ترجمه سوم - بخش اول - فصل هفت
هشدار:
این صفحه مربوط به یک کتاب در حال گردآوری است. بدون هماهنگی مدیران به هیچ عنوان تغییری در این صفحه ایجاد نکنید. در صورتی که تغییری در این صفحه ایجاد کنید یک خرابکار محسوب میشوید و با شما برخورد خواهد شد | |
ابزار های شناختی مورد تجدید نظر قرار گرفتند.
از افزایش تا وساطت:
ویکتور کپتلین
دانشگاه آمفی سوئد
دانشگاه الو فنلاند
مقدمه
این عقیده که ابزار های کامپیوتری قوه ی درک آدمی را "تکمیل","تقویت " یا "ارتقا" بخشیده است به طور عمیقی از شیوه ی تفکر ما درباره ی کامپیوتر ها ریشه نشئت می گیرد.مفهوم تکمیل تقریبا به قدمت خود ابزار های کامپیوتری است و به آثار داگلاس اینگلبرگ (1963 و در سال 1988 توسط ریگریف مجددا چاپ شد.)تکمیل یک عقیده ی جذاب است :احتمالا یکی از مهم ترین عواملی که موجب جذابیت کنونی تکنولوژی کامپیوتر می شود این است که افراد دوست دارند در استفاده از یک سیستم تواناتر و قدرتمند تر باشند.هم چنین یک حس حقیقت هم در آن وجود دارد:هنگامی که یک کاربر متخصص یک سیستم را نگاه می کنید (برای نمونه یک مدیر سیستم UNIX ,یک مهندس که با بسته ی CAD کار می کند یا یک طراح گرافیک که تصاویری را با یک ابزار نقاشی خلق می کند ) پرواز میان دستکاری ها و تغییر شکل های پیچیده با سهولت شگفت آوری می توان تقریبا ملاحظه کرد که افزایش یا تقویت درحال وقوع است.این امر هم چنین مربوط به تجارب خود ما هم می شود:گرچه ما چنین کاربران متخصصی نیستیم بسیار بی نتیجه است که یک ابزار کامپیوتری برای کاری خاصی مناسب نباشد درحالیکه ما می دانیم ساده تر خواهد بود.همانند دیگر تکنولوژی های ادراکی کامپیوتر ها هم وعده های زیادی به ما می دهند. به بیان دیگر در زندگی حقیقی تامین وعده ی تکمیل سخت است.مفسران بیش از بیشی اخیرا بر روی استفاده از سیستم های کامپیوتری با توجه به تکمیل دچار تردید شده اند بویژه در زمینه های افزایش بهره وری کاری .
کتاب Thomas K. Landauer's book (1995) سایه ی سنگینی بر روی ادعاهایی افکنده است که استفاده از کامپیوتر، بهره وری را افزایش می دهد. با بررسی مطالعات تجربی چاپ شده ی اقتصاد بازرگانی لندوئر می تواند به طور قانع کننده ای نشان دهد که به طور عملی اثبات رابطه بین بهره وری و افزایش چشمگیر در استفاده از کامپیوتر در سازمان ها غیر ممکن است.این نتیجه گیری از طریق بسیاری از مطالعات دیگر که وسعت استفاده ی کامپیوتر را مورد مشاهده قرار داده است مورد حمایت قرار می گیرد.برای مثال برای نمونه در یک مطالعه ی تجربی جدید که به طور گسترده انجام گرفت.
