ترجمه عامل های انسانی در فن آوری اطلاعات/فصل اول
"یک انسان با یک میخ همه چیز را چکش می بیند"
مقدمه
[ویرایش]نقض جمله معروف "از نظر یک مرد چکش دار همه چیز شبیه میخ است، بازتاب دارد به هدف اصلی این کتاب: نه تنها نیازها از پرسش های مربوطه جکع آوری می شوند، بلکه در نظریه Argyris1974))،در نحوه سوالاتی که پرسیده می شود مجددا فکر ممی شود. به تبع در این بخش سوالاتی مطرح می شود و در ادامه تلاش می شود که پاسخ صحیحی داده شود، از جمله فهمیدن اینکه چگونه ذهن انسان یک ابزار طراحی می کند و در طراحی فرایند استخدام در زمان پیشرفت تکنولوژی چه مولفه هایی موثر است.
تاریخچه
[ویرایش]امروزه قابلیتی که صرف تعریف تکنولوژی شناخت( (CT در یک زمینه تحقیق مشخص انجام می شود، بر نیاز درک رابطه منطقی بین کاربرد علمی محصولات و شناخت فرآیند تاکید دارد که شامل تطابق از زمان خلق ایده تا ساخت و حصول نتیجه می شود. جایگاه اصلی،نیاز مطالعه انسان در شناخت تعامل استفاده از ابزار تعریف می شود که به دریافت نگاه بهتری از شناخت جامعه و نو آوری در تکنولژی منجر می شود. برای رسیدن به امکانات راحت تر و منفعت بیشتر نیاز به سرعت دهی بیشتر به پیشرفت تکنولژی هستیم. پیش از این پیش بینی شده بود برای دستیابی به این اهداف، یادگیری شناخت تکنولژی ابتدا باید بر پایه تئوری های تطابق یافته منسجم و با تعریف رابطه و فعل وانفعالات بین انسان و محصول قدم برداشت. آنچه از این فرضیه نتیجه می شود تعدادی مقالات انتقادی است که توسط افرادی که علاقه به بازبینی سیر تکاملی ابزار و فکر به وجود آورنده آن دارد. از موضوعات جذاب ویژه مقالاتی هستند که بطور منسجم 2 سوال در مورد CT می پرسند: 1. چگونه می توانیم به تعریف،پیش بینی و شناسایی آستانه پیشرفت تکنولژی به صورت بالفعل و بالقوه بپردازیم در حالتی که محدودیت هایی در هر یک از این دو حالت بوجود می آید؟ 2. چگونه ارتباط بین انسان و ابزار را خلق کنیم؟ هر چند تنها پرداختن به این 2 سوال کافی نیست. همچنین می بایستی چگونگی و هدف به وجودآمدن این ارتباطات بررسی شود. آیا بطور مناسب و در یک چهارچوب صحیح جاگذاری شده اند؟ تا چه درجه ای آنچه مطرح شده پاسخی برای سوالات ما خواهد بود؟
نقض دیدگاه
[ویرایش]فرض منطقی و مطمئنی است که تا زمانی که هر دو فرضیه شنیده شود، اکثر مردم با مطالب یکپارچه و درستی که مطرح شده موافق هستند. هرچند برای مقایسه راههای مطرح شده در دو فرضیه نیازمند زمان هستیم. تا اینکه نتیجه قابل قبولی از چگونگی تغییر کلیت سوالاتمان بدست آوریم. یک نشانه که بموقع بودن این بازخورد را نشان می دهد، مشاهدات Meurig Beynon 1997) ) می باشد که یک گرایش جدید مثل شناخت تکنولژی می تواند از بسیاری از انتقادات و دیدگاه ها صدمه ببیند. بنابراین بیانی که نغییر در کلیت سوالاتمان بوجود آورد، می تواند به بازکردن مسائل پیچیده تری در باورهایمان به دورنمای شناخت تکنولژی شود( به طور خاص در مورد این موضوع) حداقل در آینده همانطور که تاکنون چنین بوده است. در خلال مباحت کنفرانس CT97 در Aizu ژاپن به تدریج تشابهات مختلف با فرضیه انسان-چکش-میخ مطرح شد. ابتداKarl Kutti توضیحاتی در خصوص اهمیت توجه به نقاط مشترک در روند تکنولژی و فرهنگ بیان کرد. Kutti در مخالفت با مفهوم اولیه ابزارها به عنوان وسایل تقویت کننده (Engelbart,1963;Biocca1996) و در طرفداری از مفهوم ابزارها به عنوان وسیله ای برای رابط فاعل و مفعول، استفاده از آنرا منجر به کسب یک تجربه اجتماعی دانست. وی با استفاده از مثال های شماتیک به توضیح این مسئله پرداخت که چکش فقط در جامعه های فرهیخته که هندسه خاصی در سازه های محل سکونت بکار می برند و از مواد خام مورد نیاز برای ساخت موفق ساختمان ها استفاده می کنند. موضع Kutti که حمایت از بازبینی نقش فرهنگ در روند بوجود آوری تکنولژی بود، نقاط مشترک زیادی در تغییرات ضروری با دیگر روش ها مانند تئوری فعالیت(Leontiev 1978;Nardi 1996) و شناخت موقعیت (Suchman 1987;Greeno 1994;Leug and Pfeifer 1998) و انواع مختلفی از روانشناسی عادات(Wicker 1984) داشت. همه این ها تاکید بر نقش حیاتی محیط در شکل دهی و هدایت خروجی فعالیت های مربوط به شناخت تکنولژی دارد.
