پرش به محتوا

کاربر:Meysam6464

ویکی‎کتاب، کتابخانهٔ آزاد

شرم از وجدانم

شب های یلدای بی عبادت چه کنم طبعم به گناهان کرده عادت چه کنم

خدایم کریم است و گناه می بخشد گيریم مرا هم بخشد،من خجالت چه کنم

با همه دردها که ساختم من چه کنم با بد راهه ها که رفته ام من چه کنم

البرز را به زاگرس بابدی بهم دوخته ام آسمان به زمین آید گر بدانی چه کنم

من بیراهی نماند و نبوده که نباشد همه را رفته ام اکنون بگو من چه کنم

وقاحت بکار و سخاوت بخود من ندارم خیانت کرده به یار را من دگر چه کنم

خجالت کمترین کسر شأن من می‌باشد بی حیایی ها بر همراهانم را چه کنم

دل نوشته هام از اشعار میثم فتاحی دارنی ، خواهشمندم نشر نفرمایید در دست چاپ از آلبوم به گمانم تو همانی پاییز ۱۴۰۳