اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان/فصل چهارم: زیاده خواهی تخریب هویت و مسئولیت ایراندوستان
**فصل چهارم: گزافه نويسى ديگران و مسئوليت ما
- پاسخ کوتاه به ادعاهای بزرگ
- پاسخ به مطالب يك كتاب
- . مهمترين خليج، اما بدون نام!
- پيامدهاى سكوت در برابر تغيير نام خليجفارس
- اقدامهاى ايران براى تثبيت عنوان خليج فارس
- چرا از نام كهن خليج فارس پاسدارى مىكنیم؟
- نتیجه
- چه باید کرد ؟
پاسخ كوتاه به ادعاهاي بزرگ و بي پايه
[ویرایش]«ادعوا الى ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين». (سوره ی نحل آیه ی 125) بر اساس كتابهاى حقوقىِ كشورهاى عربى و بر اساس فقه اسلام، هر ادعايى، اعم از ادعاى مالكيت و يا اجاره، بايد با استفاده از راهها و ابزارهاى قانونى و اسناد محكم اثبات شود. اثبات، يعنى تأكيد بر حق، با استفاده از بينه (ادله اثبات: شهادت، اقرار، قسم، سند مكتوب) و بينه، دليل و حجت است.( ) اثبات بر سه پايه و اساس استوار است: فعل، وسيله، نتيجه. مدعى بايد در فعل و عمل، با ارائه ی وسايل قانونى، قاضى را قانع كند. وسايلى كه طرفين دعوا بدان متوسل مىشوند تا قاضى را به درستىِ ادعاى خود قانع كنند، ادله اثبات نامیده می شوند. پرسش اين است كه اعراب كدام يك از اين ابزارها را براى اثبات ادعاى عربىبودن نام خليج فارس در اختيار دارند و چه سندى تا كنون ارائه كردهاند؟
همانطور كه گفته شد، عدهاى از قلمبهدستان قومچی ، غيرمنطقى و غيرقانونى و با استدلالهاى متناقض و عوامفريبانه تلاش فراوانى كردهاند كه عربىبودن اين آبراه را اثبات كنند. با وجود صرف هزينههاى سنگين از سوى اينگونه كشورها و علىرغم تبليغات مكرر آنها، از جمله در رسانههاى امارات، و هياهوى تكرارى سالهاي گذشته مطبوعات اين كشور، كه بخشى از آنها در وبسايت www.khaleej.com و چندين كتاب با عنوان «خليج عربى» و يا «اسناد جزاير» و غيره موجود است، امارات حتى يك دليل، سند و مدرك محكمهپسند براى ادعاهاى واهى خود ندارد؛ نه براى اثبات عربى بودن نام خليج فارس، و نه براى عربى بودن جزاير سهگانه. جزاير سه گانه خليج فارس و نام خليج فارس
قصد نداريم به موضوع جزايرسه گانه بپردازيم اما از آنجا كه بسياري از رسانه هاي گروهي عربي و بويژه اماراتي ها به غلط تصور مي كنند اگر نام خليج عربي را تثبيت كنند آنگاه اثبات عربي بودن ومالكيت بر جزاير سه گانه نيز برايشان امكان پذير خواهد بود نا خود آگاه موضوع نام خليج فارس و ادعاهي واهي امارات نيز با هم پيوند خورده است.
در موضوع جزاير سه گانه تا كنون در ايران كتب و مقاله هاي متعدد چاپ شده و دلايل و مستندات متعدد حقوقي و تاريخي براي اثبات حاكميت ايران بر جزاير در دوره هاي مختلف تاريخي ارائه شده است. و پژوهش اين نگارنده تحت عنوان "جزاير سه گانه خليج فارس و داستان بحرين" كه مستند به منابع عربي است نيز در وب سايتها و از جمله در روزنامه جمهوري اسلامي از تاريخ 20/4/1385 به چاپ رسيده است.
مي دانيد كه پس از 100 سال گفتگو و مجادله پيوسته و دستکم 80 فقره یادداشت و اعتراض رسمی مقامات دولتي ايران برعليه اشغال جزایر سه گانه از سوی بريتانيا سرانجام بر اساس قطعنامه های 1541و 1514 سال 1960 و قطعنامه های دیگر مجمع عمومی برای الزام استعمار زدایی از مستعمرات و بدنبال نشستهای متعدد میان مقامات مربوطه دو کشور در روز نهم آذر 1350 جزاير غصب شده ايراني مطابق حقوق بين الملل از سوي استعماربريتانيا، به كشور اصلي بازگشت و بارضايت جامعه بين المللي و مسكوت ماندن موضوع در شوراي امنيت، وسپس با امضاي قرارداد الجزيره 1975، عراق و امارات نيز ادعاهاي واهي خود را تقريبا رها كردند. روزنامه شرق الاوسط ویژه نامه ای را تحت عنوان " محرمانه های(خفايا) قرارداد الجزائر بين صدام حسين وشاه إيران" در سه شماره در ماه اوت 2007 منتشر نمود که این ادعای ما را تایید می کند ضمن اینکه در بیانیه مشترکی که به مناسبت سفر صدام حسین ( 29 آوریل تا اول ماه می 1975 ) به تهران صادر و به امضای وی رسید دو موضوع را بطور ضمنی در بر دارد اول اینکه سه بار در آن نام خلیج فارس بکار رفته و خود صدام حسین نیز در مصاحبه با رادیو و تلویزیون ایران عبارت خلیج فارس را بکار برده و بدین وسیله اصالت تاریخی این نام را تائید نموده است دوم اينكه از ترتيباتي كه براي بازگشت جزاير سه گانه به سرزمين اصلي صورت گرفته است حمايت نموده است. (در مذاکرات سال 1368-69 مقامات ایرانی و عراقی در ژنو نیز بر اساس گفته های آقای ج.ت که در همه مذاکرات حضور و مترجم بوده است به این نگارنده گفت مقامات عراقی( معاون رئيس جمهور و وزير خارجه) همواره از عبارت خلیج و یا خلیج فارس استفاده می کردند.
روابط سياسي ايران و عراق از ميانه سال 1975 با امضاي پيمان صلح الجزاير در مسير جديدي قرار گرفت. در سال 1976 تلاش براي حل و فصل حقوقي اختلافات ادامه يافت. در ابتداي اين سال ( 14 تا 16 دي 1354) عباسهويدا نخست وزير ايران براي دومين بار پس از امضاي معاهده الجزاير از بغداد ديدن كرد. بنا به گزارش سفارت بريتانيا در بغداد، پس از ديدار هويدا و «صدام حسين»، نخست وزير و معاون رئيسجمهور عراق در يك كنفرانس مشترك مطبوعاتي شركت كردند. در اين كنفرانس، هويدا از ضرورت ادامه همكاريهاي اقتصادي سخن گفت و صدام حسين نيز از تعميق روابط و مناسبات دوجانبه سخن به ميان آورد. هويدا به مقامات عراقي همچنين گفته بود جزاير سه گانه 100 درصد ايراني است وپارلمان ايران هر ترتيباتي كه به حاكميت مطلق ايران بر جزاير لطمه وارد كندرا نمي پذيرد عراقي ها نيز هيچ اعتراضي به مطالب وي نكردند. در گفتوگوهاي نخست وزيران ايران و عراق، هويدا از صدام براي سفر مجدد به تهران دعوت كرد و صدام نيز از شاه براي سفر به بغداد دعوت به عمل آورد.
چند بند از بیانیه مشترک ایران و عراق به نقل از شرق الاوسط و از اسنادآرشيو ملي( وزارتخارجه) بریتانیا بدون هرگونه تفسیر بیان می کنیم:
( )
* سند شماره:82 * تاریخ 7 مايو 1975
- از: بي جي ويستماكوت سفارت بریتانیا - تهران
- به: بي وليامز، وزارت خارجه، اداره خاور میانه، سري وفوری.
- موضوع: روابط عراق ـ ایران وبازدید صدام حسين ازإيران.
1 ـ دیدار معاون رئيس جمهورعراق صدام حسين از ايران بين 29 آوريل تا اول ماه می به عنوان میهمان نخست وزیر ایران انجام شد. 2 ـ نسخه بيانه مشترك دو کشور را در اختیار ندارم ولی نقاط اساسی آن را به نقل از مطبوعات به صورت ذیر اعلام می کنم.
أ – طرفین مخالفت قاطع خود را نسبت به هرگونه دخالت خارجی در خلیج فارس اعلام می دارند. (أبدى طرفان معارضة قاطعة لأي تدخل أجنبي فی الامور الخلیج الفارسی)
ب ـ قبول شاه برای سفر رسمی به عراق.
ج ـ حمایت از اردن و فلسطین برای رسیدن به حقوقشان.
د ـ تلاش برای تطبيق و اجرای کامل قرارداد الجزائر وپروتوكل تهران وسایر توافقات و قرارهایی که وزرای خارجه دو کشور توافق کرده اند.
هـ ـ انجام تمهیدات فوری برای سفر آزادانه زوار ایرانی و عراقی به دو کشور
و ـ دو نکته مهم اینکه صدام حسین در کنفرانس خبری در فرودگاه مهرآباد شرکت کرد و در پاسخ به سوالی راجع امنیت خلیج فارس ، پاسخ داد كه "امنیت خلیج فارس را کشورهای منظقه باید تامین کنند و دولتهای اجنبی در خلیج فارس نباید حضور داشته باشند". او گفت تصمیمات مهمی در دیدار با مقامات ایرانی داشته ولی ازبیان جزئیات خودداری کرد .
شاه ایران نیز در مصاحبه روز 3 می با روزنامه رستاخیز نکات مشابهی را بیان کرد.صدام حسین در مصاحبه با کیهان روز 27 آوریل (1975)گفت ائتلاف میان کشورهای خلیج فارس قابل تحقق است .
ز- شارام جوبن از بنیاد عالی پژوهشهای سیاسی و اقتصادی ، اخيرا روبرت الستين را باخبر ساخته که یکی از عناصر قرارداد الجزائر که علنی نشده است امنیت خلیج فارس بدون مشاركت کشورهای اجنبی است، " شارام " گفته است" احتمالا شاه موافقت کرده در مقابل فشارهای عراق برای اجبار کویت به واگذاری و اجاره بندر بوبیان به عراق سکوت کند و در مقابل عراق نیز حاکمیت مستقل کویت را برسمیت بشناسد.
ح- قرار است ایران کنفرانس خلیج فارس برگزار نماید شاید در این کنفرانس مجددا بحث ائتلاف امنیتی منطقه ای مطرح شود.(ترس غربی ها از ائتلاف ایران و عراق)
امضاء : بي جي ويستماكوت
نسخه به: كي دي تيمبل در سفارت بغداد و کنسولی در کویت
با خودکار بر حاشیه این سند نوشته شده است صدام حسین در روز 21 می به «هيرالد تربيون» گفته است که( " بأن عراق سيتشاور مع إيران ودول خلیج الفارسی الأخرى حول موضوع تأسيس الهياكل الأمنية.") عراق با ایران و سایر کشورهای خلیج فارس برای تشکیلات امنیتی مشترک رایزنی خواهد کرد.
امارات متحده عربي از سال 1992 تاكنون اقدام به تهيه اوراقي گزينشي از مجموعه 11 هزار نامه، تلگراف و گزارش اداره نايب السلطنه انگليس در هند كه مربوط به سالهاي 1860 تا 1971 است نموده و چند كتاب تكراري در اين خصوص به چاپ رسانده است. مهمترين مجموعه تهيه شده در اين خصوص در كتابي تحت عنوان "وليد حمدي الأعظمي العراقي: "النزاع بين دولة الإمارات العربية وإيران حول جزر أبوموسى وطنب الكبرى وطنب الصغرى في الوثائق البريطانية " ، دار الحكمة ، 1993م . "اين كتاب پايه و اساس ادعاهاي مطبوعات وكتب ومقالات اماراتيها شده وتا كنون حد اقل 100 مقاله و نوشته يا اظهار نظر در اين خصوص از سوي امارات منتشر گرديده است. اسنادي كه با كمي ريزبيني مي تواند بيشتر به نفع ايران تمام شود تا امارات موضوعي كه به تازگي بسياري از عربها هم متوجه آن شده اند. دكتر پيروز مجتهد زاده در اين خصوص معتقد است آنچه امارات ارايه مي كندارزش حقوقي ندارد و اسناد قابل طرح در يك دعواي حقوقي بين المللي به حساب نمي آيد.
این جزایر از گذشته های بسیار دور بخشی از قلمرو ایران بوده اند و در قرنهای 18 و 19 میلادی جزء حوزۀ صلاحیت و حكمرانی لنگه به حساب می آمده اند كه خود یك بخش اداری از استان فارس بوده است. حاكمیت ایران بر این جزایر در كتابها ، اسناد تاریخی ، سالنامه ها ، شرح وقایع راهنمایان دریایی ، نقشه های جغرافیایی و به خصوص در اسناد رسمی ، گزارش های اداری و یادداشتهای وزارت خارجه و دفتر امور هندوستان در انگلیس در خلال قرنهای 17 و 18 و بخش اعظم قرن 19 منعكس شده است.
چابهای اول و دوم ( 1883 و 1864 ) كتاب وزارت دریاداری انگلستان تحت عنوان « راهنمای دریایی خلیج فارس » می باشد كه در آنها هر سه جزیره به صورت بخشی از قلمرو ایران نشان داده شده است . همچنین ، جزایر مزبور در « نقشه اداره جنگ » انگلستان كه در سال 1887 تهیه شده ، نقشه لرد كروزن از ایران مورخ 1892 و نقشه مساحی روز مورخ 1897 جزایر ایرانی هستند و به رنگ قلمرو ایران مشخص شده اند. در زمان حكومت امپراطوری گستردۀ هخامنشی ( 330-550 قبل از میلاد ) خلیج فارس یك دریای ایرانی بوده و اتحادیۀ سرزمینهای ایرانی ضامن حفظ صلح ، امنیت و نظم در سراسر منطقه و مسیرهای دریایی این امپراطوری محسوب می گردیده است . طبق آثار هردوت در زمان داریوش بزرگ (485-521 ) قبل از میلاد ، مناطق و جزایر خلیج فارس استان ( ساتراپ ) چهاردهم این امپراطوری تلقی می شده است.
با توجه به حقایق تاريخي ،به طور منطقی می توان گفت : لنگه و جزایر مربوط به آن یعنی سیری ، فارور ، بنی فارور، بوموسو(بوم سوز) و تنب ها همیشه بخشی از قلمرو ایران بوده است. در دورۀ بین 1820 تا 1887 مقامات انگلیسی در خلیج فارس به طور مداوم و قاطع معتقد بودند كه جزایر تنب و ابوموسی بخشی از قلمرو ایران است و در نقشه هاي رسمي نيز ان را ثبت كرده اند كه در فصل قبل شرح آن را داده ايم . از جمله : نقشه شرح وضعیت دریانوردی در خلیج فارس كه در سال 1786 توسط جان مك كلئور تهیه و به وسیله شركت هند شرقی چاپ شده است - در اثری تحت عنوان یادداشتهای جغرافیایی مربوط به امپراطوری ایران كه جی . ام . كیز مشاور سیاسی سرجام ملكم در زمان مأموریتش در ایران تهیه كرد و در سال 1813 به چاپ رسیده است . - به همت وزیر مختار بریتانیا در هند ، كاپیتان سی . بی. اس. سنت جان در سال 1876 نقشه ای از خلیج فارس تهیه كرد كه در آن جزایر تنب و ابوموسی به همان رنگ قلمرو اصلی ایران است.
- نقشه وزارت جنگ بریتانیا ( مورخ 1886 ) درباره ایران، - نقشه لرد كروزن سال 1892 - نقشه سال 1897 نقشۀ رنگی ایران توسط دفتر نقشه برداری اداره امور خارجی هند تهیه شده و به وسیله حكومت هند منتشر گردید. انگليسي ها ابتدا در پاسخ به اعتراضات ايران اعلام مي كردند كه جزاير سه گانه هنگام اشغال سرزمين بلا صاحب بوده (اصل حقوقي براي كسب مالكيت) اما بعدها به ترفند سند سازي و تهيه استشهاد روي آوردند كه ثابت بكند اين جزاير ملك رعيت تحت الحمايه آنها امير شارجه و راس الخيمه بوده است. در خلال دهه 1920 ایران دوبار پیشنهاد كرد كه اختلافات مربوط به جزایر ، به خصوص در مورد بحرین به جامعۀ ملل ارجاع شود. این پیشنهادات ابتدا در سال 1923 و سپس دو سال بعد یعنی در 1925 مطرح شد. اما انگلیس كه به شدت از نظارت اشخاص ثالث و مجامع بین المللی براعمال خود در خلیج فارس وحشت داشت به مقامات ایرانی اطلاع داد كه بهتر است مسائل فی مابین از طریق مذاكرات دو جانبه حل و فصل شود .
درآوریل 1935 فرماندار بندر عباس نامه ای به رئیس جزیره تنب نوشت و همراه با آن سه نسخه از فرمان شاه ایران درباره انتخابات دوره دهم مجلس ایران را برای توزیع فوری به او تسلیم نمود . این نامه و اعلامیه های همراه آن توسط یك افسر نیروی دریایی دریافت شد و در عین حال بوسیلۀ نماینده سیاسی ایران به وزیر مختار بریتانیا در تهران ( ناچبول هاگسن )- ارائه گردید.به هر حال انگلیسیها به این موضوع اعتراض نكردند.
جزاير سه گانه سكونتگاه دايمي نبوده اما همواره تحت قلمرو و تملك رعاياي ايران بوده كه با حكام فارس بيعت داشتند. جزيره ابوموسي در اواخر قرن 19 به سكونتگاه دايمي تعدادي از ماهيگيران و دامداران ايراني بندري و بلوچ تبار تبديل شده است اما با اين وجود همواره در طول تاريخ اين جزاير در داخل حوزه حاكميت بلامنازع ايران بوده است ونامه تهديد آميز ميرزا رضا آغاسي در سال 1840 به دولت بريتانيا در خصوص جزاير خليج فارس خود موئد اين ادعا است. دولت ايران كه از سال 1887 متوجه دخالت هاي استعمارگرايانه انگليس در جزاير سه گانه شد تا سال 1971 بيشتر از يكصد يادداشت، اعتراض نامه و اقدام عملي مانند فرستادن مخبر و بازرس و در سالهاي پس از جنگ جهاني دوم پرواز و فرود هلي كوبترها در اين جزاير بطور مستمر انجام مي گرفت و حتي در چند مرحله فرماندهان ارتش به شاه ايران پيشنهاد بازپس گيري قهر آميز جزاير را ارائه كرده بودند . تلاش ايران در جهت رفع اشغال جزاير يك سابقه طولاني داشته و اين اقدامات مؤثر و سابقه اعتراضات مكرر ايران موضع ايران را در مذاكرات فشرده سالهاي 1970-1971 براي باز پس گيري جزاير مستحكم تر مي نمود. علي رغم تهديدات انگليس،ايران پرچم خود رادر سال 1903 بر اين جزاير برافراشت. انگليسي ها كه متوجه معادن خاك سرخ و اهميت آن شده بودند در سال 1904 اين پرچمها را برداشتند اما چندين بار اين اقدام از سوي ايران تكرار شد.
