ترجمه اول - بخش دوم - فصل هشت
هشدار:
این صفحه مربوط به یک کتاب در حال گردآوری است. بدون هماهنگی مدیران به هیچ عنوان تغییری در این صفحه ایجاد نکنید. در صورتی که تغییری در این صفحه ایجاد کنید یک خرابکار محسوب میشوید و با شما برخورد خواهد شد | |
چگونه میتوان این دستهی جدید از محصولات فرهنگی که در واسط بین فرهنگ مادی و فرهنگ شناختی جای گرفته است را درک کرد؟ آنچه که اتفاق میافتد را میتوان به صورت دور دیگری از جنگ توصیف شده بین دو گروه از فرهنگها بررسی کرد، یا به عبارتی بهتر جنگ بین سیستم فنی و سیستم دانش. یک بار دیگر سیستم دانش- به دلیل ارتقا یافتن از دستهی بیرونیسازی انفعالی به دسته ي بیرونیسازی فعال- با سیستم تکنیکی برابر شده است.
تا امروز، دانشی که در کتابها حفظ و ارایه شده است تنها ابزاری منفعل برای اجرای فعالیتی خاص بوده است. دقیقاً مانند ابزارهای دستی عصر حجر، کتاب فی ذاته از انجام هرگونه عملی کاملاً ناتوان است. فناوری اطلاعات کل این جریان را تغییر داد. فناوری اطلاعات میتواند با بیرونیسازی آنچه که در گذشته فعالیت ذهنی تلقی میشد، هر (مجموعه ای از) عمل را اجرا نماید.
این پیشرفت موثر به درک نادرست و متداولی از هوش مصنوعی (AI) منجر شد: طرفداران این نظام اغلب تصور میکنند که فناوری جدید یک بدل کامل از انسان تولید میکند که همان قابلیتهای عقلانی و دیگر قابلیتهای ذهنی بشر را دارد (یا حداقل در آیندهی نزدیک خواهد داشت) که اجرای فعالیتها را با هوش مصنوعی عملی میسازد (Karpatschof, 1992). این تصور اشتباه حاصل وحشت از فناوری جدیدی است که میتواند فعالیتهایی را به اجرا درآورد که در گذشته منحصراً در حیطهی اختیار انسان بودهاند. در هر حال «فعالیت» در یک کامپیوتر تنها سیستمی از عملیات های بیرونیسازی شده است، در نتیجه هیچ بخشی از فناوری اطلاعات نمیتواند هیچ یک از فعالیتهای انسانی را اجرا کند؛ زیرا که انگیزهی ارادی در این میان وجود ندارد. از آن جایی که عملهای خاصی مورد نظر هستند، هیچ هدف ارادی وجود ندارد و در نتیجه چنین عملهایی فاقد خصوصیات ویژهی عملهایی هستند که فعالیتهای انسانی را شکل میدهند. بنابراین، عملکرد فناوری اطلاعات را باید بیشتر با عملکرد ماشینآلات صنعتی مقایسه کرد که کارهای مکانیکی معیّن و کاملاً تعریف شدهای انجام میدهند. در هر صورت، وضعیت حاضر بیشتر نمایانگر تغییری گسترده در زمینهی مواد و فرهنگ شناختی است تا برابری صرف در درجهی بیرونیسازی. نام این پدیده، یعنی فناوری اطلاعات، نشان دهندهي انقلاب اجتماعی موجود است که ترکیب سریع این دو فرهنگ (فناوری و اطلاعات) خصوصیت اصلی آن است. درست مانند دوران لودیتها ، ما اکنون شاهد نابودی تمامی بخشهای نیروی کار انسانی و همراه با آن کاهش تعداد کارگران و اخراج آنان هستیم. به همین ترتیب میبینیم که چگونه نیروهای خلاق و خویشفرما اکنون به بالای آستانه جدید قابلیتهای تکنولوژیک رسیدهاند، آستانه ای که در حال حاضر بر اساس کارکردهای شغلی که برای اتوماسیون (خودکارسازی) ضروری، بیشترین قابلیت را دارند، تعریف میشود. علاوه بر این، به طور کلی آنچه که میتواند خودکار شود؛ آینده را محدود خواهد کرد.
همچنین در این زمان ما شاهد بازگشت به صنعت گرایی رو به رشد هستیم که به سوی جامعهای تمایل دارد که بیشتر تساوی طلب باشد. این حرکت که در ایدئولوژی جنبش روشنگری و سوسیالیسم و در انقلاب دموکراسی، سلامت، رفاه و آموزش عمومی مطرح شده بود؛ دوباره آغاز شده است و طرفدارانش پیروز شدهاند. همانطور که تشریح شد، فرهنگ تغییر را میتوان با تئوری من در باب بیرونیسازی درک کرد. در نمودار زیر این موضوع ترسیم شده است (تصویر 3).
