ایران در اواخر قرن سیزدهم/شکار شیر، از فرات تا بندرعباس
شکار شیر
[ویرایش]دستکم یک روز دیگری که تا بصره باقی مانده بود در عرشه کشتی و با خاطرات و داستانهایی گذشت که مسافرین و همچنین ناخدای کشتی تعریف میکردند. مثلاً رای عمومی بر این بود که بیشک اولین بار در میانرودان بود که از کبوتران برای نامهرسانی استفاده کردند و اتفاقاً این رسم تا اختراع تلگراف در همه دنیا بسیار رواج داشت.
از طرف دیگر معروف است که تا ۲۵ سال پیش (یکصد و پنجاه سال پیش،م) در میانرودان و همچنین جنوب ایران حیوانات درنده و مخصوصاً شیر فراوان یافت میشد، اما در این ده، بیست (یکصد و اندی،م) سال اخیر تعداد شیرها کمتر و کمتر شده است که حتماً بخاطر افزایش شکار و جمعیت انسانی است. شکار شیر در میان مردم این مناطق سنتی طولانی دارد و در این مورد خاطرات و روایات بسیاری تعریف میکنند. ما که خود بسیار مایل بودیم، اما موفق نشده بودیم شاهد یک صحنه شکار شیر باشیم، با اشتیاق تمام به داستانی گوش فرادادیم که ناخدا در این باره تعریف کرد.
او گفت: من خودم تا کنون شیری ندیدهام. تنها یک روز اول صبح با غرش سهمگین و طولانی یک شیر بیدار شدم. اما یکی از دوستان من که کنسول آمریکا در بغداد است، روزی در حالی که در صحرا اسب سواری میکرد، با یک شیر روبرو شده بود که بی خیال در گوشهای استراحت میکرد. شیر مزبور مدتی به دوست آمریکایی من و اسب او خیره شده، سپس آرام آرام از آنجا دور شده بود.
راه و روش شکار شیر بسیار ابتدایی، اما با اینهمه موفقیتآمیز است. آنچه که من دیدم این بود که یک شکارچی عرب ابتدا یک تکه پوست سفت را دور بازوی چپ خود پیچید و سپس یک نیزه دو سر تیز به همان دست چپش و یک خنجر نوک خمیده و تیز هم به دست راستش گرفت. بعد در انتظار شیر نشست. وقتی با شیر روبهرو شد، او را مرتباً تحریک کرد، تا به طرف مرد شکارچی خیز بردارد. در لحظهای که شیرِ آکنده از خشم و حرص دهانش را باز کرده به شکارچی عرب حمله کرد، شکارچی دست چپش را تا آرنج به دهان و سپس گلوی شیر فروبرد و با خنجری که در دست راستش داشت، گلوی شیر را برید. این روش شکار شیر را میتوان حتی در آثار سنگی دورههای باستان نیز دید. هنوز هم شکارچیان عرب از این روش کار میگیرند. آنها این کار را حتی با رجز خوانیهایی انجام میدهند نظیر «ای دزد شبگرد، ای حرامزاده، تو فکر کردی کی هستی که جسارت کردی با من، فلانی فرزند فلانی و از فلان طایفه معروف (شجرهاش را میشمارد) روبهرو شوی!»
ناخدای کشتی چنین ادامه داد: ایرانیان روش دیگری در شکار شیر به کار میگیرند. هنوز هم در مناطق شیراز، شوشتر و یا دزفول گهگاه شیر دیده میشود. ایرانیان باور دارند که شیر تنها حیوانی است که خدا و حضرت علی را میشناسد. حتی بعضیها تصور میکنند که در غرش شیر میتوان فریاد «یا علی» را شنید. از این جهت شکارچی ایرانی هنگام روبهرو شدن با شیر، ابتدا کوشش میکند او را آرام کند و «سر عقل» بیاورد. او به شیر میگوید: «ای پادشاه درندگان، ای شیر، تو هم مانند من یک دوستدار خدا و علی هستی. بنا بر این، به حرمت خدا و علی با من کاری نداشته باش و بگذار پیش زن و فرزندم بروم!» اما شکارچی ایرانی هم همانند شکارچی عرب با وجود همه این حرفها در نهایت شیر را میکُشد. یعنی در واقع یک شکارچی رجز خوانی میکند و شیر را میکُشد و دیگری ابتدا سعی میکند این حیوان درنده را با سخنان آرام نرم کرده، سپس بکُشد. اما هدف و نتیجه هردو یکی است.
