ترجمه دوم - بخش اول - فصل چهارم
هشدار:
این صفحه مربوط به یک کتاب در حال گردآوری است. بدون هماهنگی مدیران به هیچ عنوان تغییری در این صفحه ایجاد نکنید. در صورتی که تغییری در این صفحه ایجاد کنید یک خرابکار محسوب میشوید و با شما برخورد خواهد شد | |
عاملهای انسانی در فناوری اطلاعات----Human Factors in IT |
---|
ترجمه فصل 4 کتاب----صفحة 81 تا 88 |
استاد درس: آقای دکتر شیرعلی شهررضا |
تهیه شده توسط: اعظم فامیل خلیلی |
طبیعی و مصنوعی در زبان و فناوری
نقطۀ حرکت
این مقاله، کار خود را با این سؤال آغاز مینماید که در مورد زبانهای طبیعی، طبیعی بودن به چه معناست؟". Probal Dasgupta برای اشاره به این مطلب حائز اعتبار است که بسیاری از زبانشناسان، قربانی "استدلال غلط طبیعی بودن " هستند، همانگونهکه در جای دیگر دربارۀ جامعهشناسی زبان (Haberland) بحث نمودهام. در بحث دربارۀ ارتباط بین فناوری شناختی و علم واقعیتگرایی ، و بین کاربران زبان و سیستمها، ممکن است فرد به سمت "طبیعی بودن" زبان برخلاف "مصنوعی بودن" برنامههای کامپیوتری بهصورت یک عامل توضیحی، اغوا شود [Haberland, 1996]. الزاماً اینگونه نیست.
انسانهای "طبیعی"، ماشینهای "مصنوعی"
همانگونه که دیوید گود اشاره کرده است، محاوره و تعامل چهره به چهره مدل پایهای است که تمام شکلهای دیگر ارتباط انسانی نهایتاً از آن مشتق میشوند. حتی هنگام سروکار داشتن با کامپیوترها، و تلاش برای درک اینکه چگونه انسانها با چیزی سروکار دارند که دستکم ارتباط با انبوهی از فلز سیمکشی شده بهنظر میرسد، همواره به چیزی که قبل از اختراع کامپیوترها وجود داشته میرسیم: ارتباط ساده قدیمی خوب بین مردم. از یک مدل ارتباطی پایه (فرستنده، کانال، گیرنده) استفاده میکنیم و یکی از قسمتها را با یک ماشین جایگزین مینماییم. مانند هر قیاس دیگر، شباهتهایی وجود دارد -بدون وجود شباهتها نمیتوان هرگز از ارتباط انسان- انسان به عنوان یک مدل ارتباط انسان- ماشین استفاده کرد. تفاوتهایی نیز وجود دارد- اگر هیچ تفاوتی وجود نداشته باشد، نمیتوان در مورد یک مدل صحبت کرد بلکه فقط یک شباهت ساده است. سؤال این است که این تفاوتها دقیقاً چه چیزی هستند. تفاوتهای بدیهی وجود دارد که اغلب آنها جزیی هستند. یکی از دلایل اینکه نمیتوان تعامل چهره به چهره با کامپیوترها داشت این است که کامپیوترها، چهرهای با ماشینها ندارند. از وسایل ورودی متفاوت با آنچه که برای انسانها بهکار برده میشود، استفاده مینماییم: صفحه کلید، موشواره، برخی وسایل اشارهگر. درست اما از نقطه نظر فنی تحولی است و زیاد مهم نیست مگر اینکه پیامدهای عمیقتری داشته باشد. تفاوت مهمتر، کمبود تقارن در تعامل انسان-ماشین است. دو انسان که با هم صحبت میکنند، دست کم میتوانند در اصل از یک ارتباط متقارن لذت ببرند، در حالی که یک انسان و ماشین که با هم تعامل دارند، نمی توانند. از یک طرف، آنها حتی با یکدیگر ارتباط هم ندارند: انسان با ماشین ارتباط برقرار میکند اما بالعکس. صرف نظر از این که هر کاربری یک برنامهنویس است، اما در اصل یک کاربر میتواند باشد، یعنی از قدرتی علیه ماشین استفاده میکنند که ماشین علیه آنها ندارد. از طرف