حوالی سال ۱۰۰۰ میلادی شروع شد. شروع حملات مغول تقریباً ۲۰۰ سال بعد در سال ۱۲۰۶ (تا ۱۳۲۴) بود. یعنی وقتی مغولها به ایران و آناتولی و بینالنهرین آمدند زبان ترکی ۲۰۰-۳۰۰ سال بود که در این منطقه ریشه انداخته بود. کوچ و اسکان ترکها بیش از پانصد سال طول کشید. مغولها فقط حمله کردند. تعداد مغولها بسیار کم بود و آنها اساساً از فرماندهان و اشراف عبارت بودند. ترکها با قبایل و احشام خود آمدند، برخی سرباز و جنگاور و امیر بودند، دیگران کنیز و غلام، بسیاری از آنان دامدار و کشاورز... و قبل از همه تعدادشان بمراتب بیشتر از مغولها بود. زبان بخشی از مردم ایران مغولی نشد، اما ترکی شد چونکه تعداد ترک هائی که بخصوص بعد از قرن یازدهم میلادی، یعنی ۲۰۰ سال قبل از هجوم مغول، به ایران آمدند و کوچشان تا ۲۰۰-۳۰۰ سال بعد از مغول هم ادامه داشت، به مراتب بیشتر از مغولها بود.
اما درست است که بیش از نصف لشکریان مغول ترک بودند، هم بعنوان سرباز داوطلب که برای غارت و یغما آمده بودند هم اسیرانی که مغولها از سرزمینهای ترک نشین آسیای میانه گرفته بودند. میدانیم که تعداد جمعیت مغولها در مغولستان هم زیاد نبود. تاکتیک جنگی آنها این بود که هر سرزمینی را که میگرفتند مردان جوانشان را به شرطی نمیکشتند که به اردوی آنها بپیوندند و در گسترش فتوحات مغول سهیم شوند. از این جهت لشکر مغول باصطلاح «چندملیتی» بود، باصطلاح «به زور و به زر...»
نکته جالب توجه دیگر این است که «شمشیر» و زور و حکومت هم همیشه کافی نیست تا یک قوم زبان مادری خود را ترک کرده زبان دیگری را اختیار کند. در دوره ایلخانان که اتفاقاً مرکزشان آذربایجان و پایتختشان به ترتیب تبریز، مراغه و سلطانیه بود زبان مردم آذربایجان مغولی نشده، ترکی شده است. حتی حاکمین ایلخان که به ایران آمده بودند بتدریج زبان خود را رها کرده در آذربایجان ترک زبان شدند و در مناطق دیگر ایران فارسی زبان، کُرد زبان و یا عربی زبان شدند درحالیکه این هم بر کسی پوشیده نیست که «شمشیر» مغولها برنده تر از دیگران بوده است. اگر با «شمشیر» بود میبایست زبان همه منطقه مغولی میشد و یا حتی زبان استانهای فارس و اصفهان و ری هم ترکی میشد جونکه این ولایات هم صدها سال زیر حاکمیت ترکی زبانان بودهاند.
مراحل دگرگشت زبان کدامند؟
در باره تحول زبان در آناتولی کتاب، مقاله و مطالب پژوهشی هم از خود آن دوره و هم از دوران معاصر نسبتاً زیاد است. اما در باره ایران اگرچه منابع کم است، اما اگر بجوئید، مطالب جالبی مییابید.