شرکت های فنلاندی دریافتند میزان قابل توجهی از زمان لازم به درست کار کردن سیستم ها اختصاص یافته است: "نتایج حاکی از این است حدود 10 درصد زمان کاری بر روی فعالیت هایی گذاشته می شود که مستقیما به وظایف کاربر مربوط نمی شود اما پیاده سازی تکنولوژی pc را تسهیل می کند.در ابتدا بیش از 50% و در حال حاضر 40-20 % از زمان کل در یک PC یادگیری ویژگی های جدید ,رفع خرابی ها و کمک به کابران جدید است (Heikkil~i, 1995: 26). این ارقام نسبتا هشدار دهنده اند.به ندرت تکنولوژی دیگری امروزه به طور گسترده استفاده می شود که یک سوم از وقت کابر برای رسیدگی به مشکلات مربوط به خود آن تکنولوژی اختصاص داده شود.یکی از دلایل این موقعیت به طور آشکار این است که سیستم هایی که ما داریم برای اهداف ویژه خود مناسب نیستند چنانچه دو عضو محترم جامعه ی طراحی سیستم جمعا آن را تایید می کنند: "مشکل واقعی به اندازه ی کافی ساده است:سیستم ها به اندازه ی کافی ساده نیستند.آنها بسیار پیچیده اند دارای ترکیبات بسیار زیادی هستند به کابر گزینه های بسیاری زیاد دور از دسترسی را ارائه می نمایند.تقریبا همه ی کاربران از کامپیوترهایشان برای چند کار معدود استفاده می کند.با این وجود ماشین ها و اذهان آنها حاوی توده ی عظیمی از داده های ناخواسته اعم از گزینه ها ,فرامین ,ابزاهای تسهیلاتی و دکمه ها است که اغلب آنها برای کابر غیر ضروری است و وجود دارند تنها به این علت که کسی می دانسته چطور آنها را برنامه نویسی کند.داشتن این همه چیز سبب می گردد معمولا انجام حتی ساده ترین عملیات ها به طور فوق العاده ای سخت شود. (Landauer, 1995: 127)" از VCRها گرفته تا رادیوهای ساعتی طراحان هر نوع دکمه سوئیچ و نیروی دیگری را به ان اضافه کرده اند چراکه انها بر این باور غلط بوده اند که قدرت حقیقی تکنولوژی بر اساس تعداد ویژگی ها یش براورد می شود و بیشتر بر اساس تاثیری که بر زندگی مردم دارد کنترل می شود.نرم افزار کامپیوتری ما این تمایل را دنبال نموده است .سیستم ها و کاربردها با تصویری بی رنگ و قابل تصور مزین شده است.و به کابران نیروی کافی برای انفجار خود ارائه می نمایند در حالیکه به طور همزمان آنها از انجام وظیفه ی خود نهی می کنند. (Tognazzini, 1996:221)) تقریبا هنگامیکه درباره ی این نوع تفسیر صحبت می کنیم صحبت درباره ی تکمیل خنده دار است.تمایل بسیار زیادی در تکمیل وجود دارد:یک وعده ی متقاعد کننده ی برهانی و قوی از یک سو و یک فاصله ی گسترده بین وعده و موقعیت در زندگی حقیقی از سوی دیگر. خیلی مبالغه نیست اگر بگوییم ما هنوز نمی دانیم چطور سیستم های مناسبی را برای تکمیل طراحی نماییم.ممکن است منطقی باشد که یک نگاه دقیق تر به انچه واقعا تکمیل معنی می دهد داشته باشیم و سعی کنیم از آن بیاموزیم.این امر هدف اصلی این مقاله است.در بقیه ی این مقاله ما عقاید شکل گرفته از سوی یکی از نویسندگان هر جا را مورد بحث قرار می دهیم. (Tognazzini, 1996:221) و بیشتر مفهوم تکمیل و مسائل مرتبط به تئوری های پیرامون آن را بسط می دهیم.