در تصویر 3 رقابت بین فرهنگ دانش (K) و فرهنگ ابزار (T) نشان داده شده است. فرهنگ دانش در اینجا به صورت یک خط پر نشان داده شده است که به حرکت فرهنگ دانش مرتبط است اما به صورت دورهای همراه با فرهنگ دانش (T) ارتقا مییابد که با یک خط منقطع نشان داده شده است(T). این ارتقا ابتدا در عصر برنز (دوره پس از عصر حجر) اتفاق افتاد و بعد دوباره در دورهی فناوری ارتباطات تکرار شد.
شایستگی و صلاحیت در جامعه اطلاعاتی; خویش-سازماندهی و خودآموزی
بنابراین به نظر بدیهی میرسد که اکنون یک گام بزرگ جدید در روند تکامل فرهنگی برداشته شده است. در میان گامهای قبلی، اولین گام یک روند تکامل طبیعی بود که ابزار و زبان را به ما عرضه داشت. دومین گام تکامل سیستم نوشتاری بود. سومین گام ابداع ماشین آلات خودکار بود. چهارمین و جدیدترین گام تکامل فناوری اطلاعات است که طی آن تحولی در یک سیستم معنایی - که در گذشته در سیستم فنی صنعت گرایی ایجاد شده بود – به وقوع پیوست: تحول از بیرونیسازی غیرفعال به بیرونیسازی فعال. با تحول از زبان شفاهی به زبان نوشتاری، سیستم معنایی به نوعی از ابزار مستقل و بیرونیسازی شده ارتقا یافت. هر دو سیستم مکمل هم بودند: ابتدا در زمینه ذهنی و بعد در زمینهی کار دستی. زمانی که صنعتیسازی اتفاق افتاد، سیستم فنی، تنها به دلیل وضعیت بیرونیسازی شدهی خود، یک بار دیگر از سیستم معنایی پیشی گرفت. به همین دلیل موجب ارتقاء سیستم دانش شد. یک کتاب هیچ تاثیری ندارد، جز اینکه ممکن است بر افکار ما تاثیر بگذارد و به این طریق احتمالاً بر اعمال ما نیز تاثیرگذار باشد. فناوری اطلاعات برخلاف این عملکرد محدود عمل میکند و اکنون بسیاری از کارکردهای ذهنی را خود کار کرده است؛ به همان صورتی که در گذشته ماشینآلات صنعتی بسیاری از کارکردهای دستی را خودکار و ماشینی کرد. همچنین در این دوره، سطح آستانهی مهارت در فرآیند تولید به سطحی بالاتر از قابلیتهای میلیونها کارگر و کارمند رسیده است و در نتیجه قربانیان این روند به کارگران دستی محدود نمیشوند و مشاغل اداری و ذهنی نیز در این دامنه جای میگیرند. با نگاهی به این تصویر هشدار دهنده میتوان پرسید که آیا جریان بیکاری عظیم فعلی، مانند جریانی که در زمان صنعتیسازی اتفاق افتاد، تنها یک روند انتقالی است یا خیر؟ متاسفانه اینطور نیست. کارمندان و کارگرانی که اخراج میشوند بیشک قربانیانِ سطحِ به شدت ارتقا یافتهی «مهارتهای» مورد نیاز در فناوری اطلاعات هستند. بالاتر رفتن از سطح آستانه مهارتهای تکنولوژیک تنها یک فرصت کوتاه است. آنچه که امروزه برای حفظ یک شغل مورد نیاز است، چیزی بیش از مهارت است، ویژگی مورد نیاز برای این امر شایستگی و صلاحیت است. همکار من، او. ای. راسموسن مفهوم مهارت را به صورت زیر بیان میکند: مهارت: عملکرد فردی ماهر، حاصل ارایه و افشای دانش، بینش و ارزشها است