یکی از رسالههای مهمی که موضوع دگرگشت زبان در آذربایجان را بررسی میکند از ایرانشناس فرانسوی ژان اوبن است که یک تحلیل زبانشناختی و جامعهشناسی از کتاب صفوه الصفا اثر ابن بزاز اردبیلی است. این کتاب در سده هشتم هجری (سال ۱۳۵۰ میلادی) یعنی درست در بحبوحه تغییر زبان مادری اکثریت مردم آذربایجان نوشته شده است. اگر شروع روند تغییر زبان را با سلجوقیان (۱۰۴۰) و تکمیل نسبی آن را ابتدای صفویان یعنی ۱۵۰۱ فرض کنیم، سال ۱۳۵۰ تقریباً نیمه این دوره است یعنی زمانیکه اصولاً باید زبان نخست یا مادری بخشی از مردم آذربایجان لهجههای ایرانی (پهلوی) مانند آذری باستان، تاتی و تالشی باقی مانده و بخش دیگرش ترکی شده باشد. طوریکه میدانیم «صفوه الصفا» در مورد زندگی شیخ صفی اردبیلی و خانواده او نوشته شده و اساساً اوضاع منطقه اردبیل، میانه و سلطانیه (قزوین) را شرح میدهد. اوبن در این رساله میگوید (۸):
«همه چیز نشان دهنده آنست که بسیاریها در همه طبقات مردم ازجمله شهریها، روستائیان، طبقات بالا مانند اعیان صوفی و بازرگانان بلند پایه و همچنین طبقات پائین تر همچون پیشه وران و به نسبت نامعلومی مردم دهات دو زبانه فارسی و ترکی هستند و شاید حتی زبان مغولی هم میفهمند. توصیفات صفوه الصفا نشان میدهد که چه در آذربایجان و چه در دیگر مناطق ایران ساختارهای جامعه بومی در میانه قرن چهاردهم (میلادی) هنوز محکم بود و این هم نشان میدهد که روند ترکی شدن (زبان) ظاهراً محدود به برخی مناطق جغرافیائی بوده است. (در کتاب) ابن بزاز همه روستائیان فارسی سخن میگویند. صفوه الصفا در واقع اشارهای به کاربرد لهجههای ایرانی یعنی فهلوی که بطور گستردهای تکلم میشدند، نمیکند. به ما معلوم نیست که آیا نویسنده (ابن بزاز) عالمانه از ثبت نفوذ زبان ترکی خودداری کرده است یا نه. ما در عین حال نمیدانیم که آیا کم بودن لغات ترکی و مغولی در توصیفات ابن بزاز نمایشگر مقاومت طبقه تحصیلکرده (در مقابل استفاده از زبان ترکی) بوده یا نه. شاید هم این، انتخاب و تصمیم ابن بزاز و شیخ صدرالدین (پسر شیخ صفی الدین) بوده است که اولین منبع معلومات (برای تالیف) این اثر و مشوق آن بوده است.»
بعد توجه کنید که حتی تقریباً ۷۰۰ سال بعد پژوهشگران ایرانی ما به روستاهای آذربایجان که هنوز زبان باستانی خود را حفظ کرده میروند تا بقول امروزیها «بررسی میدانی» بکنند و واژگان و تلفظ تاتی/آذری/ فهلوی مردم مثلاً هرزن و کرینگان در آذربایجان شرقی را قبل از آنکه آخرین آثارش کاملاً از بین برود، ضبط کنند. اثر مرحوم عبدالعلی کارنگ موسوم به «تاتی و هرزنی، دو لهجه از زبان باستان آذربایجان» که در سالهای ۱۳۴۰ منتشر شد، یک نمونه این کوشش هاست.
این روند دگرگشت زبانی طولانی بوده. در مصر و عراق عرب و شام هم طولانی بوده، از سوی دیگر در اروپا، مثلاً درانگلستان هم طولانی بوده. این چیز عجیبی نیست. ظاهراً حتی دین انسانها زود تر از زبانشان عوض میشود.
میتوانید کمی در باره جزئیات سیاسی و اجتماعی این تغییر زبانی اطلاعات بدهید؟
... و اقتصادی. مورخ ترک فاروق سومر میگوید این روند در سه مرحله اصلی انجام گرفته: دوره سلجوقیان، دوره مغول و بعد از مغول (شامل آق قویونلوها، قراقویونلوها و صفویان). سومر مینویسد مهمترین دوره تغییر زبان مردم آذربایجان دوره مغول یعنی ایلخانان بود که مرکز تجمعشان آذربایجان و یک پایتختشان هم تبریز بود. بنظر او در این دوره حتی خود مغولها که اکثراً جزو اشراف بودند و تعدادشان هم در مقایسه با ترکها بسیار کمتر بود، «زبانشان ترکی شد و بدین ترتیب آنها هم ترک شدند» (۹) اما سومر این را هم علاوه میکند که تمرکز قبایل ترک بر اران (شمال ارس) بود و نه آذربایجان. او مینویسد: «علت اساسی اینکه ترکمنها بیشتر از آذربایجان جنوبی به «اران» رو میکردند و در آنجا جمع میشدند، بیشتر از آنکه مربوط به شرایط مساعد تر طبیعی برای ترکمنها باشد، در حاشیه قرار گرفتن این منطقه بود. ترکمنهای سلجوقی آناتولی هم به نواحی حاشیهای رغبت بیشتری نشان دادهاند. ترکمنهای اران ابتدا تابع ملکها و شاهزادگان سلجوقی و سپس زیر فرمان امیران بزرگ و بیگلربیگیهای خود بودند و در حملات علیه گرجیها شرکت میکردند. در زمان مغولها تعداد ترکمنهای اران فوقالعاده افزایش یافته و در همین دوره است که اران تبدیل به منطقه ترکی شده است. مشابه همین تحولات در بیزانس هم رخ داده و ترکمنها که به حاشیههای بیزانس هم علاقه نشان دادهاند اسم شهرهای گرجی و بیزانس را هم ترکی کردهاند» (۱۰).