ابتدا ما چند دستاورد کنونی تکمیل ادراک بشری را معرفی می کنیم که بر اساس دو فرضیه ی اصلی است یعنی الف- چند توانایی ادراکی فطری در انسان هاوجود دارد و ب- این توانایی ها می تواند از طریق گسترش ساختاری افراد بدون کمک ارتقا یابد که برای انسان ها آثار تصنعی را فراهم می اورد که توانایی های فطری انسان را در مقیاس بزرگتر و سیستم ادراکی موثر تر تکمیل می نماید.دوم اینکه ما این فرضیه ها را مورد بررسی دقیق قرار دادیم و شواهدی را علیه هر دوی انها ارائه نمودیم.ما دستاورد تکمیلی را نقد می کنیم و نشان می دهیم چطور این موقعیت ها منجر به مسائل نظری و عملی می شود.سوم اینکه ما یک دستاورد واسطه ای دیگر را ارائه می کنیم که از بدو ورود برروی رابطه ی بین فرد و جهان تمرکز دارد . ما نشان می دهیم با استفاده از عقاید مربوط به دیدگاه واسطه گری این امکان وجود دارد که هم درک نقش ابزارهای ادراکی فعالیت بشری مان را تعمیق بخشیم و هم از مشکلاتی که در دستاورد تکمیل اخلال وارد می کنند جلوگیری کنیم.در بخش پایانی ما پیامدهای تطبیق دستاورد واسطه ای را مورد بحث قرار می دهیم.نتیجه گیری می شودچنین دستاوردی می تواند به عنوان چهارچوب مفهومی استفاده شود که از طریق ان منطق پشت برخی از قوانین پیشنهاد شده از طریق جامعه ی طراحی نرم افزار درک می شود. "منظور از تکمیل چیست؟" از انجاییک طراحی برای تکمیل دشوار تلقی می شود منطقی به نظر می رسد سوال درباره ی نحوه ی وقوع تکمیل را اغاز کنیم که با تاکید بر روی مکانیسم های ویژه درگیر و طبیعت سیستم های ادارکی تکیمل شده می باشد. این حوزه به طور تعجب اوری با وجود اهمیت اش توجه کافی از سوی مطالعات HCI و یا جاهای دیگری که بر روی تکنولوژی های کامپیوتری مطالعه می شود دریافت نکرده است.تنها عنوان جدید در زمینه ی تکمیل که مربوط به تحقیق فعلی ما می شود از طریق مرجع استاندارد راهنمای ACM در زمینه ی اثار محاسباتی شناخته شده است که چاپ مجدد یکی از مقالات داگلاس اینگلبارت است که در اصل در دهه ی 1960 چاپ شد. (Engelbart, 1963/1988) احتمالا تنها حوزه ای که در ان عقاید تکمیل در حال حضر به طور فعال به کار می رود و گسترش می یابد روانشناسان واقعیت مجازی هستند(بیوکا 1996)از اینرو این رشته بیشتر تحت تسلط روانشناسان ادراکی است و منجر به چیزی می شود که ما در اینجا دستاورد توزیع می نامیم..به عقیده ی ما ممکن است سه چشم انداز مختلف را در زمینه ی تکمیل در اثار موجود شناسایی کنیم یعنی الف- چهارچوب نظری توسط اینگل بارت گسترش یافته است ب- یک گروه از دستاورد ها در دسته بندی عمومی سیستم های توزیع شده قرار می گیرد.ث- یک واقعیت مجازی –دستاورد منطبق اخیرا توسط بایوکا در سال 1996 ارائه شده است. Engelbart(اینگل بارت) بیش از سیسال پیش داگلاس سی اینگل بارت یک سیستم مفهومی را گسترش داد که برای ارائه ی یک مبنا برای تحقیقات و گسترش تکنولوژی ها می باشد و استعداد بشری را تکمیل می نماید. (Engelbart, 1963/1988)در مرکز مفهوم تکمیل او عقیده ی سیستم H-LAM/T است(بشر از زبان اثار تصنعی و متدولوژی که در ان اموزش دیده استفاده می کند): فرهنگ ما ابزارهایی را بوجود اورده است که توانایی ها ی اساسی ما را سامان دهی کرده و استفاده می کند بنابراین ما می توانیم موقعیت های پیچیده را به طور صحیح درک کنیم و فرایندهای تدبیر و تکمیل راه حل های مشکل را اجرا کنیم.