بر اساس اسناد كتاب حمدي نيروي دريايي ايران چند بار جهت ديد و بازديد در جزاير نيرو پياده كرد بطور نمونه وزارتخارجه ايران طي يادداشتي به اعتراض دولت انگلستان نيز چنين پاسخ داده است: يادداشت دولت ايران به شماره 429-31/5/1312 "اعتراض شما به مسافرت كشتي پلنگ به جزيره تنب جهت بازديد از چراغ دريائي، بي ربط است. مأمورين شاهنشاهي هنگاميكه مأمور بازديد از كليه چراغهاي ساحلي هستند نمي توانند معاينه چراغ تنب كه ملك مسلم و جزءلايتجزاي خاك ايران است خودداري نمايند". در يك مورد ديگر به دستور محمد علي فروغي در تاريخ 9 مرداد 1312-31 جولاي 1933 يك واحد نيروي دريايي ايران پرچم انگليس را از جزيره ابوموسي و باسعيدو پائين كشيده و بدور افكند.
همگان مي دانند كه زمانيكه اين جزاير به ايران مسترد شد كشوري بنام امارات متحده عربي وجود نداشته و اميران محلي يا شيوخ قبائل هفت گانه كه بعدها متحد شدند.
بررسي ها نشان مي دهد كه خود شيوخ، در مقابل ايران و در ملاقات باطرفهاي ايراني همواره نرمش نشان مي دادند و حاضر بودند بطور دو جانبه مشكل را حل كنند اما انگليس با هرگونه مذاكرات دو جانبه و حل مسالمت آميز مخالف بود و با بهانه تراشي دفع الوقت مي كرد و خواستار تعويق تصميمات ايران به بعد از خروج انگليس از منطقه در سال 1971 بود.شيخ صقر در تاريخ 28/8/48 13به دعوت اردشير زاهدي وارد تهران شده و برطبق نوشته جرايد ايران اظهار داشته است حاضر نيستم براي اين جزيره كوچك فاقد سكنه روابطمان را با ايران برهم بزنيم و به هر نحو كه ايران صلاح بدانند موافق حل موضوع است. دولت ايران قاطعانه جزاير را ايراني مي دانست و حاضر به خريد و يا اجاره نبود بويژه در مورد تمب بزرگ و كوچك بدليل نزديكي آن دو جزيره به سواحل ايران ، مطابق حقوق بين الملل و كنوانسيون حقوق درياها و همچنين بر اساس قطعنامه هاي مربوط به استعمارزدايي ، تسويه استعمار يا خروج استعمارگر از سرزمين هاي اشغال شده اين دو جزيره قانونا به ايران ملحق مي شد و خود مذاكره كنندگان بريتانيايي نيز آن را ايراني مي دانستند ولذا ايران حاضر به هيچ نوع گفتگو بر سر تنب ها نبود. اما حاضر بود در مورد ابوموسي بدليل پافشاري انگليسي ها و اينكه شيخ از عايدات معدن اكسيد آهن آن صرف نظر مي كرد به امير شارجه كمك مالي ارايه نمايد ايران در اين رابطه به شيخ(معرب شده شاه است و در عربي به معني رئيس ، امير و بزرگ بكار مي رود)( ) شارجه حاضر شد سالانه مبلغ 1.5 مليون پوند انگليس كمك كند اين يك كمك توسعه اي و نشانه حسن نيت ايران بود وهيچ ربطي به حقانيت و مالكيت امارات برابوموسي ندارد براي سال نخست اين مبلغ طي سه فقره چك به حاكم شارجه پرداخت گرديد كه مورد پذيرش طرف اماراتي قرار گرفت.
اما ايران حاضر نشد علي رغم اصرار طرفهاي انگليسي ، هيچ مساعدت مشابهي را به حاكم راس الخيمه براي تمب ها بدهد ايران تن به هيچگونه نوشته ويا قرارداد و مساعدت مالي در مورد تمب ندادو خواستار بازگشت آن بدون هيچ گونه قيد و شرط بودو درخواست امير راس الخيمه براي دريافت كمك مالي را رد نمود.
بامداد 9/9/1350 هيئت سياسي ايراني در سه جزيره پياده شد. در ابوموسي طي مراسمي شيخ صقر برادر شيخ خالد حاكم شارجه به استقبال و ميهمان نوازي هيئت ايراني آمدند، استاندار بنادر آقاي عطائي و هيأت همراه به اتفاق به بازديد از جزيره پرداختند. هويدا همان روز در پارلمان اعلام كرد كه هر سه جزيره بطور كامل به حاكميت كامل ايـــران بازگشت.
سرجفري آرثور در زمان بازپس گيري جزاير توسط ايران در منطقه بود وي بعدها در يك سمينار دردانشگاه كمبريج در پاسخ به اعتراضات و اتهام اعراب نسبت به وي و كارگزاران وقت انگليس اظهار داشت“ عربهاي در آن موقع نمي دانستند كه چگونه يك قرص نان را بين خود تقسيم كنند! ما دست برداشتن ايران از بحرين را و استقلال امارات را براي آنها تأمين كرديم آنها چه مي خواهند و آيا بيش از اين مي خواهند؟”.
متاسفانه هنوز هم بعضی چهره های قوم گرای عرب ایران را متهم می سازند که قصد دارد امپراتوری پارس را احیاء کند افراطیون سلفی و فرقه گرا پا را فراتر گذاشته ایران را متهم به تلاش برای احیاء امپراتوری صفوی می کنند.
در حالیکه دریای بزرگی را انگلیسی ها بنام دریای عرب نام گذاری کردند و سال 1946 آنرا رسمیت دادند در حالیکه نام قبلی آن در فارسی دریای عمان، در ترکی عمان دنیزی، و نام های قدیم آن دریای اریتره، بحر مکران، بحر فارس و بحر العجم بوده است. بر اساس کتاب ویلفرد هاروی شوف https://www.jstor.org/stable/pdf/592840.pdf ، کهن ترین نام این دریا مطابق کتاب هرودوت اریترا نام دارد که با حاکم ایرانی ارته یا اریتراس پیوند دارد. https://en.wikisource.org/wiki/Periplus_of_the_Erythraean_Sea/Notes]. پس از هرودوت منابع یونانی و رومی دریای اریترا را تا قرن نوزده بکار برده اند. https://www.jstor.org/stable/pdf/592840.pdf
در بسیاری از منابع و نوشتههای غربی و اسلامی در قرنهای ۱۴ تا ۱۸ نیز بحر هند، بحر العجم یا دریای پارس یا دریای اریتره و بحرمَکران نامیده شدهاست. در منابع اسلامی و عربی نیز نامی از بحر عرب نیامده و این نام در دو قرن اخیر ظاهر شدهاست. اما ایران هیچگاه اصراری بر تغییر آن نام نکرده است. بسياري از روشنفكران عرب مي دانند كه واقعیت خلاف ادعاهاي آنها را ثابت می کند به نقشه های اروپایی قرن هفده و هیجده و یا به کتابهای تاریخ نویسان رسمی ایران نگاه کنید مثلا آخرین نقشه ضمیمه این کتاب سال 1814 نقشه تامسون مرزهای پذیرفته شده بین المللی ایران را(شامل تمام خلیج فارس و جنوب عراق، بخشی از هندوستان و ترکستان و ... نشان می دهد اگر آن را با نقشه 1945 ایران مقایسه کنید می بینید ایران کمتر از نیمی از مرزهای بین المللی خود را بر اثر قراردادهایی مانند گلستان ، ترکمانچای،آخال، ارزنه روم، پاریس و ... از دست داده است. ایرانی ها با اعتقاد به اصل احترام به مرزهای بین المللی و احترام به قراردادها و معاهدات هرگز هیچ قراردادی را یکجانبه پاره نکرده و قصد ندارند اصول مسلم و قواعد آمره حقوق بین الملل را برهم بزنند. اما حق دارند از دوران تاریخی و جغرافیای سرزمین خود هرگونه که تاریخ ثبت کرده است سخن بگویند به آن افتخار کنند و یا ابراز کراهت نمایند.اما کشورهای عربی بدون توجه به این مسلمات اتهامات واهی را متوجه ایران می کنند.( ادعاهاى طرحشده در رسانههاى گروهى امارات عربى متحده درباره ی عربى بودن خليج فارس و جزاير سهگانه، تنها از سوى چند نويسنده ی حقوقبگيرِ يك مؤسسه ی دولتى نوشته شده، كه تابعيت اماراتى ندارند و بهدليل ضعف اطلاعات تاريخى، حقوقى و سياسى، مطالب آنها فاقد استدلال منطقى و علمى است؛ بنابراين ارزش پاسخگويى ندارد. اما از آنجا كه نويسندگان مؤسسه ی مطالعات الاهرام، اهل منطق و استدلال هستند و روزنامه ی الاهرام با 130 سال قدمت، قديمىترين و مهم ترين روزنامه ی عربى است و بارها مطالب ارزشمندى در دفاع از ايران نوشته است، بنابراين لازم است عبارت "الجزر العربية المحتلة فى الخليج العربى" (جزاير سهگانه عربىِ اشغال شده در خليج عربى) را كه در شمارههاى متعددى از اين روزنامه تكرار شده است و در رسانههاى عربى - بويژه ابوظبى - نيز مكرر بهكار مىرود، بررسى و پاسخهاى كوتاه ارائه كنيم.
سابقه حكومت در سرزمين فعلى امارات
دروغ بودن ادعاى عربى بودن خليج فارس و جزاير سهگانه بر افراد آگاه و منصف عرب نيز روشن است؛ زيرا مدعيان عروبت خليج و جزاير سه گانه هيچگونه سندى تاريخى و حقوقى براى اثبات ادعاهاى خود نمىتوانند ارائه كنند. اصولاً بهدليل نامساعد بودن شرايط زندگى در شبهجزيره ی عربى، سكونت انسان در آنجا تا قرن اول هجرت، محدود به سواحل و كنارههاى دريا بوده است و اگر سواحل شبه جزيره و سه شهر مكه، مدينه و عدن را مستثنا كنيم، به درستى مىتوان گفت كه در تمام شبهجزيره عربى مدنيت قابل ملاحظهاى وجود نداشته و زندگي بر اساس ترحال(شباني كوچ رو) بوده است. شبهجزيره ی عربى با دو موج مهاجرتِ عمده روبهرو بوده است؛ گروه سامى كه از جنوب وشاخ آفريقا آمدند، و گروه آريايى كه از سمت ايران و و شامات بهسوى جنوب مهاجرت كردند. منطقه ی جنوب خليج فارس قبل از اسلام تحت انقياد پارسها و براى مدتى نيز تحت سلطه ايرانيان و پرتغالىها و انگليسىها قرار داشته است. بريتانيا در سال 1820م. تحت عنوان مبارزه با دزدان دريايى، امارتهاى ساحلى خليج فارس را سركوب و سپس با شيوخ رأسالخيمه و شارجه در سال 1847م. ، و با ابوظبى و عجمان(عجم ها) در سال 1856م. ، و با دبى در سال 1879م. قرارداد منعقد كرد و در سال 1892م. قيوميت خود را بر اين شيخنشينها مستحكم ساخت و مسئوليت دفاع و سياست خارجى آنها را برعهده گرفت. از اين زمان بود كه انگليسىها ورود و خروج ايرانىها را در جزيره ی ابوموسى تحت كنترل مقررات خود گرفتند و نزاع ايران و انگليس بر سر ابوموسى شروع شد.
پس از حدود هشتاد سال پيگيرىِ موضوع و اعتراضات مستمر از سوى ايران، بالاخره قبل از خروج انگليسىها، اين جزاير به سرزمين اصلى بازگشت و با تشكيل اماراتِ تازه استقلال يافته تحت نام «امارات عربى متحده» در دوم دسامبر 1971، مشكل جزاير پايان يافته تلقى شد؛ اما كشورهاى عربىِ تندرُوىِ ضدشاه اين موضوع را بهانهاى براى تسويه حساب با پهلوی دوم يافتند و با حمايت استعمار نگذاشتند مشكل براى هميشه ميان اعراب و ايرانيان پايان يابد. مساحت امارات 700، 77 كيلومتر مربع و طول خط ساحلى آن در خليج فارس 644 كيلومتر است و پس از ايران دومين طول ساحل را در خليج فارس دارد. بديهى است كه با حدود 30 سال سابقه تاريخى، و جمعیتی که 80 درصد آن را غیر عربان تشکیل می دهند امارات هيچ گاه علاقه ندارد براى اثبات ادعاهاى خود به مستندات تاريخى متوسل شود؛ بلكه همواره علاقهمند است به ادعاهاى دوره استعمار انگليس استناد كند. امارات فعلي تا قبل از تاسيس در سال 1971 هيچگاه دولت و حاكميت مستقلي نداشته است( ) روزنامه ی الاهرام در شماره 20 مه 2002 در مقالهاى با عنوان «انقلاب ناصر به تغيير نام خليج فارس كمك كرد»، اگرچه ناچار شد يكبار ديگر به اين حقيقت اعتراف كند كه "از نظر تاريخى، بهدليل قدرت برتر امپراتورى پارسى، اين آبراه در طول تاريخ خليج فارس ناميده مىشد"، ولى سپس مدعى شده است كه "بهيمن اثرات قومى و ملىِ انقلاب ناصر، اين آبراه به خليج عربى تبديل شد."
اينكه نويسنده مدعى شده است در حال حاضر خليج فارس به خليج عربى تبديل شده است، يك توهم و ادعاى واهى است. در برخى رسانههاى جهانی عربى، از جمله تلويزيون العربیه كه از سوى عربستان و ابوظبى تأمين مالى مىشود، برخلاف منطق و اصول علمى و عرف بينالمللى، چنين تحريفى صورت مىگيرد و با تطميع دلارهاى نفتى، برخى نويسندگان غربى نيز در اين راه هم سو مىشوند؛ ولى تاريخ را نمىتوان فروخت. همه ی نقشهها و اطلسها و كتاب هاى مهم تاريخى در همه جاى دنيا، چه در قرنهاى پيشين و بعد از ميلاد مسيح، و چه در دوره ی اسلامى و دوره ی معاصر، همواره شاهراه آبى جنوب ايران را با نام خليج فارس و نام هايى مترادف با آن ثبت كردهاند. هماكنون در كشورهاى غيرعربى به ندرت و آن هم بر اثر اشتباه و يا تطميع، نام مجعول بهكار مىرود. هنوز علىرغم هزينهكرد سنگين برخى كشورهاى عربى، رسانههاى گروهى معتبر جهان نام اصيل و تاريخى خليج فارس را حفظ كردهاند. در پژوهش تاريخى بايد تمام دوره ی تاريخ را مورد ملاحظه قرار داد؛ نمىتوان با جدا كردن يك حلقه از زنجيره ی تاريخ، به آن استناد و در باره ی آن قضاوت كرد.
بناها ، آثار باستانى ، لوحهها ، سنگنوشتههاى بهدست آمده و گواهى مورخان حكايت از آن دارد که زمانىكه اعراب قوم كوچكى در منطقه ی سواحل درياى سرخ، عدن، مكه و مدينه بودند، پارسها در سراسر خليج فارس سكونت و حضور اقتصادى، فرهنگى و مدنى و حكومتی پيشرفته داشتنند. زبان عربى نه تنها از سوى ساكنان خليج فارس، بلكه از سوى بيشتر مردم و علماى ايرانى، بهعنوان زبانى مقدس مورد استقبال واقع شد و حتى در سراسر ايران فقط كسانى مىتوانستند ادعاى علم و دانش كنند كه بتوانند به زبان عربى، همانند فارسى تكلم كنند. به همين دليل است كه دهها دانشمند ايرانى، مانند ابوعلى سينا، استخرى، ابن خردادبه، سيرافى، بزرگبنشهريار و... آثار علمى خود را به زبان عربى نوشتهاند.
عربزبان بودن ساكنان سواحل ايران در پانصد سال گذشته نمىتواند حقانيتى را براى كشورهاى عربى ايجاد كند. اگر به دليل عرب بودن، سواحل يك پهنه ی آبى را بايد به نام عرب تغيير نام داد، درياى سرخ و رود نيل به مراتب مناسبتر خواهند بود كه به نام خليج عرب و يا رود عرب ناميده شود. آيا مىتوان بيش از هزار نقشه و سند و سيصد كتاب تاريخى را كه در آنها از خليج فارس سخن گفته شده، ناديده گرفت و آنها را - آنطور كه مدعيان مذکورگفتهاند - اشتباه تاريخى خواند و با اين استدلال كه ساكنان سواحل، عرب هستند، نام خليج فارس را تغيير داد؟ اگر چنين باشد، چرا اقيانوس هند در سراسر شرق آفريقا هم به نام اقيانوس هند خوانده مىشود؟ در حالىكه هندىها تا دويست سال پيش در هيچ يك از سواحل آفريقا سكونت و تمدنى نداشتند و زبان هندى هم در آنجا رواج نداشت؛ بلكه به تعبيرى مىتوان گفت هماكنون سراسر سواحل اقيانوس هند، انگليسى زبان هستند؛ پس بايد اقيانوس انگليس ناميد! درياى عمان در حالىكه در سراسر سواحل آن، مكرانىها (بلوچها و سيستانىها) و بندرىها ساكن هستند، چرا بايد به نام عمان خوانده شود؟ و يا اسكندريه كه يك شهر عربى است، چطور عربيه خوانده نمىشود؟ پس عرف بينالملل و احترام به ارزش هاى تاريخى حكم مىكند كه تعصبات قومى را وسيلهاى براى دشمنى نسبت به حقايق تاريخى و تحريف تاريخ - كه يك خطاى بزرگ است - نسازيم.
