زبان آذربایجان در گذر زمان/از سلجوقیان تا صفویان
از اسلام تا سلجوقیان | از سلجوقیان تا صفویان | پهلوی، فهلوی، فهلویات |
زبان آذربایجان در گذر زمان |
در همان دوره خلافت اسلامی تا سلجوقیان، زبان مردم در آذربایجان چه بوده؟
[ویرایش]تا غزنویان و سلجوقیان، حکومتداران اصلی، خلیفه و اهل دیوان در بغداد هستند. در شرق ایران یعنی سیستان و خراسان حکومتهای منطقهای و ایرانی جدید مانند صفاریان و سامانیان بر سر کار هستند. در آذربایجان و قفقاز که به دولت مرکزی بغداد نزدیک تر هستند، مانند بسیاری ولایات دیگر والی و قاضی و حاکم عرب بنام خلیفه حکومت میکنند. بعد برای مدتی حکومتهای محلی روّادیان و شدّادیان و شیروانشاهان حکومت میکنند که اکثراً و بناچار حکومت را با حاکمین عرب تقسیم میکنند.
از نظر ادبیات قبلاً هم گفتیم. قطران تبریزی و مهستی گنجوی هستند. مقدسی در قرن دهم م. نوشته که در آذربایجان به هفتاد زبان تکلم میکنند (۱) که البته مبالغه است. اما مردم بومی طوری که گفتیم لهجه و یا لهجههای شفاهی و محلی ایرانی غربی و فهلوی صحبت میکنند. میگویم «لهجهها» و احتمالاً نه تنها یک لهجه چرا که بعداً هم، امروز هم میبینیم که تالشی و تاتی و کردی و گیلکی یک لهجه منسجم و ثابت نیستند. هرکدام زیر لهجههای مختلفی دارند. دهها نوع تاتی و یا تالشی و کردی هست. احتمالاً آذری ما هم همین طور بوده و یا بقول استیلو که در پیش نامش را ذکر کردیم یکی از دهها شاخه تاتی بوده.
احتمالاً هم ایرانیان دیگر و همچنین غیر ایرانیان مانند اعراب که به آذربایجان میامدند، در درک این لهجه و یا لهجههای محلی سختی میکشیدند. مسعودی این لهجه را «الاذریه» مینامد (۲). اما مردم، بخصوص شهریها فارسی رایج استاندارد یعنی دری هم صحبت میکنند. زبان شمال رود ارس ظاهراً فرق میکند. مورخین عربی مانند ابن حوقل (۳) میگویند زبان مردم اران (آران) «الرانیه» (ارانی، منتسب به الران یعنی اران) است که بنظر میرسد نوع دیر تر آلبانیائی و یا شاید هم نوعی ایرانی بوده باشد.
به غیر از این، بخصوص به دنبال کوچهای اعراب به آذربایجان، مورخین عرب میگویند که مردم عربی هم میفهمند که احتمالاً منظورشان مردم شهری بوده است. همچنین طوری که در پیش گفتیم در تقسیمات اداری دوره پیش از سلجوقیان، آذربایجان، اران و ارمنستان سه جزء یک «اقلیم» یعنی یک واحد بزرگ اداری یعنی به زبان امروز یک استان بودهاند و در «جزء ارمنستان» در شمال غرب آذربایجان، ارمنی هم تکلم میشده است؛ و در نهایت میدانیم که مورخین گوناگون در این دوره یعنی بعد از روادیان و شدادیان تا سلجوقیان از عشایر کرد در غرب آذربایجان نیز سخن میگویند. از این دو دسته روادیان که اصلاً عرب تبار بودند و بتدریج کرد تبار شدند، در همکاری با نمایندگان خلیفه بر آذربایجان حکومت میکردند. شدادیان نیز که کرد تبار بودند و مرکزشان اران و ارمنستان بود، تا آمدن سلجوقیان بر باکو، گنجه و بردعه که مهاجرین عرب آن بسیار بود، حکومت میکردند. با آمدن سلجوقیان، حکومت روادیان و شدادیان پایان یافت و عنصر کردی در حکومت تا حد زیادی پسرفت نمود. این، زمینه دیگری برای تقویت زبان و فرهنگ ترکی در آذربایجان، اران و روم شرقی بود.
بسیاری مورخین ترکیه میگویند سلجوقیان، ترک بودند اما دولتداری آنها ایرانی بود.
