اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان/فصل اول گفتار ۷-۱
فصل اول : كليات
[ویرایش]- گفتار اول : كهنترين علم كاربردى
- گفتار دوم خلیج فارس ؛ نامی کهن و ميراث فرهنگى بشريت
- = خلیج فارس ؛ یکی از موضوعات هویت ملی
- = مشخصات فيزيكى خليج فارس
- =وجه تسميه خليج فارس و اسناد مکتوب آن
- = نام های سرزمین ایران که خلیج فارس به آن ها توصیف شده است
- =معانی نام های سرزمین ایران(جم , عجم , ایران , پارس، پرشيا و فارس)
- = پایتخت های ایران قدیم
- دیباچه فصل اول :
- این کتاب درصدد است که به برهانهای بی پایه و اساس طرفداران تغییر نام خلیج فارس پاسخ دهد.
ادعاهای نادرست آنها چنین است:
- زمانی که اروپاییان آن دریا را خلیج فارس نامگذاری کردند دولتهای قدرتمند مستقل عرب وجود نداشتند ولی امروزه کشورهای بزرگی پیرامون این دریا هستند و جمعیت عربی در پیرامون خلیج از فارسها بیشتر است.
- زمانی که اروپاییان آن دریا را خلیج فارس نام گذاری کردند دولتهای قدرتمند مستقل عربی وجود نداشتند ولی امروزه کشورهای عربی بزرگی پیرامون این دریاهستندو جمعیت عرب در پیرامون خلیج از فارسهابیشتر هستند.
- عربها حق دارند آبهایی را که پیرامون آنها است به نام مورد دلخواه خود بنامند.
- پلینی مورخ رومی این دریا را خلیج عربی نامیده و در سال ۱۷۶۲ «کارستن نیبور» نوشتهاست: سواحل خلیجفارس تابع دولت ایران نیست
- رودریک اوون» در کتاب «حبابهای طلایی در خلیج عربی، ۱۹۵۷» نوشتهاست: در همه نقشههایی که دیدهام، خلیجفارس در آنها ثبت شده، اما من با زندگی در اینجا(بحرین) دریافتم که ساکنان دو سوی این دریا عرب هستند، پس ادب حکم میکند که این دریا را «خلیج عربی» بنامیم.
نامهای دیگری هم برای خلیج فارس بکار رفتهاست مانند خلیج بصره و قطیف. البته پاسخ این ادعاها را مجموعه ای از روشنفکران عرب داده اند که هیچ سندی برای تغییر نام خلیج فارس وجود ندارد و پلینی و کارستن نیبور در تمام نقشه های و مکتوبات خود نام خلیج فارس را بکار برده است. پلینی خلیج فارس و دریای پارس رادستکم در ۱۵ مورد شرح داده است و همانطور که عبدالخالق الجنبی نیزاین ادعای نویسنگان عرب را عاری از حقیقت خوانده است. و نوشته است اینکه بعضی ادعا کرده اند که رومی ها(مانند پلینی) خلیج عربی بکار برده اند ابدا صحت نداردخلیج عربی نامی است که رومی ها به دریای سرخ داده اند او بصراحت نوشته است از (سوی هند) دریا دو خلیج دارد یکی بسوی غرب خلیج فارس و یکی بسوی شرق خلیج عربی(دریای سرخ) است. در واقعیت منظورش این است وقتی از سوی سواحل هند بسمت یمن می روی دو خلیج وجود دارد یکی در شمال بسمت غرب که دریای پارس خلیج فارس است و دیگری در جنوب به سمت شمال که همان دریای سرخ است. تا کنون دهها نفر از شخصیتهای برجسته جهان عرب در مقالات جداگانه اعتراف کرده اند که: " تا قبل از حکومت جمال عبدالناصر در مصر ، در هیچ مکتوب عربی واژه خلیج عربی بکار نرفته است و تغییر نام اصیل و تاریخی خلیج فارس نادرست است." از جمله آنها: عبدالهادی التازی- عبدالله بن کران- عبدالخالق الجنبی- عبدالمنعم سعید- عبدالرحمن راشد- یوسف القرضاوی – مجدی عمر – سعد ابن طفله – احمد الصراف – صلاح السایر- المبروک بن عبدالعزیز- علی حمیدان – سید محمد نوفل مصری – نجاح محمد علی -هوزان قاسو و ....
پاسخ طرفداران حفظ نام خلیج فارس:
- الف: کاربرد مستمر در تمام دوران تاریخی در تمام زبانها و دلایل تاریخی.
در این خصوص در سالهای اخیر به اندازه کافی اسناد و کتاب منتشر شدهاست؛
- ب: دلایل حقوقی.
- اسناد سازمانهای بینالمللی
- نقشههای رسمی و نیمه رسمی
- قراردادهای رسمی و فرامین و اسناد حکومتی امیران و شیوخ عرب
- کنوانسیونها و قراردادهای بین المللی
- اعتراف روشنفکران و حقوقدانان و جغرافی دانان عرب و غرب به حقانیت تاریخی، جغرافیایی و حقوقی نام خلیج فارس.
- دلایل جغرافیایی-ژئوپلتیکی- ژئواستراتژیک ایران و تنگه هرمز و خلیج فارس- جمعیت مؤثر- مرزها - اثرگذاری تاریخی .
