زبان آذربایجان در گذر زمان/جغرافیای تاریخی و نام آذربایجان
مقدمه | جغرافیای تاریخی و نام آذربایجان | پیش از مادها |
زبان آذربایجان در گذر زمان |
این صفحه یا کتاب ممکن است به تصویرهای بیشتری نیاز داشته باشد. تصویرها برای راحت تر رساندن مفاهیم کمک میکنند. میتوانید تصویرهایی را از ویکیانبار پیدا کنید و در ویکیکتاب استفاده کنید. اگر خودتان شخصا تصویری را ایجاد کردهاید ابتدا با پروانه مناسب آن را بارگذاری و سپس استفاده کنید. هنگامی که نگارههای مناسب افزودید این الگو را بردارید. البته حتی پس از برداشتن این الگو نیز میتوانید کتاب و نگارههای آن را ویرایش کنید؛ در مورد چگونگی ویرایش کتاب در صفحه بحث به بحث بپردازید. اگر پرسشی دارید در میز تحریر بپرسید. |
در آغاز این گفتگو، در باره ریشه و تاریخ نام آذربایجان چه میدانیم؟
[ویرایش]در دوران باستان، یعنی مثلاً سه هزار سال پیش، سرزمینی به نام «آذربایجان» وجود نداشت. دولت ماد که آذربایجان و کردستان امروزی را در بر میگرفت و مرکزش «هگمتانه» یعنی همدان کنونی بود، حدوداً ۷۰۰ سال پیش از میلاد تاسیس یافت و بعد به سوی غرب و شرق، یعنی آشور از سویی و عیلام و اصفهان و طبرستان از سوی دیگر گسترش یافت. حدوداً ۱۵۰ سال بعد هخامنشیان بر سر قدرت آمدند و امپراتوری بزرگتری را تاسیس کردند. اما نه در دوره ماد و نه بعداً در زمان هخامنشیان، آن گوشه شمال غربی ایران کنونی هنوز نام آذربایجان را نداشت. این سرزمین بخشی از یک ایالت و یا استان و به اصطلاح آن دورهها «ساتراپی» بزرگ و مهم ماد بود.
امپراتوریهای ماد و هخامنشی از نگاه اداری به ایالتها و یا «ساتراپی» ها تقسیم شده بودند. هر ساتراپی یک «ساتراپ» و یا حاکم و پادشاه محلی داشت که همهکاره و در واقع «مالک» آن ایالت به شمار میرفت، اما در عین حال تابع و خراج پرداز شاه شاهان و یا شاهنشاه ایران هم بود. طبیعتاً شاهنشاه میتوانست این ساتراپها را عزل کند و به جای آنها کس دیگری را بگذارد و گاه حتی میان آنان اختلاف و جنگ هم رخ میداد. در آثار مربوط به تاریخ باستان، نام همه ساتراپهای محلی ماد و یا هخامنشی ذکر نشده است، اما نام بعضیها که نقشی فراتر از محل حکومت خود داشتند، به ما معلوم است. مثلاً از منابع و مورخین یونانی میدانیم که در آخرین سالهای دولت هخامنشی، ایالت ماد ساتراپ و یا پادشاهی محلی به نام «آترپات» و یا «آذرباذ» داشته که یونانیها او را «آتروپاتس» و یا «آتروپات» مینامیدند.
این نام «آترپات» از کجا میآید؟
[ویرایش]طوری که ایرانشناس معروف آلمانی تئودور نولدکه در مقاله «آتروپاتن» (۱۸۸۰) مینویسد، «آترپات» که حتی به صورت «آترپاته» در اوستا هم آمده (۱)، در ایران باستان نامی رایج بوده است. این نام معنی «حفظ شده از سوی آتش و یا نگهبان آتش» میدهد و ترکیبی است از واژه «آتر» (آدور، آذور، آذر یعنی آتش) و پسوند -پات/-باد به معنی حفظ شده از سوی کسی و یا چیزی و یا نگهبان. این نام بعدها در دوره اشکانیان و ساسانیان صورت «آذرباذ/آذرباذه» («آذرباد/آذرباده») به معنی «شخص حفظ شده از سوی آتش» و یا «نگهبان آتش» را به خود گرفته است.