دیگر، کامپیوتر همیشه با انسانی که با او در ارتباط است، غریبه خواهد بود. ما نمیتوانیم با کامپیوترها تبادل افکار داشته باشیم، بنابراین نمی توانیم با تلاش برای گرفتن نقش آنها در تعامل، آنها را درک نماییم. این باعث میشود که کامپیوترها اغلب غیرقابل پیشبینی باشند و قدرتی متفاوت علیه کاربر به آنها میدهد: از آنجایی که کاربران اغلب نمی توانند روشهای کامپیوترها را تغییر دهند، سعی میکنند که آنها را رام نمایند. از طریق این عدم تقارن موجود، در اصل قسمت انسانی در تعامل برتر میشود اما اغلب در عمل به تسلیم تحمیل میشود. این عدم تقارن جایی است که معمولاً بحث "طبیعی بودن" به میان میآید: تعامل انسان-انسان متفاوت از تعامل انسان-ماشین است، زیرا ارتباط بین انسانها طبیعی است در حالی که ارتباط با ماشین این گونه نیست (فنی یا مصنوعی است). در ادامه تا حدی به این فرضیه پرداخته میشود. میخواهم پیشنهاد نمایم که مرز بین "طبیعی" و "مصنوعی" حتی در ارتباط شامل انسان در هر دو طرف، به واضحی که اغلب انتظار میرود نیست. این دارای مفاهیم مهمی برای تحلیل فرآیندهای ارتباطی شامل انسانها فقط در یک طرف میباشد. اگر ارتباط انسان-انسان فقط با شرایط معینی "طبیعی" باشد، دو نوع فرآیند ارتباطی با یک خط واضح تقسیمکننده جدا نمیشود. ما دربارة تفاوت در درجه صحبت میکنیم. و این بدین معنی نیست که تفاوت تنها یک تفاوت کوچک است، در واقع میتواند نسبتاً مهم باشد.
"مصنوعی" و "طبیعی" در نشانهشناسی و زبانشناسی
اصطلاح "زبان طبیعی"، رسم خود را در نشانهشناسی و زبان شناسی مدرن دارد. اما بحث دربارة اینکه "طبیعی" در زبان یعنی چه، به گذشته برمیگردد. خدمت Soohists of Greek برای اولین بار به اروپا برمیگردد که سؤالاتی دربارة اینکه چه چیزی با طبیعی بودن بهدست میآید و چه چیزی فقط قراردادی بودن که با توافق بهدست میآید. نگرانی کلی آنها احتمالاً این بود که نشان دهند مؤسسات اجتماعی، ساختة انسان بودند، بنابراین "طبیعی" نبودند، اما در بررسیهایشان دربارة زبان این رویکرد بهطور جدی با این واقعیت مختل شد که به سختی هر نوع نشانهشناسی و زبانشناسی جنبهها در آن مرحله توسعه داده شده بود. بنابراین موضوع بهطور جانبی در بحثی دربارة اینکه آیا معانی کلمه، طبیعی یا قراردادی است و در ساختار توضیحات "طبیعی" معانی کلمه پیگیری شد [cf. Steinthal, 1980; Mathews, 1990]. این اولین ریشهیابیها، امروزه میتوانند تنها باعث برانگیختن لبخند ما شوند (Cratylus مکالمة افلاطون حاوی مثالهای زیبایی است)، و کل بحث، منسوخ به نظر میرسد چرا که استدلال کردیم معانی علائم، قراردادی هستند. کل موضوع اینکه آیا زبان طبیعی است یا نه، دیگر مجدداً برای مدت طولانی اتخاذ نشد. Rudolf Carnap، یکی از پدران علم واقعیتگرایی و یکی از اولینها در تعریف خیال است. در سال 1958، او "علم واقعیت گرایی" را به صورت "بررسی(هایی) تعریف کرد که بهطور صریح به گویندة زبان اشاره دارد – مهم نیست که آیا عوامل دیگری نیز دخیل هستند یا نه" (1958: 79). برای Carnap، "گوینده" یکی از سه عامل اصلی در هر وضعیتی است که در آن "زبان به کار برده میشود"، عوامل دیگر عبارتند از: اصطلاحات