[ویرایش]البته غزنویان و سلجوقیان ترک بودند. «ترک» نه تنها بمعنای امروزی فقط ترک زبان. آنها قبایل صحراگرد ترک بودند که بعد از اسلام یعنی زمانی که در وپیکر ایران سابق و ساسانی کاملاً فروریخت، از آسیای میانه کوچ کرده آمدند اول خراسان، بعد تمام ایران و بیزانس یعنی روم شرقی را گرفتند. یعنی اینها که در ابتدا به آن معنا «ایرانی» نبودند، طی چندین دهه و چند قرن بعدی با مردم و دستگاه حاکمه و دبیران و مدیران و دهقانان و مردم عادی ایرانی جوش خوردند و در آنها مستحیل شدند. یعنی ایرانی شدند. همین روند را در روم شرقی یعنی ترکیه هم میبینیم.
میدانیم که این ترکهای جوان، ماهر و جنگجو ابتدا همه به خراسان آمدند و آنجا اول غزنویان که ابتدا عبارت از جنگجویان سلسله سامانیان بودند سامانیان را کنار گذاشته خود بر مسند قدرت نشستند، چونکه سامانیان دیگر ستاره شان در حال افول بود و بین خود همدیگر را از بین میبردند. در عین حال هزاران و دهها هزار جنگجوی ترک چه بطور انفرادی و چه بصورت قبیلهای اینجا و آنجا خودنمائی میکردند. حتی مهم ترین سربازان و محافظین خلیفه عباسی در بغداد را دیگر جنگجویان ترک تشکیل میدادند. سلجوقیان در چنین دورهای بالا آمدند، یکپارچه و بعنوان قبیله عمل کردند و بخصوص با نبوغ جنگی و انعطافپذیری طغرل بیگ، بنیانگذار این سلسله و متعاقبین او، یک امپراتوری گسترده از آسیای میانه تا بیزانس و عراق و شام و یمن ایجاد کردند که آماده بود در ایران ایرانی شود و در بیزانس یک دولت و نظام ترکی را ایجاد کند، چیزی که تا آن موقع در این امپراتوری مسیحی و یونانی زبان موجود نبود.
میدانید که سلجوقیان روم یعنی ترکیه کنونی بعداً راهشان را از سلجوقیان «بزرگ» یعنی ایرانی جدا کردند. شرایط روم هم فرق میکرد. آنجا را همین ترکها طی صدها سال مسلمان و ترک زبان کردند. البته این کار را اساساً و ابتدا با زور کردند، اما در ضمن با استفاده از ضعف و زوال بیزانس و اختلافات داخلی آنها از عهده این مشکل برآمدند. ابتدا حکومتهای ملوک الطوایفی ترکی در ترکیه درست شد. به آنها به ترکی «بیگ لیک» ها میگویند. هر منطقه زیر نظر یک «بیگ» ترک، رئیس قبیله و طایفه بود که باز بین هم جنگ هم میکردند، صلح هم. تا اینکه یکی از آنها یعنی «آل عثمان» بر همه چیره شد و بتدریج امپراتوری عثمانی را ایجاد کرد.
این در سال ۱۲۹۹ بود، یعنی تقریباً سیصد سال بعد از آنکه سلطان آلپ ارصلان یعنی برادرزاده طغرل بیگ اولین پیروزی را در خاک روم شرقی بدست آورد و پای ترکها به آناتولی باز شد.
و اما در ایران. ابوالفضل بیهقی مورخ قرن یازدهم م؛ که قبل از طغرل دبیری دیوان سلطان مسعود غزنوی را میکرد، در «تاریخ بیهقی» در باره به تخت نشستن طغرل بیگ، اولین سلطان سلجوقی، در نیشابور مینویسد: طغرل بیگ پس از جلوس بر تخت سلطان مسعود غزنوی با افراد سرشناس شهر گفتگو نمود. او در جواب به توصیههای قاضی صاعد که مهم ترین شخصیت شهر بود، گفت: «ما مردمان نو و غریب هستیم. رسمهای تازیکان (تاجیکان، غیر ترکان) ندانیم. قاضی به پیغام و نصیحتها از ما نگیرد (دریغ ندارد)» (۴).