شکل 1.وابستگی دوطرفه بین فرهنگ و فرآیند تکنولوژیکی
به وسیله اندکی تغییر دادن زبان از این رو چشم انداز جستجو، دیک جنی (Dick Janney) تشبیه مختلفی از همان سخن کوتاه نتیجه گرفت (شکل 2). چشم انداز او بر روی آن چیزی که واقعا در واسط ابزار کاربر اتفاق افتاده، تمرکز کرده است. هم اکنون سنت طولانی در طراحی واسط هایی که هدف آن توسعه ارگونومی سیستم های صوتی که بدن انسان و شناخت شخصیت را به طور طبیعی گسترش می دهد، وجود دارد.
اگرچه، همانطور که جنی اشاره کرده (این کتاب را هم ببینید)، اینکه چه طور یک ابزار به صورت ارگونومی در بعضی از مفهوم ها طراحی شده، اهمیت ندارد زیرا آن یک ابزار است و همیشه به فرم یک اندام مصنوعی است. برای اینکه آن ها عضو مصنوعی هستند و استفاده طولانی مدت روی کاربر تاثیر می گذارد. بر طبق صحبت های جنی این اساسا منجر به عدم مطابقت بین پیچیدگی اعضاء اصلی فرآیندهای ذاتی در ابزار ها و کاربرانی که یکی را به دیگری در واسط متعهد می شوند. نتیجه سازگاری ممکن است برای شخص خاص با مفهوم معین برگشت ناپذیر باشد. این یک سرحد موضوع است. رسیدگی کردن تاول فیزیولوژیکی ( مانند شکل 2) در طول زمان منجر به پینه به عنوان اتفاق طبیعی و منطقی است( ببینید Biocca 1996) . اگرچه آن چیزی که برای ما جذاب است برای کاوش کردن در یک راه سیستماتیک تر از آن چیزی که ما در گذشته داشتیم به صورت طبیعی مهم نیست اما فرآیند هایی که از عهده مغز ما بر می آید، با استنتاج تکنولوژیکی " تاول شناختی" به طور مساوی نتیجه منطقی وضعیت است، به عبارت دیگر، ما احتیاج داریم بفهمیم که چه طور و چرا مغز به عنوان یک نتیجه کشف شده درمحیط حرفه ای، تکنولوژیکی می شود.
شکل 2.عدم تناسب انسان با ابزار
اگر ما موفق به در نظر گرفتن مواردی که چکش یا میخ گم شده است نشویم، مجموعه ی ما از تغییرات در چشم انداز کامل نمی شود، به طور قابل توجه، انسان هایی که چکش دارند اما میخ ندارند و انسان هایی که میخ دارند اما چکش ندارند در دو جهان مختلف زندگی می کنند. چکش در درجه اول ابزاری برای تقویت نیرو و بنابراین عملگرا می باشد.میخ در درجه اول ابزاری برای اتصال دو قطعه جدا از هم می باشد و به این دلیل از نزدیک با بعضی از حالت ها در جهان که منجر به موفقیت می شوند همراه می شود.این درست است که بگوئیم چکش و میخ هر دو باهم موجب موفقیت می شوند( گیبسون، سال 1979). این هم درست است که هنگام تقاضا، آنها در دسترس نباشند، هردو چکش و میخ باعث میشود انسان ها به طور نامناسب ارزش های اهداف داخلی یا خارجی را بار کنند. اگرچه، نبود حتی یک مفهوم شناختی مختلف را جبران می کند و می تواند منجر به مجموعه های مختلف خروجی نهایی شود. این هست که چکش و میخ بر روی انسان ها تاثیر می گذارد و در نتیجه از راه های مختلف روی جهان تاثیر می گذارد.
