پرش به محتوا

ترجمه سوم - بخش دوم - فصل اول

ویکی‎کتاب، کتابخانهٔ آزاد
Travel Warning هشدار:

این صفحه مربوط به یک کتاب در حال گردآوری است. بدون هماهنگی مدیران به هیچ عنوان تغییری در این صفحه ایجاد نکنید. در صورتی که تغییری در این صفحه ایجاد کنید یک خرابکار محسوب می‌شوید و با شما برخورد خواهد شد

آنا ویزبربیکا در حالیکه در جست و جوی مفاهیم جهانی در زبان و افکار بود رابطه ی بین زبان ، مفهوم و فرهنگ را کشف کرد . او اخیرا یک زبان کوچک از افکار را که از فرایض مفاهیم اولیه مشتق شده است را پیشنهاد کرده است، هستی ای که در بسیاری از زبانها او قادر به بنا کردنش است . این زبان کوچک افکار طبقه بندی دستوری و صرف و نحو که شامل اسمها و ضمایر ، صفات و افعال مخصوص خودش است .جملات در زبان جهانی افکار یه این صورت هستند: مطابق نظرهای ویزبربیکا ،دوست داشتن چیزی " من به این فکر می کنم " " من این را می خواهم ""تو این کار را بکن " این اتفاق اقتاد " این شخص کار بدی را انجام داد" یا" اتفاق بدی افتاد به خاطر این " بر اساس نظر کرویاسا مفاهیم دیگری نیز پیشنهاد شده است . در یک متن عریض از شناخت زبان شناسی به عنوان اولین کاندید برای ساختارهای تجربی توزیع شده که توسط آزمایشات عملکرد بدنی ما که افکار ما بوجود آورنده آنها هستند .ساختن چیزهایی از قبیل "منبع-مسیر-هدف" "تمام قسمتها" دوره مرکزی" "بورسیه" " پیوند ها" یا "شکل زمین " را شامل می شود. با امتحان بر روی هر دو مجموعه از ظواهر اولیه برای داشتن ارتباطی شفاف با هدف/رفتار برنامه ریزی فعالیتها این ارتباط آشکار می شود .اگر یک نفر فرضی که قواعد زبان آیینه قواعد ذهنی انسان است را قبول کند خیلی تعجب آور نیست که متوجه شویم که دلایل تجربی برای این موضوع وجود دارد .در مجموعه ای از نوشته ها بر پایه تحقیقات وابسته به زبان شناسی پدیدار می شوند که نظریه ای که هسته ی معرفت انسانی بوسیله پردازشهای ذهنی که با مدیریت اهداف و نیت کارها ارتباط دارد تشکیل شده است. هنوز دوباره ، برای توضیح دادن پدیده های ویژه تلاش می کنند. در این مورد جامعیت پایه ی قواعد از نظر زبان شناسی ، ما را به سمت جنبه های متفاوتی از شرح ظرفیت های انسانی برای برنامه ریزی رفتار/هدف راهنمایی می کند . اینها به عنوان یک پردازش معرفت بنیادی که موقعیت در ساختمان معنایی هسته است پدیدار می شود . رفتارهای واقع بینانه سر انجام در مقابله با گرایش معنایی ویزبربیکا ، جاکوب می –برخلاف تصورت محدود سیلر – بحث کرد . و ایده ی گسترده تری از رفتارهای واقع بینانه را معرفی کرد . به منظور توضیح دادن پردازشهایی که در استفاده از زبان موثر است .این مفاهیم سرشار از رفتارهای گویایی هستند که از نظر زبان شناسی و رفتاری نا تمام است .وقتی ما چنین کارهایی را انجام می دهیم ،از همه نظر راههایی را که مردم به ارتباطاتشان پاسخ می دهند را میدانیم . ما این کار را با این امید انجام می دهیم که احتمال پاسخ دادن زبانی و غیر زبانی به دیگران را افزایش دهد .