كهنترين علم كاربردى
[ویرایش]جغرافيا يكى از قديمىترين علوم تجربی در جهان محسوب مىشود. در واقع مىتوان ادعا كرد كه جغرافيا قدمت و كاربردى به درازاى عمر بشر دارد؛ چراكه از آغاز خلقت انسان در زمين، آدمى مراحلى از تعامل و تقابل با محيط پيرامون خود را تجربه كرده است؛ چنان چه گاه مقهور عوامل محيطى و گاه بر اثر رشد علم و دانش، بر آن عوامل چيره شده است. كوچنشينان و سپس سفرنامهنويسان، نخستين پايهگذاران علم جغرافيا محسوب مىشوند. عشق به سفر و گشت و گذار، يك امر ذاتى است و همواره يكى از عوامل پيشرفت بشر بوده است. دانشمندان، از فيثاغورث، سقراط و بقراط گرفته تا يعقوبى و استخرى،در همه ی علوم،از نژاد و نسبشناسى تا پزشكى و ستارهشناسى، مطالبى نوشتهاند؛ اما فقط موضوعات تاريخى و جغرافيايى آنها هنوز سودمندى خود را حفظ كرده در حالی که بسيارى از مطالب آنها در ساير علوم، بيشتر به خرافات شباهت دارد تا واقعيتهاى دقيق علمى. از سال 600 قبل از ميلاد به بعد، نوشتههاى جغرافيايىِ سودمندى باقى مانده است؛ اما بسیاری "ايراتوستين" (276 - 187 ق.میلاد) و استرابون (قرن اول میلادی) را بهعنوان پدر علم جغرافيا شناخته اند؛ زيرا در ميان ساير زمينههاى علمى، ايندو اولين كسانى هستند كه از فواصل مكانها و شهرها و نام های جغرافيايى، با دقت علمىترى سخن گفتهاند؛ به ويژه ايراتوستين كه سه قرن پيش از ميلاد در مكتب اسكندريه به تحقيقاتى دقيق در اين رشته علمى پرداخت.(1) "هرودوت" (480 ق.م.) و "گزنفن" به دليل نوشتههاى جغرافيايى خود، نقشى مهم در توسعه ی جغرافيايى توصيفىِ آن عهد داشته اند، هر چند كه ايندو، از مورخان شهير آن روزگار نيز هستند. ايراتوستين، تالس، آريستارهوس و ... نيز از جمله دانشمندانى بودند كه در زمينه ی جغرافياى رياضى فعاليت داشتند. جغرافيا در عصر امپراتورى روم، در دو گرايش مذكور، با كارهاى كپرنيك، بطلميوس و استرابون به سير تاريخى خود ادامه داد. با پيدايش قرون وسطى و حاكميت ارتجاع كليسايى در همه ی عرصه هاى زندگى، جغرافيا نيز مانند ساير زمينههاى علمى از بسط و تعالى بازماند؛ چنان چه تا آغاز دوره ی رنسانس، آثار علمىِ مشخصى به ثبت نرسيده است؛ با اين حال مطالعه و نوشتن جغرافيا به طور كلى متوقف نشد. از قرن 13میلادی به بعد مسافرتهاى دامنهدارى توسط ميسيونرهاى مذهبى، بازرگانان و جهانگردان اروپايى به ساير كشورهاى جهان و با اهداف مختلف مذهبى، تجارى، سياحتى، مستعمره يابى و... آغاز شد و بدينترتيب زمينه ی گسترش جغرافياى توصيفى بيش از پيش فراهم گرديد. از جمله سياحان اين دوران كه هر يك با توجه به سفرنامههاى بر جاى گذاشته، نقشى در شناخت سرزمينهاى دوردست و مجهول داشتند و آثارى توصيفى در علم جغرافيا برجاى نهادهاند، مىتوان از حدود 80 تن از این جهانگردان که در آثار خود از خلیج فارس نام برده اند از "نیارکوس" و نویسنده "پریپلوس" تا "باتيستتاورنيه"،"شواليهشاردن"،"فراير"؛"فلاندن"،ماركوپولو"،"ماژلان"،"واسكودوگاما"و "کارستون نیبور" نام برد. در قرون وسطى در جهان اسلام برخلاف دنياى مسيحيت،جغرافياى توصيفى به پيشرفت خود ادامه داد؛ در حالىكه جغرافياى عمومى- همانند جهان مسيحيت - به نوعى ركود و توقف مبتلا بود و تقليد از جغرافياى بطلميوسى به عنوان مهمترين اثر در طول آن دوران ادامه يافت. سال های 1870 تا 1970 میلادی را مىتوان دوران طلايى ظهور و شكوفايى دانش جغرافيا دانست. در اين دوران، تلاش بسيارى براى قانونمند كردن اين دانش و تعيين چارچوب علمى آن صورت گرفت. مطرح ساختن انسان و طبيعت بهعنوان دو قطب مهم در جغرافيا،و بيان اصل عليت و پراكندگى در جغرافيا، نخستين بار توسط "الكساندرفن همبلت" (1769 – 1859م.) مطرح شد و از اين پس "ريتر"،"ويدال دولابلاش" و ديگران يكى پس از ديگرى دريچهاى نو به روى اين علم گشودند. كاربرد و اهميت جغرافيا باعث شده كه امروزه اين علم به حدود 50 رشته ی تخصصى تقسيم شود. تاريخ علم جغرافيا،جغرافياى سياسى و كارتوگرافى، سه رشته ی قديمىتر اين علم هستند.(2)
- 2.خليج فارس؛ نامى كهن و ميراث فرهنگى بشريت
سخن گفتن انسانها، با نام های جغرافيايى (توپونيمى) شروع شده است و در واقع مبناى پيدايش زبان ها، نام گذاری و جدا كردن پديدههاى طبيعت از يكديگر بوده است. در تبيين مبانى و اصول علم اسامى جغرافيايى و يا توپونيمى، علوم ديگرى مانند تاريخ، زبانشناسى، مردمشناسى، قومشناسى و باستانشناسى نقش مهمى داشتهاند. هر نام جغرافيايى سه ويژگى مهم دارد كه عبارت است از ويژگى مكانى، پيشينه ی تاريخى، معانى و ريشه ی زبانى. (3) نام های جغرافيايى كه شامل نام های قارهها، اقيانوسها، درياها، درياچهها، كشورها، استآنها، شهرها، روستاها، جنگلها، كوهها، بيابآنها و غيره مىشوند و در بعضی موارد بر اشیاء تاریخی و آثار ماندگار ثبت و یا به تصویر کشیده شده اند، جزئى از تاريخ، جغرافيا، اساطير، فرهنگ و آداب يك ملت و به عبارت ديگر، شناسنامه ی كشورها و ملتها هستند و حراست از آنها، همچون نگهدارى از اشياء باستانى و اسناد هويتى ملتها، بهعنوان ذخاير مادى و معنوى ضرورى است. به همين دليل است كه هرگونه تغيير و يا تخريب در نام های تاريخىِ كهن (Paleotoponymy)، همانند تخريب آثار باستانى، کاری نکوهیده محسوب مىشود. بسیاری از نام های جغرافيايى كشورها، درياها و رودخانهها مشخصكننده ی حاكميت و حوزه قلمرو و نظام ادارى - سياسى، باورها، آرمآنها، سرگذشت ملى، تاريخى و ايدئولوژيكى ملتهاى تابع هستند. به همين دليل است كه نام های تاريخى نبايد بهعنوان ابزار سياسى براى نيل به آرمآنهاى قومى و نژادى و يا تحقير قوميتهاى ديگر و در تعارض با منافع ملى و ارزشهاى ديگران به كار روند. بديهى است كه تغيير نام يك مكان جغرافيايى در ايجاد تهديد براى امنيت ملى و هويت تاريخى مؤثر واقع مىشود؛ همچنانكه هدف اوليه ی تغييردهندگان نام سه هزار ساله ی خليج فارس نيز به چالش كشيدن حاكميت ايران بر جزاير خليج فارس بوده است. بررسى توپونيمىهاى امروزى ايران نشان مىدهد كه نام های جغرافيايى ايران از نظر زبانى، بسيار متنوع است و اين تنوع زبانى نشانگر قدمت تمدن ايرانى است. در نام های جغرافيايى ايران، علاوه بر زبان پارسى، واژگانى از زبانهای پهلوى، اوستايى، يونانى، رومى، آشورى، اكدى، عيلامى، عربى، تركى، كردى، بلوچى، طالشى، عبرى، ارمنى، هندى