رابطهای انسانی/ترجمه سوم - بخش دوم - فصل هشت
هشدار:
این صفحه مربوط به یک کتاب در حال گردآوری است. بدون هماهنگی مدیران به هیچ عنوان تغییری در این صفحه ایجاد نکنید. در صورتی که تغییری در این صفحه ایجاد کنید یک خرابکار محسوب میشوید و با شما برخورد خواهد شد | |
ترجمه عامل هاي انساني صفحات 170 تا 178
شماره دانشجويي : 89291633
فرهنگ فناوری اطلاعات
از حدود 1970 به بعد، ما شاهد نوعی گذار جدید بوده ایم: از جامعه ی صنعتی به جامعه ی اطلاعاتی، از فرهنگ صنعتی به فرهنگ اطلاعاتی. عنصر بسیار مهم و تعیین کننده ی این گذار بروز فناوری اطلاعات (IT) مدرن بوده است. با ظهور این فناوری، موج کاملاً جدیدی از اتوماسیون به راه افتاده است که شامل مهارت های فرهنگی و دانشی ذهنی می باشد که در طول دوره ی صنعتی به عنوان معیارهای شرایط لازم و فراتر از مرز تکنولوژیکی مطرح بوده اند و منجر به پیدایش گستره ی کاملاً جدیدی از محصولات فرهنگی شده اند.
ما چگونه می توانیم این دسته ی جدید محصولات فرهنگی که در واسط بین فرهنگ مادی و فرهنگ شناختی قرار گرفته را درک کنیم؟ چیزی که اتفاق می افتد را می توان تحت عنوان دور جدیدی از جنگی که به قول قدما بین این دو بخش فرهنگ یا (آن طور که من ترجیح می دهم بیان کنم) بین سیستم فنی و سیستم دانش در گرفته مد نظر قرار داد. یک بار دیگر سیستم دانش به سبب ارتقا یافتن از دسته ی انفعالی به دسته ی برونی سازی فعال توسط سیستم فنی احاطه می شود.
تا کنون، این دانش که در کتاب ها نگهداری و تبیین شده است فقط به عنوان یک ابزار انفعالی و غیر عامل برای انجام یک فعالیت خاص مورد استفاده قرار گرفته است. درست مانند ابزارهای دستی عصر سنگی، این کتاب (طبق اظهار نظر خودش) به هیچ وجه قادر نیست تا هر گونه عملیاتی را به صورت کامل انجام دهد. فناوری اطلاعات تمام این حوزه را تغییر داده است. فناوری اطلاعات از طریق برونی سازی موارد استفاده شده ای که بایستی تحت عنوان کار ذهنی به آنها اشاره نمود، می تواند هر گونه عملیاتی را انجام دهد.
این رشد و پیشرفت چشمگیر باعث کج فهمی و سوء تفاهم شایع نسبت به هوش مصنوعی (AI) شده است: طرفداران این نظام اغلب فرض می کنند که فناوری جدید یک رونوشت لفظی از بشر تولید می کند که حداقل همان ظرفیت های عقلی و سایر ظرفیت های ذهنی بشر - که پیش از هوش مصنوعی فعالیت ها را انجام می دادند - را دارد (یا به زودی به دست می آورد) (Karpatschof, 1992). این سوء برداشت ناشی از ترس پیرامون فناوری جدیدی بود که می توانست فعالیت هایی را انجام دهد که پیش از آن منحصراً در سلطه ی انسان ها بودند. با این وجود، «فعالیت» در یک رایانه صرفاً سیستمی از عملیات های برونی سازی شده است؛ بنابراین، هیچ بخشی از فناوری اطلاعات نمی تواند هیچ نوعی از فعالیت انسانی را انجام دهد زیرا انگیزه ی ارادی ندارد. تا جایی که عملیات های منفرد مد نظر باشند، هیچ گونه هدف ارادی قابل دسترسی نمی باشد و بنابراین چنین عملیات هایی در مورد عملیات هایی که از فعالیت انسانی تشکیل شده اند با کمبود ویژگی های مشخصی روبرو می شوند. از این رو، عملیات های فناوری اطلاعات بایستی با عملیات های ماشین های صنعتی که وظایف مکانیکی خاص و خوش تعریف را انجام می دهند مقایسه شوند.