که رخدادی پیچیده را به صورتی به اسلوب درمیآورد که موقعیت یا هدف خاصی به دست آید. زمانی که از مهارتها سخن میگوییم، با روشی مواجه هستیم که طبق آن، ما به عنوان یک انسان، به شیوهای معین دانش، بینش و ارزشهایمان را آشکار میکنیم (Rasmussen, 1995:7). در نتیجه، مهارتها نوعی توانایی هستند که کار قاعدهمند و تکرار عملکردهای آشنا را به دنبال دارند؛ اما آنچه که در این میان تضمین نمیشود، نوآوری و انعطاف پذیری است. این خصوصیات نیازمند یک ویژگی کاملاً متفاوت است، یعنی قابلیت و شایستگی، که توسط راسموسن اینگونه تعبیر شده است: شایستگی: عملکرد شخص شایسته مجموعهای از ایدههایی است که دورنما را به وجود می آورد، و در عین حال رخدادی پیچیده را به گونهای ترتیب میدهد و سازماندهی میکند که این دورنما را منطقی و معقول میسازد (همان:8) در نتیجه، تقسیم کار جدید در فرهنگ فناوری اطلاعات باعث شده است که فناوری کامپیوتری کارکردهایی را به عهده بگیرد که تنها نیازمند مهارت هستند. در مقابل، شایستگی به قطع، از سطح مهارتهای فنی بالاتر میرود. آن دسته از کارکنانی که تنها به طور نسبی از سطح مهارتهای فنی میگذرند ممکن است تا زمانی شغل خود را حفظ کنند، اما این روند تا مدتی ادامه خواهد یافت که مهارتهای فعلی آنها مطابق با مهارتهای فناوری کامپیوتری باشد. نتیجه اینکه، میتوانیم تصویر اجمالی این جامعه فناوری جدید و طبقاتی را به صورت زیر ترسیم کنیم:
تصویر 4: معبد فناوری اطلاعات و طبقات آن
طبقهی اجتماعی بالا، یا همان کاهنان اعظم، با آنچه که ریک (1991) تحلیلگران نماد مینامد، مطابقت دارد؛ در حالی که گروه پایینتر یا همان خدمهی معبد در تحلیل ریک از دو دسته تشکیل میشوند: کارگران عادی و کارگران خدماتی. در سطح پایین این مجموعه گروه عظیمی قرار دارند که فاقد شرایط لازمند؛ گروهی که سیستم آنها را حذف کرده است، رانده شدهگان از معبد.
با توجه به ٱنچه که امروزه با کاهنان اعظم منطبق است (گروه اجتماعی جدید روسا)، مشکل بزرگی که وجود دارد این است که چگونه میتوان به این گروه دارای امتیاز رسید. اکسیر جادویی چیست و چگونه یک نفر میتواند به قابلیت مورد نیاز برای قرار گرفتن و انتخاب شدن در این گروه دست یابد؟
در گزارشهای حاصل از تحقیقات شرکتی و دولتی (کمیسیون اتحادیهی اروپا؛ 1993) دربارهی آموزشهای مهارتی و شغلی، دو مهارت به طور مداوم در سطوح بالاتری قرار گرفتند:
1) خود-سازماندهی
• توانایی سازماندهی کار خود، به تنهایی یا به صورت تیمی که کار خود را سازماندهی میکند.
• ترکیب مهارتهای ذهنی (Zuboff, 1988)، انگیزه و خلاقیت برای ابداع و اجرای فعالیتهای جدید.
2) خود-آموزی
• توانایی سازماندهی آموزش خود زمانی که مهارتهای جدیدی مورد نیاز است.
• ترکیب قابلیت تعریف کردن، پیدا کردن و به دست آوردن هر گونه دانشی که برای یک کار خاص مورد نیاز است.