شکل 3. آگاهی از ابزار غیر مستقیم محیط داخلی و خارجی
توجه به این نکته مهم است که چکش ها و میخ ها از نظر اندازه ی تاثیر پروتزی شان با هم متفاوت اند( برای نمونه میزان نزدیکی آنها به بدن و کششی که هنگام استفاده از آن ها در بدن ایجاد می شود). در رابطه با افراد، میخ ها برای به کار برده شدن، به ابزار دیگری نیز نیاز دارند(شکل 3). در طرف مقابل، چکش ها، مستقیما در بازو و دست فرد، کشش ایجاد می کنند که فایده ی چکش ها به عنوان ابزار را پررنگ تر می کند. اگر شرایط ایجاب کند که دو چیز به هم کوبیده شوند، به مدلسازی مشکل از منظر کسی که میخ دارد، منجر می شود. اگر همین شرایط وقتی اتفاق بیفتد که فرد چکشی در دست دارد، به مدلسازی مشکل از دیدگاه کسی که چکش دارد منجر می شود. زیرا ذهنیت نسبت به توانایی ضربه زدن در این دو موقعیت متفاوت است، یکی به عنوان نیاز به شیء برای کوبیده شدن و دیگری به عنوان نیاز به شئ ای برای ضربه زدن. به این ترتیب با توجه به راه حل ساخته شده، دو فرآیند تولید متفاوت به وجود می آیند. این تفاوت نشان می دهد که چگونه ابزارهای متفاوت، ضربه های متفاوتی را در فرآیندهای شناختی واگرا و هم گرا که مربوط به تولید حرکات ارادی می شوند، ایجاد می کنند. از نظر رسیدن به برونداد عمل کوبیدن، هیچ پایان مشخصی وجود ندارد. در مقابل، از آن جا که میخ ها همواره به عنوان بخشی از ساختار هدف در نظر گرفته می شوند، تاثیرات شناختی در ذهنیت ما ایجاد می کنند که تمایل دارد به یک نتیجه ای مشخص میل کند. شرایط رضایت درمورد یک عمل ضربه زدن موثر، بسته به این که علی رغم در دسترس بودن دانش اولیه در باره ی کاربرد هر ابزار، چه ابزار یا ترکیبی از ابزارها موجود است، گوناگون است. راجر لیندسی در مباحث اش پیرامون ریشه و عملکرد اهداف (لیندسی و گورایسکا،1994) ایجاد تمایز میان اهداف شناختی و اهداف نهایی را پیشنهاد کرده است. اگر اهداف، بخشی از زنجیره ی هدف پیچیده ای باشند و دستیابی به آن ها، به ساخت یا اجرای برنامه ای در سطح بالاتر کمک کند، آن اهداف شناختی محسوب می شوند. اهداف نهایی، بالاترین هدف ها در زنجیره ی اهداف هستند. شرایط رضایت مندی برای اهداف نهایی (مانندوضعیت محیط مساله در دستیابی به هدف)، از جانب نیازمندی های اجرایی برنامه های سطح بالاتر، دیکته نمی شوند. بنابراین، اهداف نهایی، مستقیما ادراک را به انگیزه ها مربوط می سازند. تمایزی که لیندسی قایل می شود، ممکن است در تلاش های آینده در زمینه ی مثال ما درباره ی تاثیر دیفرانسیلی چکش ها و میخ ها بر ذهنیت و شناخت افراد، مفید واقع شود. چکش ها ارزش توان اولیه ی زیادی دارند که با توجه به هدف نهایی، چندان ویژه نیست. متعاقبا، چندین کاربرد و اهداف متفاوت شناختی ممکن، در این جهت و همچنین کشیدگی کاربردی نسبتا ساده ی بازوی انسان؛ پدیدار می شوند. در مقابل، میخ ها با حذف شدن کشش ناگهانی بدن، درجه ی نزدیکی و ارتباط بیشتری با هدف مطلوب خاصی دارند که همان بستن دو چیز به یکدیگر است. به عبارت دیگر، آن ها از نظر هدف نهایی، ارزش بالاتری دارند.