راه هایی که از طریق انها توانایی های بشری گسترش می یابند در اینجا ابزارهای تکمیل نامیده می شوند و ما سه دسته اساسی انها را تعریف می کنیم: 1. اشیای فیزیکی تصنعی برای ارائه ی راحتی به انسان ,ساختن چیزها و مواد و علائم طراحی شده اند. 2. زبان شیوه ای است که از طریق ان افراد تصویر دنیای خود را به مفاهیمی طبقه بندی می کنند و ذهن فرد با استفاده از این مفاهیم از جهان را الگوبرداری م ی کند و علائمی که او به این مفاهیم پیوست می کند و به طور اگاهانه این مفاهیم را می سازد(تفکر) 3. متدولوژی:متدها ,فرایند ها و استراتژی ها که از طریق انها یک فرد فعالیت هدف مرکز خود را (حل مشکل)سر و سامان می دهد. 4. آموزش :شایسته سازی برای افراد لازم است تا مهارت ها خود را در ابزار های 1و2 و تکمیل استفاده نمایند تا به این نکته پی ببرند در کجا به لحاظ کارکردی موثر و مفیدند. (Engelbart 1963/1988,: 38) سیستم مفهومی اینگل بارت به طور حیرت اوری غنی و گسترده است به ویژه اگر زمان خلق ان را مد نظر قرار دهیم.اینگل بارت نمی خواهد تکمیل مجزا را مطالعه کند اما او تلاش ها خود را برای گسترش سیستم های تکمیل کننده به عنوان یک گام در تداوم آثار فرهنگی عمومی می بیندو اما تقاضا دارد H-LAM/Tباید به عنوان کل مرتبط از دستاورد متمایل ترکیبی مورد مطالعه قرار گیرد.او هم چنین از دینامیک مربوط به استفاده از اثار تصنعی اگاه است.هم چنین چندین ابهام در دستاورد اینگلبارت وجود دارد.او هرگز به طور کامل واضح نمی شود اگر یک H-LAM/T باید به عنوان یک سیستم کل نگرانه یا سیستم های متقابل درک شود.هم چنین دینامیک موقعیت های استفاده پشت اموزشی که هرگز توضیح داده نشد پنهان می شود.ممکن است درک چند ناسازگاری و نامعلومی دیگر در سیستم مفهومی توسط اینگل بارت گسترش یافته است.قابل ذکر است که بیشترین تلاش های اخیر برای تفکر در زمینه ی تکمیل کمتر پیچیده و کامل است. دستاورد سیستم های توزیع شده : در حال حاضر دستاورد حاکم در مطالعات تکمیل به نظر می رسد توام با یک تلاش برای درک چگونگی توزیع ادراک بین اذهان بشری و اثار تصنعی است. (Cosmo, 1992; Norman, 1991, 1993; Pea, 1993; Perkins, 1993; Salomon, 1993a, 1993b). بسیاری از دستاوردها ی ادراک توزیع شده عموما همان تسلسل گام ها را دنبال می کند.بعضا انهابا تمایز بین دو ماهیت (واحد)شروع می کنند:الف)فردی که ادراکش را هیچ اثر تصنعی پشتیبانی نمی کند.ب)همان فرد با اشیا در نظر گرفته شده و معمولا ابزارها یی که چند کاربرد ادراکی را حمایت یا اجرا می کنند.به بیان دیگر توزیع ادراک بین افراد و اثار تصنعی به عنوان خلق یک سیستم ادراکی بزرگتر با تکمیل ادراک انسانی فطری با منابع اضافی در نظر گرفته می شود. مرحله ی بعدی انالیز شناسایی محدودیت های توانایی ادراک فطری انسان است و سپس مولفه های های اضافی درک وسع را تعریف می شود.