و مغولى وجود دارد. در گذر زمان، نام های تاريخى نيز همانند انسانها دستخوش حوادث و رويدادها، اعم از سياسى، اجتماعى و يا فرهنگى بودهاند و رويدادها بر اسامى جغرافيايى نيز تأثير گذاشته اند. به همين دليل نام های تاريخى بار سياسى، فرهنگى، علمى، ارزشى، هنرى، ادبى، اجتماعى و حقوقى دارند. به دليل وجود نهفته اين بارهاى ارزشى است كه بسياري ازنام های تاريخى به عنوان میراث معنوی مورد توجه جهانيان قرار دارند. در كهنديار ما دستكم 500 نام تاريخى از این نوع وجود دارد. تعدادى از آنها در داستآنهاى شفاهى سينه به سينه نقل شده است و بخشى از فرهنگ گذشتگان ما را نشان مىدهد. بسيارى از اين نامها در متون اوستايى و باستاننامه ی فردوسى محفوظ مانده و تعدادى ديگر بر دل كوهها و سينه ی سنگها و لوحههاى سفالى حكاكى شده و بعضى از آنها نيز از طريق تورات، انجيل، قرآن، احاديث و کتاب هاى قديمى به ما منتقل شده اند. هر يك از اين نامها ارزش دينى، مذهبى و قومى خود را دارد و گاهى اوقات مناقشه بر سر يك نام تاريخى، ممكن است به نزاعهاى خونين منجر شود. در ايران نيز بارها مردم يك شهر , يك روستا و يا يك منطقه بر سر تعيين نام تقسيمات جديد در منطقه خود اعتراض كرده و حتى درگيرىهاى خونين داشتهاند.(4) ايران در سال 1918م. به نام گذارى منطقه آران به جمهورى آذربايجان اعتراض و آن را مغاير با واقعيتهاى تاريخى و با انگيزه ی سياسى و توسعه طلبانه قلمداد كرد. چينى ها در دهه 70م. به نام گذارى چين ملى در مورد تايوان به شدت واكنش نشان دادند و موفق شدند اين نام را كه ضد حاكميت و تاريخ ملى چين بود، لغو كنند. ميان رهبران ژاپن و كره يك درگيرى جدى بر سر نام درياى شرق يا درياى ژاپن وجود دارد.دولت مراکش همواره در مجامع بین المللی کنجکاوی می کند تا در نقشه ویاکتاب های رسمی نام و نقشه ی جمهوری صحرای باختری، به کار نرفته باشد،اسرائیل همین رفتار را در موردکشور فلسطین دارد،مقدونیه و یونان، روسیه و گرجستان(آبخازیاو اوستیا) و بسیاری از کشورهای دیگر نیز همین حساسیت هارا دارند.غربی ها و حتی عرب ها نام شهر اسكندريه را بهدليل قدمت تاريخى آن بسيار محترم مىشمارند و همواره مانع هر گونه تغيير در اين نام شدهاند. جهانيان بارها اثرات خشم مردم ايران را نسبت به كارگزاران استعمار و كسانىكه به تخريب نام باستانى «خليج فارس» اقدام كردهاند، شاهد بوده اند. اين حساسيتها نشانگر اهميت نام های تاريخى و لزوم پاسدارى از آنهاست. همانطور كه ارزش سكه ی عتيقه ی مربوط به دو هزار سال قبل ممكن است صدها برابر ارزش سكه ی مشابه و معادل جديد آن باشد، نام های تاريخى نيز همينگونه و میراث معنوی هستند. نام «خليج فارس» حتى با وجود حمله اعراب، اسكندر، مغولان، تاتارها، پرتغالىها، هلندىها و انگليسىها به كشور ايران، از گزند همه ی دشمنان در امان بوده و از اين نظر است كه به اينگونه نامها «ميراث معنوی بشريت» مىگويند و اقدام بعضى كشورهاى حوزه خليج فارس كه در دو دهه گذشته در ادامه اهداف كشورهاى استعمارى و با دادن پولهاى كلان به اصحاب رسانههاى گروهى، درصدد تخريب اين نام بوده اند، كاري نكوهيده و مغاير با عرف وحقوق بينالملل است . با وجود اينكه نام های جغرافيايىِ تاريخى همانند اشياء تاريخى و ميراث فرهنگى، ارزش علمى و فرهنگى دارند، ولى متأسفانه تا كنون در حقوق و قواعد بينالمللى براى آنها اصول و قواعد مدونى تصويب نشده است. همانطور كه تهاجم,غارت و تخريب مجسمه ی بودا در باميان افغانستان و موزه ی بغداد وجدآنهاى آگاه را در جهان تكان داد و خشم جهانيان را برانگيخت، تخريب و جعل نام های تاريخى نيز مىتواند افكار عمومى را به واكنش وادارد؛ بنابراين كنوانسيونهاى مربوط به ميراث فرهنگى و سازمان يونسكو كه نظارت بر اجراى اين مقررات را بر عهده دارد، بايد نام های تاريخى را نيز مشمول مقررات ميراث فرهنگى كنند. در اين خصوص ضرورى بهنظر مىرسد كه "كنفرانس يكسانسازى اسامى جغرافيايىِ سازمان ملل" قواعد و مقرراتى وضع كند. براى گنجاندن و ملحق كردن نام های جغرافيايىِ كهن به مثابه ميراث بشريت در مقررات و كنوانسيونهاى يونسكو و يا تدوين كنوانسيون جداگانه و يا قطعنامهاى در اين خصوص، همت والا و تلاش دوستداران نام های تاريخى و ميراث فرهنگى ضرورى است و اميد مىرود كه دولت های عضو يونسكو و "كنفرانس يكسانسازى اسامى جغرافيايىِ سازمان ملل" در اينباره اقدام كنند. در اين كتاب از ميان دهها نام جغرافيايى كهن، نام تاريخى «خليج فارس» را بهدليل اهميت آن بررسى كردهايم.(5) در ايران كه تاريخ مكتوب 3 هزار ساله دارد و مدنيت در آن حداقل به ده هزار سال قبل برمىگردد، تعدادى از اين نام ها به دليل اهميت آنها و يا دلايل ديگر تا كنون محفوظ مانده؛ ولى بسيارى از آنها مانند نام بنادر جنوبى ايران، مثل"آواراكتا"،"مزامباريا"، "ليون"، "سيراف"،"آرموزيا"، "آپالوگوس"(6) و ... يا به كلى از ميان رفته و يا شكل اصلى خود را از دست داده است. به همين دليل براى شناخت ريشه دقيق اسامى جغرافياى باستانى، زبانشناسى و ريشهيابى نام های جغرافيايىِ تاريخى كه به توانايى علمى زيادى احتياج دارد، ضرورى است. نام های جغرافيايى در همه كشورهاى با تاريخ كهن، و از جمله در كشور ما، به چند دليل تغيير كرده است:
- - بهدليل اغراض سياسى و يا ايدئولوژيكى و همچنين بهدليل اشغال مکانها توسط اقوام بيگانه و حاكميت و اراده آنها براى جايگزين كردن واژههاى نامهاي خودي؛ مانند اعراب ، يونانىها و مغول ها.
- - نبود بعضى آواها و حروف در زبان قوم و يا فرهنگ حاكمشده ی جديد؛ مانند پ، ژ، چ، گ در عربى كه نامهايى مانند گناوه،گچ سر، گواتر (گتر)، خسروگرد، دستگرد،(7) اژدهاک، مهرگان، پارس، چنگ، گلان، چغندر، پونا (پونه) رفسنگان (سنگ سقف يا سنگ تخت) سيرگان، ژرمانيا، گرمانيا، پند، شاپورگان، دژپهل، نيوپليس که بناچار در ادبیات جدید و بویژه در زبان عربى به جناوه،جصر، قطر، خسروجرد، دستجرد،ضحاک، مهرجان، فارس، صنج، جولان، شمندر، فومن، رفسنجان، سيرجان، كرمانيا، كرمان، فن و شبرقان، دزفول و نابلس تغير يافته است. و يا ه، ق، خ و ج كه در بيشتر زبانهای اروپايى وجود ندارد و یا تبدیل می شوند, مانندتبدیل جهود به يهود، جوزف به يوسف، خروش و خروسف، خورشید به کوروش، تبدیل عجم به هخم،هیم،هجم،مانندتلفظ جوان- خوان-یوان درزبان های لاتین.
