تاریخ ایران/جمهوری اسلامی ایران/حمله به مدرسه فیضیه

ویکی‎کتاب، کتابخانهٔ آزاد
ايران باستان
ایران پیش از ورود آریایی‌ها
ایران پس از ورود آریایی‌ها
ایلامیان
ماد
هخامنشیان
سلوکیان
اشکانیان
ساسانیان
ايران بعد از اسلام
طاهریان
صفاریان
سامانیان
آل زيار
آل بویه
غزنویان
سلجوقیان
خوارزمشاهیان
ایلخانان مغول
تیموریان
صفویان
افشاریه
زندیه
قاجار
پهلوی
جمهوری اسلامی ایران

در ماه‌های پایانی سال ۱۳۴۱، محمدرضا شاه که سالگرد ناکامی طرح انجمن‌های ایالتی و ولایتی را به تلخی پشت سر می‌گذاشت، تصمیم گرفت اصول شش‌گانه‌ای را با حذف و اضافاتی در قالب «انقلاب سفید» به رفراندوم بگذارد. این اصول شش‌گانه در واقع همان انقلاب از بالایی بود که آمریکا به کشورهای توسعه نیافته اعلام کرده بود، شامل مواردی چون:

  1. الغای رژیم ارباب و رعیتی و اجرای اصلاحات ارضی در سراسر کشور
  2. ملی کردن جنگلها
  3. فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی
  4. سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی
  5. اصلاح قانون انتخابات
  6. سپاه دانش

بعدها شش اصل دیگر نیز به اصول شش‌گانه اضافه شد که به شرح زیر هستند:

  1. سپاه بهداشت
  2. سپاه ترویج و آبادانی
  3. خانه‌های انصاف
  4. ملی کردن منابع آب
  5. نوسازی شهرها و روستاها
  6. اصلاحات اداری

مخالفت با اصول شش‌گانه، برخی تبعات را برای روحانیت در پی داشت. چرا که مسئله اصلاحات ارضی، سهیم کردن کارگران درکارخانه‌ها، سپاه دانش که به نوعی به زن‌ها برمی‌گشت و قانون ملی کردن جنگل‌ها، جزو اصول لوایح شش‌گانه شاه بود. اینها مسائلی بود که وجهه عمومی شاه را در مقابل قشرها مردم بالا می‌برد، اما این اصول، ظاهری فریبنده و عوام پسندانه داشت و مخالفت با آنها اعتراض افراد و عده‌ای از مردم را در پی داشت.

از همین رو روح‌الله خمینی در مشاوره با سایر مراجع و علما، علاوه بر تبیین علل مخالفت با این رفراندوم، جوانب امر را نیز بررسی کردند. در نهایت قرار بر این شد از رژیم بخواهند تا نماینده‌ای به قم بفرستد و انگیزه شاه را از طرح این لوایح بیان کند. یکی از مقامات دولتی به نام بهبودی بنا به درخواست علمای قم روانه این شهر شد و بی درنگ با مقامات روحانی و علمای قم که در جمع آن‌ها آیت الله خمینی نیز حضور داشت به گفت وگو نشست.

همچنین علمای قم آیت‌الله کمالوند را به نزد شاه فرستادند تا نظرات آنها را در این رابطه ارائه کند. این مذاکرات بی‌نتیجه بود؛ چرا که شاه بر همان مواضع خود پافشاری می‌کرد. تا جایی که به آیت‌الله کمالوند گفت: «اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود من باید این برنامه را اجرا کنم. زیرا اگر اجرا نکنم از بین خواهم رفت. در پایان نیز از علمای ایران گلایه کرد که چرا مانند علمای اهل سنت او را اولوالامر خطاب نمی‌کنند! و برای او به دعاگویی نمی‌پردازند»

با وجود مخالفت‌ها، اعتصابات و تظاهراتی که در شهرهای مختلف ایران، بویژه مراکز مذهبی صورت گرفت، رفراندوم در ۶ بهمن ماه ۱۳۴۱ برگزار گردید، اما با وجود تحریم انتخابات توسط مردم، رسانه‌های گروهی اعلام کردند که اصول پیشنهادی شاه با پنج میلیون و ششصد هزار رأی در مقابل چهار هزار و صد و پنجاه رأی مخالف به تصویب ملت ایران رسید. شاه در ۲۳ اسفند ماه ۱۳۴۱ طی سخنانی در پایگاه وحدتی دزفول، از مراجع و روحانیون به زشتی یاد کرد و نسبت به یک سرکوب قریب‌الوقوع هشدار داد.