آتروپات، ساتراپ ماد در اواخر هخامنشیان، که خود مادی بوده و از اشراف قدرتمند این سرزمین به شمار میرفته، حدوداً بین سالهای ۳۷۰ و ۳۲۱ پیش از میلاد زیسته است. آتروپات هنگام حمله اسکندر مقدونی به ایران هخامنشی، ابتدا در کنار داریوش سوم و بر ضد اسکندر جنگیده، اما پس از مشاهده زوال هخامنشیان، جزو فرماندهان اسکندر در آمده و پس از پیروزی اسکندر، حکومت خود را در این سرزمین حفظ کرده است. داستان ادامه ساتراپی آتروپات دراز است و روایتهای مختلفی در این مورد هست. خلاصه اش این است که آتروپات در زمان داریوش سوم ساتراپ تمام سرزمین وسیع ساتراپی ماد بود که شامل آذربایجان، همدان، اصفهان و ری و غیره میشد. اسکندر بخاطر وفاداری و خدمات آتروپات، او را در ساتراپی ماد تایید و یا به اصطلاح «ابقا» میکند. اما پس از مرگ اسکندر، میان فرماندهان یونانی و مقدونی او رقابت و کشاکش برسر تقسیم امپراتوری راه میافتد و چون شمال غرب ایران یعنی آذربایجان و کردستان کنونی برخلاف هگمتانه یعنی همدان امروزی مورد توجه چندان آن فرماندهان نبوده، کسی با ادامه سلطنت آتروپات در آنجا مخالفت نمیکند.
سلطنت و خودمختاری پادشاهان محلی دودمان آتروپات در آذربایجان چندان زیاد ادامه نمییابد. مدتی بعد آنها با اشکانیان ایران و حتی اشکانیان ارمنستان آمیزش پیدا میکنند و جای خود را به حکمرانان دیگر میسپارند. اما حتی پس از سقوط این سلسله و حاکمیت دودمان اشکانیان نیز نام ایرانی سردار ماد ایرانی آترپات و یا آتروپات به صورتهای مختلف ایرانی آن (آدوربادگان، آذوربادگان، آذرباذگان، آذربایگان) روی این سرزمین باقی میماند.
با این ترتیب پس از مرگ اسکندر مورخین و جغرافی دانان یونانی از دو ماد سخن میگویند: یکم: ماد بزرگ (و یا فقط «ماد») و دوم: «ماد کوچک»، «ماد آتروپات» (آن بخش از سرزمین ماد که تحت حاکمیت آتروپات است) و یا صرفاً «آتروپاتن» به معنی «سرزمین تحت سلطنت آتروپات،» مرکب از نام آتروپات و پسوند یونانی-لاتین اِن/-اُن به معنی مکان و سرزمین. در نتیجه «آتروپاتن» نامی است که یونانیان و رومیان شرقی بیزانس به این سرزمین دادهاند و معنی مکان و سرزمین مربوط و یا متعلق به آتروپات میدهد.
این توضیح نام «آتروپاتن» و «آتروپاتکان» و توصیف حدود جغرافیائی آن در تاریخ برای اولین بار توسط مورخ یونانی استرابو (متولد سال ۶۳ پیش از میلاد) در کتاب معروفش بنام «جغرافیا» داده شده که حدود «آتروپاتن» یا «ماد کوچک» را چنین تعریف کرده است: «ماد به دو بخش تقسیم میشود که یکی از آنها ماد بزرگ است و پایتختش اکباتان (همدان) است که شهری بزرگ و مقر پادشاهی ماد است. این کاخ هنوز هم مورد استفاده پارتیها (اشکانیان) است (…) بخش دیگر که بخشی از ماد بزرگ است، آتروپاتن است که نامش را از راهبرش آتروپات گرفته است که این مملکت را از حاکمیت مقدونیان باز نگهداشت. هنگامیکه او پادشاه (ماد آتروپاتن) شد، استقلال این مملکت را برپا نمود وجانشینان او همچنان تا به امروز (به حکومت) ادامه میدهند و در زمانهای گوناگون با (خانوادههای) پادشاهان ارمنستان، سوریه (آشور) و پارتی (اشکانی) وصلت نمودهاند. (…) آتروپاتن با ارمنستان درغرب و ماد بزرگ در شرق هممرز است و در شمال با هر دو و در جنوب با دریای گرگان و سرزمین مردم ماد (بزرگ) هممرز است. (…) ارمنیان و پارتیها همسایگان قدرتمند آتروپاتنیها هستند که آنان (آتروپاتنیان) را پیوسته غارت کنند اما ایستادگی نمایند چنانکه سیمباس (پسر بارداس) را از دست ارمنیان باز پس گرفتند و رومیان آنها را (ارمنیان را) شکست دادند و آنها (ارمنیان) هم دوستان سزار شدند و آنها همزمان پارتیان را نیز خرسند نگهدارند» (۲).