3- سختى تلفظ براى قوم حاكم شده؛ مانند قصرگچ ،گوميشان، پسراه، داريوش، کی کاووس، كاسپين كه به قصرجص،جاموسان،بصره، دارا ، قابوس و قزوين معرب شده است. يا گمبذ (گنبد) به معنى آرامگاه كه طى چند قرن به گومس، كومس و قومس (منطقه دامغان)(8) و قبه در تغيير بوده است.
- 4- خودىسازى، ساده سازى و تغيير كلمه يا اسم براى معنىدار كردن آن مانند تيگريت، اشك آپات، آذرآپادگان، پیر(میر)،رزو، موشه و شارجه[كلمه ايرانى از شارگا( شهرگا)] كه به: دجله، عشقآباد، آذربيجان،امیر، رضو ،مشاع و شارقه (تابان، شرقآورنده) تبديل كردهاند. يا مثلاً يونانىها نام خشايارشا را به دليل نامفهوم بودن، به كلمه ی يونانى خاراكس تبديل كردهاند و سپس نسل های ايرانىِ بعدى اين نام نامفهوم را خودىسازى كردند و آن را خار (نام گياه كويرى و گلى تيغدار) و جغرافيانويسان عرب و حتى امروزه در ايران به غلط آن را "خوار" به معنى ذلیل (شهرى در استان سمنان) تلفظ مىكنند. و يا "راگا"و "نيكولوس" كه به "رى" و "نيك" ساده شدهاند. يا "آكواريوم" كه بعضى ايرانيان آن را به "آبواريوم" قابل فهم تر كردهاند.
- - تطبيق نكردن بعضى آواها و بعضى حروف در زبانهای ديگر؛ مانند کاسپین، كيش،كاروان، ابركوه، اومان (هومان)(9)، کوروش كه به قزوین، قيس،قيروان، ابرقو ، عمان و قورش معرب شدهاند. در زبان عربی عموما "ک" غیرعربی بویژه " ک " فارسی به "ق" تبدیل می شود و بسیاری از واژگان عربی که در آنها" ق "به کار رفته معرب شده از زبان های ایرانی هستند.مانند کارون ،كاروان، لک لک،اراک،آنکارا، بالکان،موسی بیگ که در عربی به قارون- قيروان – عراق- آنقره – بالقان و موزمبیق تبدیل شده است.
- - از ميان رفتن آثار مكتوب و تكيه بر ادبيات شفاهى و یا برعکس .
- 7- شباهت آواها و يا دشوارى ثبت دقيق آواها در كتابت و بهره نگرفتن از ادبيات شفاهى؛ مانند شادان و بادام كه در عربى به شاذان و باذان و باذام، و يا رزو، زيبد،تبس،توس،آبادان،ایلام،اراک كه در كتابت عربی، ريبد، رضو،طبس، طوس،عبادان،عیلام و عراک(عراق) ثبت شده است.
- 8- حذف بعضى حروف و يا آواها از يك اسم براى ساده كردن آن و بى معنى شدن آن براى نسل های بعدى؛ مانند اسم شهرهاى بغدخت، نیشاهپور (نوشاهپور)، آپالگوس، رشد خار، خاراكس، مسير رزم و رزمگاه كه براى سادگى در محاوره، به بيدخت، نوشاوور و نيشابور،ابله، رشخار، خار، مسيرز و رزگاه كوچك شده و سپس به غلط بهصورت رشتخوار، خوار، موسيرز مكتوب و به كلمههاى بىمعنى تبديل شده است.
- 9- نامفهوم بودن واژه ها براى نسل هاى بعدى؛ مانند نام رزو كه در اصل از خانواده روژ، روز و رز به معنى سرخى،روز و خورشيد است؛ ولى در سرشمارى آبادىها آن را به رضو و سپس به رضويه تبديل كردهاند.
- 10- از جمله دلايل تغيير در اسامى، به ويژه هنگام انتقال به زبان های ديگر، ضرورتهاى قواعدى و بلاغت و شيوايى است؛ به ويژه در زبان عربى. براى اينكه كلمات بيگانه در چارچوب اوزان و قواعد ابواب عربى قرار گيرند، به آن حروفى مىافزايند و يا حروفى را حذف مىكنند.مانندپیر که به میر وسپس در عربی به امیر تبدیل شده است.
- 11- تلفظ هاى متعدد در گويشهاى مختلف يك زبان؛ همانند نام افسانه كه اوسانه، افسونه، اوسنه (به ضم و فتحه و كسره در سين) تلفظ مىشود.(10)
بعضى اوقات تجزيه و تحليل يك اسم تاريخى به فهم بسيارى از گمشدههاى ادبى، فرهنگى و علمى كمك مىكند. با اين مقدمه، درمىيابيم كه چگونه و چرا كلمه ی پارس (درياى پارس) در زبانهای مهم دنيا به صورتهاى زير آمده است: در زبان عربى، خليج الفارسى؛ در انگليسى، پرشن گلف؛ در چينى، بوشى وان؛ در روسى، پرسيدسكى ذاليو؛ در اسپانيولى، پرتغالى و ايتاليايى، گلفو پرسيكو؛ در ژاپنى، پروشا وان؛ در فرانسه، گلف پرسيك؛ در آلمانى، پرسيشر گلف؛ در لاتين، پرسيكن كيتاس؛ در يونانى، پرسيكوس سينوس، آكواريم پرسيكوس و سينوس پرسيكوس؛ در تركى، فارسى كورفزى؛ در هندى، بحر فارس؛ به زبان ارمنى، پارسى تستست؛ به زبان دانماركى، پرسيك گلف؛ در چك، پرسكى زاليو؛ به زبان نروژى، پرسيست هابوگت؛ به زبان گرجى، اسپارس خوره؛ به زبان هلندى، پرزيسچ گلف. 3.خلیج فارس ؛ یکی از موضوعات هویت ملی و اسلامی. يکي از مؤلفههاي اثرگذار در وحدت عمومي، یکپارچگی و همچنین پيوستگيهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي توجه به هويت ملی به عنوان يک مفهوم کلي است. نمادهاي هويت ملي، در کشورهای چند پاره ی قومی و مذهبی فارغ از يک ايدئولوژي خاص تعريف می شوند و بر شاخصي که همگان آن را به رسميت بشناسند تکیه می کنند و اين نماد هويتي تحتالشعاع هيچ مفهوم سياسي و اقتصادي قرار نمی گيرد. بيشک، کشور ما با درجه ی بالايي از تنوع فرهنگي، نيازمند اين شاخصهاست.