در پایان آنالیز بر این امر تاکید دارد که چطور دو سیستم ادراکی –یکی فردی که کمک دریافت نمی کند و دیگری فردی که با اثار تصنعی تکمیل می شود- بر روی هم تاثیر می گذارند.سه سوال در بیشتر مطالعات مربوط به ادراک توزیع شده مطرح می شود. الف- آیا این واقعیت که ادراک توزیع می شود بدین معنی است که مرز بین فرد و جهان باید مورد تجدید نظر قرار گیرد؟ ب- انواع ویژه ی اثار تصنعی که واقعا یا به طور بالقوه ادراک بشری را تکمیل می کند چیست؟ ث-تاثیر توزیع ادراک بر روی ذهن بشری چیست؟ دنبال کردن همان تسلسل گام های تحلیلی با این وجود بدین معنی نیست که به همان نتایج می رسیم.در حقیقت طیف کلی جواب های ممکن به سوالات فوق در مطالعات ادراک توزیع شه نشان داده شده است.طبق نورمن 1991 عملکرد افرادبا اثار تصنعی دیدگاه سیستمی را نشان می دهد که از دیدگاه فردی متمایز است (دومی به دیدگاه فردی اختصاص دارد که واقعا بر اساس ان انجام می گیرد.)جایگاه دیگر به تمایز بین دو مفهوم فرد اشاره دارد.برای نمونه پرکینز (1993)مفاهیم تنهایی فرد و جمع فرد را معرفی می کند.اولی به فرد بدون هیچ گونه اثر تصنعی اشاره دارد و دومی به فرد در کنار منابع اضافی دیگر اشاره دارد. هم چنین انواع گسترده ی دیدگاه ها در زمینه ی محدودیت های ویژه ی ادراک فطری بشری وجود دارد این محدودیت ها باید اهداف تکمیل بر اساس تصنع باشد.بعضا یک مدل عمومی یا طبقه بندی ادراک انسانی معرفی می شود و سپس ادعا می شود ادراک باید از طریق طراحی اثار تصنعی برای غلبه بر محدودیت ها ی مرتبط با مولفه ها و کاربردهای ساختاری شناسایی شده تکمیل شود .تفاوت میان دستاورد ها به علت مدل ویژه ی ادراک انسانی است که به عنوان یک نقطه ی شروع است. برخی پیشنهادات برای راه های امید بخش برای افزایش و تکمیل ادراک انسان شامل :حمایت از تجزیه ی مسائل پیچیده ی به مجموعه های ساده تر ,حمایت از انجام وظیفه با اثار تصنعی تجسمی برای کمک به نهادن پل بین خلیج اجرا و خلیج ارزیابیدر چرخه ی عمل. (Norman, 1991) ارتقا حافظه ی کوتاه مدت و بلند مدت.و ارائه ی دانش مورد نیاز نمایش های قابل دسترس مسیرهای اصلاحی و میادین ساختاری(پرکینز 1993).نهایتا موقعیت های متفاوت با توجه به اثر اثار تصنعی بر روی توانایی های اداراکی بشری بیان شده است .یکی از انها بیانگر این است که مولفه های انسانی ادراک تکمیل شده مشابه هستند و مسئله ای نیست که چه چیزی اجرای ادراکی کلی را افزایش می دهد.نرمن (1991)می نویسد:". . . اثار تصنعی واقعا توانایی های فردی را تغییر نمی دهند.بیشتر طبیعت کاری که از طریق توانایی های فردی انجام می گیرد را عوض می کنند . (Norman, 1991: 19) ) پس از اینکه نورمن به یک جایگاهی رسیده است که کمتر نامبهم است چنانچه عنوان جدید ترین کتاب او نشان می دهد "چیزها که ما را باهوش می کنند"1993) طبق Salomon (1993b) با وجود ادراک فردی و توزیع شده ". . . تعامل با یکدیگر در یک حالت مارپیچی که در ان ورودی های افراد از طریق فعالیت های دسته جمعی شان بر روی طبیعت سیستم توزیع شده مشترک اثر می گذارد و در عوض بر روی ادراک انها تاثیر می گذارد به طوری که مشارکت متعاقب تغییر می کند و منجر به تولیدات و کارایی مشترک تغییر یافته می شود(Salomon, 1993b: 122. بایوکا (Biocca) بایوکا(1996)به تکمیل از دیدگاه یک مهندس واقعیت مجازی (VR)نگاه می کند.