با این وجود، وضعیت فعلی بیانگر تغییر بسیار جامع تری در وضعیت فرهنگ مادی و شناختی است تا تعادل محض در میزان برونی سازی. نام این پدیده (فناوری اطلاعات) بیشتر برای اشاره به انقلاب اجتماعی جاری که با ذوب سریع این دو وجه فرهنگ شناخته می شود مورد استفاده قرار می گیرد.
دقیقاً مشابه ایام لادیت ، ما در حال حاضر شاهد نابودی کل بخش های نیروی کار انسانی و به صورت همزمان کاهش کارگران اخراجی هستیم. به طور مشابه، مشاهده می کنیم که کادری های مبتکر و خود سازمانده در حال حاضر طبق تعریف بالاتر از حد جدید صلاحیت های فنی (که طبق توابع شغلی برای تعریف می شوند و برای اتوماسیون فوری از بقیه مناسب ترند) ترفیع می گیرند. علاوه بر این، در اصل آینده با توجه به چیزهایی که مورد اتوماسیون قرار می گیرند تعیین خواهد شد.
همچنین در این زمان، ما شاهد بازگشت اوج صنعتی سازی جدید و گرایش به سمت جامعه ای تساوی طلب هستیم. این حرکت (همان طور که در ایدئولوژی روشنفکری و سوسیالیسم و در سیر تکامل دموکراسی، سلامت عمومی، رفاه و آموزش بیان شده است) در حال حاضر باز گشته است و طرفدارانش پراکنده شده اند.
همان طور که گفته شد توسعه ی فرهنگی را می توان بر حسب تئوری من در مورد برونی سازی (همان طور که در نمودار زیر (شکل 3) نشان داده شده است) بیان نمود.
http://www.masiha.ir/_nice/shirin/01.gif
شکل 3 تکامل ابزارها و دانش
در شکل 3 رقابت بین دانش و فرهنگ (k)، در اینجا با خط پر نشان داده شده است، با فرهنگ دانش (T)، در اینجا با خط چین نشان داده شده است، رقابت نموده و گاهی به آن می رسد. اولین مورد نزدیکی آنها در آغاز عصر مفرغ است و مجدداً در عصر فناوری اطلاعات این موضوع حادث شده است.
رقابت در جامعه ی اطلاعات - خود سازماندهی و خودآموزی
بنابراین به نظر می رسد که مرحله ی جدید تکامل فرهنگی در حال حاضر تحقق می یابد. از میان مراحل قبلی، مرحله ی اول ذاتاً آنتروپوژنیک بود: این دوره ابزارها و زبان را برای ما به یادگار نهاد. مرحله ی دوم تکامل سیستم نگارش بود. مرحله ی سوم به اختراع ماشین های اتوماتیک مربوط می شد. چهارمی و آخرین آنها نیز به تکامل فناوری اطلاعات اختصاص یافته که در آن گذار مشابهی هم در سیستم معنایی در حال وقوع است (مشابه گذار و تغییری که پیشتر در سیستم فنی صنعتی سازی روی داده بود): یک گذار از یک حالت برونی سازی انفعالی به سیستم برونی سازی فعال. با گذار از زبان شفاهی به کتبی، سیستم معنایی به وضعیت یک ابزار مستقل و برونی سازی شده ارتقا یافت. هر دو سیستم سیستم های مکمل هستند: در مورد اولی [مکملی] برای کار ذهنی و در دومی برای کار دستی.
وقتی که صنعتی سازی روی داد، سیستم فنی با ارتقای وضعیت برونی سازی انفعالی خود یک بار دیگر از سیستم معنایی پیش افتاد. همین پیشرفت بود که بعدها سیستم دانش نیز بدان دست یافت. یک کتاب هیچ اثری ندارد مگر اینکه به طریقی بر افکار ما تأثیر بگذارد و بدین وسیله احتمالاً رفتارمان را نیز تغییر دهد. در مقابل این کارکرد محدود، همان طور که ماشین آلات صنعتی پیش از این کارکردهای دستی را مکانیزه می کردند، اکنون فناوری اطلاعات بسیاری از کارکردهای ذهنی را اتوماتیک می کند.