در قرن نوزدهم ایرانشناس سرشناس، جیمزدارمستتر فرانسوی و جغرافی دان جهان باستان، هاینریش کیپرت آلمانی، نوشتند که بیشک نام آذربایجان با واژه آذر/آتور در فارسی میانه، معنی «سرزمین آتش» و احتمال وجود آتشکده مهمی در این سرزمین (آذرگشنسب) ارتباط دارد و از این جهت عجیب است که این سرزمین فقط بعد از حاکمیت آتروپات نام آدوربادگان/آتروپاتن را گرفته باشد. لیکن نولدکه و اکثرایرانشناسان دیگر گفتهاند که اولاً تعریف و ریشهشناسی استرابو، مورخ یونانی، جای شکی در ریشه این جاینام و ارتباط آن با ساتراپ ماد باقی نمیگذارد و ثانیاً در هیچ اثر تاریخی دیده نمیشود که پیش از مرگ اسکندر نام مشخص و مشابه دیگری برای این سرزمین مطرح شده باشد (۳).
با این ترتیب «آتروپاتن» و یا «ماد آتروپات» نام یونانی آذربایجان بود. اما در همان دوره پس از اسکندر که ایران کنونی زیر تسلط فرمانده بزرگ اسکندر یعنی سلوکوس و جانشینان او و دیرتر اشکانیان و سپس ساسانیان قرار داشت، نام ایرانی این سرزمین چه بوده و چگونه تحول یافته؟ در سنگ نوشته معروف بیستون در نزدیکی کرمانشاه، داریوش یکم هخامنشی (۵۲۰ پ. م) هنگام برشمردن سرزمینهای تحت حاکمیت خود، در کنار پارس، عیلام، آشور و غیره کلاً از ماد («مادا/ماتا») نام میبرد و به سرزمین جداگانه و کوچکتری در شمال غرب آن که آذربایجان و کردستان کنونی باشد، اشارهای نمیکند.
پس از شکست ایران از اسکندر، مدتی طولانی چندان اثری به فارسی، چه فارسی باستان و چه فارسی میانه نوشته نمیشود. تنها تا اندازهای در دوره اشکانیان و تا حد به مراتب بیشتری در دوره ساسانیان با آثار پارتی و فارسی روبرو میشویم که اطلاعاتی در مورد جغرافیای ایران آن دوره به دست میدهد.
مثلاً شاپور یکم ساسانی (حدودا ۲۶۰ م) در سنگ نوشتهٔ معروفش در «کعبهٔ زرتشت» در نزدیکی تخت جمشید، منطقه کنونی آذربایجان را «آدوربادگان» مینامد. این سنگ نوشته به سه زبان فارسی میانه، پارتی و یونانی نوشته شده است. در دو اثر دیگر فارسی میانه، «کارنامه اردشیر بابکان» (۴) و «شهرستانهای ایرانشهر» (۵) هم همین نام «آدوربادگان» به کار برده میشود. این آثار مربوط به سالهای ۲۵۰ میلادی یعنی دوره ساسانیان هستند.
مینورسکی شکل «آتارپاتاکان/آترپاتکان» در فارسی میانه و «آذرباذگان» اوایل فارسی معاصر را جزو کاربردهای قدیمی فارسی این نام میشمارد (۶). در همین دورهٔ ساسانیان و اوایل اسلام به صورتهای جدید تر این نام یعنی «آذوربادگان»، آذرباذگان» و در نهایت «آذربایگان» نیز بر میخوریم و همین نام آذربایگان است که پس از اسلام و رسوخ زبان عربی صورت «آذربَیجان» و «آذربایجان» را به خود میگیرد، چرا که در تلفظ معیار عربی «گ» نیست و اغلب با «ج» جایگزین میشود.