تالس ملتى، آناكسيماندر، كوسماس اينديكوپوس، هكاتوس، آراستوستن ،پلینی و استرابو، همگى درياى احمر را با نام خليج عرب ثبت و از خلیج فارس نیز نام برده اند. آن دسته از مسئولان و يا قومگرایان متعصب عرب كه خليج فارس را با وجود اينهمه اسناد بىشمار تاريخى حاضر نيستند خليج فارس بخوانند، چرا هيچ تمايلى ندارند درياى احمر را خليج عرب بخوانند؟ بديهى است كه اين اقدام مىتواند به نژادپرستى و ضديت آنان در مرحله ی اول با دولت جمهورى اسلامى ايران و طمعورزى به اراضى ايران، و در مرحله دوم عناد تاريخى با فارسها تعبير شود.
دولت بعث صدام در طول جنگ هشت ساله، از ايران بهعنوان "عدو الفارسى" نام مىبرد. همچنين در دهها كتاب و مقاله و تبليغات رسانههاى گروهى، از عبارت "توسعهطلبى فارسى مجوسی " سخن به ميان آمده است. اين در حالى است كه ايران در طول سالهاى دفاع مقدس هيچ گاه از دشمن عرب و يا دشمن عراقى سخن نگفت؛ بلكه براى آنها عبارت "متجاوزان بعثى" بهكار مىبرد.
به ياد داشته باشيم كه در احاديث معتبرى از پيامبر اسلام و حتى آياتى از قرآن، از ایرانیان (عجم) با تكريم ياد شده است. در دهههاى اخير، عدهاى اسلام را وسيلهاى براى توجيه قومگرايى و توسعهطلبىِ عربى قرار داده و پديده موهومى را به نام «توسعهطلبى فارس» مطرح كردهاند و به دشمنى ميان فارس و عرب دامن مىزنند؛ چيزى كه شديداً با روح اسلام در تضاد آشكار است. تأكيد بر نژادپرستى و قومگرايىِ عربى از سوى گروهى خاص از كشورهاى عربى منجر به بحرانهاى سياسى، فرهنگى و اجتماعى در داخل اين كشورها شده و اثرات منفى زيادى در تضعيف همبستگى امت اسلامى و تضعيف جبهه ی مسلمانان، به ويژه جبهه ی ايرانى و عربى در برابر دشمنان اسلام داشته است. نبايد فراموش كرد كه وجود بيش از 150 واژه ی فارسى/ايراني در قرآن و وجود صدها كلمه ی عربى/سامي در ادبيات فارسى، حكايت از سابقه ی سههزار سال همزيستى اين دو قوم كهن دارد، كه نبايد به سادگى آن را تضعيف كرد.( ) در حالىكه ايران در طول دويست سال گذشته مناطق زيادى از خاك خود را از دست داده است، اما پس از فروپاشى شوروى، جزء اولين كشورهايى بود كه استقلال جمهورىهاى آسياى ميانه و قفقاز را كه در گذشته به ايران تعلق داشت - به رسميت شناخت و بىاساس بودن هر گونه چشمداشت به اراضى جدا شده از ايران را در عمل به اثبات رساند. در زمينه ی نام خليج فارس، هدف ما آوردن همه اسناد و مداركى كه حجم آن از چندين كتاب نيز تجاوز مىكند، نيست؛ زيرا فارسى بودن خليج فارس، همچون روز روشن و آشكار است و بحث پيرامون آن و اغراض كينهتوزانه مخالفان اين نام، جز برانگيختن دشمنى ميان دو قوم هم كيش و مشتركالمنافع كه موجب سوءاستفاده ی دشمنان امت اسلامى مىشود ثمره ی ديگرى نخواهد داشت.
خليج فارس يك پهنه آبىِ بينالمللى است و آب هاى بينالمللى آن، ميراث مشترك بشريت محسوب مىشود. نه ايرانىها قادرند نام آن را به «خليج ايران» تغيير دهند، و نه اعراب بايد براى تغيير نامى تاريخى تلاش كنند. اگر افرادى متعصب و نژادپرست مىتوانند 1400 سال حاكميت امپراتورى پارس را بر بخشهاى عظيمى از خاورميانه و خليج فارس ناديده بگيرند، تاريخ نمىتواند اين بخش از زنجيره ی خود را فراموش كند. تاريخ، زنجيرهاى به هم پيوسته است و قطع و ناديدهانگاشتن هر بخش از زنجيره ی تاريخ، كار نادرستى است.
حاكميت امپراتورى پارس - چه خوب و چه بد - بخشى از تاريخ مشترك ميان ايرانيان و اعراب است و آثار آن را بايد حفظ كرد. خليج فارس يك آبراه بينالمللى است و به همه ی مردم جهان تعلق دارد و يك يا چند دولت پیرامونی نمىتوانند براى تغيير نام اين پهنه ی آبى اقدام كنند. تغيير نام يك جانبه و منسوب کردن آن به یک قومیت خاص، توهين به ملتهاى دیگر محسوب مىشود.
عربها به خوبى واقفند كه خليج فارس جزء معدود نامهايى است كه در جهان و در طول تاريخ نزد همه ی اقوام و ملت ها و همه ی مورخان، سياستمداران، نويسندگان، شعرا و سياحان به زبانهاى مختلف، اعم از عربى، لاتين، فارسى و... به همين معنى بهكار رفته است و خودبهخود جزء ميراث فرهنگى بشريت محسوب مىشود و تخريب آن، مغاير با اصول و اهداف يونسكو و سازمان ملل متحد و مغاير با قطعنامههاى كنفرانس يكسانسازى اسامى جغرافيايى است. از سوى ديگر اگر تخريب اين نام و فارسىزدايى بر پايه قومستيزى و ناشى از برترىطلبى و تبعيض نژادى باشد، اين عمل خصمانه، مغاير با اصول و مفاد كنوانسيونهاى سازمان ملل درباره ی منع تبعيض نژادى و قومستيزى است.
در حالىكه هيچ قومى در جهان به اندازهی فارسها و ايرانيان در تكميل و تكامل خط عربى، ادبيات عرب، گسترش اسلام و توسعه و نفوذ زبان عربى به ماوراءالنهر، چين، هند، شرق آفريقا و... نقش نداشته است، و ايرانيان همواره زبان عربى را زبان مقدس و خودى دانستهاند و به گواهى تاريخ، بيشتر امرا ، شعرا و نويسندگان در دوره ی خلفاى اسلامى و بعد از آنها در سراسر جهان اسلام ايرانىها بودهاند، اما نقش ايرانيان در دوره قبل و بعد از اسلام را ناديده مىگيرند؛ حال آنكه همين افراد حضور غاصبانه ی اسكندر را در مصر و بلاد شام به انواع و اقسام شيوهها گرامى مىدارند و آن را جزئى از تاريخ ملى خود مىدانند و از آن با افتخار ياد مىكنند. در مصر نه تنها نامهايى مانند اسكندريه - كه يادگار دوره اشغالگرى يونانىهاست - حفظ شده، بلكه تعدادى از اسامى خيابانها نيز به نام شاهان و فرمانروايان يونانى، رومى و يا تركان عثمانى است، كه يادآور بخشى از تاريخ حضور آنها در مصر است. با اين حال، چطور بايد نام امپراتورى پارس كه بيش از هزار سال در خليج فارس حضور قدرتمندانهاى داشته و حتى بحرين (بهرام) يكى از پايگاههاى نظامى آن بهشمار مىرفته، از عنوانى كه يادآور بخشى از تاريخ مشترك ما و اعراب است، حذف شود؟
2. نگاهي به كتاب قدري قلعه چي
یکی از کتابهایی که سعی کرده است کاربرد خلیج عربی را موجه جلوه دهد کتاب خلیج عربی قدری قلعجی (قلعه چی)است. اصولاً عنوان كتاب خلیج عربی قدری قلعجی با محتواي آن سازگاري ندارد، زیرا اين كتاب به شرح تحولات تاريخي اقوام و ملل ساكن در منطقه خليج فارس اختصاص دارد و يك بخش آن نيز به توصیف یک دوره ی چند سده ای از حاکمیت پارس ها می پردازد اما وي در مقدمه ی كتاب خود اين سؤال را مطرح كرده است که: "خليج فارسي است يا خليج عربي ؟ وي که پژوهشگری سختکوش است و در سال 1975 م. با تغيير نام خليج فارس مخالفت كرده است. به نظر مي رسد تحت فشار افكار ضد ايراني مجبور شده است از نظر خود برگردد. وي با تمام سختي هايي كه متحمل شده هيچ سند و مدركي از ميان300 نويسنده،مورخ،شاعر،اديب،جغرافيانويس،مفسر، محدث مسلمان و عرب نتوانست است ارائه كند ، در نتیجه تنها مدركي كه بدان توسل جسته، استدلال به كتاب كارگزار انگليسي در خليج فارس به نام (7) "رودريك اوون" است كه كتاب او در سال 1957م. تحت عنوان "حبابهاي طلايي و اسناد خليج عربي" با هدف ايجاد جنگ رواني و سرپوش گذاشتن بر شكست هاي استعمار انگليس و معطوف كردن اعراب از مسئله ی فلسطين به ايران چاپ و در آن چنین آمده است:
" هيچ نقشه اي يا سند تاريخي را با نام خليج عربي نديده ام و همه ی نقشه ها خليج فارس را ثبت نموده اند ولي از آنجا كه مردم هر دو سوي سواحل اين خليج عرب هستند!! به ادب نزديكتر است كه آن را خليج عربي بناميم و …."
همچنين قلعجي در كتاب خود مطالبي را از سفرنامه كارستون نيبور دانماركي كه در سال 1762م. در خليج فارس بوده است نقل كرده است: نيبور در كتاب "سفر به عربستان و ديگر كشورها" نوشته است : "اين كه درهلند مردم اعتقاد دارند كه عربهاي خليج فارس تحت حاكميت ايران قراردارند صحت ندارد زيرا اين قبائل بدون دولت هستند و به كسي ماليات نمي پردازند و دولت پارس بر آنها تسلطي ندارد". نيبور در سراسر كتاب خود نام تاریخی خليج فارس رادرست به کاربرده و حتي نقشه ی بسيار دقيقي تحت عنوان" نقشه خليج فارس" دارد كه در آن جزاير خليج فارس و جزاير سه گانه را به رنگ خاك ايران ترسيم نموده است.
نیبور به این دلیل جزایر خلیج فارس را بی دولت معرفی کرده است تا مردم كشورش را براي مهاجرت و اشغال اين جزاير ترغيب نمايد و ترس از اينكه با ارتش ايران مواجه خواهند شد را از آنها بزدايد. قلعجي در كتاب خود همچنين مدعي شده است كه پليني (Pliny 62-133 م. ) خليج،را عربي ناميده است. اين برداشت اشتباه و يا دروغ عمدی آقای قلعجی مورد استناد نویسندگان متعدد در روزنامه های عربی قرار گرفته اما با مراجعه به کتاب پلينی مبحث دريا ها خواهيد ديد که وی خليج فارس را توصيف کرده و از خليج عربی نيز که دريای سرخ است نام برده است . وی که تصوير امروزی را از منطقه نداشته است خليج فارس و دريای سرخ( خليج عربی ) را همانند دو شاخه به شکل < منشعب از دريای آريتراس( دريای عمان و عرب) تصوير نموده و در بيان مکانهای جغرافيايی اشتباهاتی راکه ناشی از ضعف علمی آن دوره بوده است مرتکب شده است.
اگر چه قلعجي به اين سؤال كه خليج و جزاير سه گانه ، فارسی است يا عربي، پاسخ صريحی نداده و آنرا مبهم گذاشته است،اما نويسندگان زيادي از جمله نويسنده كتاب "الوسيط في تاريخ الخليج في عصر الاسلامي الوسيط" از اين كتاب و مطالب قلعجي با تحريف و نتيجه گيري غلط نقل قول نموده و نوشته است : ( اين كه خليج را به فارسي نامگذاري كرده اند يك غلط تاريخي و خطاي مورخين يوناني است که به تقلید از یکدیگر این نام را تکرار کرده اند؟؟!!.این جمله بی اساس مغالطه ی عوام فریبانه ای بیش نیست.)
جواب اين نويسنده را مطالب بسياري از علما و دانشمندان عرب چه در دهه 50م. و چه در سالهاي اخير كه بر اصيل بودن وتاريخي بودن نام خليج فارس تأكيد كرده اند و نام خليج عربي را غيرعلمي و غيرتاريخي دانسته اند داده اند و ما به همين اكتفا مي كنيم . اما يكي از نكات كذب تاريخي كتاب قدري قلعجي اين است كه وي مدعي شده است كه در دوره ی حاكميت پارس ها بر خليج فارس آنها اصولاً فاقد دريانوردي بوده و حضوري در دريا نداشته اند! اين تحريف بزرگ تاريخي را خود اين نويسنده در صفحه 71 در همان كتاب و در مبحث "عهد الفارسي" في الخليج" به روشني پاسخ داده است و ضمن اعتراف، توضيح داده است كه « 2000 سال قبل ناوخدايان ايرانی كالاهاي تجاري را از چين و سيلان تاشرق آفريقا و مصر حمل ونقل مي كردند» بدیهی است که صدها مورخ شهير يوناني،رومي و عرب در مورد عظمت دريانوردي ايرانيان سخن گفته اند. مثلا در كتاب "البحر المتوسط " نويسنده که خود عرب است ، ضمن اهمیت دریانوردان پارسی اعتراف مي كند ، اعراب شبه جزيره در آن دوره ی تاريخي و حتي دوره ی صدر اسلام اصلاً فراموش كرده بودند كه در اطراف آن ها دریا وجود دارد و ترجیح می دادند با شتران خود در مسیرهای ماسه ای و صحرایی کوچ نمایند تا در مسیر های دریایی .
فرمان داریوش به سردار صد اسب برای سفر به دور دنیا و رفتن ناوگان وی به مدیترانه ی غربی و شنقیط (موریتانی) و سواحل سیاهان در غرب آفریقا نشان می دهد که در آن دوره دريانوردي در خليج فارس و حتی مدیترانه در اختيار ايرانيان بود، و اعراب بیشتراصطلاحات كشتي نوردي مانند ناو- ناخدا- اسطول، سفينه ، مكوك و... را از زبان فارسي اخذ كرده اند. قلعجي برخلاف ادعاي اوليه در مقدمه ی كتاب خود ، مجبور شده است كه همراه با كتب تاريخي به حقايق ذيل كه در كتب متعددي نیز وجود دارند ، در صفحات 71تا 72 كم وبيش اعتراف كند.
در خليج فارس به ترتيب ، امپراتوري هاي ايلام، بابل، سومر،آكد و آشوري حاكميت داشته اند ، ولي در سال 560 ق .م. كورش با غلبه بر دولت ها و شاهان محلي و الحاق بابليون، آسياي ميانه و هند و پیش روی به سوی مصر ، بزرگ ترين امپراتوري قدرتمند وفدرال جهان تا آن دوره را بوجود آورد که جانشینان وی( تا حمله اسكندر در سال 333)يگانه امپراتور مسلط بر دریاهای فارس و احمر در آن دوره بوده و حتی سردار صد اسب به فرمان داریوش با ناوگان خود از مصر تا شنقیط (موریتانی) و سنگال پیش رفته است. اين دوره كه به مدت 894 سال ادامه داشت ، را دوره ی حاكميت امپراتوري پارس بر منطقه ی خاورمیانه و خليج فارس و بحر احمر مي نامند.
دريانوردى ايرانيان در آب هاى خليج فارس و اقيانوس هند و درياى سرخ، به هزاره ی اول قبل از ميلاد و به ويژه به دوران سلطنت داريوش اول - پانصد سال قبل از ميلاد مسيح - برمىگردد. ايرانيان قبل از آنكه با يونانيان مراوداتى داشته باشند، با مصرىها در درياى سرخ، و با هندىها در خليج بنگال مراوده داشتند. همه و يا بسيارى از اسناد و مدارك مربوط به اين دوران، در جريان حمله ی اسكندر به ايران از ميان رفته و يا به كتابخانه های اسكندريه و يونان منتقل شده است. بقيه ی اسناد و شواهد نيز در جريان حمله ی اعراب به ايران از ميان رفت و آنچه از اين مدارك و شواهد در كتابخانه ی اسكندريه نگاهدارى مىشد، در جريان آتشسوزى اسكندريه از ميان رفت. بنابراين تنها سوابق اندكى از دريانوردى ايرانيان نزد يونانىها باقى مانده بود كه مورد استفاده مورخان يونانى قرار گرفت. اگرچه به علت جنگ هاى ايران و يونان در اواخر سلطنت خشايارشا ، آنچه توسط مورخان يونانى درباره ی ايران و دريانوردى ايرانيان نوشته شده است، نمىتواند بي طرفانه و خالى از غرض باشد؛ ولى با این وجود هرودوت، مورخ معروف يونانى، اعتراف مىكند كه داريوش اول نخستين ناوگان دريايى جهان را بهوجود آورد و كشتىهاى او طول رودخانه سند را تا سواحل اقيانوس هند و درياى هومان (عمان) و خليج فارس پيموده و سپس شبهجزيره عربستان را دور زده و تا انتهاى خليج عرب - درياى سرخِ كنونى - پيش رفتهاند. همچنين بنا بر شواهد تاريخى، نخستين بار در حدود پانصد سال قبل از ميلاد مسيح، در محل كنونى كانال سوئز، به فرمان داريوش اول ترعهاى كنده شد و كشتىهاى وى از طريق همين ترعه به درياى مديترانه راه يافتند. در كتيبه ی اين امپراتور ايرانى كه در مدخل كانال سوئز بهدست آمده، چنين نوشته شده است: " من پارسىام. مصر را گشودم. من فرمان كندن اين ترعه را دادم. از رودى كه در مصر روان است، به دريايى كه از پارس آيد. پس اين جوى كنده شد، چنان كه فرمان دادم. و ناوها آيند از مصر از اين آبراه به (درياى) پارس، چنان كه خواست من بود."