مجموعاً چنین بر میاید که ابتدا و بیشتر از آذربایجان ایران، شمال ارس ترک زبان شده و ظاهراً در قفقاز شرقی یعنی جمهوری کنونی آذربایجان بخاطر نفوذ قبلی قبایل ترکهای شرقی (قپجاق، اویغور، پچنک) روند ترکی زبان شدن سریعتر پیش رفته است. در خود آذربایجان هم ظاهراً ابتدا در خلخال، اردبیل، خوی، ماکو (یعنی در مجموع در راه ارمنستان و آناتولی) روند تغییر زبان شروع شده و بعد همراه با ایلخانان، تبریز و دیگر مناطق آذربایجان هم مشمول این روند شدهاند.
دکتر جواد هیئت نیز تغییر زبان آذربایجانیان به ترکی را اساساً مربوط به دوره سلجوقیان و مغولها یعنی ایلخانان میداند و میگوید: «در زمان ملکشاه ترکمانان به آذربایجان آمدند و بزودی شهر هائی مانند گنجه، خوی و ارومیه و همدان از ترکمنها پر شد و شهر خوی ترکستان ایران لقب گرفت» (۱۱). اما هیئت به برخی عوامل اقتصادی و مردم شناسی نیز اشاره میکند و میگوید: «در ابتدای حکومت ایلخانیان اهالی بومی غیر ترک آذربایجان، مخصوصاً تاتها تحت فشار قرار گرفته و مجبور به ترک زمین و دیار خود شدند... تجار تات وقتی نمیتوانستند قروض خود را به این شرکتها بپردازند (که از سوی شاهزادگان و خوانین مغول و ترک اویغور تشکیل شده بود که از همه امکانات دولتی استفاده میکردند) به اتفاق همسر و فرزندانشان به صورت غلام در میآمدند» (۱۲).
ترکی زبان شدن آذربایجان و ترکیه دو روند همزمان است و نه جداگانه. این هردو دگرگشت و روند اجتماعی، سیاسی، دینی و زبانی یک جا، در یک دوره معین تاریخی و از طرف قبایل و مؤسسههای سیاسی و اجتماعی مشابه و حتی اقوام هم تبار یعنی قبایل و حکام ترک زبان عملی شده است. سلجوقیان ابتدا ایران را تسخیر کردند و بعد بلافاصله به سراغ آناتولی رفتند. روند ترکی زبان شدن در آذربایجان کمی زود تر از آناتولی شروع شد ولی بهمان ترتیب چند قرن طول کشید. آن دو گونه دولتداری که در نهایت در ایران و ترکیه به عمل آمد گوناگون و حتی اغلب مخاصم همدیگر بود، در حالیکه موتور ایجاد این دو دولتداری یعنی اقوام و قبایل ترک در آغاز خویش و تبار همدیگر بودند. روند ترکی زبان شدن آذربایجان را از ترکی زبان شدن آناتولی نمیتوان جداگانه بررسی کرد و اگر چنین کنیم به خطا میرویم. نمیشود این دوره تاریخی ایران و ترکیه را که از غزنویان و سلجوقیان تا صفویان و از سلجوقیان روم تا سلطان محمد فاتح عثمانی طول کشیده، بطور جدا و بیربط به همدیگر بررسی کرد و به نتیجه درستی رسید.