در این تحول تاریخی و زبانشناختی نام آتارپاتکان، آترپاتکان، آذرباذگان و آذربادگان تا آذربایگان، آذربَیجان و آذربایجان که تقریباً یکهزار سال طول میکشد، چند نکته از نگاه آواشناسی و آوانویسی و همچنین یکی دو دگرگشت آواشناختی بیش از همه مهم و جالب است. اولاً باید در نظر گرفت که در نوشتار متون فارسی میانه (به خط پهلوی که نوع اصلاح شدهای از خط آرامی است) تشخیص آواها بسیارمشکل است. یک دلیل این وضع در آن است که چه خود خط پهلوی و چه «خط مادر» آرامی مانند خط عربی و فارسی کنونی ما، ابجد بنیاد است و واکهها یعنی مصوتها را اصولاً منعکس نمیکند. این هم طبیعتاً دانشمندان و زبانشناسان را ناچار میکند برپایه دانستهها و مقایسههای خود تا حدی گمانه زنی بکنند و راه استنتاج را در پیش بگیرند. ثانیاً مانند برخی زبانهای دیگر، بعضی آواها و حروف مانند د-ت و یا ب-پ جابجایی پذیر هستند و مثلاً همه گونههای آدور/آتور/آثور/آذور و یا آدر/آذر/آتر/آثر محتمل و درست هستند و احتمالاً در دورهها و یا نقاط مختلف کشور رایج بوده و بعد دچار تحول شدهاند.
از سوی دیگر به نوشتهٔ مک کنزی، نویسنده «فرهنگ واژگان زبان پهلوی»، به خصوص در گونه زبانهای ایرانی غربی (آذربایجان، کردستان) آواهای واکدار (باصدای) انسدادی ب-د-گ وهمچنین همخوان انسدادی-سایشی ج که میان یک واکه (مصوت) و یک همخوان (صامت) قرار دارند، پیوسته به صورت سایشی و-ذ-غ-ژ تلفظ میشوند. با این ترتیب در نمونه نام «آدربادگان»، «د» نخست و دوم که هر دو به دنبال «آ» میآید، «ذ» (مانند «ذیس» یعنی «این» انگلیسی تلفظی میان «د» و «ز») صدا میدهد (۷). از این جهت تبدیل آوای «د» به «ذ» در شکل باستانی «آدوربادگان» به «آذوربادگان/آذربادگان» چیزی روشن و قابل توضیح است. احتمالاً تبدیل تدریجی آوای دوم «د» در «آذربادگان» به «ی» (که آن هم آوایی سایشی است) یعنی «آذربایگان» نیز باید طبق همین قاعده قابل توضیح باشد.
م. اشترک در مدخل «آذربایجان» نخستین چاپ «دانشنامه اسلام» مینویسد: «هیچ شکی نیست که در قرن سوم م. تلفظ دقیق این نام آذُرباذگان بوده، اما در قرن چهارم م. آوای دوم «ذ» در سریانی (آرامی میانه) و همچنین یونانی بیزانسی به «ی» تبدیل شده، به صورت «آذُربایگان» در آمده و بعدها از سوی جغرافی دانان عرب به شکل آذربایجان و گاه حتی آذربَیجان نوشته شده است» (۸).
در اولین منابع تاریخی دوره اسلامی مانند «المسالک والممالک» ابن خرداذبه (قرن سوم ق) نام آذربایجان به همین صورت با «ذ» و حتی «ک» (بجای ج) یعنی به صورت «آذربادکان» نوشته شده است (۹). در «مسالک و ممالک» اصطخری (قرن چهارم هحری) هر دو شکل «آذربیجان» و «آذربایگان» به کار برده شده است (۱۰). فردوسی در چند جای شاهنامه (قرن چهارم-پنجم ق) به طور حماسی از «آذرابادگان» سخن میگوید (۱۱). تقریباً به صورت همزمان در منظومه «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی (قرن پنجم ق) با هردو شکل «آذربادگان» و «آذربایگان» روبرو میشویم (۱۲). اما عموماً پس از قرن چهارم و پنجم میلادی (یازدهم و دوازدهم میلادی) به بعد شکل «آذربایجان» جا میافتد، اگرچه گهگاه و بخصوص در متون ادبی هنوز هم با تعابیر آذرابادگان و آذربایگان نیز روبرو میشویم.
اکثر آثار عربی نخستین قرنهای پس از اسلام مانند «الکامل» ابن الاثیر (۱۳)، «التنبیه و الاشراف» مسعودی (۱۴) و یا «مسالک و ممالک» ابن حوقل (۱۵) شکل «اذربَیجان» را به کار بردهاند که هنوز هم املای معیار عربی معاصر برای نام «آذربایجان» است.