داريوش اول در سال هاى آخر سلطنت خود گرفتار جنگ با يونانىها شد؛ ولى تعداد كشتىهاى جنگى او براى رويارويى با يونانىها - كه قومى دريانورد بودند - كفايت نمىكرد. نيروهاى داريوش اول در سال 490 قبل از ميلاد در نبرد "ماراتن" از يونانىها شكست خوردند؛ هر چند به روايت مورخان يونانى، هم تعداد كشتىهاى جنگى و هم شمار سربازان ايرانى در اين جنگ به نسبتِ دو بر يك بر يونانىها فزونى داشت. يونانىها از نبرد ماراتن براى خود يك حماسه ی بزرگ ساختهاند و در شرح چگونگى اين نبرد نوشتهاند ، شمار نيروهاى يونانى به فرماندهى " كاليماكوس" و "ميلتيادوس" از ده هزار نفر تجاوز نمىكرده و كشتىهاى جنگى محدودى در اختيار داشتهاند؛ در حالى كه شمار جنگجويان ايرانى به فرماندهى "داتيس" و "آرتافرنس" از بيست هزار نفر تجاوز مىكرده و تعداد كشتىهاى جنگى و شناورهاى آنها هم نزديك به دو برابر كشتىهاى يونانىها بوده است. با وجود اين، در جنگى كه روى داد، يونانىها موفق شدند نيمى از نيروهاى ايران را به محاصره درآورند و 6400 نفر از آنها را به قتل برسانند و بقيه را نيز وادار به هزيمت كنند. سردار يونانى - كاليماكوس - در اين نبرد كشته شد و مقبره ی او و ساير قربانيان يونانىِ جنگ ماراتن در بناى يادبود عظيمى در نزديكى آتن به يادگار اين نبرد ايجاد شده است. بعد از اين حادثه - كه اولين نبرد دريايى در تاريخ جهان ثبت شده است - داريوش اول در صدد جبران شكست خود از يونانيان برآمد و دستور داد كشتىهاى جنگىِ بزرگى براى نبرد آينده با يونانىها بسازند؛ ولى عمر او براى انتقام از شكست ماراتن كفاف نكرد و اين كار را به عهده پسرش خشايارشا گذاشت.
خشايارشا در سال 485 قبل از ميلاد به جاى پدر نشست و پنج سال بعد، در سال 480 قبل از ميلاد، به يونان لشكركشى كرد. هرودوت و گزنفن اين نبرد را بزرگ ترين نبرد دريايى تا آن دوره ناميدهاند. در اين نبرد، يونانىها شكست خوردند؛ ولى بار ديگر آتنىها و اسپارتها بهصورت متحد به ناوگان ايرانى در درياى سالاميس حمله كردند. در اين نبرد2000 كشتى ايرانى و 380 كشتى يونانى نابود شد. از سواحل دوسوی خليج فارس تا مگاديشو، زنگبار؛ تنگه ؛ کيلوا ، ، باگومویو ،ممباسا و موزامبيک در ۳۶ شهر سواحيلی نشانه هايی از حضور ايرانيان قبل و بعد از اسلام وجود دارد و اولين سند مکتوب در مورد دريانوردی یا اقیانوس پیمایی نیز مربوط به ناخدا صداسب سردار داريوش است که شمال و شرق آفريقا را دريانوردی کرد.
عظمت دريانوردى ايرانيان تا حمله ی اسكندر ادامه داشت( ) و پس از روى كار آمدن سلسله ی اشكانى تا تهاجم اعراب، ايرانيان در خليج فارس صاحب بیشترین قدرت بودند. با پيروزى اعراب بر ايرانيان، آنها صنعت كشتىسازى و دريانوردى را از ايرانيان آموختند و انحصار صنعت دريانوردى از دست ايرانيان خارج شد.
قلعجى نوشته است:
"اصولاً در دوره ی امپراتورى پارسى، ايرانيان از صنعت دريانوردى برخوردار نبودند." او با اين جمله قصد دارد وجه تسميه خليج فارس را كه ناشى از حضور فعال و انحصارى پارسها بود، منكر شود. اين جمله ی او را هيچ مدرك تاريخى اثبات نمىكند؛ بلكه به عكس، در صدها كتاب تاريخى و در دهها سنگنوشته ی، از جمله سنگنوشته مربوط به كانال مصر، از عظمت دريانوردى دوره ی امپراتورى پارسى ياد شده است. هرودوت، بطلميوس، ايراتوستين،استرابون، طبرى، فردوسى، استخرى و... از جمله كسانى هستند كه در عظمت دريانوردى ايرانيان سخن گفتهاند و مأموریت سردار صد اسب و عزیمت او به غرب آفریقا ، شنقيط و سنگال سند دیگری بر این است که در آن دوره ایرانیان علاوه بر مهارت بی نظیر در استفاده از اسب در دریانوردی نیز بی همتا بوده اند. در كتابخانه های عربی از جمله دارالوثائق قاهره ده ها جلد كتاب درباره ی عظمت قدرت دريانوردى ايران وجود دارد. نويسندگان عرب كافى است دستكم به سه كتاب زير مراجعه كنند و سابقه ی دريانوردي ايرانيان را درك كند: 1 - تاريخ البحرية الاسلامية فى حوض البحر الابيض المتوسط، دكتر سيد عبدالعزيز سالم و دكتر احمد مختار العبادى، مؤسسه شباب الجامعه، 1993م. . در 14 صفحه ی اول اين كتاب درباره ی عظمت دريانوردان ايرانى آمده است: «اصطلاحات دريايى اكثراً از زبان فارسى گرفته شده است؛ مانند مينا، بندر، سفينه، اسطول، ناو، ناوخدا و...». همچنين در صفحه ی 14 اين كتاب آمده است: «اعراب قبل از اسلام، گويى به كلى فراموش كرده بودند كه به دريا اتصال دارند و اصلاً موضوع دريانوردى را ناديده مىگرفتند. حتى در صدر اسلام، ابوبكر و عمر مسلمانان را از پيمودن مسير از طريق دريا و خطرات مربوط شدیداً برحذر مىداشتند.» بهنظر نويسنده ی اين كتاب، علت اين موضوع، نبودن چوب در كشورهاى شبهجزيره عربى براى ساخت كشتى بود.
2- "البحر الاحمر فى التاريخ الاسلامى" ، دكتر سيد عبدالعزيز و دكتر مصطفى مشرفه، جامعه اسكندريه، طبع شباب الجامعه، 1993م. . 3- "العرب و الملاحة فى المحيط الهندى"، ترجمه سيديعقوب بكر، مكتبة الانجلو المصرية، القاهرة، 1958م. . «البحر الاحمر المتوسط» كتاب ديگرى است كه درباره ی عظمت ناخدايان و ناوگان ايرانى، در مصر نوشته شده است. علاوه بر كتاب هاى اروپايى و يونانى، كتاب "تاريخ اعراب"، تأليف دكتر فيليپ حتى، ترجمه به عربى از انيس فريجه، چاپ بيروت، 1969م.، درباره ی عظمت ناخدايان و ناوگان ايرانى نوشته شده است.
فردوسى نيز در چندين مورد عظمت دريانوردي ايرانيان را ياد آوري نموده و در اشعار زير درياى پارس و اروند رود (در اوستا نام ارونگ یا اورنگ آمده است)را توصيف كرده است؛ از جمله وصف عبور اعراب از اروندرود به سوى ايران در جنگ قادسيه، حمله ی نهاوند، حمله ی فريدون به كاخ ضحاك، و جنگ مشترك ايرانىها و يمنىها براى نجات يمن از چنگ حبشىها. تعدادي از بيت ها چنين است: به شهر كجاران به "درياى پارس"*** چه گويد زبالا و پهناى پارس سپه را ز هامون به دريا كشيد "*** بدان سو كجا دشمن آمد پديد بى اندازه كشتى و زورق بساخت"*** برآشفت و برآب، لشكر بتاخت همى راند تا در ميان سه شهر"***زگيتى برين گونه جويند بحر به دست چپش مصر و بربر به راست"*** زره در ميانه بر آن سو كه خواست فردوسى درباره نبرد فريدون با ضحاك چنين گفته است: چو آمد به نزديك " اروندرود" "*** فرستاد سوى رودبانان درود برآن رودبان گفت پيروزشاه"*** كه كشتى برافكن هم اكنون به راه بدان تا گذر يابم از روى آب "*** به كشتى و زورق هم اندر شتاب نياورد كشتى نگهبان رود - نيامد بگفت فريدون فرود چنين داد پاسخ كه شاه جهان -- چنين گفت با من سخن در نهان كه مگذار يك پشه را تا نخست - جوازى بيابى و مهرى درست فريدون چو بشنيد شد خشمناك - از آن ژرف دريا نيامدش باك شاهنامه فردوسي (قرن ۴): به «اروندرود» اندر آورد روي/ چنان چون بود مرد ديهيم جوي فريدون كه بگذاشت «اروند رود» / فرستاد تخت مهي را درود يا: بسان فريدون كز «اروند رود»/ گذشت و به كشتي نيامد فرود يا: فرخ زاد هرمزد با آب چشم به «اروند رود» اندر آمد به خشم و یا : اگر «پهلواني» نداني زبان به «تازي» تو «اروند» را «دجله» خوان
اما در خاقاني (قرن ۶):
گوئي كه خداي آفريده است
«قلزم» ز بر ستام «اروند»
بندر تاريخي سیراف دلیلی دیگر بر عظمت دریانوردی ایرانی
در خصوص اهمیت تجارت دریایی ایران در سال 1386ش. سمینار بین المللی سیراف برگزارشد و صاحب نظران ، مطالب ارزشمندی را بیان کردند، " ديويد وايت هاوس" ، نخستين باستان شناسي بود كه سيراف را كشف كرد. می دانیم که اگر بخواهیم خاستگاه اولین کشتی ها را رد یابی کنیم بدون شک آن را باید در تمدن های رودخانه ای مانند تمدن نیل و بین النهرین جستجو کرد. تمدن مشترک ایران و بین النهرین یک تمدن رودخانه ای و کوهستانی است . دلایل زیادی وجود دارد که نشان می دهد بهره گیری از کشتی برای اولین بار در اروند رود و دهانه ی خلیج فارس صورت گرفته است.( ) طبیعی است که در مراحل ابتدایی دریانوردی ، کشتی نمی توانسته در رودخانه ها و دریاهای مواج و طوفانی مانند اقیانوس هند و یا حتی مدیترانه مورد استفاده واقع شود و در باتلاق های رودخانه ی اروند رود و سواحل غربی خلیج فارس که آرامش دریا وجود دارد بستر و شرایط لازم برای بهره گیری از کشتی ها وجود داشته است.
اهم مطالب پيام هاوس براي همايش بين المللي سيراف به اين شرح است: "سندباد بحری هفت سفر شگفت انگيز را به انجام رسانيد.نخستين تماس های سازمان یافته ميان خليج فارس و چين از سوي دريا ، حدود سال 185 هجری قمري صورت گرفت و بندر سيراف و مردمان بازرگان آن، بازيگران اين رويداد نيمه افسانه اي بودند.(بر اساس یافته های جدید باستانشناسی ارتباط تجار دهانه اروند رود با هند به 6 هزار سال قبل برمی گردد.
در سال 185 هجری قمری بندر سيراف يک بندر شهر توسعه يافته بود. اين بندر در گذر زمان رشد و نمو بسيار کرد و قرن ها مرکز تجاری خلیج فارس بود و در چهارمين سده، استخري آن را شلوغ ترين بندر خليج فارس توصيف کرد . اما پس از آن، تجارت خليج فارس به درياي سرخ ميل کرد و سيراف فرو پاشيد . شاید به دلیل نا امنی و یا بروز حادثه ای طبیعی ، حتي جايگاه آن نيز فراموش شد.
در سيراف تپه های قلوه سنگی نشان مي دهند که 110 هکتار پوشيده شده است از بازمانده هاي دفن شده اين پيکره از ژرفاي 8 متري فرونبشته هاي باستان شناسانه آن حکايت مي کنند. تنها راه بازمانده براي نگاشت و ثبت اين اطلاعات، ترسيم نقشه بود که فرد آلدثورث و همکارانش تمام منطقه انباشته از قلوه سنگ را در مقياس يک پانصدم و بازمانده شهر را در مقياس يک هزارم در سال 1968 م. ترسيم کردند.
نقشه، جايگاه هاي بيش از 200 ساختمان را آشکار کرد. حفاري نشان داد که کرانه ی يکي از آبراه ها در زمان هاي پيش از اسلام، سنگر بندي شده بود و بسيار خردمندانه است که بپذيريم آن ديگري نيز از دير زمان چنين بوده است.
ساکنين سيراف همچون ديگر جامعه هاي مسلمان سنتي از جهان برون سادگي را بر مي گزيدند و در اندرون ثروت خود را به رخ مي کشاندند. تمام خانه ها هم نما بودند. در طبقه ی زيرين درگاه ورودي به حياطي که با اتاق ها احاطه شده بود راه مي يافت. پلکان چوبين يا سنگ ساز به بالکن هایي که راه را به سوي اتاق هاي طبقات برين امکان پذير مي ساختند، امتداد می يافت. اتاق ها داراي ديوارهاي گچ کاري شده ی سفيد و حاشيه و قاب های آراسته به گچ بري تزيئني بودند. به دليل آب و هواي خشک، دسترسی به آب آَشاميدني در بندر مشکل بود. از اين رو سيرافيان ناگزير به مصرف آبِ آب انبارها و چاه ها بودند و وجود يک منبع آب خصوصي ، يک نشانه ی بارز خانه بود. بنابراين خانه هاي آب انبار دار به ساکنين برجسته ی شهر تعلق داشت، کاخ واره هايي که خانه هاي ميليونرهايي بودند که ثروت شان به سيراف، موقعيت برجسته اي در بهره برداري از ثروت هاي افريقا، هند و شرق دور داده بود.
در هر صورت سيراف نمودار ثروت و جنب جوشي بود که مسافران آينده در هنگ کنگ، ونيز و بوستون ديده اند . در زمان خود، سيراف بشکل ساده، يکي از موفق ترين بنا در جهان بوده است. ثروت و شکوه سيراف آفريده ی تجارت است. شهر بندري سيراف نقش يک پايانه ی بين المللي و صدور کاروان هاي کالا بر به سوي ايران زمين و ماواء . فلات ايران را داشت. حدود سال 185 هجري قمري اين شبکه ی بازرگاني به صورت چشمگيري گسترده شده بود. براي نخستين بار ما از کشتي هايي مي خوانيم که از خليج فارس به سوي چين، ممباسا و موزامبيک بادبان مي کشيدند. به زباني ديگر سندباد ، سفرهاي افسانه اي خود را از بصره آغاز نمود ، اما چون دريانوردي در آبهاي کم ژرفاي رأس خليج فارس دشوار بود، بزرگ ترين کشتي هاي اقيانوس در سيراف لنگر مي انداختند.
اکتشافات باستان شناساني در شرق آفريقا از تلاش هاي نويل چيتيک در کيلوا(kilwa) و ماندا(manda) و آقاي مارک هورتون در شانگا(shanga) پايه ريزي شد. در تمام اين جايگاه هاي باستان شناسي، سفالينه هايي از خليج فارس، از ديگر بخش هاي آسيايي غربي و از چين به چشم مي خورند. تاريخ نويسان از دورترين بنادر آفريقايي که نداي فراخواني بازرگاني سيرافي و عماني را سر مي دادند نام مي برند. همچون کلوا، قنبلو، سفالاه و واق واق که در ساحل افريقا بوده است مانند بکي از جزاير کومور و مادگاسکار.( )
تجار سيراف، وارث سنت کهن تجارت هند و شرق افريقا بودند. در ميانه سده ی سوم هجري، دو نويسنده سفر خود را به سوي چين توصيف کردند و از اين رو آشکار است که سفر به صورت منظم در اين مسير انجام مي شده است. بازرگانان دو گزينه داشتند. پهلوگيري در دلتاي هند پيش از رهسپاری به سوي جنوب که با وزش بادهاي موسمي، مستقيم رهسپار هند جنوبي مي شدند. کشتي هاي چين رو، سري لانکا را دور زده و به سوي جزاير نيکوبار و مالزي بادبان مي کشيدند. در شمالي ترين هنگامه سفر، از تنگه ی مالاکا به ويتنام و شوانزاهو در چين رهسپار مي شدند. اين شهر شگفت انگيز 16هزار کيلومتر مربع بود. منابع نوشتاري، تصويرزنده ی تجارت دريايي ميان خليج فارس و خاور زمين را آشکار مي کنند. شواهد باستان شناسان نيز به همان اندازه برجسته هستند.کاوش هاي باستان شناسي در کشورهايي که دريانوردان ايراني سفر می کردند،انجام شد. بن هور در پاکستان، مانتايي در سري لانکا، کو کهوکهو و لام فو در تايلند. دست آورد کاوش در بنادر آفريقايي و آسيايي شگفت انگيز بود.همه ی آن ها دريک شبکه ی پيچيده ی بازرگاني جاي داشتند که تجار جسور پارسی سيرافي را به ثروتمندترين بازرگانان دريايي که تاکنون وجود داشته اند، تبديل کرد. اين فرآيند تا هنگامي که بغداد در قلب سازمان اقتصادي و سياسي جای داشت پابرجا بود. سيراف بزرگ ترين فهرست کالاهاي وارداتي را در خود داشت. جنب و جوش تجار سيرافي افسانه وار بود. در حقيقت آنان مشحون از داستان هاي سندباد بحري بودند و از اين روبايد چنين ندا سرداد که سيراف در حقيقت بسيار شگفت انگيز تر از افسانه است.» (به نقل ازگزارشات سمینار سیراف 24/8/84 بوشهر).حقایقی که امروز از سیراف کشف شده و سنگ نبشته ی پارسی که در قشم پیدا شده در چشم پژوهشگران از افسانه هایی که در کتاب هایی همانند كتاب "معجم البلدان" ياقوت حموي در مورد فرود کیکاووس ذكر و یا آن شهر را به اوستا منسوب نموده اند، شگفت انگیزتر می نماید .
در یاقوت حموی آمده است که: " كيكاوس پس از سقوط در سیراف طلب آب و شير مي كند و او را شير و آب نوشانيدند. از آن جهت است كه نام شهري كه كيكاوس در آن فرو افتاد شيرآب شد و به صورت سيراف و شيلا و درآمدكه از شهرهاي پارس است و در آن آثار و عمارات نيكو وجود دارد و مسجد جامعي دارد كه ستون هاي آن را از چوب ساج ساخته اند. به هر حال تجار ایرانی اين شهر رابه درجه اي از اعتبار رساندند كه آن را دروازه ی چين وخزانه ی پارس توصيف كرده اند."
براساس سکه هاي اشکانی که به تازگي کشف شده می توان گفت ، بندر سیراف در تمام دوره های پارسی رونق داشته است. بندرآن با سایبان ها و فروشگاه های چوبی و دستفروشانی که بساط خود را در فضای آزاد پهن می کردند رونق داشته است. دریانوردان سيرافي با کشتي هاي اقيانوس پيماي خود به تجارت با جنوب شرقي و شرق آسيا و آفريقا پرداخته و بدون واسطه ی تجاري با مناطقي چون ويتنام ، ژاپن و چين نيز داد وستد داشته اند. نوشته های باقی مانده از"بزرگ ابن شهریار رامهرمزی" و گابن ماجد" گوشه ای از اهمیت دریانوردان ایرانی را در دریای پارس نشان می دهد.
