کاربر:Sorush110

ویکی‎کتاب، کتابخانهٔ آزاد

مهد تاریخ فلسفه را کشور یونان و روم دانسته اند .


ابتدا فلاسفه در این کشور بدنبال ماده المواد عالم


بودند .


طالس ملطی ماده المواد عالم را آب می دانست .


و انکسیمندروس معتقد بود که ماده المواد عالم


شیء نامتعین است .


انکسیمانوس ماده المواد عالم را هوا می دانست .


و هراکلیتوس ماده المواد عالم را آتش می دانست .


و فیثاغورث ماده المواد عالم را عدد می دانست .


و انباذقلس عالم را ترکیبی از چهار عنصر می


دانست .


و ذیمقراطیس را حکیم خوش بین خندان می گفته


اند .


و اناکسوغوراس می گفت که :


در هر چیزی تخمه آن چیز در آن برتری دارد .


کسینوفانوس معقولات را بیشتر مهم می داند و


به توحید نزدیک است .


و بر مانیدس معتقد به سکون و دوام و ثبات است .


و حرکت را بکلی خطا می داند .


و زینون عقل را فقط کافی می داند و ادراکات


حسی را کنار گذاشته است .


حکمای الئایی هم عقل را مهم می دانند .


وسوفسطائیان که بیشتر اهل بحث و جدل بودند .


بعد از ایشان سقراط را داریم که خود را ما ما


معرفی می کند .


و اینکه او خود حقیقی افراد را به کمک خود ایشان


تولد دوباره می دهد .


و او یشتر خودشناسی را ملاک معرفت می داند و


به تربیت شاگردان همت می گمارد تا بدانجا که در


این راه شهید می شود .


بعد از او افلاطون را داریم .


که او بیشتر معنویات را دخیل می داند .


و راه استاد را به کمال رانده به مثل افلاطونی و یا


همان برزخ و یا عالم فرشتعگان می رسد .


او عشق و اشراق را مهم می داند . بعد از او


ارسطو است که بیشتر منطق استدلال و برهان


را مهم می داند و اینکه بالاترین لذت تفکر است .


و اپیکوریان و رواقیون راداریم اولی چون حیوان


زندگی کنند و دومی آتشی ذاتی و درونی دارند .


بعد علمای اسکندریه و نو افلاطونی و عشق و


حکمت و وحدت وجود و آباء کلیسا و فلسفه


اسکولاستیک و فیلون یهودی و آگوستین .


و برهان آنسلم و آلبرت کبیر و توماس آکویناس و


فرانسیس بیکن .


و بعد از ایشان دکارت را داریم .


و شک دکارتی که از آن یقین من می اندیشم پس


هستم بیرون می تراود .


و پایه قرار گرفتن روش تجربی محض دکارت و آغاز


دوران روشنگری و رهایی از سلطه پاپ ودادگاه


تفتیش عقاید .


بعد از آن پاسکال و اسپینوزا را داریم .


او وحدت وجود عقلانی را مطرح می کند .


و عشق عقلانی (عقل مست شده ) به خداوند را


مطرح می کند .


او خدا شناسی را طریقه خود شناسی می دانست .

و لایب نیتس و هابز و لاک را داریم . و نیوتن که در


علم مبنا قرار می گیرد .


برکلی مونتسکیو و ولتر و روسو و دیدرو را داریم .تا


می رسیم به کانت که فیلسوفی مهم است .


او دو نوع عقل را مطرح می کند :


1- عقل نظری (باید ها و نباید ها ) .


2- عقل عملی ( عمل به آن باید ها و نباید ها ) .


در باب هگل سخن فراوان است او را گفته اند که :


خیلی معنا گرا و دوستار معنویت است .


او کتابی دارد با نام فنومنولوژی روح .


او فلسفه روح دارد که تاریخ انسانیت را به 3 مرحله


تقسیم می کند :


1- روح درون ذاتی .


2- روح برون ذاتی .


3- روح مطلق .


او معتقد است جهان در خداست . او کل و حقیقت


است و جهان تجلی اوست . او شدن را مهم می


داند .


و بعد از او شوپنهاور است . که او را فیلسوف بد بین


گفته اند .


او معتقد است نه ماده صرفا و نه معنا صرفا مهم


نیستند بلکه جهان با هردو وجه آن جهان حقیقی


است . او فلسفه را جهان شناسی می داند .


او شفقت را عدالت می داند . و بنیاد اخلاق .


او را همان عرفان مشرق زمین باید خواند ولی بوجه


علمی بیان شده است .


او عقل و علم را بالاتر از ثروت می داند .


و در نهایت اگوست کنت دانشمند علوم اجتماعی و


داروین را داریم .


که نظریه تکامل او مبنای علم جدید قرار گرفت .


و نیچه را داریم که بیشتر قدرت را معطوف به یک


نفر ابر مرد می داند و فلسفه او منجر به شکل


گیری نازیسم و شخص هیتلر می شود .


و در دوران کنونی نه مارکسیسم و نه فاشیسم و


نازیسم و سوسیایسم و و لیبرالیسم و لیبرال


دموکرات راه به جایی نمی برد .


و در گذشته شاهد فروپاشی بلوک شرق و در زمان


حال باز هم شاهد فروپاشی بلوک غرب هستیم .


و. باید گفت که :


مرد سالاری و یا زن سالاری هیچ کدام دردی دوا


نمی کند .


و فقط بجای حیله و نیرنگ و دروغ و ماکیاولیسم


باید جانب حق و حقانیت و صداقت و یکرنگی را


گرفت تا بیشتر ماندگار بود .


ولا حول و لا قوه الا با الله العلی العظیم .


انتم الفقرا الی الله والله هو الغنی الحمید .


ولمن الملک الیوم و للله الواحد القهار


وتوکلت علی الحی الذی لا یموت .


هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن.


سید علی محمدی سروش .