اولین کتاب فرهنگ ترکی یعنی «دیوان لغات الترک» اثر محمود کاشغری از قرن چهارم ق. نیز لفظ «آذربادکان» را به کار برده است (۱۶). همچنین به موازات تحول نام آذربایجان در فارسی میانه، مشاهده میکنیم که منابع یونانی و کلاً اروپایی نیز که در گذشته اساساً از تعبیرهای «ماد کوچک» و «آتروپاتن» استفاده میکردند، دیرتر این سرزمین را «آذربیگانون» مینامند که همان «آذربیگان» و «آذربایگان» فارسی پیش از اسلام بعلاوه پسوند یونانی-لاتین اُن/اِن به معنی سرزمین و مکان است. این هم احتمالاً اثر تحول نام آذربایجان در خود فارسی است که بعداً به صورتهای گوناگون وارد زبانهای دیگر از جمله یونانی میشود. یک مثال بارز «جنگهای ایران» نوشته مورخ یونانی پروکوپیوس (سالهای ۵۰۰ م) است که در شرح جنگهای ایران ساسانی و یونان آذربایجان را «آدربیگانُن» نامیده است (۱۷).
امروزه در حالی که اکثر زبانهای خارجی از جمله انگلیسی، فرانسه و روسی شکل «آذربایجان» را قبول کرده، تلفظ و املای آن را به قواعد املایی و آواشناختی خود انطباق دادهاند، برخی از زبانهای قدیمی که در دوره اسکندر و پس از او نیز این نام را به مناسبتی در ادبیات خود به کار بردهاند، هنوز در شکل کنونی خود برای نامگذاری آذربایجان آثاری از نام باستانی آن را نگهداری کردهاند، مانند «آدربیگانیا» که شکل کنونی این نام در یونانی معاصراست.
در باره حدود و مرزهای آذربایجان تاریخی چه میتوانید بگویید؟
[ویرایش]در این مورد باید سه نکته مهم را در نظر بگیریم. یکم اینکه، طوری که گفتیم، این تاریخ به دستکم ۲۳۰۰ سال پیش بر میگردد. یعنی هر تشخیص و اظهار نظری در این مورد اولاً به دانش تخصصی نیاز دارد و ثانیاً با دهها «شاید» و «اما» همراه است، چرا که دانستههای ما در این مورد بسیار محدود است و میدانیم که بعد از اسکندر تا مدت کوتاهی پیش از میلاد، حتی منابع یونانی در باره آذربایجان امروزی چیزی ننوشتهاند و یا ما نمی دانیم. دوم اینکه به جز همین دوره ۲۰۰-۲۵۰ ساله «شبه استقلال» که پس از مرگ اسکندر آغاز شد و با استحکام دولت اشکانیان در این منطقه پایان یافت، آذربایجان به معنایی که امروزه درک میکنیم «مستقل» نبود، بلکه اساساً بخش و یا ساتراپی و ایالتی از دولتهای ماد، هخامنشی، اشکانیان، ساسانیان، خلافت اسلامی و سپس دولتهای ایرانی ترک، مغول، ترکمان، صفوی، افشار، زند، قاجار و دولتهای بعدی بود. البته هر ساتراپی، هر ایالت و حتی هر ولایت برای خودش حاکم و شاید پادشاه کوچکی داشت که در محل خود حکم مینمود، مالیات و خراج جمع میکرد و همهکاره آنجا بود؛ ولی در نهایت این حاکمان و پادشاهان محل تابع شاه شاهان بودند که آنها را در مقامشان تایید میکرد و یا حتی اگر توانش میرسید، آنها را عزل کرده کس دیگری را به جای آنها میگذاشت. از این جهت وقتی از خودمختاری نسبی آدورپاتکان و یا آتروپاتن پس از مرگ اسکندر صحبت میکنیم، اینجا موضوع بر سر استقلال یک کشور نیست. در نهایت نکته سوم این است که در گذشته، چه مرزهای ملی و چه مرزهای داخلی مانند امروز روشن و اقلاً برای مدتی نسبتاً طولانی قطعی نبود، مگر اینکه این مرزها عبارت از کوه و دریا و رودخانه و صحرا باشد. در غیر این صورت هرکس که قدرتی پیدا میکرد، کوشش مینمود حوزه حکمرانی خود را بزرگتر نماید و به این جهت به این طرف و آن طرف حمله میکرد. آذربایجان در شمال با رود ارس، در شرق با کوههای البرز و در غرب با کوههای زاگرس محاط است. جنوب آذربایجان چنین مرزی طبیعی وجود ندارد. اما هم کوههای دو طرف آذربایجان راههای عبور دارند و هم رود ارس آنچنان عمیق نیست.