ايراني بودن به عنوان محور اصلي يک هويت خاص، منطبق بر يک محدوده جغرافياي خاص است. مفهوم ايراني بودن با تکيه بر يک آيين ديني (اسلام)، آرماني مشترک (سعادت و سرافرازی جهانی) و ارزشهاي فرهنگي متعدد منطبق بر جغرافيايي چند قوميتي و چند زباني است. ايران با در اختيار داشتن اين ظرفيت بالاي فرهنگي، قرنهاست که شاکله ی فرهنگي خود را در برابر توطئهها حفظ کرده است. در سه دهه ی گذشته، خليج فارس مهمترين و جنجالىترين پهنه ی آبى جهان و موضوع صدها كتاب، مقاله وكار تحقيقى بوده است. در اين ميان، قدمت نام خليج فارس در همه فرهنگها ونقشه ها،اين نام را به يك ميراث معنوى براى همه ی ملتها تبديل كرده است و اقدام يكجانبه و سرمايهگذارى بعضى كشورهاى نفتى حوزه ی خليج فارس براى تغيير اين نام كهن، نه تنها در ايران، بلكه در سراسر جهان واكنشهايى را در بر داشته است. در حوزه ی شناخت هويتهاي منطبق بر جغرافيا، بايد از خليجفارس به عنوان مهمترين نماد هويتي ايرانيان نام ببريم. به گونهاي که اين حوزه ، نقش تعيينکنندهاي در برقراري رابطهاي ديالکتيک ميان هويت ملي ـ ايراني و جغرافيایی دارد. رجوع به تاريخ و بازيافتن نمادهاي تاريخي، بنياديترين جنبه معرفتي هويت ملي است. بسياري از سنتها و اسطورههاي ايراني و انديشههاي آرکائيستيک (باستانگرايانه)، فلسفه ی وجودي يک محدوده جغرافيايي مرز بندي شده (ايران) در کنار خليج فارس را اثبات ميکند. در حوزههاي فيزيکي نيز همه ی اسناد حقوقي و بينالمللي و شواهد تاريخي نيز اين را به خوبي تبيين ميکند. ايرانيان به عنوان افرادي که خود را متعلق به يک خاک و فرهنگ مشترک ميدانند؛ فارغ از نوع ديدگاههاي سياسي، قومی ،اقتصادي و فرهنگي همواره بر هویت ايراني خليج فارس صحه ميگذارند. در حالي که تأکيد بر هويت ملي و ارزشهاي مشترک به همراه ايماني مذهبي، کانوني از انسجام اجتماعي و وحدت ملي را ايجاد نموده است. حفظ و تأکيد بر اين شاخصهاي فرهنگي، اساسيترين فرمولي است که بدخواهان ملت را دلسرد و توطئههاي آنها را ناکام ميگذارد.
- 4.مشخصات فيزيكى خليج فارس
خليج فارس كه امروزه به پيوستگاه و ته آب اروند رود در خرمشهر و بصره تا رأس مسندام در شمال عمان اطلاق مىشود، در اواسط دوره ی سوم زمينشناسى، حدود 30 ميليون سال قبل، در اثر گسترش دهانه ی شكاف درياى عمان بهوجود آمده است و در حال حاضر 226 هزار كيلومتر مربع وسعت دارد. درازاى كرآنهاش،از دهانه فاو تا بندرعباس 1375 كيلومتر، ميانگين ژرفاى آن 30 متر است و 062/0 آبهاى سطح كره زمين را در بر مىگيرد. ابتدا وسعت آن بيش از دو برابر مساحت فعلى بوده است. اين پهنه آبى، قديمىترين دريايى است كه بشر آن را مىشناخته است. بر پايه ی نقشههاى تكتونيك،خليج فارس جزء كانونهاى زلزلهخيز ايران است.دانشنامه ی بريتانيكا در اينباره نوشته است: "آخرين حركتى كه خليج فارس در معرض آن قرار داشته و دارد، عبارت است از بالا آمدن تدريجى. ... زلزله در خليج فارس، متواتر و گاهى بسيار شديد است."(11) در جغرافياى قديم، درياى پارس يكى از بزرگترين درياها از هفت درياى شناخته شده بود؛ اما اكنون پهنه آبىاى را كه خليج فارس مىنامند، با 917 كيلومتر طول و 240 كيلومتر عرض، متوسط 56 درصد ذخاير نفت جهان را در بر دارد و هنوز هم مهمترين خليج در جهان محسوب مىشود.(11) خليج فارس از دوره ی هخامنشيان تا امروز اهميت راهبردى داشته و به ويژه در جنگ جهانى دوم و در دوره جنگ سرد بر اهميت و شهرت جهانى آن افزوده شد. با پديد آمدن انقلاب اسلامى ايران و بر هم خوردن معادلات جهانى و با بروز سه جنگ موسوم به جنگ هاى سهگانه ی خليج فارس و با توجه به اهميت اقتصادى و جهانگردىاى كه كشورهاى حاشيه عربى آن پيدا كردهاند، اين منطقه به مشهورترين نقطه جغرافيايى تبديل شده است. با وجود فراز و نشيبهاى مختلف تاريخى، هنوز هم ايران مهمترين كشور منطقه است كه قسمت اعظم خليج فارس را تحت حاكميت خود دارد.(13) خليج فارس گرمترين پهنه ی آبى دنياست،عريضترين بخش آن 180 مايل (62/289 کیلومتر )،عميقترين نقطه ی آن 93 متر در 15 كيلومترى تنب بزرگ، و عميقترين بخش آن در غرب بين 10 تا 30 متر است. عمق كم خليج فارس باعث شده است كه خشكى مرتب بهدرون دريا پيشروى كند. در عين شورى زياد ، 200 چشمه ی آب شيرين در كف و 25 چشمه ی كاملاً شيرين در سواحل اين خليج جريان دارد كه همگى از كوههاى زاگرس يا پارس سرچشمه مىگيرند. اروند، كارون، دياله، زاب، جراحى، مند، دالكى و ميناب بزرگترين و پرآبترين رودهايى هستند كه به خليج فارس مىريزند. گرماى هوا گاهى در تابستان 50 درجه و سرماى آن در زمستان تا 3 درجه گزارش شده است. خليج فارس دارای 130 جزیره است و از نظر منابع طبيعى از غنىترين پهنههاى آبى جهان است. نفت، مرواريد، گاز، فسفات، گوگرد، مرجان، انواع ماهىها و ميگو از جمله ثروتهاى خليج فارس است. بنادر دبى، شارجه، ابوظبى، كويت،منامه، دوحه، كيش، بندرعباس، خرمشهر و بصره، خليج فارس را به قطب اقتصادى و گردشگرى جهان تبديل كرده است. خليج فارس از نظر ژئوپلتيك، استراتژيك، نظامى، تاريخى و فرهنگى، يك پهنهی آبى مهم و منحصر به فرد در جهان محسوب مىشود. كشفيات باستانشناسى سال های اخير در دو سوى سواحل فارسى و عربى خليج فارس ثابت مىكند كه اين پهنه ی آبى يكى از مهمترين و شايد اولين مركز سكونت انسان ها، و همچنين مركز تبادل تمدنهاى زيادى مانند عيلامى، سومرى، اكدى، آشورى، بابلى، مادى، پارسى، يونانى، اسلامى و ... بوده است.