زبانشناسان و چیزی که گوینده میخواهد با این بیانها، تعیین نماید. در توضیح هدف این چارچوب نشانهشناسی Carnap به تمایز بین "طبیعی و مصنوعی" اشاره مینماید؛ گفته میشود که این چارچوب برای تمام زبانها، "هم زبانهای طبیعی تاریخی و هم زبانهای مصنوعی" کاربرد دارد (1958: 78). برای Carnap، فرق اصلی بین زبانهای طبیعی و مصنوعی این است که اولی (طبیعی) با "واقعیت تاریخی بهدست میآید"، بنابراین میتواند با بررسی تجربی توضیح داده شود، در حالیکه دومی (مصنوعی) فقط با ساختمانی از یک سیستم از قوانین بهدست میآید". نیاز برای اصطلاح زبان "طبیعی" برخلاف زبان "رسمی" چندسال بعد حتی واضحتر هم شد، زمانیکه مطالعة زبانهای رسمی و نحو و معنای آنها، رشتة مهمی در بررسی حقوق خودش شد و زبانشناسان باید تعیین میکردند که کدام یک از نتایج آنها، مانند نتایج مربوط به سلسله مراتب معروف چامسکی که در Chomsky توضیح داده شده و (1963)، برای زبانهای طبیعی نیز معتبر میباشند، کدامیک برای زبانهای رسمی و کدامیک برای زبانهای tout court. اما سال 1970، از Richard Montague دربارة اعتبار تمایز بین این دو نوع زبان، دستکم تا جاییکه به توضیح نظری آنها مربوط میشد، سؤال شد. او مقالة خود را با عنوان "انگلیسی برای زبان رسمی"با بیان این جمله آغاز کرد که "من این موضوع را که تفاوت نظری مهمی بین زبانهای رسمی و طبیعی وجود دارد، رد مینمایم" (1970: 189). برای Montague، ساختمان یک نظریه از واقعیت، هدف اصلی نحو و معنای "جدی" است، پس زبانهای "طبیعی" و رسمی میتوانند بهطور پایه با ابزارهای توضیحی یکسانی توضیح داده شوند و بنابراین نباید بسیار متفاوت در نظر گرفته شوند. منشاء دیگر استفاده از اصطلاح "طبیعی"، در جامعهشناسی زبان است، که در آن عبارتهای معین جامعهشناسی زبان (مانند دوزبانه و حتی دوزبانگی اجتماعی ) کمتر نسبت به سایرین "طبیعی" در نظر گرفته میشود، پس گذرا و ناپایدار هستند. برنامهریزی زبان، گرچه اهمیت آن مانند یک عامل تغییر زبان تصدیق شده است، اغلب به عنوان دخالت در جریان طبیعی پیشرفت زبان در نظر گرفته میشود. از آنجاییکه سیستم زبان به عقیدة سوسوری ، نگاشت دلخواه شکلها در معنی است، میتواند تنها با استنتاج طبیعی، نه آنگونه که برای انجام یک کارکرد طراحی شده است، درک شود. این فرضیه طبیعی بودن زبان در نتیجة arbitare dusigne سوسوری چیزی است که Probal Daygupta "استدلال غلط طبیعی بودن" مینامد. نقطه نظر سنتی براین دلالت ندارد که زبان یا زبانها، یا طبیعی یا مصنوعی هستند. برعکس، هم زبانهای "طبیعی" و هم زبانهای "مصنوعی" تصدیق شدهاند و در قلمروی زبان "طبیعی" پدیدههای طبیعی و مصنوعی متمایز میباشند. در نقطه نظر سنتی فرض میشود که یک عبارت "طبیعی" زبان وجود دارد (در صورتی که تداخل نداشته باشد) و این عبارت "طبیعی" زبان با دلخواهی بودن ساختار پایه تضمین میشود، این نقطة شروع توضیح آن است: زبانها میتوانند بسطهای مصنوعی کمتر یا بیشتری داشته باشند، اما سیستم پایه رمزگذاری معنی آنها از هستة طبیعی آنها تشکیل شده است که نمی تواند تحت تأثیر تداخل آگاهانه قرار گیرد. جدول 1، سعی دارد تصویری از این نقطه نظر سنتی را نشان دهد.