این باصطلاح «بیگانگی» که طغرل میگوید در نیشابور ایران حس کرده است، چندان زیاد طول نکشید. در عرض چند قرن بعد، قبایل ترک زبان که دسته دسته، دو هزار نفر اینجا و دویست نفر آنجا به ایران پخش شدند، با مردم بومی آمیختند و ایرانی شدند. وقتی ترکها به خراسان آمدند، ایران مسلمان بود. بهانهای برای غارت و «جهاد بر ضد کفار» نبود. در واقع ایرانیان بودند که ترکها را وقتی در آسیای میانه بودند، به قبول اسلام دعوت و تشویق میکردند. سلجوقیان ایرانی شدند. حتی فرهنگ و زبانشان هم (جز در آذربایجان که بحث اش جداست) ایرانی و فارسی شد. سلطان محمود غزنوی که میگویند خود سواد چندانی نداشت، یکی از بزرگترین حامیان شعر و ادب فارسی در زمان فردوسی بود. زبان دربار و ارتش طبیعتاً ترکی بود. اما شعر، ادبیات، مکاتبات رسمی، قراردادها، نامهها، همه فارسی بود. تالیف کتابها و آثار دینی و حتی اکثر کتابهای علمی و تاریخی هم اکثراً به عربی بود.
یعنی سلجوقیان از نظر قومی متعلق به اقوام ترک زبان بودند، اما بتدریج ایرانی شدند. احتمالاً از آن تاریخ و یا کمی قبل از آن است که ترکهای مسلمان شده را اغلب «ترکمن» و یا «ترکمان» نامیدند (لفظ ترکمن و یا ترکمان را نباید با «ترکمن» معاصر یعنی ترکمنهای ایران و یا جمهوری ترکمنستان عوضی گرفت. بعد از قبول اسلام از طرف قبایل ترک زبان به همه آنها «ترکمن» و یا «ترکمان» گفته میشد) اغلب آنان در ساختارهای قبیلهای زندگی میکردند. مردان آنها که اسب سواران و تیراندازان ماهری بودند به استخدام اردوهای مختلف در میآمدند و در صورت لزوم با تکیه بر حملات و نیروی نظامی خود دست به فتح و غارت مناطق و شهرهای مختلف هم میزدند. بعد از مدتی آنها تبدیل به نیروئی شده بودند که هم سلاطین و امیران مختلف میبایست در محاسبات قدرت به حساب میآوردند و هم اینکه خود قبایل و عشایر ترک نیروهای خود را تشکیل داده حکومتهای محلی کوچک و بزرگ ایجاد میکردند. آنها بزودی حتی بین خود شروع به مبارزه، رقابت و جنگ برای نفوذ و قدرت کردند، مبارزهای که در مقابل یک خانواده، طایفه، عشیره و قبیله هم ایست نمیکرد.
حکومت قراخانیان در چین و مغولستان کنونی و غزنویان در ایران و ماوراالنهر جزو حکومتهای بزرگ ترکها در آن دوران بود. سلجوقیان با گسترش بی سابقه امپراتوری و دوام آوردن برای ۱۸۰ سال بعد از تاجگذاری طغرل بیگ به این دسته امپراتوریهای بزرگ ترک پیوستند.
در واقع هم این اوغوزهای سلجوقی و هم دیگر قبایل ترک زبان از اواخر ساسانی با ایران مناسبات بسیاری داشتند، هم تجارت و وصلت میکردند و هم گاه دست اندازی مینمودند. طبیعتاً بعد از اسلام که در و پیکر ایران باز شد و مرزبانیها به هم خورد، این روند شدید تر شد.
با این پس منظر میتوان مدعی شد که در واقع طغرل بیگ در منطقه ماورا النهر و حتی خراسان چندان هم «تازهوارد» و «بیگانه» نبود. اما از نظری دیگر شاید طغرل بیگ حق هم داشت که میگفت «ما در اینجا (خراسان) بیگانهایم.» سلجوقیان اصلاً از منطقه دریاچه خوارزم (آرال کنونی) بودند که حاشیه دنیای اسلام و آخرین سرزمین شرقی ایران تاریخی بود. آنها تحت فشار و بعضاً تشویق اقوام و حکومتهای همسایه که غالباً آنها هم ترک بودند ابتدا به منطقهای بین سمرقند و بخارا و سپس مرو، هرات و نیشابور آمده بودند. سلجوقیان طایفهای از اقوام پرجمعیت ترکهای اوغوز بودند که در تواریخ عربی از آنها بنام «غزها» یاد میشود. در حالیکه بعضی از قبایل دیگر ترک از راههای دیگر و بخصوص شمال دریای خزر به غرب کوچ میکردند، اوغوزها با جنگ و گریز بین خود و دیگر طوایف و قبایل به سوی جنوب غربی یعنی افغانستان و خراسان کنونی رو میآوردند.