در محیط طبیعی چنین ساختن هایی را همیشه گرایش رفتار/هدف می دانند زیرا شرایط مجموعه ای محدود از کارهایی که شامل مجموعه ای از هدف هاست را برپا می کند. بابراین وقتی ما " طعمه ای " را انتخاب می کنیم که برداریم ان را تعقیب می کنیم .بیشتر این اهداف می توانند به سادگی به وسیله ی رفتارهایی که از اشیا بی صدا و پردازشهایی که در آنهاست عملی شوند .رفتارهای واقع بینانه با احترام گذاشتن در ارتباطات هم ارز هستند .برای عملی ساختن اهداف ، با احترام گذاشتن به ابزارهای توسعه یافته در محیط مادی ، به وسیله پرهیزگاری در زندگیشان ،این کارها پیشنهاد می کند که زبان و سیستم کاری باید با هم گسترش پیدا کنند تا با نیاز هایمان مواجه بشیم .برای رسیدن به محصول نهایی که شامل زیانهای طبیعی می شود مقایسه می تواند موثر باشد تا به صورت خود به خودی تکنولوژی پیشرفت کند که افکار بیرونی و رفتار های داخلی در یک زمان در حال تقویت هستند . در نظریه های می برای توضیح دادن رفتارهای واقع بینانه در ارتباطات به نقش برنامه ریزی رفتار/هدف اشاره می شود که کاملا با نظر ویزبربیکا متفاوت است .اگر چه ما در اینجا به قدرتمندی بیشتر جنبه های غیر زبانی ارتباط تاکید می کنیم . چه چیزی باعث توجه روی یک موضوع می شود ؟ رفتار های عمدی بر روی قسمتی از یک نماینده تنها می تواند در یک محیط خاص پدیدار شود . وقتی دستور العملها داده می شود در محیط توسط نماینده شناخته می شود . متعاقبا طراحی آن محیط در چنین راهی به عنوان بهینه سازی رفتارهای عمدی موثر باید از درک مشخص از پردازشهایی که حکومت می کند چگونه یک نماینده شناخته بشود در هر محیط دستور العمل هایی داده می شود . کلید فهمیدن این پردازشها ممکن است در میان نا متغییرها-محصولات و ارتباط نادرست باشند ما فکر می کنیم ستیزه های بین معرفت جایگزین و معرفت نشانه ها به سختی یک تصادف است .مرجع اغلب کارهای نا تمام گیبسون بر روی نزدیک شدن منطق احساس بینایی است . چیزی که در این ستیزه نمایان می شود چگونگی شناخت دستورالعمل های اشیا در دنیای واقعی هستند .خاطرات ،شناسایی ها ، مراجعات در عملکردهای هوشمندانه در محیط پویا هستند . به عبارت دیگر ، چگونه مردم خصوصیات نا متغییر اشیا را مدیریت می کنند و درباره رفتارهای اشیا تصمیم می گیرند .گیبسون درباره اینکه وقتی مردم فعالانه کارهایشان را تمام می کنند بحث می کند . در محیط پویا آنها به شخصیتهای نا متغییر در چیزهایی که ثابت به نظر می رسند اعتماد می کنند .برای گیبسون این مستقر شدن ثابت در آرایش منظم قابل دستیابی به مکانیسم ورودی حسی در حال حرکت مشاهده کنندگان است .یک نمونه از نظریه استاتیک این است که یک شی نمی تواند ما را با اطلاعات کافی آماده کند تا به آسانی نا متغییر های مشاهده شده را انتشار دهیم .اگر چه یک شی که از طریق نظریه های متعدد با یک محیط مشخص مشاهده شده به اندازه کافی اطلاعات آماده می کند تا به ما اجازه بدهد از چنین نا متغییرهایی استفاده کنیم . از این رو نا متغییرها باید با طبیعت در ارتباط باشد .