بر اساس مستندات تاريخي بيش از يکصد عالم و دانشمند نحوي، محدث، فقيه، رياضي دان و پزشک از اين بندر برخاسته اند و در حوزه هاي علمي جهان چون بغداد، شام و مجامع علمي داخلي ايران به تدريس اشتغال داشته اند. بندر سيراف در قرون سوم و چهارم هجری قمری و به روزگار حکومت آل بويه از پررونق ترين بنادر خاورميانه بوده است. اما به دليل تضعيف حکومت آل بويه و فروپاشي آن، اختلاف بين اين دولت و حکومت سلجوقيان و وقوع زلزله در سال 366 هجري قمري از اين بندر باشکوه جز خاطره اي برجا نماند. یافته های جدید پارسی در بندر سیراف ، و خارك و کیش دلیلی دیگر بر فارسي بودن خليج فارس و زمينه ساز حقانيت مردمي است که همواره پاسدار مرزهاي آبي خليج فارس بوده و ثابت کرده اند که نه تنها در عرصه هاي جان فشاني بلکه در مقولات عملي و فرهنگي نيز از هرگونه تلاشي دريغ نکرده اند. متأسفانه خبرگزاري ها در خرداد ماه 1387 گزارش دادند كه كتيبه ی هخامنشي كه مي توانست سند گوياي ديگري بر پارسي بودن این خليج باشد ، در تاريخ 11 خرداد 1387 توسط فرد يا افرادي تخريب شده است.
قلعجى در بحث ديگرى از كتاب خود به جزاير سهگانه پرداخته و آنها را جزاير عربى و جزء سرزمينهاى عربى خوانده است؛ اما روشن نكرده كه منظور وى حاكميت عربى است يا زبان عربى؛ چون ميان سرزمين عربى و حاكميت زبان، تفاوت بسيارى است. عربخانه در مرز ايران و افغانستان يك شهر عربزبان است؛ ولى در طول تاريخ، مردم آن ها همواره خود را ايرانى و از مدافعان حاكميت و مرزهاى شرقى ايران دانستهاند. در كتاب ديگرى بهنام «حدودكم يا عرب من المحیط الی الخلیج » مجدى شندى وطن عربى را از اقيانوس اطلس تا خليج عربى و سلسله جبال زاگرس دانسته و مدعى تعلق خوزستان به عراق و جزاير به امارات شده است. این در حالی است که 80 درصد مردم مغرب ، آمازیغ هستند و اصلاً خود را عرب نمی دانند ، زبان عربی را هم نمی فهمند ، رهبرحزب آمازیغ های مغرب "احمد دغرنی" به این نویسنده در سال 1386ش. گفت : چون " شعار من المحیط الاطلسی الی الخلیج الفارسی" با افسانه ی ناسیونالیسم عربی که جهان اسلام را مرزهای عربیت می دانستند ، سازگار نبود ، آن را عوض کردند. در سودان ، مصر، لیبی، تونس و الجزایر نیز کم و بیش همین وضعیت وجود دارد. مناطق کوهستانی و سواحل عموماً محل سکونت غیر عرب ها بوده و عرب ها در صحرا سکونت داشتند.
اين ها وقتى اينهمه اسناد تاريخى و باستانى در خصوص نام خليج فارس را - كه ميراث بشريت است و نويسندگان آن ها افتخار اعراب و مسلمانان و جهانيان هستند - ناديده مىگيرند، بديهى است كه در خصوص جزاير سهگانه نيز حاضر به پذيرش حقيقت نخواهند شد و همانند برخورد با نام خليج فارس، غيرمنطقى عمل خواهند كرد.
مهمترين خليج، اما بدون نام!
[ویرایش]درياى پارس و بحر فارس از سه هزار سال پيش تا دو قرن گذشته بر تمام آب هاى جنوب ايران اطلاق مىشد. سواحل پاكستانِ امروزى، درياى مكران و قلمرو ايران، درياى پارس و بحر فارس نام داشت؛ ولى به تدريج كلمه ی «خليج» جايگزين كلمه ی "بحر" و "دريا" شد و بحر فارس تنها به فرورفتگى هرمز تا دهانه رود اروند محدود گرديد.
خليج فارس كه امروز از پيوستنگاه كارون و اروندرود، يعنى از خرمشهر تا تنگه هرمز و مسندم كشيده شده است، از ميانه دوران سوم زمينشناسى به بعد شكل گرفته و به مرور گسترش يافته است. از دهانه ی فاو تا بندرعباس درازاى آن 1375 كيلومتر است ، ژرفاى آن حداكثر به 92 متر مىرسد و ميانگين گودى آن 25 تا 35 متر است. به دليل پيشروى خشكى، به مرور از پهناى خليج فارس كاسته مىشود. گرمى خليج فارس گاهى به 67 درجه سانتىگراد مىرسد، و اين وضعيت آن را به گرمترين پهنه ی آبى دنيا تبديل كرده است. خليج فارس غنىترين و راهبردىترين پهنه ی آبى دنياست و اولين آبراهى است كه بشر در آن به كشتيرانى و حملونقل كالا مبادرت كرده است.
كشور پهناور ايران به طور تقریبی 5990 كيلومتر مرز خشكى (شامل ارمنستان 40، آذربايجان 768، تركمنستان 1206، عراق 1270، تركيه 470،افغانستان 1000، و پاكستان 830 كيلومتر) و 3420 كيلومتر مرز آبى دارد. 835 كيلومتر آن را مرز آبى خزر و 1036مرز آبی دریای عمان و 1549 كيلومتر آن را مرز آبى ايران در خليج فارس تا خور گواتر تشكيل مىدهد. بنابراين بيش ترين بخش خليج فارس تحت حاكميت ايران قرار دارد.(آمار غیر رسمی) پس از اينكه توطئه ی تغيير نام خليج فارس نتوانست شكل عمومى به خود بگيرد، بدعت ديگرى آغاز شد؛ و آن اينكه امروزه رسانههاى گروهى عربى و غربى، خليج فارس را بدون هيچگونه نامى بهكار مىبرند؛ از جمله در سال 1980م. اساسنامه ی شوراى همكارى خليج با همين عنوان و بدون پسوند موصوف آن به تصويب رسيد.
پس از جنگ دوم خليج فارس، اين بدعت به رسانههاى غربى نيز سرايت كرد و بيش تر رسانههاى گروهى، از جمله راديو و تلويزيون بى.بى.سى. و يورونيوز در بخشهاى جهانى خود، همواره بهجاى نام اصلى، فقط كلمه ی "خليج" را بهكار مىبرند. مدير بى.بى.سى رسماً اعلام كرده است، از آنجا كه بهكار بردن نام خليج فارس و يا خليج عربى موافقان و مخالفانى دارد، سياست بى.بى.سى بر اين قرار گرفته است كه اين گذرگاه آبى را فقط "خليج" ( THE GULF ) بنامد! متأسفانه برخى از مؤسسههاى كارتوگرافى و اطلسهاى مشهور نيز در سالهاى اخير از اين بدعت پيروى كردهاند؛(11) در حالىكه مصوبات "كنفرانس يكسانسازى اسامى جغرافيايىِ سازمان ملل" تأكيد مىكند كه نام هاى تاريخى بايد حفظ شود و براى مكان ها و عوارض طبيعىِ بدون نام، با توجه به اوضاع طبيعى و پيشينه تاريخى، فرهنگى و اجتماعى، نامى مناسب و غيرمشابه تعيين شود.
توطئه نامزدايى خليج فارس روندى است كه در سال هاى اخير شتاب بيش ترى گرفته و بسيارى از رسانههاى گروهى تنها به كلمه ی «خليج» بسنده مىكنند. پرسش اين است كه آيا مىشود بزرگ ترين خليج و خور آبى جهان بدون نام باشد؟ اگر حتّى خليج فارس يك آبراه بدون نام هم مىبود، بر اساس مصوبات "كنفرانس يكسانسازى اسامى جغرافيايىِ سازمان ملل"، بايد براى آن نامى تعيين شود؛ كه با توجه به معيارهايى كه براى تعيين نام عوارض و اماكن جغرافيايى وجود دارد، قطعاً نام «خليج فارس» براى اين پهنه ی آبى تعيين مىشد؛ چرا كه فارسها كهنترين قوم ساكن در دو سوى خيلج فارس بوده و هستند. تلويزيون الجزيره كه قبلاً هيچ گاه «خليج عربى» بهكار نمىبرد و تنها به واژه ی «خليج» بسنده مىكرد، اخيراً عنوان جعلى «خليج عربى» يا «بحر الخليج» را بهكار مىبرد. اين نشان مىدهد كه اين افراد، هم نمىخواهند بهعنوان متجاوز و تحريفگر شناخته شوند، و هم تمايلى ندارند به حقيقت گردن نهند.
4. پيامدهاى سكوت در برابر تغيير نام خليج فارس
در كشورهاى عربى، عبارت كهن و تاريخى «خليج فارس» به فراموشى سپرده مىشود؛ نامى كه در صدها سند و نقشه ی قديمى، نقاشىها، سنگنبشتهها و بيش از سيصد كتاب كهن به ثبت رسيده است.
برخى از مقامات اين كشورها نه تنها براى بىاصالت ساختن نام تاريخى و بلامعارض خليج فارس، بلكه حتى براى مخدوش كردن نام هاى تاريخى و اصيل ديگرى مانند نام تنگه ی هرمز نيز تلاش هاى مغرضانهاى كردهاند.( )اين در حالى است كه رسانههاى گروهى ايران، آب هاى ساحلى شمال عمان (اومان) را كه در اسناد تاريخى تا دويست سال قبل درياى پارس و درياى مكران ناميده مىشد،امروزه همسو و همراه با كشورهاى منطقه، با همان عنوانِ عربى شده، درياى عمان (اومان) مىنامند.
5. اقدامهاى ايران براى تثبيت عنوان خليج فارس
الف) پيش از انقلاب اسلامى ایران
نظر به اينكه نام هاى جغرافيايى مبين هويت، تاريخ، فرهنگ و ارزش هاى ملى، منطقهاى و جهانى اقوام و ملت ها هستند ، ضرورت دارد كه در حفظ و پاسدارى از این نام هاى به ارث رسيده از نياكان همت والا داشته باشيم. تا كنون جديت لازم براى پيشگيرى از تخريب اين نامِ يگانه ی تاريخى صورت نگرفته است. دليل روشن اين ادعا آن است كه ايران در هشت كنفرانس گذشته ی "يكسانسازى اسامى جغرافيايىِ سازمان ملل"، هيچ گاه پيشنهاد صدور قطعنامه و يا مصوبهاى براى كاربرد نام اصيل خليج فارس نداده است؛ حال آنكه دولت كره با جديتِ تمام در دو كنفرانس گذشته موفق شد به منظور اعاده ی نام درياى شرق بهجاى نام درياى ژاپن، پيشنهادى را به تصويب برساند. اين در حالىاست كه هيچ يك از اين دو نام، از نظر اصالت و قدمت، قابل مقايسه با خليج فارس نيستند.
فعاليتهاى ايران در اين زمينه، متمركز بر محور دبيرخانه سازمان ملل بوده است؛ حال آنكه محور اين فعاليتها بايد سازمانهاى بينالمللىِ مرتبط با اسامى جغرافيايى باشد.
در بخش دبيرخانه ی سازمان ملل متحد، تلاش هاى نمايندگى دائم ايران نتايجى را در بر داشته است؛ از جمله در پاسخ به فعاليتهاى ديپلماتيك ايران، دبيرخانه ی سازمان ملل يادداشت مورخ 5 مارس 1971م. را در تأييد نام خليج فارس صادر كرد.
يكى از مهمترين اقداماتى كه در زمان محمد رضا شاه پهلوی صورت گرفت، جلوگيرى از تأسيس خبرگزارى «الخليج العربى» بود. در سال 1976م. هنگامىكه وزراى تبليغات 7 كشور عربى تأسيس اين خبرگزارى را به تصويب رساندند،وزارت خارجه هشدار داد در صورتىكه براى تغيير نام اين خبرگزارى اقدامى نشود، سفراى خود را فراخوانده وسفرای اين كشورها را از ايران اخراج خواهد كرد. پاسخ كشورهاى مذكور به درخواست ایران مثبت بود. به دنبال آن کنفرانسی در اثبات نام خلیج فارس برگزار شد.
در سازمان ملل نيز نماينده ی ايران با حساسيت ، هر گونه كاربرد غلط نام خليج فارس را مورد مؤاخذه قرار مىداد. از سال 1971 م. كه براى اولين بار واژه ی مجعول "خليج" در مكاتبات سازمان ملل بهجاى خليج فارس بهكار رفت، تا سال 1979م. بيش از 14 يادداشت اعتراضآميز در خصوص ثبت ناقص The Gulf بهجاى Persian Gulf از سوى نمايندگى ايران در سازمان ملل صادر شد.
ب) پس از انقلاب اسلامى ایران
فعاليتهاى انسجاميافته ی بنيادهاى مالى و پولىِ برخى از دولت هاى عربى براى تغيير نام خليج فارس، به مدت طولانى از سوى ايران بىپاسخ ماند. از پيروزى انقلاب اسلامى تا پايان جنگ ايران و عراق، اقدامى به منظور خنثى كردن فعاليتهاى رسانههاى گروهىِ عربى براى بىاعتبار كردن نام خليج فارس به چشم نمىخورد؛ بلكه در اين خصوص، پيشنهاد «خليج اسلامى» بهجاى «خليج فارس» كه از سوى برخى افراد در تهران مطرح شد، و بىواكنشى از سوى مقامات و يا افكار عمومى ايران، اعراب را در عربى ناميدن اين آبراه مصممتر كرد. در فاصله سالهاى 1989 تا 1993 میلادی برخى از فعاليتها و مكاتبات اعتراضآميز نمايندگى جمهورى اسلامى ايران در نيويورك، منجر به صدور دستورالعمل ژانويه 1990 و مارس 1991 دبيرخانه سازمان ملل براى حراست از نام خليج فارس و مخالفت با كاربرد ناقص آن شد.
تا قبل از اقدام موسسه نشنال ژئوگرافی، براى مقامهاى رسمى ايران حفاظت از اين ميراث تاريخى اولويت اساسي نداشت و نهادهاى مستقل پژوهشى، صاحبان سرمايه، محافل ادبى، دانشگاهى و روزنامهنگاران و نويسندگان ايرانى نيز تلاش هاى جدىِ سازمان يافته و قابل تحسينى را براى مقابله با تخريب هويت تاريخىِ خليج فارس دنبال نكردند. تنها روزنه ی اميد، اقدامهاى ايرانياني بود كه در ساير كشورها تاب تحمل اين تحقير تاريخى را نداشتند و اعتراضهاى خود را از طريق نامهنگارى، به اطلاع مؤسسهها ، سازمانها و رسانههاى گروهىِ تخريبگر اين نام مىرساندند. اين قطرهقطرههاى اعتراض گاه نتايج مثبتى را به همراه داشته است و منجر به شكلگيرى گروههاى ويژه ی خليج فارس و راهاندازى سايتهايى در اين خصوص شده است؛
6. چرا از نام كهن خليج فارس پاسدارى مىكنيم؟
از آنچه تا كنون طرح شد، نتيجه گرفتيم كه خليج فارس نامى تاريخى و ميراثى فرهنگى، اجتماعى و سياسى است که انسان را به گذشتههاى دور و میراث باستانی پیوند می دهد و با زبان، تمدن، اقوام و فرهنگهاى متعدد وصل می کند. اين اسامى، ميراث معنوى و فرهنگىِ مردمان بیشتر از یک منطقه بوده جنبه جهانی دارد و نبايد با امواج سياسى و جابهجايى رژيمها تغيير كند. همان اهميت ميراث فرهنگىِ بناها و اشياى تاريخى بايد در خصوص نام هاى تاريخى نيز رعايت شود. در اين زمينه نه تنها سازمانهاى بينالمللى، مانند يونسكو و سازمان يكسانسازى اسامى جغرافيايى مسئول هستند، بلكه آحاد مردم نيز بايد احساس مسئوليت كنند.
همانطور كه بسيارى از پژوهشگران ايرانى و خارجى آگاهند، درياى پارس يا خليج فارس از معدود نام هاى باستانى و كهن است كه در طول تاريخ، از آغاز امپراتورى پارس تا دوره ی معاصر، همواره با حوادث تلخ و شيرين روزگارهاى مختلف، در تمام زبانها از نسلى به نسل ديگر منتقل شده و تا سه دهه ی قبل به دليل اصالت و مقبوليت جهانى خود، در گذر زمان محفوظ مانده بود. با این وجود ، امروزه در رسانههاى گروهى دنيا اين نام تحريف شده و به ندرت عنوان «خليج فارس» را صحيح بهكار مىبرند؛ اين، ضربه ی بسيار بزرگى به منافع ملى، حاكميت ملى و هويت تاريخى و ميراث فرهنگى ماست.
چگونه تغيير يك نام مىتواند ضربه بسيار بزرگى به منافع ملى، حاكميت ملى و هويت تاريخى و ميراث فرهنگى باشد؟
اين پرسش را بايد با نقيض آن پاسخ داد؛ يعنى چرا دشمنان ايران تلاش مىكنند اين نام را تغيير دهند؟ چرا بعضى كشورها تا اين حد براى تغيير اين نام سرمايهگذارى مىكنند؟ بديهى است هدف آنها تحقيرو تخریب هویت و ضربه زدن به منافع ملى ايران است.
هنگامىكه انگليسىها در سالهاى 1820 تا 1850م. بر بيشتر جزاير خليج فارس سلطه پيدا كردند، صدراعظم ايران اعتراضنامهاى براى دولت انگليس فرستاد و يادآور شد كه همانطور كه از اسم خليج فارس پيداست، اين خليج و جزایر آن در طول تاريخ به ايران تعلق داشته است و انگليس بايد اين جزاير را ترك كند. انگليسىها براى خنثى كردن اين حربه، خليج فارس را «خليج بريتانيا» ناميدند؛ اما هيچكس در دنيا اين نام را نپذيرفت، تا اينكه در جريان ملى شدن صنعت نفت و مصادره ی اموال انگليس در ايران، كارگزاران بريتانيا در بحرين، خليج فارس را «خليج عربى» ناميدند و در سال 1957م. كارگزار بريتانيا - رودريك اوون - در كتاب خود بهنام «حبابهاى طلايى در خليج عربى» پيشنهاد استعمارى خود را به اعراب ارائه كرد. در همين سال بود كه براى اولين بار دولت ايران - كه از اقدامات مسالمتآميز نااميد شده بود - تصميم گرفت جزاير سهگانه با توسل به شیوه های نظامی از انگليس بازپس گيرد. دوستى محمد رضا شاه پهلوی با اسرائيل و دشمنى وی و جمال عبدالناصر و همچنین بروز مشكل اروندرود ميان ايران و عراق باعث شد كه به يكباره جهان عرب به دعوت دشمنان ايران، نام خليج فارس را مورد تهاجم قرار دهند و از كتاب هاى درسى و رسانههاى گروهى خود حذف كنند.