(14) آثار باستانى برجاى مانده از شهرهاى ساحلى خليج فارس، همانند بوشهر، خارك، سيراف( بندر طاهرى) و آپالگوس(ابله) حكايت از وجود يك تمدن 6 هزار ساله در سواحل خليج فارس مىكند. از آن جا که معدود آثار نوشتارىِ برجاى مانده در خصوص این منطقه ، حدود 3 هزار سال قدمت دارد , لذا از بسيارى از مسائل و حوادث دوره تمدن ایلامی ها(عيلامىها)، مادها، آشورىها، دراويديان و پيشداديان و تا قبل از حكومت پارسها اطلاع دقيق و روشنى وجود ندارد و اين دوره از زندگى ساكنان منطقه هنوز در پردهاى از ابهام قرار دارد.(15) در دوره ی امپراتورىِ قدرتمند و پهناور پارس كه بر تمام خلیج فارس حاکمیت داشته است نام خليج فارس شهرت بينالمللى مىيابد. بیشتر پژوهشگرانى كه درباره نام خليج فارس پژوهش نموده اند، بر این باورند كه "خليج فارس" در تمام قرون و به ويژه در 2500 سال گذشته، نامى يگانه، بينالمللى و بدون معارض بوده و در خاورميانه روى كمتر نامى در دورههاى مختلف تاريخى چنين اتفاق و يگانگىاى در ميان همه نويسندگان و مورخان وجود داشته است. در اين زمينه، کتاب ها و مقالههاى ارزشمندى از سوى پژوهشگران ارائه شده است. بسيارى از آنها سرگذشت خليج فارس و توصيفهايى كه در کتاب ها و نوشتههاى قبل و بعد از ميلاد آمده و حتى بعضاً نقشههاى آن را از ابتداى تاريخ گردآورى و ارائه كردهاند. كتاب "سرآرنولد ويلسن"(16) كه در سال 1928م. به نام "خليج فارس"( The Persian Gulf ) به چاپ رسيده، يك نمونه از اين کتاب هاى ارزشمند است. وى ضمن نقد سابقه ی تاريخى و جغرافيايى خليج فارس و بيان توصيفهاى نويسندگان مغرب زمين، مشاهدات خود را نيز بيان كرده و نوشته است: «هيچ آبراهى، چه در گذشته و چه در حال حاضر، براى زمينشناسان، باستانشناسان، تاريخدانان، جغرافىدانان، بازرگانان، سياستمداران و سياحان و دانشپژوهان، اهميتى بيشتر از خليج فارس نداشته است. اين آبراه كه فلات ايران را از شبه جزيره عربستان جدا مىكند، از هزاره قبل از ميلاد تا كنون از هويت پارسى و ايرانى برخوردار بوده است.» در ميان نويسندگان غربى كه درباره ی نام «خليج فارس» تحقيق كردهاند، رسالهی پژوهشى "سى.ادموند بوورث" نيز از اهميت ویژه ای برخوردار است.(17) وى مطالبى را از بيست مورخ و گردشگر يونانى و اروپايى، از "سردار يونانى نياركوس" (325 ق.م.) گرفته تا "پريديكس" (1876م.)، درباره ی توصيف خليج فارس بيان كرده است. اگر چه اسناد و تاريخ مكتوب ايران قبل از اسلام از ميان رفته و مدارك مستند پارسىِ اندکی باقی مانده است؛ ولى تاريخ شفاهى آن دوران كه سينه به سينه نقل شده و فردوسى پاره ای از آنها را تحت عنوان «شاهنامه» یا باستان نامه به شعر درآورده است، نشان مىدهد كه ايرانيان آبهاى خليج فارس و عمان و درياى عربِ امروزى را «درياى پارس»، و اقيانوس هند را «آرياتراس» مىگفتهاند. علاوه بر مورخان و گردشگران يونانى و رومى كه وى از آنها نقل قول كرده است، مىتوان حداقل به دويست نفر از مورخان و گردشگران سرشناس كشورهاى اسلامى و عربىِ قرون گذشته نيز كه در توصيف خليج فارس و نام گذاری آن، بهطور مستقيم و يا ضمنى توضيحاتى دادهاند، اشاره كرد. در كتاب «مجموعه مقالات خليج فارس» ارائه شده در سمينارهاى سال های قبل از انقلاب اسلامى (دفتر مطالعات سياسى و بينالمللى، چاپ 1369ه.ش) مرحوم دكتر جواد مشكور در دفاع از نام خليج فارس، جمله ها و توصيفهاى سی وسه نويسنده ی قرنهاى گذشته را درباره ی وجه تسميه خليج فارس آورده است. علیرضا میرزا محمد نيز در كتاب عربى خود به نام «الخليج الفارسی عبر القرون و الاعصار» جمله ها و توصيفهاى دکتر مشکور را توسعه داده و شرح خلیج فارس را در فصل اول از کتاب های 36 نويسنده ی اسلامی قرن سوم تا نهم درباره وجه تسميه خليج فارس آورده است.در فصل دوم گلچینی از مطالب 24 نویسنده ی عرب را نقل کرده و در باب دوم تصویر 78 نقشه ی کهن فارسی و عربی را آورده است و در باب سوم شرح کتابها و زندگینامه نویسندگان مورد اشاره درکتاب را به طور ذکر نموده است. در كتاب « نام خليج فارس در درازای تاریخ » ، اثر دكتر «پيروزمجتهدزاده» علاوه بر 5 فصل مباحث نظری ، فصل ششم،شامل كپي بخشی از مدارك و نقشههاي مهم تاريخي موجود در كتابخانههاي خارجي و مجامع بينالمللي، پيرامون نام خليج فارس و جزایر سه گانه ميباشد و دو سند سازمان ملل نيز ضميمه اين فصل شده است. در اين كتاب، تاريخچه ی فارسيزدايي از خليج فارس، همراه با قضاياي «بندرعباس»، «بندر لنگه» ، «خوزستان» و مباحث مربوط به تاريخچه ی حضور ايرانيان در خليج فارس (ساكنان اصلي و بومي منطقه)، نخستين ساكنان كرانههاي جنوبي خليج فارس، قلمرو ايران در بخش جنوبي خليج فارس، مهاجران قرون ميانه (ميلادي) و مهاجران قرون اخير , برداشت جغرافيايي اعراب از دریا های جهان و تشريح تفاوت بين «بحر فارس» و «خليج فارس» نزد علماي عرب در دوران مختلف مورد بررسي قرار گرفته است. كتاب «نام خليج فارس بر پايه اسناد تاريخى و نقشههاى جغرافيايى»، تأليف «ايرج افشار سيستانى» نيز به نقل قول مطالب و توصيفهاى نويسندگان عربى، اسلامى و ايرانىِ سدههاى گذشته درباره ی نام خليج فارس که بخشی از آنها در کتاب های قبلی نیز آورده شده است.چندین کتاب و اطلس دیگر نیز در همین رابطه در سال های اخیر چاپ شده است که تلاش ما خودداری از تکرار مطالب آنها است.