چشم اندازی از یک فناوری شناختی در این ترسیم تاریخی، من بر ترکیب ماده و فرهنگ شناختی، یا طبق واژههای خودم فرهنگ فنی و فرهنگ دانش، تاکید کردم. واژهی تخصصی فناوری شناختی شاهدی بر تمایل به این ترکیب است. در این مبحث فناوری شناختی تنها یک نظام تک کار مانند هوش مصنوعی نیست؛ بلکه توصیفی از دگردیسی فناوری معاصر است. این تمایل در حقیقت یک بخش مسلم از وضعیت فعلی است. در نتیجه، شرکت مایکروسافت، یکی از نمایندگان محرز فناوری شناختی، میبایست حداقل دو دهه پیشرفت و توسعه را پشت سر بگذارد تا به یکی از بزرگترین شرکتهای جهان مبدل شود. در هر صورت، خالی از فایده نیست که بین فناوری شناختی در معنای گسترده و فناوری شناختی در معنایی اختصاصیتر که به گوشهها و زاویههای این سطح آمیختگی اشاره دارد – یعنی جایی که بیشترین یکپارچگی صورت میگیرد – تمایز قائل شویم. مثالهایی در این باره عبارتند از تداخل انسان- کامپیوتر، برنامههای انتقالی و برنامههای اختصاصی برای ابزارهای کمک شنوایی که بر مبنای پارامترهای روانشناسی شنیداری تعریف شدهاند. یک فناوری به طور کلی نیازمند علمی پایه به عنوان بنیان فعالیت ساخت و اجرای خود است. در زمینهی فناوری شناختی، طبیعی است که آنچه دانش شناختی نامیده میشود را چنین علمی در نظر بگیریم. زمانی که این علم جدید در دههی گذشته پدید آمد، آرزوهای بزرگی همراه با پذیرش آن شکل گرفت و این دیدگاه به طور گسترده وجود داشت که علم شناختی، علم آینده خواهد بود. تعریف علم شناختی در اصل به طور کامل به عنوان مجموعهای از گروههای مختلف نظامهای علمی منفک صورت نگرفت؛ اکنون که به فهرست تشکیل دهندهی این علم نگاه میکنیم؛ جای تعجب نیست که این هیولای ترسناک علمی مشکلات بسیار مهمی در زمینهی ارتباط مطالب و البته در زمینهی هویت خود دارد. علم شناختی امروزه، اگر چیزی باشد، تنها یک محل اجتماع برای ارتباط بین-علومی با نظامهای مختلف است که در پروژههای فناوری شناختی با هم همکاری دارند. «علمی» از این دست تنها در حد یک استدلال باقی میماند.
تصویر 6: نظامهای موجود در علم شناخت
با ارزیابی تجارب دههی گذشته، شاید دلیلی وجود نداشته باشد که بر بیفایدگی قدرت علم شناختی تاسف بخوریم. به رغم این باور که نظامهای موجود، زندانهایی استبدادی برای دانش هستند و علم شناختی یک نظام طبیعی و همه شمول است، واقعیت چهره دیگری نشان میدهد: نظامهای موجود ماهیتی طبیعی و ماندنی دارند در حالی که علم شناختی آرایشی استبدادی دارد.
بر اساس تئوری من دربارهی آمیختگی و بیرونیسازی توسعهی فرهنگی، ممکن است این نتیجهگیری تردید برانگیز باشد.
من نمیخواهم در اینجا به جزییات یک تئوری علمی بپردازم، و تنها به دو نکته اشاره خواهم کرد. اولی توصیفی از عدم آمیختگی اجزای سیستم در علم شناختی است و دومی به حقایقی علمی دربارهی فناوری شناختی اشاره دارد.
نکتهی 1: عدم التقاط اجزای سیستم در علم شناختی بر اساس تئوری علمی من (Karpatschof, 1997)، هر نظام علمی عمدهای مانند علوم طبیعی، علوم زیست شناسی، روانشناسی یا علوم اجتماعی به صورت یک زمینهی تئوری دربارهی زمینههای از قبل ایجاد شدهی مرتبط شکل گرفتهاند. در حالی که علم شناختی بر روی همهی زمینههای تئوری موجود پل زده است، بنابراین چندان جای تعجب نیست که با این گونه مشکلات جدی درباره ارتباط مفاهیم مواجه است. این پل زدن علم شناختی نه تنها بسیار فراگیر است، بلکه مشکل دیگری در زمینه تعاریف پایه نیز ایجاد میکند. با این کار نظامهای علمی موجود اصالت خود را از بنیان از دست میدهند. در نتیجه روانشناسی تنها با توجه به بخش شناختی خود تایید میشود، علوم اجتماعی تنها در ارتباط با زبانشناسی و تئوری سازمانی و .... برخلاف دکتر فرانکنشتاین بیچاره، سازندگان علم شناختی تکههایی از قطعات علوم مختلف را برداشتهاند، اما ترکیبی که به دست آوردهاند ناقص است، زیرا که تجزیه آدم خوارگونه نظام های تشکیل دهنده است.