او می بیند VR هدف تکمیل هوش بشری اینگل بارت را به ارث برده است اما دریافته است تئوری های در باره ی ان کاملا خوب گسترش نیافته است:مفهوم سازی تقویت هوش گاهی اوقات خواسته شده است این ادعا وجود دارد که تکنولوژی به تفکر برشی کمک کرده یا ان را افزایش داده است.نحوه ی کمک به تفکر هنوز مشخص نشده است .مفهوم سازی بیشتر از همه طرحی از یک هدف طراحی است تا تئوری روانشناسی. (Biocca 1996,: 63) برای بایوکاVR یک تکنولوژی رسانه ای است او سعی دارد بیاندیشد این رسانه ی جدید چطور ممکن است بر روی تعامل بین انسان ها و محیط ها شان تاثیر بگذارد.او بین دو راه اصلی تعامل تمایز قائل می شود: تقویت که در ان ابزارها ذهن را تقویت می کند و انطباق می دهد.که در آن محیط واسطه ذهن را تغییر می دهد.در تقویت یک بشر با محیط از طریق رسانه (واسطه)در یک شیوه ی تقویت شده تعامل پیدا می کند اما ساختار های ادراکی او بدون تغییر باقی می ماند.در حالیکه سازش با محیط و رسانه ی استفاده شده بر روی بشر تاثیر می گذارد و ساختارهای ادراکی او یا فرایندهای ذهنی در تعامل تغییر می یابد.جایگاه خود بایوکا با توجه به این دو حالت اصلی کمی نامعلوم باقی می ماند.از یک سو او مثبت است که سازش وجود دارد از سوی دیگر به نظر می رسد او مطمئن نیست ایا این پدیده می تواند به طور مفید در تکمیل مورد استفاده قرار گیرد. فرضیه های اصلی دستاورد تکمیل: با وجود انواع مفاهیم ویژه ی تکمیل در بالا توصیف شد این نتیجه گیری مطمئن است که عقیده ی اصلی اینگل بارت (1988/1963)هم چنان اساس بیشترین تفکر در این زمینه است.احتمالا به استثنای کار اخیر بایوکا (1996) فرضیه های اساسی دستاوردهای موجود می تواند به صورت زیر خلاصه شود.اول اینکه یک مجموعه از چند توانایی ادراکی فطری بشری وجود دارد که برای افراد این را میسر می کند که انواع خاصی از مشکلات را حل کند.دوم اینکه این توانایی ها محدود است بدین معنی که حل برخی از مشکلات برای مردم بسیار دشوار است.سوم اینکه محدودیت توانایی های فطری انسان می تواند مورد غالبه قرار گیرد چنانچه یک سیستم ادراکی هیبریدی متشکل از انسان فردی و وسایل اضافی طراحی شود.اگر درست باشد چنین سیستم هایی می توانند مشکلات دشوار تری را برای افرادی که کمکی ندارند حل کند.بنابراین در صورت کارایی سیستم ادراکی جدید تکمیل ادراک بشری را نشان می دهد.این فرضیه ها و نتایج کاملا شناختی و طبیعی است.ما اعتقاد داریم با وجود اینکه این بیانیه های قانع کننده ی واضح می تواند مورد سوال قرار گیرد و به این علت ما بر روی دو بخش زیر تاکید داریم.