- 5.وجه تسمیه خلیج فارس و اسناد آن
درتمام زبان های دنیا اسناد و نوشته هایی در اثبات نام خلیج فارس وجود دارد اما در این میان در زبان عربی بیشتر از هر زبان دیگری مکتوبات و مستندات تاریخی وجود دارد. با مطالعه ی متون قدیمی تر پی می بریم که ابتدا نام "دریای پارس"یا "پارسه درا"(پرشین سیی) و عربی شده ی آن "بحر فارس" رایج بوده و به مرور "خلیج فارس" و معادل های آن معمول گردیده است.در زبان عربی براى اولين بار بهجاى بحر فارس، كلمه ی «خليج فارس» توسط "مطهربن طاهر مقدسى" در كتاب «البدءو التاريخ» كه در سال 355 ق. تأليف شده، بهكار رفته است. اما "بحر فارس" و گاهی معادل آن "بحر عجم" در منابع مختلف ایرانی و عربی تا قبل از قرن بیست میلادی مرسوم بوده , ولی در یک قرن گذشته واژه ی "خليج فارس"به جای "بحر فارس" در جهان عرب رسمی شد. توصیفی که بسیاری از مورخان درباره ی علت نام گذاری (وجه تسمیه)خليج فارس داشته اند استفاده از عبارتهای ذیل بصورت مشترک مورد نظر عموم آنها بوده است:"... اين دريا كه از سند و كرمان تا فارس ادامه دارد و به جناوه، مهروبان، سيراف و عبادان (آبادان) ختم مىشود، در ميان همه ی سرزمينها با نام فارس خوانده مىشود؛ زيرا مملكت فارس(ایران)از همه ی كشورها آبادتر و پيشرفتهتر بوده و پادشاهان آن، همه ی كرانههاى دور و نزديك اين دريا (بحر) را تحت كنترل خود دارند. به روزگار گذشته، پادشاهان پارس(ایران) بزرگتر و قوىتر بودهاند و هم در اين روزگار مردمان پارس بر همه كرانههاى اين دريا مستولىاند... ." اين توصیف ها در چندین كتاب تاريخى وجود دارد. براى نمونه مىتوان در صفحه ی 30 «البلدان» ابن فقيه، و صفحات 5، 35 و 109 كتاب «مسالك الممالك» استخرى، و صفحه 941 «صورةالارض» ابن حوقل اين تعبيرها را مشاهده كرد. در كتاب «تاريخ يعقوبى» صفحه ی 224 به درياى پارس اشاره شده و نوشته است:"... براى سفر به چين، از راه خوارزم و تبت روند؛ و اگر از راه دريا روى، بايد از 7 دريا بگذرى؛ اول، درياى پارس است كه بايد از سيراف بر كشتى نشست و آخرش رأس جمحه است... ." عموم جغرافی نویسان , محدودهی «خلیج فارس» را بیش از آن چه که امروز تصور میکنیم تعیین کرده و آن را تا حدود سند فراتر بردهاند. برای نمونه در حدودالعالم (ص 95، الزهرا) در ضمن برشمردن پنج خلیجِ «بحر الاعظم» به «دریای پارس» چنین اشاره شده است: «... چهارم خليج پارس خوانند. حدّ از پارس برگيرد با پهناء اندک تا به حدود سند. و پنجم خليج از حدود بلاد هند برگيرد...» نيز در بخشهاى آغازين جغرافياى حافظ ابرو (ج1، ص 100) آن جا که نويسنده به توصيف درياهاى روى زمين مىپردازد، ضمن اشاره به «بحر محيط» درياهايی را که بدان پيوسته نام مـیبرد و در این میان، به «خلیج فارس» نیز اشــاره دارد و جـــالب اینکه محدوده ی آن را چنین توصیف میکند: «... و خليج سيـم خليـــج فـــارس است که بر غربيِ آن بلاد عرب است؛و بر شرقيِ آن زمين کيج و مکران و اراضى سند , و طول اين خليج در شمــال، قريـب پانصـــــد فرســـخ باشــد. و حدّ اين خليج تا به اراضى سند است؛ بعد از آن ممالک هند مىشود و خليج آن را "خليج اخضر" خوانند و "بحر هند" نيز گويند...» در ترجمه آثارالبلاد و اخبارالعباد (صص 161ـ 162) ضمن يادکرد «منصوره»، به «رود مهران» اشاره شده و يادآور مىشود که اين رود به درياى فارس مىريزد: «...و به آن جاست نهرِ مهران... و مىرود به جانبِ مغرب تا آنکه مىافتد به درياى فارس، پايانِ سند...» این «رود مهران» همان رودی است که امروزه به نام «رود سند» خوانده میشود و این مطلب نشان میدهد که نویسنـده ی آثارالبلاد محــدوده ی «دریـای پارس» را تا نواحی سنـد مــیدانستـه است. در کتاب جغرافیایی از "ابوعلی الفارسی النحوی" که به نام مؤلف آن خوانده میشود و در سال 569ق. کتابت شده است. نقشهای از دریای پـــارس (بحـــر فارس) وجود دارد که تا ناحیه سنـــد ادامـه پیدا کرده است.(18) تاريخ نويسان و جغرافىدانان قرون وسطی از خليج فارس تقريباً توصيفات كموبيش مشابهى دارند. آنها عموماً حدود بحر پارس را شامل درياى عرب امروزى و عمان تا سند مىدانند و مملكت پارس را نيز از تركيه ی امروزى تا شام، مصر، بخشى از هندوستان، كابلستان، تخارستان، ماوراءالنهر و عدن ذكر كردهاند. بسيارى از آنها مانند "پریپلوس" همچنين مردمان ظهار (ظفار و اومان)، بحرين و عدن را فارس ناميدهاند. حتى ابنبطوطه (1304 - 1377 م.) در سفرهاى خود به مناطق مذكور با زبان فارسى با مردمان اين مناطق صحبت مىكرده است. در فصل دوم متن کیهان شناخت که به «بيان عالم سفلى و نهادِ زمين» اختصاص دارد, بخشى با عنوان «مقدار زمين» وجود دارد (ص110 نسخه ی کتابخانه آيتالله مرعشى) که در آن جا به اندازه ی زمين اشاره شده و نویسنده با اين عبارات، به توصيف درياها پرداخته است: «... بدان که بزرگترين دريا، "دريايِ پارس" است که او را "دريايِ هند" نيز گويند. و او پيوسته است به دريايِ محيط، به جانبِ مشرق. و درازايِ اين دريا از زمينِ مشرق تا آن جا که به زمينِ بربر و سودان مغرب رسد، دو هزار و ششصد و شست فرسنگ است و پهنايِ او نُهصد فرسنگ است...» و بلافاصله پس از اين عبارات نوشته است: «... و او را چهار خليج است: اول را "خليجِ بربر" خوانند ... و دوم را "خليج الاحمر" خوانند ... خليجِ سهديگر را "بحرِ فارس" خوانند... و چهارمخليج، "خليج الاخضر" خوانند و آن "دريايِ هند"... است.» ابواسحق ابرهیم اصطخری در ابتدای کتاب مذهب ها و کشورها (مسالک و ممالک) ص. 8 می نویسد: «بیان دریاها: بــزرگتـریـن دریــاها دریای پــارس است و دریای روم؛ و این هر دو دریا برابرِ یکدیگرند و هـــر دو از دریــای محیـط (اقیانوس) بــرخیزنــد. و درازا و پهنــای دریــای پـارس عظیمتــرست و در آخرِ دریای پـارس زمیـــن چیــن است تا دریای قلزم(دریای احمر) و از قلزم