چرا بعد از اسلام زبان پهلوی آذربایجان توانست در برابر عربی دوام بیاورد، اما مغلوب ترکی شد؟
کار تحقیقی چندانی در این زمینه نمیشناسم که آمدن طایفههای عرب به ایران و بخصوص آذربایجان را که بعد از اسلام صورت گرفت و برای حدوداً دویست سال ادامه داشت با کوچ و استقرار قبایل ترک که بطور متمرکز در زمان سلجوقیان یعنی حدوداً چهارصد سال بعد از اسلام شروع شد، مقایسه کند. اما چند نکته در نگاه نخست مهم جلوه میکند:
تعداد هم اعراب و هم ترکها در مقایسه با مردم بومی کمتر بوده (اما نمیدانیم دقیقاً چند نفر). کوچ اعراب به ایران هم از نظر مدت زمان کمتر بوده و هم از نظر تعداد. حدود ۲۰۰ سال بعد از اسلام حتی حکومت خود خلفا یعنی عباسیان عملاً در دست ایرانیان بوده و بعد بویژه لشکر به دست جنگجویان ترک و بخصوص سلجوقیان افتاده است. در آن شرایط خلفای عرب حتی در خود بغداد در واقع حاکمیتی صوری داشتند. تا قرن سیزدهم عملاً خلیفه تابع اراده سلجوقیان ترک میشود و در سال ۱۲۵۸ کلاً خلافت عباسی بدست هلاکو خان نوه چنگیز مغول ساقط میگردد در حالیکه از غزنویان تا اقلاً صفویان یعنی برای ۵۰۰ سال قبایل ترکی زبان در ایران زندگی وحکمرانی میکنند و بعد از صفویان هم نوادگان ایرانی شده آنان مانند افشار و قاجار به نفوذ و حاکمیت خود ادامه میدهند. علاوه بر این اعراب برای مدیریت لشکری و ریاست و تدریس «دین جدید» و سیادتشان به ایران آمدند ولی ترکها با زن و بچه و احشامشان به ایران کوچ کردند تا در بسیاری از سطوح جامعه زندگی و کار کنند (دامداری، کشاورزی، کارهای لشکری و نظامی، حتی حکومت)، میتوان حدس زد که در مقایسه با همدیگر، تعداد قبایل کوچنده ترک به مراتب بیشتر از اعراب بوده است.
هدف نهائی بسیاری از قبایل ترک، بیزانس یعنی امپراتوری مسیحی و غالباً یونانی روم شرقی یعنی آناتولی و ترکیه کنونی بود. در نهایت ترکها هم آناتولی را که اکثراً یونانی زبان و مسیحی مذهب بود، طی چند قرن هم مسلمان کردند و هم ترکی زبان؛ بنابراین تمرکز روی آذربایجان در درجه نخست بخاطر آناتولی بود و بعد شرایط طبیعی آذربایجان بود که برای دامپروری و گله داری قبایل ترک مناسب تر از جنوب ایران و یا مناطق کوهستانی کردستان و لرستان بود.
ترکها حدود ۵۰۰ سال کوچ و حکومت کردند و حتی بعد از صفویان در ایران به نفوذ خود در حکومت ادامه دادند، اعراب چنین وضعی نداشتند، بعد از خلافت عباسیان در ایران، دور، دور ترکهای سلجوقی و مغولها و ایلخانان و ترکهای دیگر مانند آق قویونلو و قراقویونلو بود و نه اعراب.
بعد از عباسیان، حاکمیت اعراب حتی بر جامعه عرب هم تمام شد در حالیکه حاکمیت ترکها تازه شروع شده بود، ترکها از شام و عراق و حجاز گرفته تا مصر و شمال آفریقا حاکمیت را بدست خود گرفتند. اسلام زبان بسیاری مناطق از قبیل مصر را عربی کرد، ترکها هم در ۷۰۰-۸۰۰ سال بعد زبان بیزانس را ترکی کردند، اما میبینیم که ترکها اگرچه مثلاً بر شام و فلسطین و عراق هم حکمرانی میکردند اما نتوانستند زبان این مناطق را برگردانده ترکی کنند، چرا که در آن سرزمینهای حاشیه، حاکمیتی تمثیلی داشتند و نه مانند آنچه که در عثمانی میبینیم بالفعل و با حضور فیزیکی همه طبقه حاکمه. شاید نقش ترکهای عثمانی مثلاً در مصر و شام مانند حاکمیت اعراب بلافاصله پس از اسلام در ایران بود چرا که اعراب هم نتوانستند زبان مردم ایران را عربی کنند اگرچه همزمان با اسلام، نفوذ مردم عربی زبان و نتیجتاً زبان عربی در جنوب ایران نسبت به پیش بیشتر شد.