همچنین در این زمان، مرز صلاحیت و شایستگی در فرایند تولید از میزان مهارت میلیون ها کارگر فراتر رفته است؛ در نتیجه، قربانی های این فرایند به کارگران یدی محدود نمی شود بلکه دامنه ی آن به کارمندان و متخصصین روشنفکر نیز کشیده می شود.
در مواجهه با این تصویر هشداردهنده، شاید این پرسش مطرح شود که آیا همانند اوایل دوران صنعتی سازی، رواج بیکاری عصر حاضر نیز تنها یک پدیده ی گذراست یا خیر. افسوس، این طور نیست. کارمندانی که اخراج می شوند مطمئناً قربانی سطح بسیار بالای «شایستگی های» مورد نیاز فناوری اطلاعات می شوند. با این حال، پیشی گرفتن از مرز شایستگی های تکنولوژیکی (اگر میسر شود) عمر چندانی نخواهد داشت! چیزی که در زمان حال برای حفظ شغل مورد نیاز است چیزی بیش از نوعی صلاحیت و شایستگی است؛ ویژگی مورد نیاز جدیت، روح رقابت و تلاش است.
همکار من (آقای/خانم راسموسن ) مفهوم شایستگی را به صورت زیر تعریف می کند:
شایستگی: یک عملکرد شخصی واجد شرایط شامل گشودن دانش، بینش ها و ارزش ها است که یک رویداد پیچیده را به گونه ای نظام مند می کند که به یک هدف یا وضعیت خاص برسد. زمانی که از شایستگی ها صحبت می کنیم با راه و روشی سر و کار داریم که در آن به عنوان نوع بشر به صورت نظام کند دانش، بینش ها و ارزش ها را بازگشایی می کنیم (Rasmussen, 1995:7).
بنابراین شایستگی عبارتست از توانایی ارائه ی کار قانون مند و تکرار عملکردهای شناخته شده و معروف؛ با این وجود، کاری که این انجام می دهد تضمینی برای ابتکار و انعطاف پذیری نمی دهد. این ویژگی ها کیفیت کاملاً متفاوتی به نام رقابت را تقاضا می کنند که توسط راسموسن به شکل زیر تعریف شده است:
روح رقابت و تلاش: عملکرد شخصی شایسته عبارتست از مجموعه ای از ایده هایی که چشم انداز خاصی را تعریف می کنند و یک رویداد پیچیده را به گونه ای ساماندهی می کنند که معنا و مفهوم مناسبی پیدا کند (همان: 8).
از این رو بخش جدید نیروی کار در فرهنگ فناوری اطلاعات نوعی فناوری کامپیوتری را خلق می کند که تمام کارکردهایی که صرفاً نیازمند شایستگی هستند را تحت تسلط خود در می آورد. در مقابل، روح رقابت و تلاش مطلقاً مخصوص پیشی گرفتن از مرز شایستگی تکنولوژیکی است.
کارمندانی که به نسبت از این مرز سبقت می گیرند می توانند برای مدتی شغل خود را حفظ کنند اما تنها تا زمانی که شایستگی های فعلی با فناوری رایانه ای موجود مطابقت داشته باشند.
سرانجام، می توانیم طرح های کلی این جامعه ی جدید و طبقه ای فناوری اطلاعات را به صورت زیر مدل سازی کنیم:
1. کشیش اعظم (واجد شرایط و شایستگی)
2. خدمتگزاران معبد (دارای شایستگی ها و مهارت های مفید)
3. مطرودین (دارای شایستگی ها و مهارت های مفید نیستند)
شکل 4: معبد فناوری اطلاعات و طبقاتش
دسته ی بالایی (کشیش های اعظم) متناظر با همان چیزی هستند که Reich (1991) آنها را تحلیل گران نمونه و برتر می نامد در حالی که دسته ی پایین تر (خدمتگزاران معبد) در تحلیل Reich از دو گروه تشکیل می شود: کارگران معمولی و خدمتکاران. پایین تر از همه، انبوه افراد فاقد شرایط وجود دارند؛ اشخاصی که توسط این سیستم حذف و از معبد طرد شده اند.