اینها روایت ناخدای کشتی بخاری ما بود.
صابئین میانرودان جنوبی
[ویرایش]در سالهای پایانی قرن هجدهم در نیزارهای جنوب رودخانه فرات شیرهای زیادی دیده میشدند. در این منطقه گروهی قومیبنام «صابئین» زندگی میکنند که کار اصلیشان ماهیگیری و کشاورزی است، اما گهگاه شیر هم شکار میکنند. روایت است که دختران شیوخ این قبیله برای خواستگارهای خود شرط میگذارند که ابتدا یک شیر را بکُشند تا لیاقت خود را برای ازدواج با آنها ثابت کنند.
(«صابئین» قومی سامی هستند که در بخش جنوبی فرات، در امتداد «شط العرب» و همچنین جنوب غربی ایران زندگی میکنند. آنها به خاطر آیین «مَندایی» خود که آیینی پیشااسلام و متعلق به جریانهای ثنویت قرون میانه در روم و ایران است، معروف به «صابئین مندایی» هم شدهاند. زبان صابئین بازماندهای از زبان آرامی جنوبی باستان است. امروزه اکثر صابئین به عربی عراقی و یا فارسی ایران صحبت میکنند و از زبان باستانی آنان اثر چندانی نمانده است. -م)
صابئین پیروان یحیی تعمید دهنده هستند و او را «پیامبر یحیی» مینامند. زبان آنها آسوری هست. آنها تماماً جُدا از اقوام و قبایل دیگر زندگی میکنند، عادات و مراسم دینی و فرهنگی خود را بطور پنهانی اجرا کرده، به پرسشهای مربوط به آیین خود جوابی نمیدهند. شاید همین هم دلیل ناآشنا ماندن آنها همچون یک گروه دینی و قومی است. تنها چیزی که در مورد صابئین میدانیم این است که آنها به غسل تعمید بسیار اهمیت میدهند و باور دارند که این کار باعث پاک شدن گناهان انسان میگردد. آنها در سال چندین بار مراسم غسل تعمید در آب روان اجرا میکنند. از نگاه آنها آب چیزی مقدس است. تا جایی که میشود هر فعالیت مهم زندگی را در آب انجام میدهند تا جایی که میتوان گفت آنها خود به اندازه ماهیهایی که صید میکنند، در آب زندگی میکنند. به نظر میرسد موضوع «پاک» و «نجس» اهمیتی کلیدی برای صابئین مندایی دارد. آنها گوشت گاو نمیخورند، چرا که گاو از نگاه آنها «نجس» است، اما گوشت گوسفند میخورند به شرط آنکه گوسفند با مراسم خاص در آب کُشته شود. همه خوراکها باید پیش از آماده شدن در آب «پاک» کرده شوند. جسد انسان مُرده از نگاه آنها «نجس» است و به خاطر همین، آنها به مرده دست نمیزنند تا خود را «نجس» نکنند. این باور در ذهن صابئین چنان رسوخ کرده که وقتی کسی به طور جدی بیمار میشود، اورا کنار گوری خالی قرار میدهند و به محض اینکه فرد بیمار اولین آثار مرگ احتمالی را از خود نشان داد، او را بدون تامل به خاک میسپارند.