ما با بحث فرضیه ی وجود چند توانایی ادراکی انسانی فطری اغاز می کنیم و سپس به در نظر گرفتن عقیده ی تکمیل به عنوان گسترش ساختاری ادراک بدون کمک پیش می رویم. طبیعت اجتماعی توانایی های انسانی: در این بخش ما یک نگاه دقیق تربه این عقیده داریم که اخیرا در بحث های استراتژی بنیادی برای تکمیل مجددا مطرح شده است.این تفکر توانایی های ادراکی فطری بشر است که به نظر می رسد یکی از فرضیه های بنیادی حمایت کننده ی دستاورد تکمیل است با وجود اینکه توسط داگلاس ایگل بارت شکل گرفته است نقش اصلی ان که با ادعای ایگل بارت نشان داده شده است حاکی از این است "افزایش تاثیر استفاده ی افراد از توانایی های اساسی اش یک مسئله در طراحی مجدد بخش متغیر سیستم است(ص.43)و اینکه " طراحی مجددکامل این سیستم مستلزم یک فهرست از توانایی های بنیادی موجود است"(ص.50) در تاریخچه ی روانشناسی تلاش های زیادی برای تعریف یک مجموعه نهایی از توانایی های ادراکی بشر شده است اما هنوز راه زیادی تا تکمیل این پروژه مانده است.به علاوه هم چنان که ما به طور کوتاه می بینیم دلایلی وجود دارد تا باور کنیم هدف از ایجاد چنین لیستی احتمالا واقع گرایانه نیست و اصلا قابل دسترس نیست . ساختار درحال رشد تحقیقات شامل مطالعات بین فرهنگی ادراک و نقش اموزش در توسعه ی ادراک می باشد. Cole, 1996که نشان می دهد یکی از مهم ترین عوامل در شکل دهی کارکرد ادراکی تمرین ها و عادات اجتماعی است که افراد در ان شرکت دارند.به طور خاص ثابت شده است تست های IQ ابزارهای نامناسبی برای سنجش اختلافات بین فرهنگی است زیرا هیچ معیار مشترکی برای هوش وجود ندارد که در همه ی فرهنگ ها به کار رود .البته سخت افزار مغز موانع مهی را به نحوه ی پردازش اطلاعات افراد تحمیل می کند اما در این محدودیت ها امکانات قابل توجه بسیاری برای اختلافات کیفی و کمی بین افراد وجود دارد.مکانیسم های مغز یک مبنا را برای کار کرد ادراک فراهم می اورند اما محتوای ان را تعریف نمی کنند.این فرهنگ و پیشرفت است که تعیین کننده های اصلی این است که مردم به چه می اندیشند و چطور فکر می کنند.بگذارید دو نمونه ی بسیار مه از مهارت هایی که در ادراک انسان نقش مهمی را ایفا می کنند مطرح کنیم.مهارت های خواندن و حساب.البته شیوه هایی که افراد متون مختلف را می خوانند چه تعداد کلمه را می شناسند و اینکه محاسباتی که می توانند انجام دهند تا چه حد دشوار است به معماری مغز و چشم شان بستگی دارد.گرچه ان مهارت ها خیلی گسترده تر از ان است که از طریق عوامل فرهنگی و اجتماعی تعیین شوند. مغز بشر قبل از زمانی که سیستم های نوشتن و حساب اختراع شوند به ظرفیت فعلی خودش رسیده است.بنابراین از اینرو خواندن و حساب اکیدا درباره ی توانایی های فطری بشر صحبت نمی کنند.انها همانند دیگر توانایی های بنیادی بشر از طریق انسان ها و از فرهنگ کسب می شوند.درحالیکه مکانیسم های طبیعی به شدت درگیرند و نمیتوان هر چیزی را از محیط های فرهنگی از ان خود کرد.(همان طور که تلاش برای واقعی کردن مدینه ی فاضله ی اجتماعی که به طور واضح نشان داده شده است شکست خورد)فرهنگ مهم تریم منبع چیزی است که توانایی اساسی بشر تلقی می شود.