پرش به محتوا

ترجمه کامل فصل چهار

ویکی‎کتاب، کتابخانهٔ آزاد

فصل چهار

[ویرایش]

طبیعی و مصنوعی در زبان و فناوری هارتموت هابرلند فصل چهار

طبیعی و مصنوعی در زبان و فناوری هارتموت هابرلند

مقدمه:


این مقاله، کار خود را با این سؤال آغاز می‌نماید «طبیعی بودن، در مورد زبان‌های طبیعی به چه معناست؟» دلیل شهرت پروبال داسگوپتا بدین منظور می‌باشد که، دریافت بسیاری از زبان‌شناسان قربانی «برداشت اشتباه از معنای طبیعی بودن» می‌باشند، همان طور که من نیز در جای دیگر در مورد زبان‍شناسان اجتماعی بحث کرده‌ام[۱]. در بحث رابطهٔ میان تکنولوژی شناختی و واقعیت گرایی، و همینطور میان کاربران سیستم‌ها و کاربران زبان، فرد ممکن است وسوسه شود تا به «طبیعی بودن» زبان اشاره کند همانطور که در مقابل برای توضیح برنامه‌های کامپیوتری «مصنوعی بودن» بعنوان یک عامل توضیحی شناخته می‌شود[۲]. که لزوماً اینگونه نیست. انسان‌های طبیعی، ماشین‌های مصنوعی

همانطور که دیوید گود اشاره کرده است، "گفتگو و یا تعامل چهره به چهره (رودررو)، مدلی پایه برای تمامی اشکال ارتباطات انسانی است، که در نهایت سایر اشکال ارتباطی برگرفته از این مدل پایه می‌باشند [۳]". حتی هنگام سروکار داشتن با کامپیوترها، و تلاش برای درک اینکه چگونه انسان‌ها با چیزی سروکار دارند و آن را بکار می‌گیرد که، دست‌کم مانند ارتباط با انبوهی از فلز سیم کشی شده به نظر می‌رسد، ما همواره به چیزی که قبل از اختراع کامپیوترها وجود داشته باز می‌گردیم: یعنی «ارتباط ساده قدیمی خوب بین مردم». از یک مدل ارتباطی پایه (فرستنده، کانال، گیرنده) استفاده می‌کنیم و یکی از قسمت‌ها را با یک ماشین جایگزین می‌نماییم. مانند هر قیاس دیگری، شباهت‌هایی وجود دارد -بدون وجود شباهت‌ها نمی‌توان هرگز از ارتباط انسان- انسان به عنوان یک مدل ارتباط انسان- ماشین استفاده کرد؛ و ما همچنین به تفاوت‌ها توجه کردیم- اگر تفاوتی وجود نداشت- نمی‌توانستیم درباره یک مدل صحبت کنیم، بلکه درباره موضوعی ساده سخن می‌گفتیم. فقط سوال این است که، دقیقاً تفاوت چیست؟

تفاوت‌های واضحی وجود دارند، که اکثر آن‌ها جزئی هستند. یکی از دلایلی که چرا نمی‌توانیم تعامل چهره به چهره با کامپیوترها داشته باشیم این است که کامپیوترها چهره‌ای ندارند تا بتوان با آن رودرو تعامل داشت. ما از وسایل ورودی مختلف برای دستگاه‌ها استفاده می‌کنیم متفاوت از وسایلی که عادت داریم در مقابل انسانها از آنها استفاده کنیم: صفحه کلید، موس، برخی وسایل اشاره‌گر. این درست است اما این موارد مربوط به فن‌آوری انتقالی است و این امر چندان مهم نیست تا زمانی که پیامدهای عمیق‌تری داشته باشد.