ایجاد تمایز میان اهداف شناختی و نهایی، می تواند بر روی گستره ی وسیعی از ابزار پیاده شود. ما گمان می کنیم که هر چه یک ابزار، کشیدگی کمتری در بدن ایجاد کند، ارزش هدف نهایی اش بالاتر است. بر عکس، هرچه که توانایی پروتزی یک ابزار، بیشتر عملکرد طبیعی انسان را امتداد دهد، ارزش توانایی اولیه آن بیشتر بوده و با توجه به روابط انگیزشی، انحصار کمتری دارد.
ما تا این جا نگاهی بر سه تکرار متفاوت استعاره ی چکش- فرد – میخ داشتیم و هرکدام از این ها، مجموعه ای متفاوت از فهم و بینش نسبت به رابطه ی انسان ها و ابزارهایی که می سازند و استفاده می کنند را به نتیجه می دهند. ما فکر می کنیم که چندین فرآیند ذاتی، واسطه شناخت را که در هر تکرار با دورنمای پرسشگری متفاوتی توصیف شده است، شکل می دهد، که با یکدیگر هم ارزش و یکپارچه می باشند . این یکپارچگی، مجموعه ای از اثر بازخورد(فیدبک) تشکیل می دهد که با اجزای منابع یاریگر، در ارتباط است: ذهن، بدن، و جهان. درگذشته، با در نظر گرفتن توسعه آشکار، چنین اثر بازخوردهایی، بیشتر مورد توجه قرار می گرفتند. اخیرا، علاقه آکادمیک به درک شناخت ها، تغییر قابل توجهی داشته است. برای نمونه، باستان شناس استیون میتن این دیدگاه را توسعه داده است که وجدان بشری دلایل خود را برای تغییر ظرفیتش را برای ساخت مصنوعات و سایر خروجی های فرآیندها، مانند شکل های گوناگون ارائه ی هنری که با حل مساله ی خلاق در ارتباط است. اولسون (1994) می گوید که توسعه ی فراشناخت، محصول مستقیم تعاملات میان شناخت و سیستم های نوشتاری در جوامع ادیب است. تاثيرات مشابه توسط flores و wingrad مورد ملاحظه و توجه قرار گرقته است با احترام به تفاسير كتاب مقدس كه در آن تكامل توام ذهن بشر و ابزارها مورد نياز آن اشاره شده است، در حاليكه نياز به بررسي چگونه و چرا مغز، بدن، دنيا گردهم جمع شده اند وجود دارد كه اين ساخته حكيمانه clark1997 است.
ما گمان مي كنيم كه تعداد بيشتري دليل مشابه به دنبال خواهد داشت زيرا هيچ گونه متودولوژي براي طراحي ابزاري كه برگرفته از و متعاقبا مدافع تعامل ابزار، كاربر و ابزار شناختي كه تركيبي از جنبه فكري مسئله، با منشا اي از جنبه هاي مرتبط ديگر باشد وجود ندارد كه البته احتمال تعريف شدن كليت تصوير وجود دارد.
تغيييرات يا وارونه كردن جنبه مورد سوالمان(بطور مثال، از يافتن تعامل تا يافتن تعامل تا يافتن تركيب يا از يافتن فرايندهاي شناختي كه از تعامل با جهان بيرون تا يافتن فرآيندهايي از تعامل يا اثرپذيري از جهان بروي معرفي و فراشناخت دروني است. يكي از معاني ان اين است كه ما ممكن است بازانديشي اي داشته باشيم، چيزي كه هست ما ياد مي گيريم زمانيكه عوامل انساني كه شامل تكونولوژيهاي جديد است را كشف كنيم.
بطور مثال ما غالبا از مدلهاي انتزاعي اشيا براي تسهيل در تحقيق استفاده مي كنيم.
ما ممكن است تصويري از فرآيندهاي ذهني انسان كه در تعامل با جهان خارج ماشين نگر و قابل پيش بيني است را بسازيم كه راههايي را نشان مي دهد(نمونه هايي كه در تحقيق جاري تاكيد شده است و توسعه يافته rodneybrookاست.