زبانهایی که به صورت پدیدة طبیعی در نظر گرفته میشوند | زبانهایی که به صورت پدیدة مصنوعی در نظر گرفته میشوند |
---|---|
رشد کرده، ایجاد نشده، توسعه داده شده، طراحی نشده | برنامهریزی شده، طراحی شده، توسط انسان ساخته شده است |
برنامهریزی نشده و تحت کنترل آگاهانه نیست | پایش میشود و بهطور آگاهانه کنترل میشود |
خودانگیز است | در معرض برنامهریزی است |
نمیتواند از بیرون تغییر داده شود، اما بهدلیل پویایی داخلی آن تغییر میکند | بنابر تصمیمات داخلی تغییر میکند |
بهطور غیرفعال و طبیعی در جامعهسازی اولیه حاصل شد | بهطور فعال از طریق آزمایش یادگرفته میشود |
بهطور فعال از طریق آزمایش یادگرفته میشود | مهندسی بهصورت علم مدل است |
جدول 1- مشخصات زبان بهعنوان پدیدۀ طبیعی در مقابل پدیدۀ مصنوعی
به چالش کشیدن نقطه نظر سنتی
نقطه نظر سنتی به زبانهای بهصورت پدیدۀ طبیعی، وضعیتی برتر در مقابل بسطهای مصنوعی آنها میدهد. شاید این از نقطه نظر تاریخی درست نباشد: پیشنهاد میشود که نوشتۀ "مصنوعی" میتواند دستکم به اندازۀ گویش "طبیعی" قدیمی باشد، زیرا نمیتوان فهمید آیا انسانهای اولیه از اعضای صوتی خود برای بیان نمادین قبل از ایجاد علائم قابلرویت روی سنگ و مشابه آن استفاده میکردند. البته این مربوط به اندیشه است؛ اما بحث دربارۀ اینکه چرا نقطه نظر سنتی گیجکننده میباشد آسانتر است، در حالیکه بهطور طبیعی هستۀ پیشرفتهای در زبان انسان وجود دارد که بهطور آشکار تحت تأثیر طراحی آگاهانه است. ایدۀ هستۀ طبیعی زبان میتواند تنها در صورتی حفظ شود که استفادۀ زبان خارجی نسبت به سیستم زبان را مناسب در نظر بگیریم. ایدۀ کلیدی که برای درک این مطلب به ما کمک میکند این است که انسانها تنها مخلوقات طبیعی زیستی نیستند که در یک محیط مصنوعی فنی که خود ایجاد کردهاند زندگی میکنند. زیست شناسان عصبی اشاره مینمایند (مثلاً Changeux 1985) که مبنای زیستی ما به سادگی غیر متأثر از محیط شکل گرفته توسط انسانها نیست؛ ارتباط دو طرفه است. بنابراین ما نمیتوانیم بهسادگی پدیدههای وابسته به انسانها را بهصورت پدیدههای معین بهطور زیستی طبیعی و پدیدههای مصنوعی ایجاد شده توسط انسان تقسیم نماییم. زمانیکه میفهمیم پدیدههای مصنوعی، پدیدههای درک شده بهصورت طبیعی را شکل میدهند، طبیعی تمایز بین طبیعی و مصنوعی نادیده میگیرد که انسانها در جامعهای زندگی میکنند که بهطور منحصر بهفرد ایجاد نکردهاند بلکه بهطور جمعی ایجاد کردهاند. این واقعیت که آنها جامعه (یا ظهور آن مانند زبان) را ایجاد نکردهاند، گاهاً ممکن است بهطور فردی آنها را به این فرض هدایت نماید که اینها اصلاً ایجاد نشدهاند یا دستکم توسط انسان ایجاد نشدهاند؛ بنابراین باید همواره آنجا باشند و باید "طبیعی" باشند. چیزهایی که انسانها ایجاد کردهاند و میدانیم که آنها ایجاد کردهاند پس باید از مرتبه کلاً متفاوتی باشند، در واقع "مصنوعی" باشند. تمام ظهورهای زبانشناسانه، ابزارهای ذهن انسان هستند و بدینترتیب بهطور جزئی بهصورت آگاهانه اختراع، "برنامهریزی"، بهطور جزئی خودانگیز و درونیسازی میشوند. حتی مثال گود (Good) از محاورۀ چهره به چهره نیز کاملاً خودانگیز و "طبیعی" نیست. عدم تقارنی که اینچنین در تعامل انسان-ماشین که در آن عامل انسانی برتری داده شده بدیهی میباشد (زیرا انسانها میتوانند ماشینها را برنامهنویسی کنند و ماشینها نمیتوانند انسان برنامهنویسی نمایند)، نیز در مواجهههای چهره به چهرۀ ظاهراً بیتقصیر است. تنها مکالمۀ ایدهآل شدۀ بدون نفوذ از نقطه نظر Habermas (که همیشه بهصورت یک مدل ایدهآل، نه یک واقعیت بهطور تجربی قابل مشاهده در نظر گرفته میشود) میتواند بهدرستی طبیعی و متقارن باشد؛ انسانهای سخت که تعامل میکنند همیشه تحت قیدها و فشار خارجی هستند که معمولاً یکی از طرفهای صحبت را در موقعیت قدرت قرار میدهد. حتی در جامعهشناسی زبان، دربارۀ امکانپذیری تمایز بین "طبیعی" و "غیرطبیعی" شک و تردید وجود دارد، گفته میشود حالتهای تاریخی جامعهشناسی زبان همواره تحت کنترل آگاهانۀ انسانها هستند. اگرچه این بدان معنا نیست که حالتهای جامعهشناسی زبان "طبیعی" وجود دارند، مانند زبان که در صورت مداخله میتواند کاملاً بهصورت خودانگیز و فراتر از کنترل ذهن اجتماعی توسعه داده شود. طبیعی بودن، یک ساختار تحلیلی است نه چیزی که به خودی خود هنگام تنها رها کردن زبان توسط فرد، آشکار خواهد شد.