مقامات آکادمیک کشورهای عربی معمولا به ایرانی ها می گوبند چرا این قدر نسبت به نام حساس هستید مگر در این نام چه نهفته است؟ آنها بهتر است از رهبران خود این را بپرسند. چرا در بيست سال گذشته امارات عربى متحده ميلياردها دلار براى اين منظور هزينه كرده است. چرا چنين هزينهاى صورت مىگيرد؟ چرا براى تغيير نام درياى سرخ به نام تاريخى آن - كه خليج عربى بوده است - تلاش نمىشود؟ آن ها بيهوده فكر مىكنند كه با تغيير نام تاريخىِ خليج فارس مىتوانند نسبت به جزاير سهگانه ادعاى مالكيت كنند و آن ها را براى جهانيان جزايرى عربى معرفى نمایند. در سى سال گذشته به دليل تعصبات قبيلهاى ، منافع سياسىِ مغرضانه ، توسعهطلبى و يا توطئه ی استعمار و عوامل منطقهاى آن، كسانى به طورغيرمنطقى، استعمارگرايانه و جاهلانه درصدد تخريب و جعل اينگونه نامها بودهاند. خوش بينى است اگر گمان كنيم تخريب اين نام نخواهد توانست خللى بر حاكميت و تماميت ارضى ايران وارد كند. بهنظر ما، صاحبان قلم و انديشه در هر جاى جهان بايد مانع اينگونه اقدامهاى تخريبى و ضدفرهنگى شوند.
در ايران مردم تا حدودى به پيشينه ی تاريخى و تمدنىِ اين نام كهن واقف هستند؛ ولى متأسفانه در جهان خارج، نام خليج فارس با وجود اهميت آن، برخلاف نام اسكندريه ناشناخته است و كمتر كسانى هستند كه درباره ی سابقه تاريخى و وجه تسميه اين نام مطلبى بدانند؛ به ويژه نسل جديد در كشورهاى عربى تصور مىكنند ، از نظر تاريخى، خليج فارس به نام آنها ناميده شده است! و ما ایرانی ها می خواهیم آن را تغییر دهیم. آن ها نه تنها خود را متجاوز به اين نام نمىدانند، بلكه مىكوشند نام جعلىِ اختراع استعمار را بر ما و جهانيان تحميل كنند.
نتیجه
[ویرایش]بنابر آنچه از مدارك و شواهد ارائه شد بديهي است كه حتی اگراصالت و صحت چند نقشه انگشت شمار كه عرب ها از آن استفاده هاي تبليغاتي زيادي برده و آن را روي جلد بسياري از كتبي كه تاكنون در مورد خليج فارس چاپ شده ترسيم كرده اند، مورد تأئید قرار گیرد ، در مقابل حدود 6 هزار نقشه،كتاب،نوشته و سندتاريخي، نمی تواند انبوهی از اسناد و نقشه ها را باطل کند و لذا ادعای واهی آنها فاقد ارزش علمي خواهد بود ، كما اين كه در مورد درياي خزر نيز مورخین قدیمی انگشت شماری از جمله شهاب الدين محمد النوبري (733ق.) در كتاب" نهايه الارب في فنون العرب" بحر فارس و درياي عجم به كار برده اند، ولي، به دليل اين كه اكثريت مورخين عرب، اروپائي و ترك آن را درياي قزوين، كاسپين و خزر ثبت كرده اند ، در علم كارتوگرافي اين سه نام را نام هاي اصيل مي دانند و اسامي ديگر را به رسميت نمي شناسند
اسناد موجود در كتابخانه ها، موزه ها و آرشيوهاي معتبر جهان به ویژه در کشورهای اروپایی و همچنین در کشورهای عربی از جمله كتابخانه ی اسكندريه و دار الوثایق (اداره اسناد) قاهره و نقشه هایی که در موزه ی واتیکان قرار دارد، نقشه ی معروف ريچاردهالدينگان متعلق به سال 1285م. كه در موزه ی هرفورد بريتانيا نگهداري مي شود و وجود سي هزار لوح گلي تخت جمشيد و لوحه ی سنگی جریره ی خارک نشان مي دهد كه واژه ی خليج فارس از آغاز تمدن مكتوب در همه ی منابع و مراجع جهان بر اساس واقعیت ها و بر اساس یک منطق عقلانی وجود داشته و نه بر اساس خطا و تقلید آن طور که بعضی ازافراطی های قوم گرای عرب مدعی هستند.
اعترافات متفکران بزرگ عرب و از جمله اعتراف روزنامه الاهرام در شماره 42229، مورخ 20/7/2002 مبنی بر این که نام اين آبراه از نظر تاريخى "خليج فارس" است و علت اين نام گذارى را سيطره ی دريايى و عظمت امپراتورى پارس در اين دريا دانسته است. اين مقاله و اعترافهايى كه قبلاً نقل شد، كاملاً بىپايه بودن ادعاهاى عدم تخصص ایرانیان در تجارت دریایی را از سوی مدعيان آشكار مىكند. دفاع ایرانیان از نام تاریخی خلیج فارس مستند به اسناد و دلایل محکم حقوقی و تاریخی و مطابق کنوانسیونهای بین المللی میراث معنوی و معاهدات حقوقی است و تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی ناشی از تعصب ونژاد پرستی است.
چه بايد كرد؟
در نام گذارى بايد فرهنگسازى كرد. براى كشور كهنى مثل ايران، بهتر است از نام هاى تاريخى و اصيل ايرانى و اسلامى استفاده شود. نام گلها و گياهها نبايد جزء اولويتهاى ما باشد. مثلاً اگر نام طبرستان را براى استان جديد گلستان برمىگزيديم، به مراتب از نام گلستان كه يادآور قرارداد ننگين گلستان است، بهتر بود. اخيراً ديده مىشود كه براى كوچهها، خيابانها و برج هاى مسكونى، بهجاى نام هاى تكرارىِ گلها و گياهها، از نام هاى شهرها و اماكن جغرافيايىِ كهن ايران و يا نام هاى ايرانى با تلفظهاى يونانى و رومى استفاده مىشود. در حال حاضر تعدادی از سازمانها و انجمنهاى غيردولتى ، دفاع از هويت و ريشههاى فرهنگى كشور را در دستور کار خود قرار داده اند . امید است موارد زير را به عنوان يك طرح ملى در سرلوحه كار خود قرار دهند:
1- تهيه ی دفاعنامهاى جامع و كامل درباره ی نام خليج فارس به دو زبان عربى و انگليسى و ارسال آن به همه ی سازمانهاى بينالمللى؛ از جمله "كنفرانس يكسانسازى اسامى جغرافيايىِ سازمان ملل" ، و مؤسسههاى كارتوگرافى و انتشاراتىِ مشهور جهان، و درخواست براى خواندن و نوشتن درست اين نام.
2- نام گذارى برخی ازبزرگراه ها، خيابانها و ميدانهاى اصلى شهرهاى بزرگ، تعدادى از كشتىها و زيردريايىها، شماریاز دانشگاهها و دبيرستانها و فرستندههاى تلويزيونى، ورزشگاهها، فروشگاهها، فرودگاهها و شركتها به «خليج فارس» و معادلهاى آن؛ مانند پرشن گلف، سينوس پرسيكوس و درياى پارس.
3- برگزارى المپياد بينالمللى دوسالانه ی دانشجويى در رشتههاى تاريخ، جغرافيا و اقيانوسشناسى با نام «المپياد خليج فارس». 4- نام گذارى يكى از مناسبت های مهم سال ، به ويژه ایامی مثل یکی از روزهای 29 اسفند ، روز ملى شدن صنعت نفت، زیرا اين روز منجر به برانگیختن خشم انگليسىها و آغاز توطئه ی تغيير نام خليج فارس شد؛ روز 9 آذربازگشت جزایر سه گانه به ایران ، روز 12تیر سرنگونی هواپیمای ایرانی توسط ناو آمریکایی و یا – روز اخراج پرتغالی ها از خلیج فارس به نام روز ملی خليج فارس؛
5- چاپ تمبر بينالمللى با نام خليج فارس.
6- ايجاد غرفه صنايع دستى و ابزارهاى صيادى در خليج فارس نمايشگاه بينالمللى تهران. اين غرفه ی مىتواند با نقشههاى تاريخىِ خليج فارس تزيين شود.
7- نظر به اينكه برخى شركت هاى خصوصىِ ايرانى در نقشهها و بروشورهاى تبليغىِ خود اين آبراه را بدون نام ترسيم مىكنند، بايد در بخشنامهاى جلوى اين اقدام غيرمسئولانه گرفته شود و هيچ نقشهاى در ايران بدون درج كامل «خليج فارس» به فارسى و لاتين توزيع نشود.
8- برگزارى مسابقه ی صنايع دستى (قالىبافى، گليمبافى و جاجيمبافى) و اعطاى جايزه به بهترين صنايعى كه خليج فارس را در توليداتِ خود ترسيم كرده باشند. 9- برپايى نمايشگاه سالانه اسناد و نقشههاى تاريخىِ خليج فارس در دفتر مطالعات وزارت خارجه و یا در نمایشگاه بین المللی تهران . 10- نظر به اينكه در كشورهاى عربى ماهنامههايى با عنوان «تحقيقات علمى خليج عربى» و يا «باستانشناسى و بيولوژى در خليج عربى» منتشر مىشود، لازم است وزارت ارشاد از ماهنامههايى كه در زمينه ی محيط زيست و يا مسائل و موجودات دريايى فعاليت مىكنند، بخواهد كه از پسوندهايى مانند خليج فارس، درياى پارس، پرشن گلف، سينوس پرسيكوس و يا واژههاى مشابه استفاده كنند.
11 - در كنفرانس آينده یکسان سازی نام های جغرافیایی بايد درباره موضوع نام های مشترك ميان چند كشور و يا نام های وراى حوزه جغرافيايىِ چند كشور و بویژه نام خلیج فارس مقاله و گزارش فنى تهيه شود و و قطعنامه ويژه اي در حفاظت از نام خليج فارس تصويب شودتا بصورت قانوني بتوان از انتشار اطلسهاى جديد با نام جعلى كه با مصوبات، روح و اساسنامه و اهداف كنفرانس مغايرت دارد، جلوگيرى نمود. همچنين براى آگاهسازى شركتكنندگان در كنفرانس- كه عموماً متخصصان نقشهنگارى و مديران سازمانهاى كارتوگرافى و ژئودزى و رؤساى گروههاى جغرافيايى دانشگاهها و مؤسسات تحقيقاتى هستند - در خصوص سابقه و وجه تسميه نام خليج فارس، بايد كتاب دفاعنامهاى مشابه آن چه دولت كره و دولت ژاپن تهيه و پخش كردند، تهيه و در اجلاس توزيع شود. درباره موضوع "جغرافيانويسان و سياحان" بايد گزارشى از خدمات صورت گرفته از سوى سفرنامهنويسان مشهور ايرانى - ناصرخسرو، اسطخرى و بزرگبنشهريار - ارائه و تقاضا شود كه كنفرانس نام اين افراد را ثبت كند و از آنها تقدير و تجليل شود.
هر يك از موارد فوق را بايد وزارتخانه و يا سازمان مربوط انجام دهد و هماهنگى آن مىتواند به كميته يكسان سازى اسامى در سازمان نقشهبردارى كشور واگذار شود تا با كمك سازمانهاى دولتىِ مربوطه به اين امور بپردازد.
روز 10 اردیبهشت روز ملی خلیج فارس
در كتابها آمده، پس از حمله ی سپاهيان مغول به شهر هرمز قدیم ، به دستور اياز، پانزدهمين پادشاه بندر هرمز كهنه و نخستين حاكم شهر جديد، اهالي با تمام دارايي خويش سوار بر كشي شدند و در ابتدا به جزيره دراز (قشم) رفتند و بعد از اندك مدتي سرمايه و مايملك خود را به جزيره ی هرمز آوردند و تمام كشتيهاي داخلي و خارجي را به سواحل جزيره کشاندند و به ياد زادگاه خود جزيره را "هرمز نو" نام نهادند.
هرمز در مدت اندكي به چنان اشتهار و اعتباري رسيد كه شهرت جهاني يافت. تا جايي كه آلبوكرك پرتغالي معتقد بود كه تجارت دنيا در سه نقطه ی «مالاگا» (بندری در اسپانیا)، «عدن» و «هرمز» قرار دارد و هر كسي اين سه نقطه را در اختيار داشته باشد بر بخش مهمياز تجارت دنياي آن روز حاكم خواهد بود. او در سال 914 هجري قمري (1510 ميلادي) به زمان سلطنت شاه اسماعيل صفوي، با كشتيهاي فراوان وارد آبهاي خليج فارس شد و پس از نبردي سهمگين جزيره هرمز را اشغال كرد.
تا اين كه در 21 آوريل 1622، بالاخره با رشادت «امام قليخان» اميرالامراي فارس، به 117 سال تسلط جابرانه پرتغاليها بر جزاير خليج فارس خاتمه داده شد . شکست پرتغالی ها از ایرانیان موجب شکست های پیاپی آنها در سایر سواحل اقیانوس هند شد و شکست نهایی آنها در جنگ ممباسا خروج آنها را از قاره ی آفریقا تسریع کرد. این روز با نام روز ملی خلیج فارس ثبت شده است.از آن زمان ستاره ی اقبال جزیره افول كرد و به جاي آن گامبرون يا جرون، با نام بندرعباس درخشيد و جانشين جزيره هرمز در تجارت شد. برخي عقيده دارند، چون اين شهر را اردشير ساساني تجديد بنا كرد و فرزند او هرمز نام داشت آن را هرمز گفتند.
خلاصه ی کتاب :
خلیج فارس نامی است به جای مانده از کهنترین منابع، زیرا از سدههای پیش از میلاد سر بر آوردهاست، ودر همه زبانهاي دنيا با پارس و فارس - نام های سرزمین ایران - گره خوردهاست. از سفرنامه ی فیثاغورث تا آناکسیماندار، گزنفون و نیارخوس از دوره های پارسی تا یونانی،رومی تا اسلامی، مغولی و تا کنون، باظهور و سقوط امپراتوری ها این نام همچنان استوارو پایدار مانده است. نه تنها در اسناد و نقشه های گذشته ی بلکه در تمامی سازمان های بین المللی هنوز هم یگانه نام پذیرفته شده همان نام کهن خلیج فارس است. از نقشه های بطلمیوسی تا نقشه های 1501 و تا نقشه های عصرجدید در همه ی نقشه ها از عربی و عجمی تا غربی نام خلیج فارس ثبت شده است. بدیهی است نامی با هزاران سال کاربرد مستمر جهانی تغییرناپذیر خواهد ماند و "الخلیج فارسی و سیبقی فارسیاً للأبد".
خلیج فارس جزو اندک نام های جغرافیایی است که کهن ترین اسناد نام آن را بر خودحک کرده اند .عدهای معتقدند«خلیج فارس گهواره ی تمدن جهان یا خاستگاه نوع بشر است.» ساکنان باستانی این منطقه، نخستین انسانهایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و غرب را به یکدیگر پیوند دادهاند.آشوریها و ایلامی ها نخستین انسانهایی بوده اند که کشتی رانی از اروند رود در مسیرهای طولانی را انجام داده اند واین حرفه در دوره ی پارسی شهرت فرا منطقه ای یافت. خلیج فارس از زمان باستان تا امروز اهمیت و ارزشمندی خود را از نظر جایگاه بازرگانی، انتقال فرهنگی و اهمیت راهبردی حفظ کرده است.
پژوهشگرانی که در باره ی نام خلیج فارس تحقیق نموده اند هم سخن هستند که خلیج فارس طی حداقل 2200 سال گذشته نام و هویت ایرانی داشته ، نام های سرزمین ایران ( جم- عجم-ایران و پارس) و معادل های آن در همه ی زبان ها رایج بوده است . بر روی کمتر نامی در خاورمیانه در طول چند هزاره ی گذشته چنین توافق و یگانگی نزد همه نویسندگان در کاربرد آن وجود داشته است. بسیاری از نام های جغرافیایی ریشه در فرهنگ و اساطیر و افتخارات ملی یک ملت یا چندین ناحیه دارند و حفظ و حراست از آن ها پاسداری از میراث فرهنگی است.
دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد. داریوش بزرگ، نخستین ناوگان منظم دریایی جهان را به وجود آورد. کشتیهای او طول رودخانه ی سند را تا کرانههای اقیانوس هند ، دریای مدیترانه و سواحل سنگال امروزی پیمودند. در نوشته ی کهن" مهر یشت" اشارهای نیز به اروندرود شدهاست که در آن دوره ارونگ گفته میشده و به دریای فراخ نیزاشاره شده است. در افسانههای سومری، آشوری، بابلی ، اکدی و کلدانی نیز به این دریا اشاره شده است. البته در آن دوره اسم خاص به کار نرفته و بیشتر در اشعار با صفت هایی مانند دریای بالا؛ دریایِ غروبِ آفتاب ، دریای پائین؛ دریایِ طلوع آفتاب ، دریای سبز، دریای سرخ ، دریای فراخ، دریای شور توصیف شده است. در کتیبه معروف "منشور آزادی کوروش" که به شرح فتوحات کوروش دوم پادشاه (جمی) میپردازد و در بابل کشف شده، فرمانروای پارسیان نیز صفت دریای پایین را به قلمرو جنوبی خود دادهاست. نام خلیج فارس پس از فتوحات و شهرت کوروش(خروش) ظاهر شده است و تا کنون به طور مستمردر مکتوب ها بکار رفته است. در تمام دوره ی اسلامی نیزخلیج فارس با نام بحر فارس مشخص شدهاست. آثار عرب زبان نیز بهترین و غنیترین منابعی هستند که برای شناسایی و توجیه کیفیت تسمیه این دریا میتواند در این بررسی مورد استفاده قرار گیرد. در تمام منابع عربی تا قبل از سال ۱۹۵۸م. خلیج فارس با نام بحر فارس و یا خلیج فارس ثبت شدهاست در این منابع و آثار از دریای فارس و چگونگی آن بیش از آثار فرهنگی موجود در هر زبان دیگری گفت و گو شدهاست. تخریب نام كهن خليج فارس، ناشی از نژادپرستي وبحران جمعیتی و برخلاف کنوانسیونهای بین المللی است.