و اما در مورد مرزهای آذربایجان در دوره آتروپات و جانشینان او که این سرزمین تا حد زیادی از سلطنت سلوکوس و دیگر فرماندهان اسکندر و جانشینان آنها در امان بود، باز باید به مورخ یونانی استرابو اشاره کرد که مینویسد: «آتروپاتن با ارمنستان درغرب و ماد بزرگ در شرق هممرز است و در شمال با هر دو و در جنوب با دریای گرگان (؟) و سرزمین مردم ماد (بزرگ) هممرز است. (…) ارمنیان و پارتیها همسایگان قدرتمند آتروپاتنیها هستند» (۱۸). این را استرابو حدوداً ۲۵۰ سال پس از اسکندر نوشته است. اگر اطلاعات استرابو در تاریخ تالیف این اثر دقیق بوده باشد، باید قبول کرد که این «شبه استقلال» آتروپاتن دستکم ۲۵۰ سال طول کشیده و اشکانیان مدت کوتاهی پیش از میلاد مسیح حکومت این سرزمین را هم تحت کنترل خود درآوردهاند. در این مدت روابط آذربایجان با اشکانیان ایران و ارمنستان هم جالب است، اما در باره این موضوع پژوهش دقیقی نشده است.
با وجود تغییرات محدود و گذرای مرزی، علی الاصول رود ارس مرز شمالی آتروپاتن شمرده میشد. بنا به محاسبات اشتفان کرول، مورخ ماد و خاورمیانه باستان که حتی به کشیدن نقشه سیاسی و جغرافیائی ماد آتروپاتن کوشش کرده، مرزهای آتروپاتن ماد از این قرار بودهاند: «در شمال، رود ارس آتروپاتن را از ارمنستان جدا میکرد. در شرق گستره این سرزمین تا کوه هائی میرسید که در امتداد سواحل دریای خزر قرار گرفتهاند، و در غرب تا دریاچه ارومیه (ماتیان لیمن باستانی) و کوههای کردستان کنونی» (۱۹).
تعریف آذربایجان دورهٔ اسلامی از نگاه جغرافیای تاریخی را به بهترین صورت میتوان با تکیه بر اشترک در «دانشنامه بزرگ اسلامی» (۲۰) داد. طبق این تعریف، سرزمین آذربایجان در اوایل دوره اسلامی محاط بود در جنوب شرقی با «جبال» (ماد باستان)، در جنوب غربی با بخش شرقی ولایت «جزیره» (آشور و یا آسور باستان در عراق و سوریه کنونی)، در غرب با ارمنستان (بخشی از اورارتوی باستان)، در شمال با ولایت ارّان (آلبانیای باستان که یکی از سرزمینهای قفقاز باشد و امروز بخشی از آن عبارت از جمهوری آذربایجان است) و در شرق با سواحل دریای خزر، مغان و گیلان.
در اوایل دوره خلافت اسلامی، آذربایجان ولایت جداگانهای به شمار میرفت، اما حدود آن در مراحل گوناگون متغیر بود. رودخانهٔ ارس علی الاصول مرزی طبیعی بین آذربایجان و آلبانیای سابق قفقاز (اران) محسوب میشد، اگرچه دشت مغان بین بخشهای سفلای رودهای ارس و کورا تا ساحل غربی دریای خزر نیز از نظر اداری و مالیاتی بخشی از آذربایجان محسوب میشد (۲۱).
به دنبال شکست ایران در جنگهای ایران و روس در قرن نوزدهم، سرتاسر شمال ارس از نظر سیاسی و اداری تبدیل به ولایات روسیه تزاری شد. در اوایل قرن بیستم آذربایجان نام استان شمال غربی ایران بود که از شمال با قفقاز روسیه و در غرب با ترکیه همسایه بود که این، کم و بیش همان ولایت آذربیجان و یا آذربایجان در خلافت عباسی است.
شمال و جنوب ارس یک سرزمین بود؟
[ویرایش]نه، دو سوی ارس، سرزمین واحدی نبودند، اگرچه اغلب روابط نزدیکی داشتند.