طبق گفته ی میکل کول (1996) ". . . پدید آیی شخصی یک فرایند هم سازی میان عوامل دریافت شده ی زیست شناختی اجتماعی و روانشناسی است که به طور دوره ای "تغییرات زیستی –اجتماعی –رفتاری "را افزایش داده و در رسانه ی فرهنگ رخ می دهد."(ص.337) تفکر توانایی های ادراکی بنیادی که از طریق فرهنگ تعیین می شوند دارای کاربردهای کستقیم برای طراحی ابزار های ادراکی است.ابتدا اینکه این تفکر حاکی از این است که تکنولوژی های ادراکی باید ویژه ی فرهنگ باشند. شاید سیستم های حمایت کننده ی تصمیمات ,پردازشگر عقاید یا سیستم های بصری اطلاعات برای یک فرهنگ مناسب باشد و برای دیگر کمتر مفید بوده و حتی برای یک فرهنگ بی فایده باشد.برای نمونه استاندارها و فرایند های فرهنگی که به تصمیم گیری گروهی ارتباط دارد در ژاپن و ایالات متحده متفاوت است(Nakakoj, 1993).این احتمالا به این معنی است که استفاده ی مفید از سیستم های حمایت از تصمیم (DSS) در یک کشور ممکن است یک مدرک محکم علیه استفاده از همان سیستم در یک بافت فرهنگی دیگر باشد.به بیان دیگر توانایی های فطری بازیگران فردی و جمعی در فزهنگ های مختلف متفاوت است و از اینرو باید تکنولوژی هایی برای ارتقا این دسته از توانایی ها وجود داشته باشد.برای اینکه مسائل بدتر شود بیشتر فرهنگ هیچ چیز نیستند اما دارای محیطهای هم جنس اند. معمولا دارای زیر فرهنگ ها و زیر زیر فرهنگ ها و . . . هستند.تفاوت میان انها هم باید مد نظر قرار گیرد حتی ممکن است مجموعه ای از توانایی های بنیادی از طریق تکنولوژی های ادراکی حمایت شده و ارتقا یافته بایستی برای هر کاربر فردی ایجاد شود(یک فرد یا یک سازمان) دوم اینکه تنوع فرهنگ ها نه تنها مشکل و نه دشوار ترین مشکلی است که باید مراقب ان بود.حتی مهم تر اینکه فرهنگ همیشه بر روی مردم تاثیر می گذارد.در طول یادگیری افراد مهارت ها و توانایی های جدیدی کسب می کنند از اینرو خزانه ی توانایی های اساسی خود را گسترش می دهند.به بیان دیگر افراد پیشرفت می کنند بنابراین ممکن است دارای توانایی های بنیادی مختلفی در مراحل مختلف پیشرفت شان باشند. سوم اینکه معرفی یک ابزار جدید بدین معنی است که کاربران ان می تواند در عادات فرهنگی جدید مشارکت نموده و بنابراین مهارت های جدید,استراتژی های حل مشکل و مفهوم را کسب می کنید. این بدین معنی است که تکمیل توانایی های بشری با یک ابزار مداخله ای است که می تواند با خود توانایی های تکمیل شده تغییر کند.این توانایی های تغییر یافته باید به شیوه ی مختلفی تکمیل شود ممکن است با تکنولوژی های جدید یا اصلاح شه باشد که ممکن است د ر عوض منجر به تغییر توانایی ها شود و از اینرو این چرخه "تکمیل /تبدیل"در یک حالت شبیه به تفکر چرخه ی "کار /اثر تصنعی "است که از طریق کارول و همکارانش در 1991 معرفی شده است.طبق دومی اثار تصنعی جدید نه تها به حل مشکلا ت موجود به یک شیوه ی موثر تر کمک می کنند بلکه خود کار را هم عوض می کنند.بنابراین اثار تصنعی جدید برای حمایت از تکمیل کار جدید لازم است .در هر دو مورد چرخه ی "کار /اثر تصنعی " و چرخه ی "تکمیل /تبدیل "درک می شوند.