دفاع از نام كهن خليج فارس حق قانوني است
نام هاى تاريخى بار سياسى، فرهنگى، علمى، ارزشى، هنرى، ادبى، اجتماعى و حقوقى و حتي حاكميتي دارند. هدف اوليه ی تغييردهندگان نام سه هزار ساله ی خليج فارس به چالش كشيدن حاكميت، حضور و هویت ایرانی درخليج فارس بوده است. از فیثاغورث ( قرن سوم قبل از میلاد) تا سال 1957م. درتمام زبانهای دنیا یگانه نام برای خلیج فارس همان نام اصیل و تاریخی خلیج فارس و یا معادل های آن بوده است.
از آنجا که توصیف بحر فارس و خلیج فارس در 300 کتاب کهن جغرافیایی عربی و ده ها نقشه ی کهن عربی ودر حداقل 15 کتاب تفسیر قرآن به زبان عربی و صده ها سند و نقشه ی غیر عربی وجود دارد ، این اصطلاح به یک میراث عربی اسلامی و حتی جهانی تبدیل شده است.
در چهار دهه ی گذشته ، مقالات و کتابهایی که در دفاع از تغییر نام خلیجفارس در کشورهای تازه تأسیس، منتشر شده، بر 5 ادعای سخیف زیر استوار بوده است:
1. در سال ۱۷۶۲میلادی «کارستن نیبور» نوشتهاست: ساکنان سواحل خلیجفارس، فارس نیستند (تابع دولت ایران نیستد!) 2. «رودریک اوون»نام خلیج عربی را منطقی و بهادب نزدیک تراز خلیج فارس دانسته است. 3. ایرانیها به خاطر تعصب فارسی آبراه را خلیج فارس مینامند! در حالی که ایرانی ها سابقه ی حضور در دریا و دریانوردی ندارند!. 4. "پلینی" مورخ رومی قرن اول ، خلیج فارس را خلیج عربی نامیده ] بنابراین خلیج عربی از قدیم رایج بوده است! 5. کشورهای عربی و جمعيت عربي ساحل این دریا بیشتر از فارس ها(ایرانی ها) هستند. این دریا هویت عربی دارد و اصطلاح خلیج فارس را صهیونیست ها برای ضدیت با اعراب توسعه داده اند. به گفته ی "پرفسور هادي التازي"، "حتی به فرض که این ادعاها درست باشد باز این دلیلی نیست که یک نام تاریخی را تغییر دهیم".
بدعت تغییر نام چگونه رایج شد؟
بر اساس تحقیقاتی که اینجانب در مطبوعات عربی در کتابخانه های مصر انجام دادم ، به طور یقین تا اواخر دهه ی 50 قرن گذشته در تمام رسانه ها و مکتوبات عربی همه جا الخلیج الفارسی به کار رفته است. براي اولين بار مجله ی العربي (کویت) در سال 1958میلادی در شماره ی دوم خود با استناد به كتاب" حباب هاي طلايي خليج عربي رودريك اوون يهودي ، كارگزار بريتانيا در خليج فارس ، خواستار تغيير نام خليج فارس شده بود . اتحاديه عرب در تاريخ 13 اوت 1963 و حقوقدانان عرب نیزدر ۱۱ دسامبر ۱۹۶۴م. تغيير نام را تصويب كرده بودند. اما از آنجا كه روزنامه ها و مجلات عربي مستقل و حتي رادیو قاهره و نشریات الاهرام همچنان عبارت تاريخي خليج فارس را به كار مي بردند ، لذا ، نژادگرایان دريك ترفندعوام فریبانه پس ازشكست جنگ 1967م.،خليج فارس را اصطلاحی صهيونيستي!! ناميدند.
رسانه های گروهی عربی علاقه مند هستند که ناصر را مبتکر تغییر نام خلیج فارس بدانند و ایرانی ها نیز همین رویه را تقلید کرده انداما برای اولین بار اینجانب در روزنامه ی همشهری 17مهر 1381 در رد این نظریه مطلب نوشتم و به طور مستند ناصر را از این اتهام مبری کردما اسنادی داریم که سال 1967و68 وی خلیج فارس بکار برده است.
علاوه بر تدام نام خلیج فارس در مطبوعات مصر ویژهنامه ی روزنامه ی «الخلیج» چاپ امارات در شماره 7523 مورخ 24 دسامبر 1999 م. نیزسندی( 22/9/1968) منتشر کرده که در آن جمال عبدالناصر رهبر پان عربیسم عبارت "الخلیج الفارسي" بکار برده است .همسران ناصر و انور سادات دختران یک ایرانی اصفهانی الاصل بودند و ناصر ضد فارس نبود،اما به هرکسی که ضدنظام شاهنشاهی ایران بود حتی تجزیه طلبان کمک می کرد. اما سادات سیاست دوستی با شاه ایران را پیش گرفت و از کمک های نفتی فراوان وی نیز بهره گرفت.
دراین یادداشت توسط جمال عبدالناصر الخلیج الفارسی 30 آگوست 1968 بکار رفته است.
برخلاف اتهامات بعضی رسانه های گروهی عربی، ايرانيان قوم گرايي را به کلی مردود مي دانند و تعصب فارسی یک توهم بی پایه و اساس و اتهام بی مورد است. زیرا ایران از کهن ترین زمانها سرزمین اقوام متعدد بوده و این اقوام در تمدن منطقه تأثیری شگرف داشته اند. حساسيت در مقابل تغيير نام خليج فارس قبل از انقلاب اسلامي ( که عربها آن دوره را تعصب فارسی و باستان گرایی می دانند) فقط در سطح عده اي اندك وجود داشت. در تاریخ 17 ديماه 1354 به دنبال اقدامات تحریک برانگیز مانند تأسیس«خبرگزاري خليج عربي!» ایران اولین بار واکنش نشان داد. وزارت اطلاعات و جهانگردي يك کتاب که مطالب 32 كتاب كهن عربي را در توصيف بحر فارس بيان مي كرد و وزارت خارجه و مؤسسه سحاب نیزبه طور مشترک يك اطلس نقشه هاي كهن را منتشر نمود و یک سمینار نیز در اثبات این نام در اسناد و کتب عربی برگزارکردند که برد آن فقط در یک سطح محدود زمانی بود. حساسیتهای ایرانی چگونه و از کجا آغاز شد؟
اما حساسیت ها از آنجا شروع شد که رسانه های کشورهای عربی در بخش های غیر عربی خود مانند بخش انگلیسی که بازتاب جهانی نیز داشت ، برخلاف عرف رایج بین المللی نام خلیج عربی را تبلیغ می کردند و مقاله هایی با نام خلیج عربی در مجلات آمریکایی و اروپایی نیز منتشر می شد که منبع ومأخذ آن ها رسانه های گروهی عربی بود. در حالی که عرب ها بسیاری از نام های جغرافیایی عربی را در زبان های غیر عربی متناسب با آن زبان بیان می کنند مانند مصر، اردن و المغرب در عربی ، اجپت،جردن، موراکو و .... در انگلیسی . حتی ترکیه که از نام خلیج فارس با نام خلیج بصره یاد می کند از آنجا که اقدامات تحریک آمیزی در جهت جهانی کردن این نام نمی کند وآن را فقط در رسانه های ترک زبان خود بکار می برد و در اسناد تاریخی و سایر زبان ها همان خلیج فارس را بکار می برد ، لذا ایرانیان ضمن سكوت عکس العملی به این کاربرد غلط ( اطلاق جزء بر کل) نداشته اند. خلیج بصره یکی از 12 خلیج کوچک در داخل خلیج بزرگ فارس است که در اسناد فارسی نیز با نام خور و خلیج از آنها یاد شده است. عرب ها با اقدامات تحریک آمیز خودخشم ایرانیان را برانگیختند . گزارش های نگران كننده از وضعيت تخریب نام خليج فارس حتي در كتاب ها، نقشه ها و اطلس هاي غير عربي كه ويژه ی جهان عرب چاپ شده بود، و حتی تخریب اسناد و کتاب ها و نقشه های کهنی که نام خلیج فارس را داشتند ( مانند چاپ جدید اطلس مقدس، سفرنامه ابن بطوطه و نقشه ادریسی و...) بر خلاف اصول حق مالکیت معنوی و کنوانسیونهای مربوطه در چاپ های جدید تحریف وبه خلیج عربی تبدیل می شدند. حتی سازمان های کارتوگرافی عربی با انعقاد قراردادهایی با همتایان خود در سایر کشورهای غربی قرارداد همکاری منعقد و آنها را با دادن کمک های هنگفت تطمیع کردند تا نام خلیج عربی را در کنار خلیج فارس در نقشه های خود ثبت کنند که اطلس نشنال ژئوگرافی یک نمونه ی آن بود. علي رغم علاقه ی ايرانيان واين كه منافع ملي ایران ايجاب مي كرد، نام مازندران به عنوان نام رسمي دریاي شمال ايران رسميت نيافت . زيرا ، از آنجا که پس ازمطالعه ی اسناد، قراردادها، نقشه ها و کتاب های تاريخي، اسناد محكم مستند و تاریخی در متون ایرانی و عربی قدیم براي دریای مازندران نيافتيم. در نتیجه كميته ی نام گذاري در مقابل اين حقيقت تسليم شد و نام خزر برای زبان فارسی و کاسپین(عربی شده آن قزوین است) برای سایر زبان ها در سال1381 ش. تصویب شد. اين تصميم و همچنين سكوت سي ساله ايرانيان در مقابل تحربف گران نشان دهنده ی عدم تعصب قوم گرايانه ايرانيان است. آيا مسئولان سیاسی در کشورهای عربی اين شجاعت را دارند كه به دور از تعصبات قومي و سياسي با اين گونه مسائل برخورد منطقي و علمي كنند و توصیه متخصصان جغرافیایی خود را که مبنای علمی دارد بپذیرند؟
در جهان عرب ، جدا از بعضي سياستمداران مغرض، افراد زيادي هستند كه در مقالات و نوشته های مختلف این گونه برخوردهاي غير عقلاني و سياسي با نام هاي جغرافيايي را محكوم مي كنند. ما قبلاً طي يك مقاله ( روشنفکران عرب و دفاع از اصالت نام خلیج فارس) نظريات بيست نفر از نويسندگان معاصر عرب را در اين خصوص منتشر كرده ايم که فهرست اين گونه افرادبسيار زياد است. حتي "معمر قذافي" رهبر ليبي در اجلاس سران اتحاديه ی عرب در اواخر ماه مارس 2008 گفته بود:
" اكثريت بوميان شيخ نشين هاي خليج فارس ريشه ی ايراني دارند و ايراني ها نيروي مؤثر و كارآمد منطقه بوده اند. خليج را اگر خليج هندي، پاكستاني، آمريكايي،ايراني يا فارسي بگويند كه البته نام درست تاريخي آن همان خليج فارس است مصداقيت دارد، اما برای خليج عربي هيچ مصداقيتي نمي بينم"!
شیخ حمد بن جاسم نخست وزیر و وزیر امور خارجه قطر پس از سخنرانی رئیس جمهوری اسلامی ایران در اجلاس(28) سران شورای همکاری خلیج فارس طی مصاحبه خبری(13/9/1386 درپاسخ به سوال اعتراض آمیز یک خبرنگار در موردنام خلیج فارس گفت: "ایرانی ها ورئیس جمهور ایران خلیج فارس به کارمی برند و برای آن ادله و مستندات دارند ، ولی ما خلیج عربی بکار می بریم و برایش مستندات نداریم." روشن است که دفاع ایرانیان از نام کهن خلیج فارس به دلیل آن است که این نام در طول نزدیک به سه هزار سال کاربرد مستمر در همه زبان ها و ثبت آنها در كتب و نقشه هاي كهن، به یک میراث فرهنگی تبدیل شده است. نام خلیج فارس برای اقوام حوزه ی تمدن فلات ایران مانند"میراث نوروز"است و افتخار آن در انحصارقوم خاصی نیست وتغییرآن به خاطر هوی و هوس برخی سیاستمداران عرب خلاف کنوانسیون های فرهنگی و میراث فرهنگی ومغایر با اصول یونسکو است. پاسخ به ادعاهاي عربی
ادعاهاي 5 گانه ی فوق برای تغییریک نام رایج بین المللی هیچ سند محکم و محکمه پسندی را به همراه ندارد . وروشن است در مقابل صدها سند مشهور و محکم در اثبات اصالت نام خلیج فارس و قدمت دریانوردی ایرانیان، ادعاهای فوق آن قدر مضحک و سخیف است که برای رد آن نیاز به مناقشه نیست. در کتاب" خليج فارس نامي کهن و میراث فرهنگی بشریت" مفصل به اين شبهه ها پاسخ داده شده و کذب بودن آنها بر ملا شده است. دلایل سخیف بودن ادعای تعصب فارسی را قبلاً شرح داده ایم. موارد دیگر از جمله استناد به پلینی و نیبور کاملا مغرضانه و به دور از حقیقت است.
- به طور نمونه پليني در کتابش در دو مبحث جداگانه از دو خليج ، يکي با نام خليج عرب و ديگري خليج فارس نام برده ، خليج عرب همان خليج عربه (عقبه ) است که به درياي سرخ نيز اطلاق می شده است اما او در مورد خليج فارس نيز شرح مفصلي دارد و در دو جا از جمله ص [108]چنین می گوید: The one to the east is called the Persian Gulf…، دریای بسوی شرق خلیج فارس نام داردو بنا بر نوشته اراتوس 2500 مایل است. - کارستن نيبور در سال 1762 م. دقيق ترين نقشه ی آن زمانرا با نام" نقشه خليج فارس" ترسيم کرده و حتي جزاير سه گانه را براي اولين بار در نقشه هاي جغرافيايي ترسيم و به نام ايران ثبت کرده است و در کتاب او ادعایی را که عرب ها مطرح کردند نیافتیم. در تمام نقشه های عربی و اسلامی حتی یک نقشه وجود ندارد که برای دریای جنوب ایران نام خلیج عربی را به کار برده باشد. - رودريک اوون نماينده دولت استعماري بريتانيا و عامل ام اي 6 درخلیج فارس(در بحرين مستقر بوده ) و کتابش را بعد از ملي شدن نفت و قطع روابط ايران و انگليس نوشته پیشنهاد او فاقد ارزش علمي و جغرافیایی است ضمن اینکه سخن او دو بند دارد بند اول آن(اقرار به وجودنام خلیج فارس درهمه نقشه ها ) اثبات حقانیت نام تاریخی خلیج فارس است و بند دوم ، تعارفات انگليسي است. همانطور که روزنامه عربی التجدید نوشته است" اصطلاح خلیج فارس و بحر فارس یک میراث عربی اسلامی و حتی جهانی است"درحالی که خلیج عربی دقیقاً پس از شکل گیری کیان صهیونیستی در نوشته ها ظاهر شده است. پاسخ ادعاهای دیگر فوق را بسیاری از روشنفکران عرب معاصر داده اند به طور نمونه در مورد عظمت دریانوردی ایرانیان اعتراف نویسندگان بزرگ غربی و عربی را داریم" فلیپ حتی" و "قدری قلعه" جی که خود در مقدمه ی کتاب خلیج عربی منکر عظمت دریانوردی ایرانیان شده است ، در یک تناقض آشکار در فصل دوم ص 71 اذعان می کند که ایرانیان پیشگام دریانوردی تجاری در این دریا بوده اند.وی حتی روایاتی را نقل می کند که خلیفه ی اول و دوم مسافرت از طریق دریا را مخاطره آمیز و نهی کرده است و سفر با شتر را مناسب ترین و امن ترین سفرها دانسته است.کما اینکه در عمل نیز می بینیم که سفرها و مهاجرت عرب ها از طریق بیابان ها بوده است نه از طریق دریا.
"مجدي عمر" معاون اول سابق شوراي دفاع ملي مصردرمجله ی الاهرام (شماره 219- 21/6/ 2001 ) می نویسد :
" نسل من به خاطر دارد كه ما در ايام مدرسه در همه كتب و نقشه ها با لفظ خليج فارس سر و كار داشتيم ، ولي بعد از مدتي به آن خليج عربي اطلاق كرديم. اين غير منطقي، رزالت و پستي است. اين كه چند كشور عربي در اطراف آن باشند دليل نمي شود كه نامي تاريخي را تغيير دهيم، اگر عربها می خواهند گفتگوی عربی ایرانی تحقق پذیرد اول باید این خطاها را جبران کنند. در كتاب " تطوير العلاقات المصريه الايرانيه" 2002 قاهره در ص 190 به نقل از "دكتر عبد المنعم سعيد" رئيس مركز تحقيقات سياسي استراتژيك الاهرام و نويسنده ی شرق الاوسط چنين آمده است : " به صراحت تمام بگويم ، هيچ مدرك و سند تاريخي نديدم كه نام خليج فارس را بتوان مستند بر آن تغيير داد. در تمام نقشه ها و كتب تاريخي و حتي بعضي از سخنراني هاي ناصر و رهبران انقلاب مصراز خليج فارس صحبت شده است. پرفسور عبدالهادی التازی نویسنده صدهها کتاب و مقاله وعضوچندین نهادبینالمللی و بین العربی: " شیخ زایدرهبر امارات عربی در مناسبتی از من گلایه کرد و گفت ، شنیده ام هنوز نام خلیج فارس به کار می بری؟ گفتم" عالی جناب من متخصص تاریخ و جغرافیا هستم و به امانت داری باور دارم با سیاسی شدن نام ها موافق نیستم تلاش برای تغییر نام خلیج فارس سودی نخواهد داشت زیرا جهان غیر عرب در نهایت ممکن است فقط به گفتن کلمه خلیج اکتفا کنند. اما صفت عربی را به آن نخواهند داد." در رد ادعای این که جمعیت عرب های ساکن دراین دریا بیشتر از فارسها است. کافی است نگاهی به مقاله های اعتراف آمیز خود عرب ها بیندازیم. ماهنامه «المجلة» در شماره 4/10/2006 طي مقاله اي با عنوان بمب در حال انفجار مفصل به موضوع از بين رفتن جمعيت عربي و هويت عربي در خليج فارس پرداخته است. تلويزيون الجزيره در برنامه مشهور" رودرو" نيز با پرداختن به اين موضوع از بحران هاي اجتماعي،هويتي مظاهر فساد و فحشا وجنايت در اين امير نشين ها اعلام كرده که زبان وهویت عربی بکلی از میان رفته است و .... پرفسور فهمي هويدي نويسنده مشهور عرب در شرق الاوسط 13/12/2006 که مورد توجه رسانه هاي عربي قرار گرفت نسبت به اين بحران هويتي و جمعيتي در كشورهاي عربي خليج فارس هشدار داده است.