یک تفاوت مهم تر عدم تقارن در تعامل انسان و ماشین است. دو انسان که با هم صحبت می‌کنند حداقل می‌توانند در اصل از رابطه متقابل لذت ببرند، در حالیکه یک انسان و یک ماشین که با هم تعامل دارند، نمی‌توانند این لذت را ببرند. از یک جهت، آنها اصلاً با هم ارتباط ندارند: انسان با ماشین ارتباط برقرار می‌کند، و نه بر عکس. هر کاربر لزوماً یک برنامه نویس نیست، اما در اصل هر کاربر می‌تواند یک برنامه نویس باشد، که یعنی آنها توانایی استفادهٔ مفید از دستگاه را دارند، که دستگاه این قدرت را بر انسان ندارد. از طرف دیگر، یک کامپیوتر همیشه با انسانی که با او ارتباط برقرار می‌کند بیگانه است. ما نمی‌توانیم با کامپیوترها همدردی کنیم، در نتیجه نمی‌توانیم با تلاش برای گرفتن نقش آنها در تعامل، آنها را درک نماییم. این عمل اغلب کامپیوتر را غیرقابل پیش بینی می‌سازد، و به آنها قدرتی از نوع دیگر در ارتباط با کاربر می‌دهد: از آنجائیکه کاربران اغلب نمی‌توانند روش‌های کامپیوترها را تغییر دهند، سعی می‌کنند با آنها کنار بیایند. بر اساس این عدم تقارن، در اصل سهم انسان در تعامل برتر می‌شود، اما اغلب در عمل مجبور به تسلیم می‌شود. این عدم تقارن جایی است که استدلال (طبیعی بودن) معمولاً وارد می‌شود: تعامل انسان- انسان با تعامل انسان- ماشین تفاوت دارد چون ارتباط میان انسان‌ها طبیعی است در حالیکه ارتباطی که درگیر یک دستگاه است طبیعی نیست (تکنولوژی یا مصنوعی است).

در ادامه تا حدی به این فرضیه پرداخته می‌شود، من می‌خواهم نشان دهم که مرز بین طبیعی و مصنوعی، حتی در ارتباطاتی که انسان در هر دو جهت آن دخیل است، ممکن است به وضوح آنچه که اغلب انتظار می‌رود؛ نباشد. این امر پیامدهای مهمی برای تحلیل فرآیندهای ارتباطی ای دارد که انسان‌ها تنها در یک طرف آن دخیل هستند. اگر ارتباط انسان- انسان فقط با شرایط خاصی (طبیعی) است؛ دو نوع فرایند ارتباطی بوسیله یک خط تقسیم‌کننده مشخص جدا نمی‌شوند. ما در مورد تفاوت در درجه صحبت می‌کنیم. این بدین معنی نیست که تفاوت فقط یک تفاوت کوچک است، درواقع این تفاوت بسیار قابل توجه می‌باشد.

«مصنوعی» و «طبیعی» در نشانه‌شناسی و زبان‌شناسی واژه (زبان طبیعی) جایگاه خودش را در نمادشناسی و زبان‌شناسی مدرن دارد. اما بحث درباره (زبان طبیعی) قدمتی به اندازهٔ تاریخ دارد. پژوهش‌گران یونان باستان در اروپا اولین کسانی بودند که درباره اینکه چه چیز بوسیله طبیعت به دست آمده و متعارف می‌باشد و چه چیز قراردادی می‌باشد که با توافق به‌دست می‌آید سوالاتی پرسیدند نگرانی کلی آنها در مورد آن بود که نهادهای اجتماعی ساخته بشر هستند و در نتیجه (طبیعی) نبودند، اما در بکارگیری بررسی هایشان در مورد زبان، این رویکرد بطور جدی با این حقیقت که بندرت هر کدام از مفاهیم نمادشناسی یا زبان‌شناسی در آن مرحله توسعه داده شده بود در تضاد است. این موضوع دارای عوارض جانبی بر روی این مباحث، که آیا معنی لغات طببعی است و یا توافقی است و همچنین ساخت توضیحات طبیعی برای معنی لغات، می‌باشد[۴][۵]. این اولین ریشه‌شناسی‌ها، امروزه فقط باعث خندهٔ ما می‌شود (گفتگوی افلاطون با کراتیلوس مصداق خوبی بر این حرف است)، و کل بحث ظاهراً منسوخ شده است، چون ما موافقیم که معانی علائم قراردادی هستند. کل مسئله راجع به اینکه آیا زبان طبیعی بود یا نه دوباره برای یک مدت طولانی کنار گذاشته شد.

رودولف کارنپ یکی از پدران بنیانگذار واقعیت گرایی و یکی از اولین کسانی بود که به تعریف مفهوم پرداخت. در ۱۹۵۸ او علم (واقعیت گرایی) را به صورت "بررسی (هایی) که به‌طور صریح به گویندة زبان اشاره دارد بدون توجه به اینکه سایر عوامل در نظر گرفته شده‌اند یا نه " تعریف کرد [۶]. برای کارنپ «سخن گویان» یکی از سه عامل اصلی در هر موقعیتی هستند که در آن یک زبان بکار گرفته می‌شود. عوامل دیگر عبارات زبان‌شناسی و آنچه گوینده در نظر دارد توسط این عبارات انتخاب کند می‌باشند. در روشن سازی هدف این چهارچوب نمادشناسی، کارنپ به تمایز میان «طبیعی» و «مصنوعی» اشاره دارد: این چهارچوب بیان شده به همه زبان‌ها اعمال می‌شود، چه زبان‌های طبیعی تاریخی و یا زبان‌های ساختگی [۶]. برای کارنپ تفاوت اصلی میان زبان‌های طبیعی و مصنوعی این است که اولی توسط «واقعیت‌های تاریخی» معین شده است در نتیجه می‌تواند توسط بررسی تجربی توصیف شود، در حالیکه دومی فقط توسط «ساخت یک سیستم قواعد» معین شده است.