جنوب ارس آذربادکان، آذربایگان و یا آذربایجان بود که همان آتروپاتن یونانی است، شمال ارس آلبانیا و بعدها «اران» و شمالغرب ارس ارمنستان. بارتولد در «دانشنامه جهان اسلام» (۲۲) میگوید که آلبانیا در عهد باستان، در اصل به تمام منطقه شمال ارس از شهر دربند در شمال شرق تا تفلیس در غرب و رود ارس در جنوب و جنوب غرب قفقاز گفته میشد، در حالیکه مورخین دوره اسلامی تنها به سرزمینی نام «اران» را دادهاند که «از سواحل ارس تا سواحل کورا، یعنی بین دو رودخانه» را در برمی گرفت. اما میدانیم که در دورههای بعدی، در کنار سرزمین اران، از ولایات دربند و شیروان (با مرکزیت باکو) نیز نام برده میشود.
در حالیکه دربند به شهر و محال دربند در شمال شرقی قفقاز گفته شده و این محال از زمان ساسانیان «مرزبان» خود را داشته، شیروانشاهان (و یا شروانشاهان) نام حکمرانانی است که از اواسط دورهٔ عباسیان در شرق قفقاز حکمرانی کردهاند. گفته میشود در دورهٔ پیش از اسلام نیز شیروانشاهان جانشینان محلی پادشاه ایران بودند، اما به گفتهٔ بارتولد، شیروانشاهان دوره اسلامی در ابتدا عرب تبار بودند و در «محیط ایرانی آن دوره در شمال ارس ایرانی شدند» (۲۳). مسعودی به گفتهٔ بارتولد نوشته است که یکی از مرزبانان دربند مدتی همه سرزمینهای اران، شیروان و دربند را متحد کرد، ولی منبع دیگری این روایت را تائید نکرده است (۲۴).
در دورهٔ خلافت امویان و عباسیان، والیانی که از شام و بغداد به آذربایجان اعزام شدهاند، مسئولیت ادارهٔ اران و ارمنستان و جمعآوری مالیات از آن سرزمینها را نیز بردوش داشتهاند. به گفته باسورث (همانجا) گاه حتی ولایات موصل و «جزیره» نیز از نظر اداری با آذربایجان مرتبط بودند و این هم نشان میدهد که تقسیم بندیهای دو قرن نخست دوره اسلامی تا چه اندازه متغیر بودند.
در شرق، کوههای البرز، مرز طبیعی بین آذربایجان و گیلان و دیگر مناطق ساحلی خزر به شمار میرفت. در جنوب، سفید رود معمولاً مرز اداری با اقلیم «جبال» (ماد بزرگ سابق) محسوب میشد. مرز غربی چندان مشخص نبود. این مرز معمولاً از وسط دشت واقع در بین دریاچههای ارومیه و وان میگذشت و در بخش شمال غربی با کوههای زاگرس که از وسط کردستان میگذشت، معین میشد. در شمال غرب، ارمنستان اگرچه خراج پرداز خلافت بود، اما تا حد زیادی خود مختار به شمار میرفت. با اینهمه، آذربایجان، اران و ارمنستان در بسیاری مراحل دوره خلافت اسلامی، از نگاه اداری و مالیاتی، یک منطقه محسوب میشدند تا جائیکه جغرافی دان قرن دهم م. مقدسی آذربایجان، ارمنستان و اران را سه جزء «اقلیم چهارم» شمرده است. بنظر باسورث، این نیز نشان میدهد که تقسیم بندیهای اداری و مالیاتی دوره اسلامی ثابت نبودهاند (۲۵).
اما همانگونه که در نمونه آذربایجان و ارمنستان دیده میشود، تقسیم بندی اداری و مالیاتی دلیل کافی برای واحد بودن سیاسی مناطق نبوده است. در مجموع بنظر میرسد که جز در مراحلی کوتاه مدت، بخشهای مهمی از شمال ارس با آذربایجان یعنی سرزمین جنوب ارس متحد نبوده است. یکی از این دورههای کوتاه به گفته بارتولد مربوط به حکومت شدادیان (پیش از سلجوقیان) میشود که گنجه را پایتخت اران قرار دادند و اران را با آذربایجان ایران متحد کردند. با این ترتیب اران از داشتن حکمرانان خود محروم گردید. بارتولد میگوید: «پس از سلجوقیان، آذربایجان، شیروان و دربند بتدریج ترک زبان شدند و پس از دوره مغول جنوب این سرزمین (اران) نام ترکی قراباغ را گرفت. بعد از آن، نام اران دیگر تنها به معنای ادبی بکار برده شد» (۲۶).