امثال اين مدل ممكن است راه درازي براي تشريح اينكه افكار انسان متعاقبا بيروني سازي افكار آنها در پيش داشته باشد. اگرچه يك بازانديشي ساده از مدل،دقت كمتري از قابليت پيش بيني را منعكس مي سازد و انگيزش زياد مجموعه قابل پيش بيني تعاملات بين مجموعه داده هايي كه در حافظه داده پرداز الكترونيكي كه با قطع توان الكتريكي پاك مي شود بر روي يك مجموعه جديد كلي از امكانات براي فهميدن و اصلاح رويه باز مي شود بدون از ميان بردن ارزشهاي مدل قبلي و موضع ما اين است كه فرآيند متعاملا جنبه هايي از تحقيق را براي كمك به ساختن مدل بهتري از ابزارهاي واسط تبديل كند، شناخت موقعيت براي كار ct است.
سوال هایی که از نقض دیدگاه آمده است
[ویرایش]سوال اين است كه اصل موضوع از تضاد و موقعيت ها و فرهنگهايي كه بايد از پديده اي به عنوان واسط به كار برده شوند توضيحي از كاربران يكپارچه شده از ابزارها داشته باشد.
سوال:
[ویرایش]چقدر واسط در اينجا وجود دارد؟
شناخت واسط ها همراه ادراك و متعاقبا شناسايي جهان بيرون به آساني انجام مي گيرد شناسايي خيلي به آساني نيز به دست نمي آيد، اگرچه بايستي اينگونه مي بود، واسطهايي ديگري وجود دارند كه رفتاري در جهت گسترش كاراكترها دارند، يعني واسط بين شناخت و عمل سيستم واسط بين شناخت و سيستم احساس، عمل،واسط بين شناخت و سيستم اانگيزشي مي باشد. تعداد زيادي از اين واسطها بصورت مستقل از يكديگر كشف مي شوند و هميشه در چهارچوب نظم عملي نمي باشند. بطور مثال ادبيات وسيعي در تجارت وجود دارد بازارها در پي دستيابي به اهداف و نفوذ بر روي رفتار مشتريان از طريق تبليغات است. سيستمهاي انگزيشي و محرك اساسا ( به هر حال انحصاري نمي باشد و در رابطه با آرايش شخصيتي و بي نظميهاي شخصيت در جامعه، پيشرفتها و كلينيكهاي روانشناختي در ميان مردم بحث مي كند. واسط شناختي با فعاليتهاي ماشين حسي ناشي از يك حركت برنامه ريزي شده از ديد ماشين تنها به دنبال جلب توجه بيشتر در يك طيف وسيع از شناخت و علم رفتاري مي باشد. (jeannerodهر يك از اين پيشرفتها جالب و در جاي خود ارزشمند است و اگر چيزي كه لازم است مكانيزم تركيبي كه قابليت اتصال و تطبيق همه فرآيندهاي بسيار واضح و توليدي از شناخت جداسازي شده است، ما همچنين احتياج به يك مدل توضيحي صحيح از مكانيزم كه ممكن است برخي از فرمهاي همگرايي روش شناختي مرتبط را حاصل نمايد.
سوال:
[ویرایش]انحراف روش شناختي چه هست؟
با در نظر گرفتن پديده مطالعات جاري شناختي در زمينه هاي متنوع فلسفه، انسان شناسي، علم شناختي و زبان شناسي كه در مرجع فرآيند دروني ظاهر مي شود كه هدف آن مديريت اعمال با هدف را تاكيد مي كند. در زير مختصرا درباره مدل اخير مستقلا در چارچوبهاي تحقيقي بحث مي كنيم. قصد ما يافتن اين است كه چطور ابعاد مسئله شرايط داخلي كه در آن هستند مخصوصا با رعايت نقش مهمي كه اكتشاف بوسيله برنامه عملكرد داخلي ظرفيت موجود در انسان بازي مي كند. با تحليل و جستجو رد يكپارچه سازي خروجي از اين موقعيت هاي مختلف ما اميد داريم كه تعريف بهتر از جنبه تئوريكي كه مي تواند معمولا پيشرفتي از مجموعه قاعده طراحي ct باشد را شكل مي دهد.