نژاد تغییر یافته یا زبان؟
امروزه کشفیات مدرن علم ژنتیک و تحلیلهای دی ان ای امکان میدهد که ترکیب ژنتیک یعنی در واقع تبار و «اصلیت» هر کس معین شود. به برکت این علم امروزه دیگر احتیاج به گمانه زنیهای گاه بی اساس و احساساتی هم نیست. به کمک علم ژنتیک، امروزه حتی میتوان سیر کوچ اقوام و طوایف بشری را از دهها هزار سال پیش تا کنون پیگیری کرد. هنوز وقت هست تا دادههای بیشتری از مردم و اقوام بیشتر و باقیمانده اجساد اقوام دوران قدیم و باستان در نقاط مختلف دنیا جمعآوری و تحلیل شود، اما همین داده هائی که فعلاً داریم و در رسالهها و کتابهای «ژنتیک تباری» قابل مطالعه است، امکان میدهد که به نتیجهگیریهای کلی برسیم.
ترکیب ژنتیک هر فرد را از هر نقطه جهان ببینید. همه، تقریباً بلا استثنا همه مخلوط و آمیزهای رنگارنگ از تبارها و اصلیتهای مختلف هستند. کسی خالص و یکرنگ نیست. امروزه بهتر میفهمیم که چیزی بنام «نژاد پاک» ترک و فارس و عرب و آلمانی و غیره وجود ندارد. طبیعی است که ظاهر یک آلمانی و چینی «معمولی و متوسط» با همدیگر فرق دارد چرا که در حوض دی ان ای آنها سهم این یا آن «تک گروه» (هاپلوگروه) که بیشتر مشخصه این یا آن نیاکان بشری از فلان منطقه دنیاست، بیشتر و یا کمتر است و یا اصلاً نیست. اما هیچکس از نگاه اصلیت و نیاکان خالص و یکرنگ نیست، چرا که حوض دی ان ای هیچکس فقط از یک هاپلوگروه تشکیل نمیشود. این هم علتش آن است که همه بشریت، اصلش از آفریقاست و ما همه از طریق کوچ و مهاجرت و جنگ و صلح و بالاخره همزیستی و آمیزش با همدیگر بوجود آمدهایم.
ثانیاً قبلا هم گفتیم که این قبایل ترک که به ایران و آناتولی آمدند از مردم بومی این سرزمینها کمتر بودند، تازه حتی اگر به فرض بیشتر هم بوده باشند، اجداد هزار سال پیش این انسانها که به این وطنهای جدید خود کوچ کرده مقیم و تبعه جدید این کشورها شدند، طی صدها سال با مردم بومی آمیختند و خودشان بومی گشتند، در ایران ایرانی و در آناتولی همراه با آن یونانی تبارها و ارمنی تبارها و ایرانی تبارهای هزار سال پیش «ترک» یعنی ترکی زبان شدند و یا کُرد زبان ماندند اما تبعه عثمانی و بعد شهروند ترکیه شدند. اینها که دیگر از نظر تبار و اصلیت و باصطلاح «نژاد»، آن اقوام و قبایل کوچنده نیستند. از آن حوادث هزار سال و اقلاً ۷۰۰-۸۰۰ سال گذشته است. حتی آذریها و کُردها هم کاملاً همان مادهای دو هزار سال پیش نیستند، بلکه با دهها قوم و طایف دیگر آمیختهاند.
این خیالی باطل و کاملاً به دور از علم و در عین حال از نگاه اجتماعی و سیاسی فوقالعاده خطرناک است که در ایران به هرکسی که زبان مادری و نخست اش فارسی و یا یکی از زبانهای ایرانی نیست با نگاه «کوچنده» و «غیر بومی» نگریسته شود و یا آنها خودرا چنین حس کنند. متاسفانه این احساس در سالهای اخیر در ترکیه بین ترکی زبانها و کردی زبانها ایجاد شده که نتایجش در مقابل چشم همه است.