بعلاوه بازخوردهای مثبت و منفی برای تقویت کردن انتخابهای نا متغییر ادراکی لازم است . از این رو هارنرد به این موضوع توجه کرده است . اصل این موضوع این نیست که چه نا متتغیر هایی وجود دارد اما چگونه انها استفاده می شوند . ما در مبحث قابلیتها بیشتر به این موضوع می پردازیم. چگونه قابلیت پدادار شد ؟ بر اساس گیبسون : قابلیت از هر چیزی ترکیب خصوصیات فیزیکی محیطی است که دنباله بی همتا در سیستم یا عمل است . گیبسون می گوید : بعضی از مشاهدات تجربی ایستاده هستند بعضی ایستاده ، هنوز بعضی ها راه می روند یا می افتند از و ... .بعضی از اجسام سمی به نظر می رسند بعضی نه .بعضی قابلیتها نه ذهنی هستند نه قابل مشاهده .برای گیبسون یک قابلیت واقعی است نه ذهنی . این یک حقیقت محیطی است که به صورت انحصاری در سطح فیزیک شناسایی نشده است . قابلیت برای موجود بودنش به مشاهده شدن بستگی ندارد . اگر چه صحبت کردن درباره یک قابلیت بدون اینکه ارتباطی داشته باشد و مشروط به اینکه نماینده مشاهده کننده باشد کاملا بی معنی است .یک شی یا جسم زمانی می تواند ارزشمند باشد که با یک کار یا سیستم مغذی ارتباط داشته باشد .بنابراین گیبسون می گوید : بحث درباره قابلیتها بین فیلسوفان و روان شناسان که آیا ارزشها فیزیکی هستند یا ذهنی ، در این دنیای پر حادثه یا تنها دنیای ذهنی بی پایان است . برای قابلیتهایی که متمایز از ارزشهاست بحث و گفت وگو فایده ای ندارد . آنها نه یک جهان را قبول دراند و نمی توانند نظریه ی دو جهان را رد بکنند . تنها یک جهان وجود دارد اگر چه این شامل مشاهدات زیادی با فرصت های نا محدود برای آنهاست که در ان زندگی می کنند . در این موضوع نتیجه نارسا و یا اطلاعات معکوس در محدوده های روشن یا یک اشتباه در سیستم ادراک برای فهمیدن نا متغیر ها غیر قابل درک است. بر طبق نظریه گیبسون : " مفهوم یک قابلیت در ارتباط با مفاهیم ، دعوت کردن و تقاضا است . با یک تفاوت اساسی ، قابلیت یک شی با تغییر نیاز مشاهده کننده تغییر نمی کند قابلیت چه با مراقبت کردن از آن یا نکردن با تغییر نیاز مشاهده کننده تغییر خواهد کرد .،اما نامتغییر شدن همیشه باید درک شود . قابلیت یک شی بوسیله نیاز مشاهده کننده و یا بوسیله عمل او بخشیده نمی شود . مطمئن باشید چیزهایی در این اصطلاحات منطق اجسام را به حال خود اجسام (حالت فیزیکی اجسام ) و اینکه آنها دارای ارزش و مفهوم می شوند را شناسایی می کنیم . این مفهوم و ارزش نوع جدیدی است ." نظریه گیبسون برای قابلیتها یی است که مشاهده می شوند . جفت قابلیتها اطلاعات با اطلاعات ، درباره خصوصیات نا متغییر سطحی ،جسمی و طرح بندب ظاهری او بیشتر درباره نا متغییر های اشیای خارجی که ارتباطش را با انواع سیستمهای عملی نشان می دهد را توضیح می دهد . بر اساس درک گیبسون از جهان از درک بدنی خودش جدا نیست . او اطلاعاتی درباره واقعیت اشیا جهان خارجی که در ارتباط با نوعی از رفتار ها هستند را پیشنهاد کرد . توانایی استخراج کردن بقیه قابلیتها بویژه آنهایی که متناسب با بدن مشاهده کننده ها متناسب