این، آغاز موج اصلی کوچ بزرگ ترکهای اوغوز به ایران و از آنجا به ترکیه کنونی بود؟
[ویرایش]«آغاز» البته شاید زمانی بود که طایفه اوغوز در قرن نهم یعنی حدوداً ۲۰۰ سال پیش از مهاجرت به خراسان، از جنوب دریاچه آرال در پی چراگاه برای احشام خود بلند شده به سمرقند و بخارا آمدند تا در ضمن به خدمت نظامی پادشاهان و امیران در آیند. اما آنها در عرض ۴۰-۵۰ سال قدرتشان را تحت رئیس جدید طایفه یعنی طغرل بیگ تحکیم کرده بالاخره با فتح نیشابور سلطنت خراسان را از آن خود کردند. طبیعتاً این سلطنت خراسان هم علی الظاهر تابع خلیفه عباسی در بغداد بود. اما در نیشابور دیگر کسی به خلیفه بغداد که خود تحت حفاظت ترکها بود گوش نمیکرد. طغرل که آن قدر قدرتمند شده بود، حتی به خلیفه باج هم نمیداد.
هرچه سلجوقیان جای خود را در ماوراالنهر و خراسان محکم کرده بیشتر بسوی غرب رو میآوردند و هرچه زمان از کوچ اولین نسلهای اوغوز- ترکمن میگذشت، آنها بیشتر خصوصیات فرهنگی و اداری محلی میگرفتند: آنها در ایران «ایرانی» و در سرزمینهای روم و بیزانس «رومی» (و دیر تر «عثمانی») میشدند.
یعنی سلجوقیان در ایران حکومت کردهاند و ایرانیان هم مدیریت آن حکومت را انجام دادهاند. چونکه سلجوقیان با گذشته ایلاتی و کوچندگی تجربه شهریگری و یکجانشینی و دولت داری نداشتند، ایرانیها هم ظاهراً دیگر اهل جنگ و گریز و غیره نبودند. بنظر میرسد برای هر دو طرف خوب شده است و در نهایت این دو طرف بالاخره با همدیگر آمیزش یافتهاند. بعضیها میگویند این روند تنها به نفع قبایل ترک نبود بلکه به نفع ایرانیان هم بود. با این ترتیب آنها دولتداری خود را حفظ کردند و حاکمین را هم مانند خودشان ایرانی کردند.
در باره زبان رسمی در این دوره چه میتوان گفت؟
[ویرایش]حالا مُد شده است که میپرسند «زبان رسمی» چه بود؟ آن وقتها از این خبرها نبود.
نه در این دوره و نه تا صدها سال بعد یعنی تا اوایل قرن بیستم نمیتوان از زبانی «رسمی» به معنای امروزی این کلمه سخن گفت، چرا که نه نظام اداری مشترکی بود، نه مطبوعاتی بود و نه آموزش و پرورشی مرکزی. خانواده و ایل و تبار سلاطین و فرماندهان و امرای ارتش البته بین خود ترکی حرف میزدند اما مکاتبات اداری و دولتی عموماً به فارسی بود. در هر منطقه هر قومی به زبان و لهجه محلی خود صحبت میکرد. محاکم شرعی بطور رسمی به عربی و از نظر شفاهی به زبان و یا لهجه محلی بود و در هر محل بنا به صلاحدید روحانیون محلی (که آنوقت اکثریت بزرگشان هنوز سنی بودند) برگزار میگردید. در مکاتب هم که از طرف ملاها و آخوندها اداره میشد قرآن و فقه و فلسفه به عربی و با توضیح به زبان محلی و بومی تدریس میشد. زبان شعر و ادب فارسی بود که با توضیح به زبان محلی تدریس میشد. یعنی زبان دربار و ارتش ترکی و زبان دیوان و فرهنگ و شعر فارسی بود و همچنین در امور دینی، فلسفی و علمی از عربی استفاده میشد.
از طرف دیگر، برعکس قراخانیان چین، متعاقبین غزنوی و سلجوقی آنان در ایران، خود اهل خواندن و نوشتن نبودند اما در سرزمینهای ایرانی، زبان و ادبیات فارسی را تشویق و ترغیب نمودند. آثار ترکی در ایران این دوره بسیار کم است چرا که بگفته تورکولوگ معروف ترکیه زینب قورخماز (۵) سلجوقیان چه در ایران و چه در آناتولی فارسی را بعنوان «زبان رسمی و دولتی» خود بکار بردهاند.