با توجه به چیزی که در حال حاضر با «کشیش های اعظم» متناظر است (طبقه ی جدید رهبری)، مسأله ی تعیین کننده چگونگی دسترسی به این دسته ی ممتاز است. فرمول سری آن چیست و چگونه می توان ظرفیت و شایستگی مورد نیاز برای منتخب شدن را به دست آورد؟
در گزارش های سازمانی و دولتی (کمیسیون جوامع اروپایی، 1993) در مورد شایستگی شغلی و آموزش شغلی، دو ویژگی در حال ظهور هستند:
1. خود سازماندهی
- توانایی سازماندهی کار و پیشه ی خود؛ به تنهایی یا در قالب تیم های خود سازمانده.
- ترکیب مهارت های ذهنی (Zuboff, 1988)، انگیزش یا انگیزه بخشی، و خلاقیت در ابداع و پیاده سازی فعالیت های جدید.
2. خود یادگیری
- توانایی سازماندهی آموزش خود در زمانی که شایستگی های جدیدی مورد نیاز هستند.
- ترکیب ظرفیت تعریف، کشف و متناسب سازی هر چیزی که دانش برای تحقق یک پروژه ی خاص به آن نیاز دارد.
چشم اندازهایی برای فناوری شناختی
در این طرح تاریخی و مقدماتی، ذوب فرهنگ مادی و شناختی (به اصطلاح خودم فرهنگ فنی و دانشی) را تبیین کردم. تعبیر و مفهوم فناوری شناختی شاهدی بر این گرایش است.
از این رو، فناوری شناختی صرفاً یک نظام موردی دیگر مانند AI نیست. بلکه بیانی از دگردیسی فناوری معاصر است. این گرایش پیش از این یکی از بخش های اساسی وضع موجود بوده و هست. از این رو شرکت مایکروسافت (یکی از شناخته شده ترین و بارزترین حامیان فناوری شناختی) ظرف کمتر از دو دهه به گونه ای گسترش یافته که به یکی از بزرگترین شرکت های دنیا تبدیل شده است.
با این حال، این می تواند برای تشخیص فناوری شناختی از یک دید وسیع و از یک دید کاملاً محدود بکار گرفته شود که به گوشه ی این ناحیه ی ذوب اشاره می کند که در آن شاخص ترین یکپارچگی در حال رخ دادن است. نمونه هایی از آن عبارتند از واسط های رایانه و انسان، برنامه های ترجمه، و برنامه های کمک شنوایی که بر مبنای پارامترهای روان شناسی صوتی تعریف شده اند.
حال، یک فناوری عموماً به یک دانش پایه (به عنوان مبنای فعالیت ساخت و پیاده سازی) نیاز دارد. در مورد فناوری شناختی، شاید درک چیزی که به عنوان یک دانش موسوم به دانش شناختی مطرح شده طبیعی باشد. زمانی که این دانش جدید در اواخر این دهه مطرح شد، انتظارات زیادی را برانگیخت و این دیدگاه رایج شده بود که دانش شناختی دانش آینده است.
دانش شناختی اساساً به صورت نامناسبی به عنوان مجموعه ای از یک گروه بسیار متنوع از نظام های دانشی مختلف تعریف شده بود.
اکنون با نگاهی به این لیست باید گفت واقعاً جای تعجب نیست که این هیولای فرانکنشتاین دانش ها مشکلات بسیار پیچیده ای در زمینه ی انسجام و پیوستگی داشته باشد. امروزه دانش شناختی (در صورت وجود) تنها مجموعه ای از ارتباطات بین دانشمندان از نظام های حاضر در پروژه های فناوری شناختی و آن هم به صورت محدود است. بدین صورت «دانش» همان طور به صورت یک انگاره باقی ماند.
دانش رایانه
منطق
شناخت شناسی
روانشناسی شناختی
دانش عصبی
زبان شناسی ها
تئوری سازمان
شکل 6: نظام های موجود در دانش شناختی
با ارزیابی تجارب دهه ی اخیر دیگر شاید دلیلی وجود نداشته باشد که برای بیهودگی سازمان دانش شناختی تأسف بخوریم. در مقابل این باور که نظام های تشکیل دهنده محدودیت های قراردادی دانش و دانش شناختی یک نظام طبیعی و کاملاً جامع بود، به نظر می رسد که واقعیت چیز دیگری باشد: تشکیل دهنده ها و اجزای مختلف موجودیت های طبیعی و مستعد رشد و ترقی هستند زیرا دانش شناختی یک ترکیب و آرایش قراردادی است.