نیستند باید آموزش داده شود . بعضی از استدلالهایی که در معرفت واقع شده توسط گرانو و مول پیشنهاد شد که یک نظریه درباره قابلیت که به یکی از ادعاهای گیبسون نزدیک است ، در چارچوب کاری آنها ، آنها ادعا کردند که :" شناخت فعالیتها باید به صورت اولیه به عنوان فعل و انفعالات بین نماینده ها و سیستم روانی و با بقیه مردم درک شود " اگر چه در نظریه آنها ، این امکان وجود دارد که نظریه گیبسون را قبول کنیم که قابلیت ها درباره جهان و مستقیما اشاره می کنند به حالتی که بین درک مستقیم و تشخیص شی پایه گذاری شده روی چیزی که به تازگی شناخته شده است . این مفهوم قابلیت را به آنهایی که به صورت مستقیم مشاهده شده اند یا آنهایی که شناسایی شده اند منتشر می کند . ورا و سایمون ، یک جنبه متفاوتی را از این موضوع معرفی می کنند . شناسایی سیستم سمبولهای فیزیکی در مقابل استدلال واقع شده در معرفت . آنها سمبولها را با الگو ها در قواعد حافظه داخلی برابر می دانند . این هر دو مقایسه را با و تجربه های گذشته قادر می سازد . پردازشهای درک شده رمزگشایی می شوند به اندامهای حسی از محیط و موتور پردازش سمبولهای موتور را به پاسخ های عضلانی که پردازش موتور نامیده می شود رمز گذاری می کند . این دو نوع پردازش سیستم علامت گذاری را با محیط ارتباط می دهد و پله های این ارتباط توسط مکانیسم پاسخ اشاره ای است که ورا و سایمون آنرا محصولات نامیده اند . محصولات از این قرار هستند که مقدار قابل توجهی از آنها از تجربه ها یاد گرفته شده اند ، که اغلب پیچیدگی هدایت ترتیب ادراکی پردازشها به الگو را کاهش می دهد. این محصولات بسیار نزدیک به هم به نظر می رسند اما کاملا مرتبط با قابلیتهای گیبسون نیست . جایی که ورا و سایمون به صورت ذهنی با گیبسون مخالفت می کنند طبیعت سمبول هاست.انها مدعی آماده کردن رفتار توصیفی از جهان و چیزهایی از این قبیل در ذهن و نه در محیط خارجی هستند . جی نورد ،نظریه واقع بینانه را بر طبق نمایشهای واقع شده در عملکردهایی که درگیر در یک توزیع مناسب از عملکردها هستند می گیرد . یعنی: قابلیتها مانند آن سری از خصوصیات اشیا هستند که می توانند به الگو های موتور خاص پیوند داده شوند. این خصوصیات ممکن است هم شرایط پیاده سازی شده در عملهای وابسته به هم و یا اهداف تعیین شده برای عملهای دیگری تهیه شوند . در مقابل هفت قابلیت درک را با نیتها پیوند داد . او ایده اصلی گیبسون درباره مقیاس بدن در قابلیت ادراکی که شامل یک هوشیاری درباره اینکه اینکه یک شخص چه کارهایی می تواند انجام دهد در ارتباط با پتانسیل های اشخاص برای انجام دادن یک عمل عمدی هستند را گسترش داد . او عملهای عمدی را در اصطلاح مشخصات تابعی محیط که اشخاص و مشخصات فیزیکی بدنی آنها رو به رو می شوند را شناسایی کرد . در نتیجه او از ارتباط سه طرفه میان اهداف، رفتار و اشیا جهان در یک زمان تحت فشار ، مانند می – نقش واقع بینانه عمل در تجربه های دریافتی قدر دانی می کند . لیو ن ات آل ، نظر متفاوتی با این موضوع دارد . آنها درباره نشان دادن قابلیتهای ابزارهایی که نیاز به دیده بانی ارتباطات مکمل دارد بحث می کند . ارتباط ( مدعی-ابزار) به (مدعی –هدف) و هر دو اینها ( ابزار-هدف). "این ضروری است که ابزارها خصوصیاتی که در ارتباط با هر دو اینهاست ترکیب کنند .