تا چین بر خطّ راست دویست منزل باشد...» اصطخری(استخری) پس از این حدود یک صفحه را به توصیف «دریای روم» اختصاص داده و بعد از توصیف چند دریای دیگر، به «ذکر دیار عرب» میپردازد. خبری از توصیف «دریای پارس» در این موضع نیست، اما جالب اینجاست که او به واقع دچار فراموشی نشده و اندکی که پیش میرویم، میبینیم که بلافاصله پس از «ذکر دیار عرب» فصلی جداگانه را به «ذکر دریای پارس» اختصاص داده و توصیف دقیقی از محدوده ی آن را ارائه میکند. وی در آغاز این بخش (مسالک و ممالک، ص. 31 نسخه ی خطی کتابخانه ی توکاپی سرای استانبول ) مینویسد: «کنون یاد کنیم بعد از ذکر ولایت عرب، شرحِ دریای پارس؛ به حکم آن که این دریا بر دیار عرب میگردد و بیشتر ولایت اسلام آنست که این دریا بر حدودِ آن میگردد و شکل آن را صورت کنیم...» مشابه همین مطالب در متن عربی کتاب صوره الارض ابن حوقل (ص 11، چاپ لیدن) آمده است: «و أمّا البحار فأشهرُها اثنان؛ و اعظمها بحر فارس ثمّ بحرالروم و هما خلیجان متقابلان یأخذان من البحر المحیط و أفسحهما طولاً و عرضاً بحر فارس و الذی یقتری بحر فارس من الارض فمن حدّ الصین الی القلزم ...» و نیــــز در همــان متــــن (ص.42، چاپ لیـــدن) آمــده است: "و الذّى يجب أن يذکر بعد ديار العرب بحر فارس لأنّه يشتمـل علــى أکثــر حـدودها و تتّصل ديـــار العرب به و بکثير من بلدان الإسلام و تعتوره ثمّ اذکر جوامع مّا یشتمل علیه هذا البحر..." [۱]
بیرونی(973م. – 1048م.) در کتاب التفهیم و احمد بن حمدان بین شیب الحرانی( 1332 م ) دریا های جهان را به بحر فارس , بحرهند و بحر چین تقسیم کرده است. بـديــنســــان مشخص مــیشود که جغرافـیدانــان قدیـــم، مرزهای «خليــج فـــارس» را بسيـار فراتــر از حـدى مــىدانستند که ما امروزه تصور مىکنيـم. بسیاری از مورخانِ مورد مطالعه ما بر اين نکته نیز تأکید داشته اند كه اولين حكومت مقتدر در سواحل اين پهنه ی آبى را پارسها ( 559 تا 330 قبل از ميلاد) برپا كرده اند و حاكميت امپراتورى پارس بر بخش مهم منطقه خاورميانه و به ويژه تمام خليج فارس و بخش اصلی شبه جزيره عربى , تا ظهور اسلام ادامه يافته(19) و دريانوردان و تجار ايرانى در سراسر خليج فارس، درياى سرخ و اقيانوس هند حضور فعالى داشته اند ؛از آن جا كه پارسها قوم اصلى و اكثريت ساكنان سواحل سراسر خليج فارس را تشكيل مىدادهاند، بسيار منطقی و علمی بوده است كه اولين سياحانى كه از آنها كتاب برجاى مانده , مانند "فيثاغورث" (608 - 509 ق.م.) تا جهانگردانى مانند "استانلى" و "اسپيك" ، و جهانگردان معاصری كه خليج فارس را پيموده و يا از اين پهنه آبى ياد كردهاند، همگى آن را با پسوند «پارس» توصيف كنند. بديهى است كه اين نام گذاری در دورههاى بعد نيز به اتفاق كلمه، مقبول و محفوظ مانده است. به همين دليل بود كه نام «خليج فارس» بهطور گسترده در متونِ مدون و نقشههاى آن دوران رايج شد. از سنگ نوشتهها، مكتوبات و نقشههاى كهن دوران باستان، مانند سنگ نوشته داريوش - امپراتور پارسى - كه در باستانشناسىهاى "تلالمسخوتب" مصر مربوط به سال های قرن پنجم قبل از ميلاد بهدست آمده است، تا لوحههاى آشورى، بابلى و نياركوس (325 ق.م) تا هرودوت (486 - 420 ق.م)، كيبقرس، كوتوئيس رونوس، بطلميوس، فليويوس آريانوس، بلوتحه - جغرافیدان مصرى (90 ق.م) - ابن فقيه، ابن رسته، فردوسى و بزرگ ابن شهريار رامهرمزى، تا دوران معاصر، همه جا سفرنامه نويسان، سياحان، جغرافىدانان و نقشه نگارانى كه از سراسر جهان، اعم از يونان، روم، چين، هند، ژاپن و اروپا به منطقه سفر كردهاند، خليج فارس را با نام اصلى و نام های منسوب به سرزمين ايران توصيف كردهاند از جمله جم، عجم ، پارس، فارس، ایران .(20) 6. نام های سرزمین ایران که خلیج فارس به آنها توصیف شده است. خليج فارس نامي است به جاي مانده از كهن ترين منابع ، زيرا كه از سده هاي پيش از ميلاد سر بر آورده است وهمواره با نام های سرزمين ايران، گره خورده است. اين پهنه آبى را می توان گاهوارهی تمدن جهان و از اولين زيستگاههاى بشر محسوب نمود. ساكنان شمال غربی اين آبراه، كشتى را اختراع كردند و خاور و باختر را به هم پيوند دادند. نام خلیج فارس از زمانيكه جغرافيا مفهوم رسمي داشته با نام های سرزمین ایران پیوند داشته است. برابر اسناد تاريخي و شواهد ، نشانه ها و فرهنگ شفاهي مي توان گفت 4 نام براي كشور ايران و همچنين درياي جنوب ايران بكار رفته است:
- - سرزمین" جم" در ادبیات پارسی
- - ملک جم ومملكت عجم و بلاد عجم در ادبیات عرب
- سرزمین پارس( فارس)، در ادبیات اروپایی واسلامی،
- ارته یان، منابع یونانی و رومی
- - ايران در متن هاي فارسي، عربي، تركي و اروپايي( دو قرن اخير) گفتني است كه(ايران، آريان – اراک، ايراك، عراق و ايلام از نظر زبانشناسی ریشه های واحدی دارند.اراک اسم مصغر ایران و اراق(عراق) وعربی شده آن است).
اينكه كدام نام قديمي تر و مرزهای جغرافيايي هركدام چه محدوده اي بوده است مورد اختلاف است. زیرا، اصولاً مرزبندی ها توسط موانع طبیعی،دریاها و رودخانه ها و سلسله کوهها تعیین می شد و حتی این مرزبندی نیز قابل اعتنا نیست از آن جا که نام ها(رود جیحون- اروند، فراخ دریا، کوه دماوند، قله قاف)در داستانهاي كهن ايراني(مانندتعیین مرز توسط پهلوان آرش) با ابهاماتي به نسلهاي هزاره اول ميلادي منتقل شده و تنها بخشي از آن در بعضي كتب موجود است،در کتاب های یونانی و سنگ نوشته ها نیز این ابهام ها در تعیین دقیق نام ها ومرزها وجود دارد.
- اطلاع بیشتر : [۱]
- گفتار 7. معنی و تفسیر واژه ی جم ، عجم،ایران،پارس،فارس و پرشیا
- 1-7. معنی جم و عجم و ریشه های آن چيست؟
- ↑ United Nations Group of Experts on Geographical Names "Historical, Geographical and Legal Validity of the Name 'Persian Gulf'". (April 2006).