یعنی ترکی زبان بودن دال بر نیاکان و تبار و نژاد ترک نیست؟
نیست. در ترکیه حوض دی ان ای بیش از نود درصد مردم مخلوطی از ویژگیهای ژنتیک مردم خاورمیانه و مدیترانه است. تستهای دی ان ای از چهار گوشه ترکیه را نگاه کنید، همین ارقام را بدست میدهند. ایران هم عیناً همین طور است. شاید برای «پاک تبار» بودن، انسانها میبایست هزار سال فقط در درون خانواده درجه اول خود ازدواج میکردند. در آن صورت هم آنها از نظر پزشکی همه یا معیوب میشدند و یا می مُردند. من در آذربایجان دهها نفر را میشناسم که تالش زبان بودند و ترکی زبان شدهاند. در تونجلی ترکیه اجداد بسیاری از روستائیان، ارمنی زبان بودند که حالا ترکی زبان و یا کُرد زبان شدهاند. روند طبیعی جوامع بخصوص در ایران، ترکیه، قفقاز و ماورالنهر همین است. این منطقه برای هزاران سال گذرگاه صدها قوم و ملت بوده و هنوز هم هست. این واقعیتها را باید دید و قبول کرد، منتها نباید از این واقعیتها برای نا آرام کردن زندگی مردم سوءاستفاده کرد و بلوای قومی و مذهبی برانگیخت.
به هر پژوهش علمی، بیطرف و غیر هدفمند ژنتیک که میخواهید نگاه کنید. حوض ژنتیک مردم آناتولی شرقی و جنوبی، شمال عراق، آذربایجان و کردستان ایران و ارمنستان رنگارنگ است اما بسیار شبیه همدیگر است. بخصوص اگر با مردم مناطق دور تر مقایسه کنید، ترکیب ژنتیک ترکهای ترکیه، کردها، آذریها و ارمنیها خیلی شبیه همدیگر هستند، در حالیکه زبان، دین، مذهب و «خود شناسی قومی» آنها فرق میکند.
زبان و تبار دو چیز جداگانه است. زبان و دین میتواند در مدتی نسبتاً کوتاه تغییر یابد. اما تغییرات مهم در آمیزه دی ان ای و یا تبار شما هزاران سال طول میکشد. زبان و دین دچار دگرگشت میشود اما ترکیب ژنتیک شما کم و بیش ثابت میماند و در طول هزاران سال، آن هم بتدریج عوض میشود. مشابه این تغییرِ دین و زبان را در مصر و یا عراق و سوریه مگر نمیبینیم؟ خود انگلستان از زمانی انگلیسی زبان شد که اقوام ژرمن از شمال اروپا به مجمع الجزایر بریتانیا هجوم آورده آن را تحت سیادت خود قرار دادند. تغییر زبان چیزی غیر عادی نیست. حالتی استثنائی هم نیست که فقط در آذربایجان و آناتولی و مصر و آمریکا اتفاق افتاده باشد.
تازه به فرض حتی اگر نیاکان این یا آن فرد ایرانی از چین و ماچین آمده باشند، چه فرقی میکند؟ امروزه معیار حقوق و وظایف هرکس در چهارچوب یک کشور که تابع آن است، نه دین و مذهب است، نه نژاد و تبار و نه زبان نخست و مادری، بلکه شهروندی. هر کشور یک زبان رسمی و مشترک و یا ملی دارد ولی ممکن است شهروندان آن کشور زبان مادری و یا پدری دیگری جز زبان رسمی مملکت داشته باشند.
البته این چیزی است که باید باشد و آرزو میشود که باشد و گرنه در عمل نه در همه جا چنین وضعی موجود است و شاید علت اصلی بسیاری از فاجعههای کنونی سیاسی و اجتماعی خاورمیانه هم در این است.