نیاز به واژه طبیعی در مقابل با زبان رسمی چند سال بعد واضح تر شد، هنگامی که مطالعه زبانهای رسمی و قواعد و معانی آن (صرف و نحو) بلحق رشته مهمی از تحقیقات شد و زبان شناسان مجبور بودند که مشخص کنند کدامیک از نتایج شان، مانند نتایج مربوط به سلسله مراتب معروف چامسکی که در سال (۱۹۶۳) توسط چامسکی شرح داده شده بود، برای زبان‌های طبیعی، و کدامیک برای زبان‌های رسمی، و کدامیک برای زبان‌هایی که بلند جار زده می‌شوند، معتبر می‌باشند.. اما در سال ۱۹۷۰ ریچارد مونتاگو اعتبار تمایز میان دو نوع زبان را مطرح کرد دست‌کم تا جایی‌که به توضیح نظری آن‌ها مربوط می‌شد. او مقاله (انگیسی بعنوان یک زبان رسمی) را با بیان این جمله آغاز کرد که «من این موضوع را که تفاوت نظری مهمی بین زبان‌های رسمی و طبیعی وجود دارد، را رد می‌نمایم» [۷]. برای مونتاگو، ساختن تئوری درست برابر با هدف اصلی صرف و نحو (جدی) بود، در نتیجه زبان‌های رسمی و طبیعی می‌توانند اساساً با همان ابزارهای توصیفی توضیح داده شوند و بنابراین به عنوان تفاوت گسترده در نظر گرفته نمی‌شوند.

منبع دیگر استفاده از واژه طبیعی در زبانشناسی اجتماعی است، جایی که گفته‌های زبان شناسان (مانند دوزبانه و حتی دوزبانگی اجتماعی کمتر نسبت به سایرین «طبیعی» در نظر گرفته می‌شود، در نتیجه پس گذرا و ناپایدار هستند. برنامه ریزی زبان، اگرچه به عنوان عامل مهمی در تغییر زبان در نظر گرفته می‌شود، اغلب به عنوان مداخله گر در جریان طبیعی پیشرفت زبان در نظر گرفته می‌شود. چون سیستم زبان در سنت زبان‌شناسی تاریخی سوسوری، یک نقشه برداری اختیاری از ترکیبهای معنی دار در نظر گرفته شدند، تنها می‌تواند به عنوان تکاملی طبیعی و نه به عنوان طراحی برای برآوردن نیازها و یا انجام عملی، در نظر گرفته شود. این فرض طبیعی بودن زبان به عنوان یک نتیجه فرعی از نشانه گذاری دلخواه زبان‌شناسی سوسوری است، چیزی است که پروبال داسگوپتا آن را (سفسطه طبیعی بودن) نامید.

این دیدگاه سنتی ایجاب نمی‌کند که یا زبان‌ها طبیعی یا مصنوعی اند. بر عکس، هر دو زبان‌های طبیعی و زبان‌های مصنوعی شناخته شده‌اند، و در قلمرو زبان (طبیعی)، پدیده‌های طبیعی و مصنوعی متمایز شده‌اند. دیدگاه سنتی فرض می‌کند که حالت طبیعی برای زبان وجود دارد (اگر با آن تداخل نداشته باشند) و اینکه این حالت طبیعی یک زبان، که توسط قراردادی بودن ساختار اصلی (پایه) تضمین شده است و نقطه آغازین توصیف آن است؛ زبان‌ها می‌توانند بسط‌های مصنوعی کمتر یا بیشتری داشته باشند، اما سیستم پایه رمزگذاری معنی آن‌ها از هستة طبیعی آن‌ها تشکیل شده است که نمی‌تواند تحت تأثیر مداخله آگاهانه قرار گیرد جدول۱ سعی می‌کند تا تصویر این دیدگاه سنتی را ایجاد کند.