قصد مندي:
[ویرایش]به طور قابل توجهي dennettمنشا عبارت قصدمندي را تا فیلسوف هاي قرون وسطا رديابي كرد. او سپس دو حس متفاوت از " قصد داشتن" كه مشتق شده معمول از " aboutness" است كه شامل مفهمومي از هدف گيري كردن موضوع است. 1) احساس عوامل انگيزشي كه به دستيابي اهداف رفتاري مربوط مي شود 2) احساس فيلسوفانه اي كه به قابليت معرفي از يك سازمان مرتبط مي شود ( كه شامل يك عامل ادراكي كه قابليت تمايز يك چيز از چيز ديگر و تجه كردن به آن را دارد) درك او نشان دهنده يك مثال خوب از اينكه چگونه برنامه هدف عمل براي پشتيباني از توضيحاتي از قصد مندي به عنوان مكانيزمي ضروري شناخت براي شناسايي حتمي است. فرا بازنمايي Sperber1997 تفاوت بين باورهاي حسي انسان(برپايه ادراك و استنباط خود انگيخته از ادراكات) و عقايد انعكاسي انسان اشتقاقي از مزيتي از يك قابليت فرا بازنمايي) كه با اين يادداشت شروع مي شود: " او عملكرد كلي از يك سيستم شناختي هست كه به سازمان اين اجازه را مي دهد كه رفتارش را با تغييرات محيطي منطبق سازد. براي اين سيستم شناختي بايد شامل ارائه از يك موقعيت واقعي از كار و بار پايگاه داده باشد تا بتواند صحبت كند. همچنين بايد شامل نمايشي از رفتار درگير با سازمان باشد نمايش قابليت راهنمايي اين رفتار را دارد، به عبارت ديگر، يك برنامه مي باشد. ارتباط ساده بين داده و برنامه ها شامل راه اندازي هر رفتار طرح راهنما مشروط به اضافه شدن داده خاص در پايگاه داده است. براي نمونه اگر نمايش نزديك شدن گونه به پايگاه داده موشي اضافه شود اين به عنوان يك طرح بكار برده مي شود. در سازمان هاي پيچيده تر قابليت فرابازنمايي نمايشي از وضعيت مي باشد. اين سوال ناشي از اين است كه نمايش واقعا در پايگاه داده وجود دارد و بنابراين قابليت راهنمايي رفتار را دارد . فقط عقايد شهودي و آن عقايد انعكاسي كه مورد تاييد قرار گرفته است را مشاهده كرده است( به طور مثال شناسايي و امضا كردن بطوريكه وجود صحيحي از و/يا مرتبط به جهان علايق و تفكيك كردن از عقايد فراسطحي جاسازي شده است، چنانچه كانديدهاي ممكن براي دخول در اين پايگاه داده از نظر sperber منطقي مي باشد. دستيابي به مناظري كه هدف از شناخت آن گردآوري تعداد زيادي از شواهد ممكن براي اعتبار بخشي به يك چيز مي باشد. بحث جديدي كه درجه اي كه فرضيه در آن نگه داشته شده در مورد جهان در اين فرآيند تعريف شده است. بطور مثال تقويت كردن يا ضعيف كردن ،ارتباط بهينه اي از مفهوم ارتباطي كه ممكن است از طرف زبان شناسي برسد و متظاهر به مباحثه زبان شناسي باشد. درحاليكه آنها صراحت اهميت برنامه ريزي هدف عمل در نشان دادن ارتباطات را مي شناسند. آنها با اين وجود ارجاع به اين را انكار نمي كنند تا انجا كه اين موضع تلويحا انگيزشي براي گسترش دانش پايگاه داده را نشان مي دهد. آشكارا، اگرچه لزوما تناقضي وجود ندارد، تفاوتي كه بين نگراني از اهميت برنامه ريزي هدف /عمل وجود دارد در پشتيباني از مباحث مرتبط آنها مي باشد. ما براورد مي كنيم كه اين تفاوت جزئي يك مقياسي از تفاوت كوچك در آغاز ديدگاه آنها مي باش. لازم به ذكر است كه فرضيات آنها درباره چيزي كه هست از مركز توجه و اعمال نفوذ يك مجموعه خاص از ارزشهاي مرتبط در همكاري اجزايي از تحقيق شان پيش از اينكه حتي تحقيق شروع شود ناشي مي گردد.