میدانیم که در اکثریت دورههای صفویان، افشاریان و قاجاریان شمال ارس به خان نشینهای تابع ایران تقسیم شده بود که مانند دربند، باکو، قویا، گنجه، قراباغ و غیره هرکدام نام خود را داشتند یعنی از نگاه تقسیم بندیهای سیاسی و جغرافیائی، این مناطق شمال ارس جزو آذربایجان محسوب نمیشدند. بعد از الحاق این خان نشینها به روسیه تزاری در قرن نوزدهم، خان نشینهای شمال ارس رسماً بعنوان «ولایت» های روسیه تزاری (گوبرنیا) از حیطه دولتی و اداری ایران خارج شدند و دیگر حتی از نگاه پرداخت مالیات و باج نیز بعنوان بخشی از آذربایجان محسوب نمیشدند.
منابع
[ویرایش]۱. Nöldeke, Th. : “Atropatene,” ZDMG 34, 1880, pp. 692f
۲. Strabo: Geography, 1, 13, 11
۳. Shottky, M. : Media Atropatene und Gross-Armenien in hellenistischer Zeit, Bonn, 1989, pp. 4-5
۴. Kassock, Z. J. V. : Karnamag i Ardashir i Papagan, A Pahlavi Student’s 2013 Guide, Fredericksburg, VA, US, 2013, p. 28
۵. شهرستانهای ایرانشهر، با آوانویسی، ترجمه فارسی و یادداشتها از تورج دریایی، تهران ۱۳۸۸، ص ۳۴-۳۵
۶. Minorsky, V. : «Adharbaydjan» , in: Encyclopaedia of Islam, New Edition, Volume 1, pp. 188-190, 1960, Consulted online on 23 January 2016
۷. MacKenzie, D. N. : A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971, p. xv
۸. Streck, M. : Adharbaidjan, in: Encyclopaedia of Islam, First Edition (1913-1936), Consulted online 23. January 2017
۹. زریاب خویی، ا. مدخل «آذربایجان» در: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد اول، تهران ۱۳۸۳، ص ۱۹۴-۲۰۷
۱۰. اصطخری، ا. ا. مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران ۱۳۴۰، ص ۱۵۵-۱۶۱
۱۱. برای نمونه: پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود
نخستین خراسان ازو یاد کرد — دل نامداران بدو شاد کرد
دگر بهره زان بد قم و اصفهان — نهاد بزرگان و جای مهان
وزین بهره بود آذرابادگان — که بخشش نهادند آزادگان
۱۲. گرگانی، ف. ا. ویس و رامین، با تصحیح م. تودووا و آ. گواخاریا، تهران ۱۳۳۷ ص. ۵۲۷
۱۳. عزالدین علی ابن الاثیر: الکامل فی التاریخ، جلد نخست، بیروت ۱۴۰۷ ق. ۱۹۸۷ م.
۱۴. مسعودی، ع. ح. التنبیه و الاشراف، قاهره، ۱۳۷۵ ق. ص ۳۴۰
۱۵. ابن حوقل، م. ع. مسالک و ممالک (صوره الارض)، تهران ۱۳۶۶، ص ۸۱-۱۰۱
۱۶. کاشغری، م. نقشه جهان در دیوان لغات الترک، (کتابخانه ملی آثار خطی، موقوفات علی امیری، استانبول)
۱۷. Procopius: History of Wars, Vol. I and II: The Persian War, p. 477
۱۸. Strabo: ibid
۱۹. Kroll, S. E. : Map 90 Media Atropatene, Princeton University, 1994, PDF
۲۰. Streck: ibid
۲۱. Bosworth, C. E. : Azerbaijan, iv, Islamic History to 1941, in Encyclopaedia Iranica Online, retrieved in March 2017
۲۲. Barthold, W. : «Arran» , in: Encyclopaedia of Islam, First Edition (1913-1926), Consulted online on 23. January 2017
۲۳. Barthold, ibid.
۲۴. Barthold, ibid
۲۵. Bosworth, C. E. : Azerbaijan, iv, Islamic History to 1941, in Encyclopaedia Iranica Online, retrieved in March 2017
۲۶. Barthold, ibid.