مدعی و شی دیگر در آدابی که اجازه بدهد که مدعی اشیا را مدیریت کند . چیزی کع می تواند این موضوع را به صورت شفاف توضیح دهد یک آچار پیچ گوشتی است . یکی از هدف ها پتانسیل مکمل با پیچ را نمایش می دهد (هدف شی ) هدف دیگر پتانسیل مکمل با دست مدعی (بازیگر) را نمایش می دهد ." با وجود اینکه همه با چگونگی بوجود آمدن یک قابلیت توافق نظر دارند یک کمبود در نتیجه وجود دارد که چگونه یک قابلیت پدیدار می شود و یا بوسیله یک نماینده انجام می شود . تفاوتهایی در توضیحات پیشنهاد شده به نظر می رسد که بازتابی از تفاوتها در جنبه های مختلف باشد که با یکسری تفاوتهای وسیع منطبق شده در محدوده کاری که تلاش می کند معرفت را توضیح دهد .وضعیت خاطره جنبه های مختلف در ارتباطات اصلی است . این ممکن است برای تلاش در تغییر دادن دیدگاهمان که چگونه کلید اجزا مرکزی سوالهای وابسته به هم به منظور کشف کردن چگونگی تفاوتها بین این موقعیتها مفید باشد که راحت تر از رد کردن نظریه های دیگر است. کجا قابلیت ها ساکن هستند ؟ ما با گیبسون درباره اقامت داشتن قابلیت ها که نه در ذهن هستند و نه در دنیای خارجی موافق هستیم .قابلیتها می توانند به عنوان قراردادهای ادراکی بین مشاهده کننده ا و اشیای دریافتی فهمیده شوند . این موضوع خیلی ماهرانه توسط واگر کشف شد ." شما تا الان پازلهای بصری عادی که توسط روانشناسان استفاده می شوند تا بین میزان تسلط نیمکره راست و چپ مغز تبعیض قائل شوند را دیده اید . معمولا چند دقیقه طول می کشد تا مردم بفهمند اون یک سگ است . اگر چه وقتی از مردم بعد از اینکه سگ را شناسایی کردند می پرسند " کجاست " انها با حالت گیجی نگاه می کنند و می گویند ." چرا این وسط عکس قرار گرفته است ؟" بعد یک نفر می تواند بپرسد خوب قبلا کجا بوده است . شما این را شناسایی کردید و پاسخ معمولی است " شما می گویید : خوب این تمام مدت اینجا بوده و فقط من نتونستم این را ببینیم .اوه " " پس شما می توانید به عکس نگاه کنید و چیزی نبینید ." معمولا این کار خیلی نفس گیر است . در حقیقت اصلا سگی در آنجا وجود نداشته و فقط چرخش نقطه های سیاه و سفید باعث شده که شما باشید اهنا را تحلیل کنید و از اینرو به آنها معنی بدهید ." به عبارت دیگر ، درک و دانش از درک سگ یک موافقت نامه ی ساختگی بین اشخاص و درک اشیا است . ما جرات می کنیم پیشنهاد بدهیم که دنیای خارجی تهیه شده از تنها یک پتانسیل برای قابلیت است .که قابلیت نه فرق گذاشتن است نه کاملا قابلیت پتانسیلی و هم چنین مشاهدات شخصی است. رفتار ، تاثیر بازگشتی بر روی انگیزه مشاهده کننده و محیط دارد. سوال : آیا این که قابلیتها به وسیله آنالیز نا متغییرها و یا شناسایی وارونه پسوند نا متغییرها اثر بپذیرند امکان پذیر است؟ در ادامه و با اظهار نظریه گیبسون که ترکیبی از واحد های نا متغغیر که در بردارنده ی اطلاعاتی است که مربوط به انواع رفتار مشاهده کنندهاست ،تعیین می کند که چگونه قابلیتهای خاص فعال شده می توانند فهمیده شوند ، به عنوان یک مثال از چگونگی ارتباطهای مناسب تعیین شده اند .هم چنین در زیر هم نشان خواهیم داد که ، این پردازش شامل پیچیدگی اهداف ، رفتارها و اشیا ادراکی هستند. در نتیجه یکسری شرایط برای اینکه یک قابلیت پدیدار شود باید آماده شود. سوال:


وقتی که ما برای توضیح دادن اینکه تکنولوژی معرفت جدید چیست تلاش می کنیم به آنالیز و طراحی ابزارها نزدیک می شویم ما شروع به بحث مرتبط با محدوده کاری ممکن برای تحقیق کردیم . آنالیز ما از ارتباط بر پایه ی موضوع اصلی که توسط گرایاسا و لیندسی کسانی که در خواست کردند که درک رابطه ها را دفن کنند بود.دقیقا یک ارتباط واقعی روان شناختی توسط مردمی که اهداف هم بسته ای با همراه معانی موثر برای رسیدن به هدف بودند را نشان دادند. ما بحث کردیم که این انجمن می تواند به دو روش حرکت کند : توسط کشیدن نقشه ای موثر در ترتیب رفتارها برای رسیدن به هدفهای موجود یا توسط ایجاد کردن هدفهای جدید و تعریف کردن ارتباطات جدید برای رفتارها توسط ترکیب فرمانهای خام و مفاهیمی که قبلا بدست آوردیم . این دو حالت از پردازش ارتباطات در ادبیات توسط دو تعریف که آشکارا مرتبط با ارتباط عمل برنامه ریز رفتار/هدف است تشخیص داده می شوند . یک تعریف از الگوی پردازش نقشه ای که درگیر در مدیریت اجرای سمبول اهداف و برنامه ریزی برای هدف موثر رفتار بدست آمده است : یک شی E در ارتباط است با پدیدار شدن Aدر جهان Mاگر و تنها اگر وجود داشته باشد AهدفG سرگرم شده توسطAو E یک عنصر لازم برای بعضی برنامهPهست که درM اجرا میشود و برای رسیدن بهGکافیست . در حالیکه این تعریف تنها برای مقادیر حقیقی ارتباطات بعد از برنامه ریزی موفقیت آمیز اتفاق می افتد ، بلافاصله یک سوال بوجود می آید کهجه اطمینانی هست که رفتارهای انتخاب شده برای با هم ترکیب شدن مرتبط بوده اند ؟یک جواب پیشنهاد و اجرا شده معتبر برای این موضوع کارهای مرتبط با هم در زیر سمبول و پردازش سمبول در محصولات بدست آمده از محصولات تولید شده است . در این نمونه ارتباط رفتار اولیه ، برای رسیدگی به برنامه های زنجیری موثر ، تعریف کردن اهداف اصلی مرتبط با بازخوردهاست.این ما را به سوی تعریف متفاوتی از ارتباط هدایت می کند: یک ورودی I در ارتباط با یک هدف G وقتی I علت بعضی تغییرات در خروجی است که انجمن با یک تغییر در ارزش بازخورد باشد . رابطه یعنی یک ارتباط بین یک ورودی و یک خروجی قابل تغییر از سیستم آموزشی .ورودی قابل تغییر I به ارتباطی گفته می شود که ارزش خروجی قابل تغییر O را مشخص می کند .اگر و تنها اگر یک تغییر I از v به V باشد. درحالیکه ارزش بقیه ورودی های قابل تغییر ثابت باقی بماند برابر است با یک تغییر " قابل توجه " در ارزش O. اگر ، به عبارت دیگر ، برای همه ارزشهای v و V ،تغییر "قابل توجهی " وجود نداشته باشد .