آیت الله خمینی نیز با صدور اعلامیه‌ای نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد: «اعظم الله تعالی اجورکم. چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه می‌خواهد با تمام کوشش به هدم احکام ضروریه اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر می‌اندازد، لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر (عج) جلوس می‌کنم و به مردم اعلام خطر می‌نمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.» سایر علما از جمله چهل و شش نفر از علمای تهران نیز با صدور اعلامیه‌ای عید نوروز را عزای عمومی اعلام کردند.

هرچند شایان ذکر است که نوروز سال ۱۳۴۲ با سالروز شهادت امام جعفر صادق در یک روز قرار گرفته بودند و اعلام عزای عمومی با استفاده از این بهانه و نه به صورت کاملاً مستقیم و علنی اعلام شده بود. از طرفی آیت الله خمینی در جواب نامهٔ آیت‌الله سیدعلی اصغر خویی نامه‌ای با عنوان «شاه دوستی یعنی غارتگری» را نوشتند که سر و صدای زیادی را به پا کرد.

در روزهای پایانی سال ۱۳۴۱ به سازمانهای اطلاعاتی رژیم پهلوی خبر رسید که طلبه‌های قم با صدور اعلامیه‌ای از مسلمانان خواسته‌اند تا روز ۲ فروردین ۱۳۴۲ مطابق با روز شهادت امام صادق در مدرسه فیضیه قم گرد هم آیند و در تظاهرات با اصلاحات مخالفت کنند. رژیم پهلوی نیز تصمیم بر آن گرفت که عده‌ای از سربازان گارد با لباس غیرنظامی به آنجا حمله کنند و با طلبه‌های تحریک شده درگیر شده و آن‌ها رو مورد ضرب و شتم قرار دهند.

سپهبد مبصر در یادماندهای خود می‌نویسد: این پیشنهاد را نصیری (رئیس ساواک آن زمان) طراحی می‌کند و اسدالله علم (نخست‌وزیر) آن را پسندید و شاه نیز آن را مورد تأیید قرار داد تا اجرایی شود.

۲ فروردین ۱۳۴۲: روز واقعه[ویرایش]

بر اساس رسمی که از زمان آیت‌الله عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) به جا مانده بود، آیت‌الله گلپایگانی بعد از ظهر روز شهادت امام جعفر صادق (ع)، مجلس عزایی در مدرسه فیضیه برگذار کردند. در ابتدا حجت‌الاسلام آل‌طه سپس حاج انصاری قمی بر روی منبر رفتند و به سخنرانی دربارهٔ نظام پرداختند که بعد از این سخنرانی‌ها مأموران نظام فیضیه را اشغال نموده و طلاب را مورد ضرب و شتم قرار دادند. در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی آمده است:

« شیخ اسماعیل حبیبی را از طبقه دوم به پایین پرت کردند که چشمان و بدنش به شدت ضرب دید. آقای گلستانی را نیز پرت کردند که دست و پایش شکست. علاوه بر اینها بسیاری نیز مانند مرحوم قریشی در ضرب و شتم مأمورین مصدوم شدند... عده‌ای از طلاب با چوب و سنگ به مقابله پرداختند که ایادی رژیم این عده را بیشتر کتک می‌زدند. مثلاً آقای قائمی را وقتی به بیمارستان بردند، آنقدر زده بودند که بدنش سیاه شده بود. »


این درگیری تا ساعت ۷ بعد از ظهر آن روز ادامه داشت و در پایان مأموران، لباس‌ها، کتاب‌ها و بسیاری از لوازم و اثاثیه طلبه‌ها را در وسط صحن مدرسه به آتش کشیدند و سپس محل را ترک کردند و مشابه همین عمل را نیز در مدرسه علمیه طالبیه تبریز در همان روز انجام دادند که بر اثر آن دهها نفر از طلاب، مضروب و مجروح شدند.

پس از حمله به مدرسه فیضیه بسیاری از طلاب آن مدرسه و دیگر مدارس علمیه قم از ترس حملات بعدی مأموران، حوزه‌های علمیه را ترک کردند و عملاً حوزه به مدت چهل روز تعطیل شد، همچنین در پی این اقدام رژیم پهلوی در حمله به مدرسه فیضیه و طالبیه موجی از خشم و انزجار و نفرت نسبت به رژیم در میان بسیاری از مردم متدین قم، تهران و سایر شهرها پدید آمد و نماز جماعت در مساجد تهران و بسیاری دیگر از شهرها به مدت یک هفته تعطیل شد.