آیا میتوان گفت ترکی زبانی «وارداتی» و برای مردم ایران «بیگانه» است؟
این تصورات و تبلیغات نادرست و دشمنی انگیز است. به همان درجه که فارسی زبان بومی ایران شده و امروز زبان بومی ایران است، ترکی هم زبان بومی ایران شده و زبان بومی ایران است. زبانهای دیگر رایج در ایران نیز همین طور. هیچکدام وارداتی نیستند. اگر آن طور بگیرید همه زبانهای دنیا در همه کشورها باصطلاح «وارداتی» است.
نه، هم فارسی و ترکی و کردی و بلوچی و لری و گیلکی و ترکمنی و تالشی و تاتی و عربی و ارمنی و آسوری در ایران بومی است و هم امروزه ترکی و کردی و ارمنی و غیره در ترکیه بومی است.
تقریباً هیچ زبان دنیا، آنجا که فعلاً رایج است از ازل موجود نبوده و تا ابد هم احتمالاً موجود نخواهد بود. رواج زبانها مربوط به کوچها و دولتها و در ضمن دیگر تحولات و شرایط اجتماعی، جمعیتی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و حتی گاه تصادفات است و این شرایط و تحولات همیشه در دنیا موجود بوده و خواهد بود.
ایگور دیاکونوف مورخ روس در «تاریخ ماد» مینویسد(۱۳): «همه میدانند که تقریباً هیچیک از اقوام خاور نزدیک و دیگر نواحی اکنون به زبانی که اسلاف بلافصلشان چندین هزار سال پیش بدان متکلم بودند، سخن نمیگویند. در مصر زبان باستان مصری جای خود را به قبطی و سپس به یونانی و سرانجام به عربی داد، حال آنکه ساکنان آن سامان نه نابود گشتند و نه از میهن خویش رانده شدند و بلاتغییر باقی ماندند. هم چنین در عراق نیز زبانهای سومری و هورّی به ترتیب جای خود را به آشوری/بابلی (اکدی) و آرامی و عربی سپردند. در آسیای میانه زبانهای ایرانی خوارزمی و سغدی و باکتریایی و پارتی به السنه ترکی ازبکان و قره قلپاقیان و ترکمنان تبدیل شد. تعویض متشابهی نیز در زبانهای سرزمین ماد نیز صورت وقوع یافت».
منابع
(1) Cohen, Claude: Pre-Ottoman Turkey: A General Survey of the Material and Spiritual Culture and History, c. 1071-1330; Turkish: Osmanlılardan Önce Anadolu, İstanbul 2002, p 99-111:’Türkiye’nin Doğuşu
(2) Gürün, Kamuran: Türkler ve Türk Devletleri Tarihi, İstanbul, 1984, p 300
(۳) کلود کاهن، همانجا
(۴) کلود کاهن، همانجا
(۵) سومر، فاروق: نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، تهران ۱۳۷۱اصل ترکی: Sümer, Faruk: Safevi Devletinin Kuruluşu ve Gelişmesinde Anadolu Türklerinin Rolü, Ankara 1999
(6) Grugni V. , et al. : Ancient Migratory Events in the Middle East: New Clues from the Y-Chromosome Variation of Modern Iranians. PLoS ONE 7(7), 2012: e41252. doi:10.1371/journal.pone.0041252, retrieved on Dec 28, 2016
(۷) اولیا چلبی، محمد ظلی ابن درویش: اولیا چلبی سیاحتنامه سی، استانبول ۱۳۱۴ ه. ق.ایکنجی جلد، ص ۲۶۵-۲۷۵
(8) Aubin, Jean: Le Temoignage d’Ebn-e Bazzaz sur la Turquisation de l’Azerbaydjan, in Ch. -H. de Fouchécour and Ph. Gignoux, eds. , Études Indo-Aryennes offertes à Gilbert Lazard, Paris, 1989, PDF
(9) Sümer, Faruk: Azerbaycan’ın Türkleşmesi Tarihine Umumi Bir Bakış». Türk Tarih Kurumu, Belleten, cilt XXI, sayı 83, Temmuz 1957, s. 429-447, PDF
(10) Sümer, Faruk: Aynı eser
(۱۱) هیئت، جواد: سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی، چاپ سوم، تهران ۱۳۸۰، ص ۱۷۰، نسخه پی دی اف
(۱۲) هیئت، همان اثر، ص ۱۷۱
(۱۳) دیاکونوف، ایگور: تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۴۵، ص ۹۴