در ارزش O سپس Iبرای تعیین ارزش O نامربوط است. زیر-سمبول ، ناخودآگاهانه ارتباطی را که توسط اوانز مورد بررسی قرار گرفته را پردازش می کند.او به صورت تجربی اثبات کرده که تصمیم گیری در چیزی که به کار در حال اجرا مرتبط است به صورت اتفاقی رخ می دهد.جایی که انتخابها به سرعت مرتبط ظاهر می شوند. اوانز درباره فوریت ارتباط که در خود فرد توسط زبان شناسی ایجاد شده اشاره می کند که باعث می شود مردم در بعضی از مواقع در موقعیت های خاص تلاش کنند .در ادامه این تلاش برتر ،تصمیمات متعاقبا تنها با رعایت چیزی که در شخص ایجاد شده برای فکر کردن درباره آن گرفته شده است .با صرف نظر از اینکه آیا مستقیما درک شده یا نه ، ارتباط فورا صحت ادراک را ثابت می کند .اگرچه اوانز شفافانه ارتباط را با هدف مربوط به رفتارها پیوند نداده است. با وجود این پیوند در جمع آوری داده ها در متن مشخص کار اجرایی بدیهی است. موضوع ارتباطات کاملا در مرکز زبان قرار گرفته و بقیه ارتباطات ظاهری در معرفت ، که توسط اسپربر و ویلسون پیشنهاد شده است.به عقیده آنها ، هر نیازی برای توجه شنونده همیشه یک احتمال درباره ارتباط مقصود پیام را حمل می کند . برخلاف درخواستهای نگهداری شده بالا ، اسپربر و ویلسون خیلی صریح پردازش ارتباطات را از هر تاثیری توسط هدف مرتبط با وظیفه اجرایی جدا کردند. یکی دیگر از تعاریف ارتباط پیشنهاد شده به این صورت است: "یک فرضیه که ارتباط در یک زمینه اگر و تنها اگر تاثیر مفهومی در این مفهوم را داشته باشد وجود دارد. شرط 1: یک فرضیه که ارتباط در یک متن به اندازه ایست که نیازمند پردازش آن در این زمینه بسیار بزرگ است . شرط 2: یک فرضیه که ارتباط در یک متن به اندازه ایست که نیازمند پردازش آن در این زمینه بسیار کوچک است ." زیرا اسپربر و ویلسون این هدف در معرفت را برای ساختن فرض دباره جهانی که ورودی ها را در برنامه ریزی رفتاری آماده می کند و رفتار ها را پیوسته نگه داشته اند. یک اشاهره به پیوند بین ارتباط و هدف ها در محدوده کاریشان وجود دارد .با وجود اینکه بحثشان معکوس شده. یک علت که چرا این تفاوتها در موضوع اینکه چگونه ارتباط پردازش می شود وجود دارد .به خاطر موضوع های متفاوت، جنبه های متفاوتی از ارتباطات وجود دارد .برای مثال اسپربر و ویلسون اولین علاقه مندان به گسترش یک مدل از درک توانایی تفسیر گویای رفتار به عنوان ارتباط که معرفت یک هدف را میدهد ،بوده اند.کرویاسا و لیندسی ، به وسیله هم سنجی ، اولین علاقه مندان به ارتباطات per se هستند .در نتیجه ، در شرایط مناسب برای پردازش این ارتباط اوانز مقاله ارتباط را از دیدگاه اینکه چرا افکار صریح شکسته می شوند در انتخاب ارتباط منطقی حرکات پازل نشان می دهد. در حالیکه جانسون ات آل با پردازش توسط معانی که مشکلات زیادی را می تواند برای برنامه های موثر تولید کند تمرکز کرده است .زمانی که موضوعات مختلف ارتباطات از جنبه های مختلف ارتباطی نشان داده می شوند ، ما به چه رفتارهایی که بتوانند این تلاشهای نا مربوط ظاهری را کامل کنند نیاز دارم؟