در عین حال سلجوقیان ایران مانند چنگیز خان نبودند که «بیایند و بچاپند و بروند». همانند غزنویان، سلجوقیان هم آمده بودند که «بمانند و حکومت کنند» و هم بر خلاف غزنویان پرشمار بودند، اما مهمتر از همه برنامه و مهارت گسترش قدرت داشتند و در این راه از خودانعطاف پذیری و عمل گرائی نشان میدادند. آنها هم مانند غزنویان میدانستند که برای استقرار و حکومت در ایران راه دیگری جز مماشات و انطباق با مردم بومی و فرهنگ و شرایط محلی نیست. اما بنظر میرسد انطباق آنها با شرایط و محیط جدید بمراتب بیشتر و عمیقتر از فقط برآورد کردن نیاز حکمرانی بوده است. غزنویان و سلجوقیان در ادامه سنتهای سامانیان دیوان کشور را به ایرانیان سپردند و در ترویج فرهنگ و ادب فارسی کوشش بسیار نمودند و حتی خیلی بیشتر: آنان به سرعت خودشان ایرانی شدند. وزرای کاردانی مانند نظام الملک طوسی، شعرائی مانند فردوسی، عمر خیام، نظامی و خاقانی، نویسندگان، فیلسوفان و مشاهیری مانند ابو ریحان بیرونی، امام فخر رازی و امام محمد غزالی در این دوره بود که برخاستند. ملکشاه سلجوقی، سومین سلطان سلجوقیان و پسر سلطان آلپ ارصلان که برادرزاده طغرل بود، خود به فارسی شعر میگفت.
این روند بومی شدن و ایرانی شدن قبایل ترک چقدر طول کشیده است؟
[ویرایش]این قبیل تحولها یکشبه نمیشود. «ترکی شدن» و بعداً بتدریج ایرانی شدن همان حکومتها و دربارهای ترکی در ایران شاید هم بی شباهت به «ایرانی شدن» و بومی شدن قبایل تازه رس ماد نبوده که دو هزار سال پیش از سلجوقیان اتفاق افتاده. در این مورد هم بنظرم به راحتی میتوان از ۴۰۰-۵۰۰ سال صحبت کرد. باز اگر بخواهیم حتماً یک مقطع تاریخی و سیاسی معین بگذاریم، میتوانیم بگوئیم تا صفویان. یعنی بنظرم میتوان ادعا کرد که بعد از صفویان، دیگر آن قبایل ترک بصورت قبیله و در کنار جامعه بومی ایرانی نه، با جامعه بومی و بعنوان بخشی مستحیل شده و رهبری کننده جامعه عمل میکردند. اگرچه بعد از صفویان هم مثلاً زندگی قبیلهای برخی ایلات ترک زبان ادامه داشته است. اما در مجموع اکثر آنها اوایل صفویان بومی شده بودند. تصور کنید که همراه با همان شاه اسماعیل صفوی و در حمایت مستقیم او عده کثیری از قبایل ترکی مانند روملو، استاجلو، تکلو، شاملو، ذوالقدر و یا افشار و قاجار که هنوز کاملاً زندگی ایلاتی را ترک نکرده بودند، وارد چرخه جامعه و از جمله طبقات اشرافی شدند و تبدیل به بخشی مهم، بومی و اصلی از مردم ایران گشتند.
منابع
[ویرایش](۱) المقدسی، شمسالدین ابوعبدالله محمدبن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه دکتر علینقی وزیری، جلد ۱، چاپ اول، انتشارات مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱، ص ۳۷۵
(۲) مسعودی، حسین: التنبیه والاشراف، تهران ۱۳۶۵، ص ۱۶۰
(۳) ابن حوقل، ابی القاسم: کتاب صوره الارض، دار المکتبه الحیاه، ۱۹۹۲ م. ص ۳۴۹
(۴) بیهقی، ابوالفضل: تاریخ بیهقی، چاپ فیاض و غنی، تهران ۱۳۲۴، ص ۵۵۴
(۵) Korkmaz, Zeynep: Anadolu’da Türkçe’nin Yazı Dili Oluşu ve İlk Öncüleri, in: Türk Dili Üzerine Araştırmalar, C.1, TDK Yay. :629, Ankara 1995