دریای عرب و بحر فارس دریای عرب امروزی، قبلا در منابع اسلامی همواره از آن با نام های بحر فارس ، دریای عجم، بحر محیط عجم، دریای پارس، بحر هند و دریای اریتروم و بندرت بحر اخضر)، یاد شده است . نام دریای عرب بعد از ورود استعمارگران به منطقه و بویژه از قرن ۱۸ به بعد توسط انگلیس به جای بحر فارس ، اقیانوس( محیط) عجم و دریای مکران رایج شد. هیچ نقشه و مکتوب عربی و اسلامی تا قبل از قرن نوزدهم با عنوان دریای عرب وجود ندارد . در بسیاری از منابع و نوشتههای غربیها تا قرن ۱۸ نیز اقیانوس هند و پهنه آبی شمالی آن ، دریای دریای پارس، دریای هند یا دریای اریتره نامیده شدهاست. همچنین در نقشههای رسمی دوره عثمانی، دریای ایرانیان (بحر العجم) و یا دریای عمان نوشته شدهاست. در نقشه های متعدد اروپایی این نام ها وجود دارد. هیچیک از جغرافینویسان و سفرنامهنویسان، مسالک و ممالکنویسان و اقلیمشناسان، مسلمان تا قرن 19 به «دریای عرب» اشاره نکردهاند. بلکه همواره این منطقه یا پهنه آبی را با نامهای بحر مکران، بحر فارس، بحر محیطالعجم نام بردهاند. همه جغرافیدانان عرب مانند کتاب: خریدة العجائب وفریدة الغرائب، ابن الوردی یا کتاب معجم البلدان و کتابهای مسالک و ممالک دریاهای جهان را نام بردهاند، اما نامی از بحر عرب نیامده است. بسیاری از جغرافی نویسان و مورخان عرب نوشتهاند:«بحر فارس از بحر هند و بحر اخضر و تیز مکران میگذرد و تا عبادان ادامه دارد.» ممکن است که عبادان و ابله هر دو عربی شده آپلوگوس باشد. اوپلوگوس یا اوپلو در سفرنامه پریپلوس اریترا شرح داده شده است در پاراگراف شماره 34 و 35 نسخه انگلیسی این کتاب ، "دریای پارس و خلیج فارس جدا گانه نام برده شده اند و آپلوگوس در انتهای دریای پارس شهری توصیف شده که سعادتمندترین شهر روی زمین است تجار با کشتی از هند و از روم (از کرانه فرات) به آنجا میآیند و دادوستد میکنند. این شهر پادشاهی عادل دارد در آنجا قانون و دمکراسی حاکم است. مردمان پارس در آنجا صنعت و تجارت دارند (۵۰ تا ۱۰۰ میلادی). دریای عرب را برای نخستین بار استعمارگران اروپایی در نقشههای خود رایج کردند. یعنی عربها تا حدود یکصد سال پیش بحر عرب بکار نبردهاند البته برخی هم که از اروپاییان و عربها به کار بردهاند منظورشان سواحل یمن است. نقشهای اسلامی و عربی پیش از قرن ۱۸ که نشان دهنده نام دریای عرب باشد وجود ندارد. ابن حوقل در صفحه 42 صوره الارض می نویسد بحر فارس از دریای سرخ تا هرمز و تا انتهای بلاد عرب و بلاد اسلام است از بصره تا سیراف و مهروبان و گناوه و مکران تا مولتان الدیبل و تا سرت ادامه دارد و به بحر چین وصل می شود. یاقوت حموی و میگوید بحرفارس و خلیجفارس شاخهای از دریای بزرگ هند است. مرزهای این دریا از بندر تیز (چابهار) از بخشهای مکران در کرانه دریای فارس تا آبادان است و اینجا دهانه دجله است که بدان میریزد. امروزه در ترکیه و ایران بیشتر دریای عرب را با نام دریای عمان می شناسند و دریای عرب بکار نمی برند در پاکستان بصورت غیر رسمی و در افکار عامه مردم این دریا را بحیره مکران می نامند. در دایره المعارف ایرانیکا نیز سرفصل دریای عرب به دریای عمان ارجاع شده است به همین دلیل عدهای از نویسندگان در هند و پاکستان آن را بحر مکران مینامند و در ایران عدهای آن را دریای پارس میگویند. همانطور که گفته شد در میان جغرافینویسان اسلامی نام دریای عرب برای نخستینبار در دو قرن اخیر ظاهر شدهاست. این نام را ابتدا استعمارگران اروپایی در نقشهها رایج نمودند. در منابع عربی و اسلامی کلاسیک اعم از سفر و رحلهنویسان و مسالک و ممالکنویسان و تاریخنویسان نامی از بحر عرب نیامده بلکه آنها کل این دریا را بحر فارس نامیدهاند. «تا سال ۱۹۵۸ هیج نوشته، سند و مکتوبی به زبان عربی وجود ندارد که عبارت خلیج عربی را برای خلیج فارس بکار برده باشد اما عکس موضوع صادق است یعنی در مکتوبات عربی بسیار زیادی دریای عرب امروزی با نام بحر فارس و بحر محیطالعجم یا بحر مکران یا کرمان نام برده شدهاست».. از جمله در آثار شخصیتهای برجسته زیر دریای عرب امروزی بهنامهای بحر فارس یا نامهایی غیر از دریای عرب بکار رفتهاست: ابن خردادبه، قدامة بن جعفر، یعقوبی، ابن فقیه همدانی، ابن رسته، سهراب، علی بن حسین مسعودی، اصطخری، بزرگ بن شهریار، مطهر بن طاهر مقدسی، ابوریحان بیرونی، ابن حوقل، مقدسی، ابن بلخی، شریف ادریسی، محمد بن نجیب بکران، زکریای قزوینی، ابوالفدا، شمسالدین انصاری دمشقی، شهابالدین نویری، ابن وردی، ابن بطوطه، مصطفی کاتب چلبی قسطنطنی، ابن خلدون، طبری، الماوردی، استخری، مسعودی، بیرونی، حمدالله مستوفی، یاقوت حموی، حمزه اصفهانی، ناصرخسرو قبادیانی، ابوریحان بیرونی، حافظ ابرو و … حافظ ابرو، عبدالله بن لطف بن عبدالرشید مورخ و جغرافیدان مشهور عصر تیموری (متوفای ۸۳۳ ه.ق) صاحب آثاری در تاریخ اسلام و ایران، خاصه دوره تیمور و شاهرخ است. یاقوت حموی در معجم البلدان: دریای محیط از طرف شرق به طرف غرب اول دریای چین است و بعد دریای هند که دو دریای بزرگ از آن منشعب میشود مانند دریای فارس که شرق آن تیز و مکران و غرب آن عمان است. کتاب تاریخ المستبصر، کتابی در جغرافیای جنوب و غرب عربستان، منسوب به ابن مجاور دمشقی (م. ۶۰۱–۶۹۰ ه.ق هنگام بیان مرزهای مناطق عربی، از بحر فارس یاد کرده و آن را مرز شرقی سرزمینهای عرب دانستهاست. ((ص۵۲–۵۳، ۳۳۱) این کتاب، از منابع جغرافیایی جنوب و غرب شبهجزیره عربستان در سده هفتم ه.ق است. همچنین در کتاب البدایة والنهایةـ أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی (المتوفی: ۷۷۴هـ) – الدمشقی نیز در حالیکه در گفتار مفصل به بحر فارس پرداختهاست و و در کتاب تقویم البلدان أبو الفداء إسماعیل بن علی 721ق در صفحه 26 و 27 بحر فارس را دریای بزرگ توصیف کرده است که از دریای هند تا سواحل عمان و سواحل فارس و مکران می گذرد اما نامی از بحر عرب نیاورده است . در کتاب: الزیج المؤلف: البتانی صفحه ۱۴ (موقع الوراق) چنین آمدهاست؛ و میبینید که او تمام مناطق خلیج فارس – دریاهای اطراف هند و چین و آفریقا را شرح داده ولی هیچ نامی از بحر عرب نیاورده و آنجا را بحر اخضر نامیدهاست؛ در میان نقشه ها نیز حتی اروپاییان که مبدع نام دریای عرب بودند دهها نقشه وجود دارد که به دریای عرب اشاره نشده و بجای آن هندیکوم یا اریکوم نوشته شده است در نقشه سال ۱۷۱۸ میلادی اثر کورنلی لو برون. در این نقشه نام دریای عمان به شکل «خلیج هرمز» ثبت شدهاست. به علاوه نام «دریای عرب» به دریایی در ساحل یمن اطلاق شده و آنچه که امروزه دریای عرب نامیده میشود، به شکل کلی «دریای هند» آمدهاست. در منابع عربی و اسلامی نام بحر عرب نیامده است و آنها کل این دریا را به علاوه خلیج عمان و خلیج فارس را روی هم بحر فارس نامیدهاند خلیج فارس نام پهنه آبی است که بیش از دو هزاره در تمام زبانهای دنیا بخصوص در زبان عربی به آن خلیج فارس و بحر فارس می گفته اند نگاهی بکنیم به بدعت تغییر نامهای جغرافیایی بین المللی اگرچه ما با این بدعت مخالفیم اما اگر قرار باشد نام خلیج فارس را آنها عوض کنند به طریقه اولی نام بحر عرب که ساخته استعمار است باید به نام قدیمی آن برگردد. بعضی دولتها و قوم گرایان تندرو با انجام هزینههای سنگین تغییر نام خلیج فارس را بطور جدی و بی سر و صدا دنبال میکنند. بر اساس کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان برهانهای آنها بر موضوع های زیر استوار است:
- زمانی که اروپاییان آن دریا را خلیج فارس نام گذاری کردند دولتهای قدرتمند مستقل عربی وجود نداشتند ولی امروزه کشورهای عربی بزرگی پیرامون این دریاهستندو جمعیت عرب در پیرامون خلیج از فارسهابیشتر هستند.
- عربها حق دارند آبهایی را که پیرامون آنها است به نام مورد دلخواه خود بنامند.
- پلینی مورخ رومی این دریا را خلیج عر.بی نامیده و در سال ۱۷۶۲ «کارستن نیبور» نوشتهاست: سواحل خلیجفارس تابع دولت ایران نیست
- رودریک اوون» در کتاب «حبابهای طلایی در خلیج عربی، ۱۹۵۷» نوشتهاست: در همه نقشههایی که دیدهام، خلیجفارس در آنها ثبت شده، اما من با زندگی در اینجا(بحرین) دریافتم که ساکنان دو سوی این دریا عرب هستند، پس ادب حکم میکند که این دریا را «خلیج عربی» بنامیم.
نامهای دیگری هم برای خلیج فارس بکار رفتهاست مانند خلیج بصره و قطیف. البته پاسخ این ادعاها را مجموعه ای از روشنفکران عرب داده اند که هیچ سندی برای تغییر نام خلیج فارس وجود ندارد و پلینی و کارستن نیبور در تمام نقشه های و مکتوبات خود نام خلیج فارس را بکار برده است. پلینی خلیج فارس و دریای پارس رادستکم در ۱۵ مورد شرح داده است و همانطور که عبدالخالق الجنبی نیزاین ادعای نویسنگان عرب را عاری از حقیقت خوانده است. و نوشته است اینکه بعضی ادعا کرده اند که رومی ها(مانند پلینی) خلیج عربی بکار برده اند ابدا صحت نداردخلیج عربی نامی است که رومی ها به دریای سرخ داده اند او بصراحت نوشته است از (سوی هند) دریا دو خلیج دارد یکی بسوی غرب خلیج فارس و یکی بسوی شرق خلیج عربی(دریای سرخ) است. در واقعیت منظورش این است وقتی از سوی سواحل هند بسمت یمن می روی دو خلیج وجود دارد یکی در شمال بسمت غرب که دریای پارس خلیج فارس است و دیگری در جنوب به سمت شمال که همان دریای سرخ است.
تا کنون دهها نفر از شخصیتهای برجسته جهان عرب در مقالات جداگانه اعتراف کرده اند که: " تا قبل از حکومت جمال عبدالناصر در مصر ، در هیچ مکتوب عربی واژه خلیج عربی بکار نرفته است و تغییر نام اصیل و تاریخی خلیج فارس نادرست است." از جمله آنها: عبدالهادی التازی- عبدالله بن کران- عبدالخالق الجنبی- عبدالمنعم سعید- عبدالرحمن راشد- یوسف القرضاوی – مجدی عمر – سعد ابن طفله – احمد الصراف – صلاح السایر- المبروک بن عبدالعزیز- علی حمیدان – سید محمد نوفل مصری – نجاح محمد علی -هوزان قاسو و ....
So far, dozens of prominent figures in the Arab world have admitted in separate articles that:
" Until the reign of Abdel Nasser in Egypt, the word 'Arab Gulf' cannot be found in any Arabic documents or oral literature, so changing the original and historical name of the Persian Gulf is incorrect."
Among them: Abdul Hadi Al-Tazi, Abdullah Ibn Kran, Abdul Khaliq Al-Jan bi, Abdul Moneim Saeed, Abdul Rahman Rashid, Yusuf Al-Qaradawi, Majdi Omar, Saad Ibn Tufla, Ahmad Al-Sarraf, Salah Al Sayer, Al-Mubarak Ibn Abdul Aziz- Ali Hamidan Nejah M.Ali -Hozan Qaso and ....
بسیاری از دانشمندان و تاریخ نویسان عرب به استمرار کاربرد پسوند فارسی خلیج اعتراف کرده اند از جمله عبدالخالق الجنبی،پژوهشگر تاریخ و باستان شناسی و استاد دانشگاه در عربستان سعودی در مصاحبه با شبکه فرانس 24″: نام خلیج فارس از دوره اسکند مقدونی و از طریق آثار مکتوب به مارسیده و حتى مورخان عرب هم همین نام را همواره بکار برده اند و در معاهدات حکام خلیج با بریتانیا نیز همین نام بکار رفته و تا زمان جمال عبدالناصر هیچ تغییری در کاربرد نام خلیج فارس ایجاد نشده کما اینکه خود ناصر هم در ابتدا می گفت: “نحن أمة واحدة من المحيط الأطلسي إلى الخليج الفارسي”.اما اینکه بعضی ادعا کرده اند که رومی ها(مانند پلینی) خلیج عربی بکار برده اند ابدا صحت نداردخلیج عربی نامی است که رومی ها به دریای سرخ داده اند.
و اما در رابطه با تغییر نامهای جغرافیایی و دریا ها
واگر قرار باشد طبق دلیلها و برهانهای موافقان تغییر نام خلیج فارس عمل شوداولین جایی که باید نام آن تغییر کند دریای عرب است که جمعیت یک میلیاردی غیر عرب آن را احاطه کردهاست و قبلا هم با نامهای دیگری از جمله بحرمکران و بحرفارس و بحر محیط عجم نامیده میشدهاست چرا نام بحر مکران بکار رفته است. جورج كرزن در كتاب ايران و قضيه ايران، از جالق تا بندر گواتر كه صدوسي مايل طول دارد را مرز مكران ميداند؛ مرزي كه در سال 1871 ميلادي توسط گلداسميت بين ايران و پاكستان تعيين گرديد. نگاه شود به مقاله دریای عرب یا دریای مکران و پارس منتشر شده در وب سایت دریای پارس 1394 و در مرکز مطالعات خلیج فارس [۱]
- اسناد حقوقی
علاوه بر اینکه دبیرخانه سازمان ملل در 6 دوره مختلف و یونسکو نیز در دو نوبت بر کاربرد یگانه نام خلیج فارس در تمام سازمانهای بین المللی تاکید نموده است وسازمان(کنفرانس) يکسان سازي نامهاي جغرافيايي سازمان ملل کميته UNGEGN نیز قطعنامه هاي متعددي دارد که تغيير نامهاي جغرافيايي (دريايي مشترک) برسميت شناخته شده را محکوم مي کند. وجود يك ياچند نقشه و يا کتاب دليلي بر تغيير نام نيست کما اينکه در 25 نقشه قرون گذشته بجاي درياي " بحر عرب" نام درياي پارسي PERSIAN SEA بکار رفته ولي ايران هرگز اين نقشه ها را بهانه اي براي تغيير نام درياي عرب قرار نداده يا براي درياي خزر بیشتر از 40 نام مختلف در کتب و نقشه هاي متعددي از 2000 سال قبل بکار رفته و يا اقيانوس هند دهها کشور و مليت غير هندي وجود دارند اين دليل علمي و پذيرفته اي نيست که به استناد آن نامی پذیرفته بین المللی در طول تاریخ را تغییر دهیم. بطور خلاصه اینکه دفاع ایرانیان از حفظ نام کهن و تاریخی و بین المللی خلیج فارس نتنها نژاد پرستی نیست بلکه مطابق با کنوانسیونهای متعدد بین المللی (میثاقین 1966) و مطابق اصول و کنوانسیونهای متعدد مربوط به یونسکو در خصوص حفظ فرهنگ و هویت بومی است. راهکارهاي كوتاه مدت : - وزارت امور خارجه و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به سازمانهای غیر دولتی علاقه مند در جهت فرهنگ سازی و حراست از نام كهن خليج فارس کمک کنند. - مستند سازان غیر دولتی و همچنین تلویزیون العالم و سحر مصاحبه هایی را با روشنفکران عرب ترتیب دهد. - رادیو و تلویزیون ،خبرگزاری جمهوری اسلامی ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، سازمان نقشه برداری وسازمان جغرافیایی کشور در قراردادهای دوجانبه همکاری یا همکاری فرهنگی و مطبوعاتی که با سایر کشورها امضا می کنند بندی را اضافه کنند مبنی بر اینکه" طرفین بر کاربرد صحیح نامهای جغرافیایی بین المللی در مکاتبات خودتاکید نمودند". - بعضی هتلها و ساختمانهای پر تردد خارجی ها از جمله ساختمان کنفرانس سران کشورهای اسلامی به ساختمان خلیج فارس نام گذاری شود. - برای اینکه سمینارهای بین المللی در خصوص نام خلیج فارس بیشتر برد خارجی داشته باشد در خارج از ایران و توسط موسسات مشهور برگزار شود. - در کنفرانس یکسان سازی نامهای جغرافیایی سازمان ملل قطعنامهای در دفاع از نام خلیج فارس تصویب شود زیرا در خصوص نامهای جغرافیایی قطعنامه های این سازمان الزام آور است.گفتنی ها در مورداسناد، تاریخ و اهمیت این نام کهن پایان ناپذیر است. به همین اکتفا میکنیم آیندگان گوشه های دیگری را نگارش خواهند کرد. یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد*** هرکو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد.
محمد عجم خرداد 1388