نکتهی 2: حقایقی علمی دربارهی فناوری شناختی پس، دورنمای واقعی فناوری شناختی چیست؟ جنبهای از تمایل به بیرونیسازی در توسعهی فرهنگی وجود دارد که تا به حال به آن توجه نشده است. موازی با تمایل به بیرونیسازی فعالیتهای انسانی به سمت ابزار و تکنیکها، تمایلی معکوس به درونیسازی دوباره نیز وجود دارد. این بدان معنی است که هر زمانی که دانشی مصنوعی یا بیرونیسازی شده ایجاد میکنیم، فرصت مقابله با تصویر بیرونی خودمان فراهم میشود. در نتیجهی افزایش فناوری مکانیکی از اواخر قرون وسطی زمینهی مادی توسعهی روانشناسی علمی را پدید آورد. هاروی زمانی به این ایدهی درخشان رسید که قلب مانند پمپ کار میکند، بر ساخت پمپی همت نهاد- پمپی که به نوعی بیرونیسازی یک فعالیت انسانی بود، یعنی کار جا به جایی یک مایع را انجام میداد. در روند درونیسازی مجدد، ما کاری انجام دادهایم که در حقیقت یک اشتباه در دسته بندی و تقلیل تواناییهای انسانی و روندهای مصنوعیسازی بشر بود. در هر صورت هر زمانی که مصنوعیسازی به نوعی بیرونیسازی قابلیتها و روندهای انسانی بود؛ این تقلیل کاری ثمر بخش و یا حتی درست بوده است. در نتیجه فرضیهی هوش مصنوعی صرف، نوعی گزافهگویی دربارهی این فرضیهی محتمل است که ما کامپیوترها را به صورت بیرونیسازی کردن کارهای ذهنی ساختهایم و اینکه در نتیجه این امکان وجود دارد که جنبههایی از این کارها را در صورت بیرونیسازی شده بررسی کنیم. با این توصیف، فناوری شناختی نه تنها دارای کار کسب الهام از نظامهایی مانند روانشناسی شناختی و زبانشناسی خواهد بود، بلکه استعداد الهام بخشی به این نظامها را نیز خواهد داشت.
منابع:
Commission of the European Communities, 1993, Commission Memorandum on Vocational Training in the European Community in the 1990s, Bruxelles
Goody, J., 1986. The Logic of Writing and the Organisation of Society,Cambridge: Cambridge University Press.
Gorayska, B. & Mey, J. L, eds, 1996. Cognitive Technology:In search of a humane interface, Amsterdam: Elsevier Science Publishing Co, Inc.
Karpatschof, B., 1982. Artificial Intelligence or Artificial Signification, J. Pragmatics, 6, pp. 293-304.
--- 1985. Graensen for automatisering (The Limit of Automation), Psyke & Logos, 5, pp. 201-220
--- 1985. Informationsalderens vidensbegreb (The Concept of Knowledge in the Age of Information)In: Y. S6derquist, ed., Informationssamfundet (The Information Society), Copenhagen: Philosophia.
---1992. The Control of Technology and the Technology of Control, Activity Theory, 11 (12), pp. 34-40.
--- 1997. Human Activity- Contributions to the Anthropological Sciences- from a Perspective of Activity Theory, (MS submitted for the Ph.D. degree to the
Psychology Department, the Faculty of Arts, University of Copenhagen), Leaky, R. E., 1981
The Making of Mankind, London: Michael Joseph Ltd.
.... . 1982. Human Origins. New York: Lodestar Books.
Lee, R. B., 1979. The !KungSan - Men, Woman and Work in a Foraging Society.Cambridge: Cambridge University Press.
Lorenz; K., 1963. Das sogenannte BOse, Wien: Dr. G. Boroth Schoeller Verlag.
---. 1967. On Aggression, London: Methuen & Co.
---. 1971. Studies in Animal and Human Behaviour, vol.II London: Methuen.
Moore, B., 1973. Social Origins of Dictatorship and Democracy,
Harmondsworth: Penguin, 1966.
Rasmussen, O. E., 1995. A Strategy for the Development of a Theory of Organisational Leadership and Administration In. Danish Psychological Yearbook, 1995. Copenhagen: Mus~eum Tusculanum.
Reich, R. B., 1991. The Work of Nations, London: Simon & Schuster.
Roitblat, H. L. & Meyer, J. A., eds, 1995. Comparative approaches to cognitive science. Cambridge (MA): MIT Press.
Skinner, B. F., 1974. About Behaviorism, New York: Alfred A. Knopf.
Sandfort, J. F., 1962. Heat Engines. Thermodynamics in theory and practice.London: Educational Series Inc.
Spaulding, W. D., ed., 1994. Cognitive Technology in Psychiatric
Rehabilitation, Lincoln (Nebraska): University of Nebraska Press.
Sperber, D., Premack, D. & Premack, A.J., eds, 1995. Causal Cognition. A Multidisciplinary Debate. New York: Clarendon Press/Oxford University Press.
Vygotsky, L. S., 1978. Mind in society. Cambridge, Mass.: Harvard University Press.
Zuboff, S., 1988. In the Age of the Smart Machine - the Future of Work and Power. Oxford: Heineman.