طبیعت فراگیر شرایط تعامل
حتی کسی نمیتواند بگوید که تفاوت بین تعامل انسان-انسان و تعامل انسان-ماشین بر این واقعیت مبتنی است که تعامل انسان-انسان میتواند بهطور تحلیلی تصور شود در صورتیکه تعامل متقارن و انسان-ماشین نمیتواند. تفاوت درست این است که نوع شرایطی که روی هر دو نوع ارتباط کار میکند، متفاوت است. شرایطی که درجههای آزادی مجاز طرفهای صحبت انسانی با انسانها را تعریف میکند، معمولاً بهطور وسیع با شرایط اجتماعی، با "محصول جامعه"، ارائه میشود. در تعامل انسان-ماشین، این شرایط جایگزین شده است و بهطور جزئی با شرایط از نوع کاملاً فنی محو میشود، این شرایط، شرایطی است که توسط انسان در زمین ساخته شده است. تمرکز زیاد براین شرایط فنی، برای مدت طولانی باعث تصور غلط محققان شده است و مشکلی که میخواهیم حل کنیم غلبه بر شرایط فناورانه معمولی و بیمعنی تنها به منظور طبیعیتر کردن تعامل انسان-ماشین است. اما این طبیعی بودن، حتی در فرآیندهای تعاملی چهره به چهره پایه نیز وجود ندارد و این فرض که وجود دارد دوباره نتیجۀ کارهای استدلال غلط طبیعی بودن است. فناوری شناختی اشاره دارد از آنجایی که مدلهای ترکیب شده در ابزارهای فناورانه به نوبۀ خود ذهنی را شکل میدهند که آنها را به روشی نه خیلی متفاوت از روش ذهنهای دیگر که در ارتباط انسان-انسان با ما کار میکنند ایجاد کرده است، بررسی این که این سیستمها تحت چه شرایط دیگری کار میکنند، حائز اهمیت است.
تفاوت بین این دو نوع شرایط، در مقایسۀ شکلهای مختلف تعامل چهره-به-چهره از یک طرف، همانگونه که در جامعهشناسی زبان "طبیعی" مطالعه شده است و الگوهای پیدایش مکالمۀ انسان-ماشین که از طرف دیگر از هوش مصنوعی میدانیم، آشکار میشود. در مورد اخیر، شرایط ناآزمودۀ روزهای اولیه (که مشکلات پیش پا افتادهای مانند اندازۀ حافظۀ میانی سیستم را رویکرد هرچیزی که میتوانست حتی شبیه تعامل بین انسانها باشد، باز میداشت، در 1981 و Hein به آن اشاره شده است) روشی برای شرایط ارائه داده است که بسیار و بسیار شبیه روشهای مواجه شده در تعامل بین افراد است. سؤالاتی نظیر این که چه کسی به اطلاعات و ابتکار دسترسی دارد و چه کسی نوبت گرفتن را کنترل میکند و چه کسی وقفهها و همپوشانی را پایش میکند، بهتدریج حتی زمانیکه یک طرف تعامل توسط ماشین ارائه میشود، معنیدار شد.
تمرکز روی استفادۀ زبان (ارتباط و تعامل)، نیاز برای فرض وجود سیستم "طبیعی" رسوبی در زبان که پیششرط استفادۀ زبان است، را از بین میبرد، اما برعکس با استفادۀ زبان شکل نگرفته است.