بر مبنای تئوری ذوب و برونی سازی من در مورد رشد و توسعه ی فرهنگی، شاید برخی از تعجب کنند که چرا چنین است.
من نباید در اینجا به تفصیل وارد تئوری و نظریه ی دانش شوم و بنابراین تنها به بیان دو نکته اکتفا می کنم. نکته ی اول توضیح عدم ادغام و به هم پیوستگی نظام های تشکیل دهنده ی دانش شناختی است. نکته ی دوم نیز به ارتباط واقعی و علمی فناوری شناختی می پردازد.
نکته ی 1: عدم ادغام و به هم پیوستگی نظام های تشکیل دهنده ی دانش شناختی
طبق نظریه ی دانش من (Karpatschof, 1997)، تمام نظام های علمی اصلی مانند علوم فیزیکی، علوم زیستی، روانشناسی یا علوم اجتماعی به عنوان حوزه ی نظری یک حوزه ی از پیش ثابت شده تعریف می شوند. از آنجا که دانش شناختی کلیت حوزه های نظری اصلی را توسعه می دهد، تعجبی ندارد که چنین مشکلات و مسائل پیچیده ای در زمینه ی انسجام و به هم پیوستگی داشته باشد. نه تنها به عنوان محدوده ی کاملاً فراگیر دانش شناختی شناخته می شود بلکه علاوه بر آن مشکل دیگری را نیز در تعریف حتمی خود وارد نموده است. نظام های تشکیل دهنده از همان آغاز از یکپارچگی بی بهره بوده اند. بنابراین، در رابطه با بخش شناختی آن تنها روانشناسی است که پذیرفته شده، علوم اجتماعی تنها در زمینه ی تئوری سازمان و زبان شناختی پذیرفته شده و الی آخر به همین صورت. بر خلاف نظر دکتر فرانکنشتاین، سازندگان دانش شناختی برخی از بخش های کمکی را از دانش های مختلف و متنوع برداشته اند اما این ترکیب در حال حاضر به خاطر یک تفکیک و تجزیه ی فاقد عمومی از نظام های تشکیل دهنده کاملاً ضعیف و آسیب پذیر است.
نکته 2: ارتباط واقعی و علمی فناوری شناختی
حال دورنمای واقعی فناوری شناختی چیست؟ در رشد و توسعه ی فرهنگی یک جنبه ی گرایش برونی سازی وجود دارد که تا کنون به آن اشاره ای نشده است. موازی با گرایش به برونی سازی فعالیت بشر به ابزارها و تکنیک ها، یک گرایش معکوس (درونی سازی مجدد) نیز وجود دارد. در نتیجه افزایش فناوری مکانیکی از اواخر قرون وسطی پیش شرط اصلی رشد و توسعه ی یک فیزیولوژی علمی بود. زمانی که هاروی ایده ی درخشان خود را مطرح کرد (قلب در واقع یک پمپ است)، ایده ی ساخت پمپی را مطرح نمود که پیش از این یکی از برونی سازی های فعالیت بشری (یعنی فعالیت جابجایی یک مایع) بود.
در فرایند درونی سازی مجدد، ما چیزهایی را تغییر می دهیم که به نظر می رسد اشتباهاً از فعالیت ها و فرایندهای بشری کم شده و به مصنوعات بشری تبدیل شده اند. با این حال، این کاهش گرایی برخی اوقات پر ثمر بوده یا حتی به تصحیح مواردی ختم می شود؛ [در واقع] هر زمان که یک محصول مصنوعی قبلاً یکی از برونی سازی های فرایندها و فعالیت های بشری باشد.
از این رو، قضیه ی هوش مصنوعی محض که در آن هیچ تفاوت بنیادینی بین مغز انسان و رایانه وجود ندارد یکی از اغراق های خام و ناشایست این قضیه ی محتمل است که ما رایانه را به عنوان برونی سازی وظایف مغزی ساخته ایم و بنابراین فرصت مطالعه و بررسی جنبه های این وظایف را در قالب برونی شده ی آنها داریم.
در نتیجه، فناوری شناختی نه تنها ضرورتاً وظیفه ی الهام گرفتن از نظام هایی مانند روانشناسی شناختی و زبان شناختی را دارد بلکه پتانسیل عظیمی هم در الهام دادن به این نظام ها دارد.