صابئین به «آخرت» و زندگی در «دنیای بعدی» باور دارند و چهل روز برای مردگان خود دعا میکنند. آنها روحانیون خود را «ملا» و روحانیون بلند پایه خود را «شیخ» مینامند. آنها به باورهای خود بسیار پایبندند و در مقابل مسلمانانی که میخواهند آنان را به اسلام فراخوانند، مقاومت نشان میدهند. از سوی دیگر میسیونرهای مسیحی در میان صابئین فعالیت چندانی نکردهاند و یا اینکه اینگونه کوششها تاکنون نتیجه چندانی نداده است.
بصره، بوشهر و بندرعباس
[ویرایش]پایینتر از بصره، شط العرب خط مرزی بین ایران و ترکیه (یکصد و بیست سال پیش،م) را تشکیل میدهد. کمی آنطرف تر، رود کارون که تنها رودخانه قابل کشتیرانی ایران است، در همانجا به شط العرب میریزد. در دوران باستان، کارون به موازات شط العرب به خلیج فارس میریخت و ورودی مستقل خودش را به خلیج فارس داشت که به اندازه کافی برای کشتیرانی از داخل ایران عمیق بود. این بخش کارون امروزه کمعمقتر از آن است که کشتیها بتوانند رفتوآمد کنند. از این جهت در این بخش رودخانه تنها قایقهای کوچک ایرانی و همچنین کوسهماهیهایی که از خلیج فارس میآیند، رفت و آمد میکنند. اما این قسمت کارون را میتوان به راحتی عمیقتر کرد تا باز مستقلاً به خلیج فارس متصل شود. کارون که از شوش و لرستان سرچشمه میگیرد، تا اهواز میآید که این هم حدوداً طولی برابر با حدوداً صد کیلومتر میشود. اما در آنجا کارون چند آبشار دارد که مانع رفت و آمد کشتیهاست. در گذشته آبراههای پیچیدهای ایجاد شده بود که امروزه از کار افتادهاند.
یک روز و نیم بعد در نزدیکی بوشهر لنگر انداختیم. چرا فقط در نزدیکی؟ برای آنکه از خود بوشهر تا کراچی بندری درست و حسابی وجود ندارد. کشتیها اکثراً ناچارند چند مایل مانده به ساحل، در دریای باز لنگر بیاندازند. اگر هم هوا توفانی باشد و بادهای شدیدی بوزد، حتی امکان ندارد قایقهای کوچک بین کشتیها و ساحل رفت و آمد کنند و این، باعث ساعتها و شاید چند روز تأخیر و ناراحتی مردم میشود. بوشهر هم در این زمینه استثنایی تشکیل نمیدهد. این شهر دو لنگرگاه دارد که یکی دو مایل و دیگری پنج مایل تا ساحل فاصله دارند و وابسته به هوا و عمق فصلی آب از اولی و یا دومیاستفاده میشود. نام «بوشهر» کوتاه شده «ابوشهر» است، نامیکه مؤسس این شهر، نادر شاه افشار به آن داده است. شهر اهمیت استراتژیک چندانی ندارد اما برای تجارت ایران مهم است. جمعیت شهر بین پانزده تا بیست هزار نفر گمانهزنی میشود. در بوشهر مانند بغداد سردابه وجود ندارد، اما در هر خانه چیزی بنام «بادگیر» ساخته شده که هوای خانه را تا اندازهای خنک میکند.
از آنجایی که قبلاً هم بوشهر را دیده بودیم و در شهر هم چیز مهمی وجود ندارد، از کشتی بیرون نرفتیم. تنها چیزی که از کشتی میدیدیم، کوسه ماهیهایی بودند که در سطح بالای آب شنا میکردند تا شاید انسانها چیزی برای خوردن آنها بیاندازند. خلیج فارس کوسههای زیادی دارد و برخی از آنها حتی از طریق دجله تا بغداد هم رسوخ میکنند.
ایستگاه بعدی ما بندرعباس بود که در گذشتهای طولانی نام «گمبرون» را داشت و خیلی دیرتر در زمان شاه عباس صفوی نام آن تغییر یافت. با در نظر گرفتن راههای کوتاهتر داخلی ایران به بوشهر و رابطه آبی بین بوشهر و دجله، بندر عباس بخش مهمی از اهمیت سابق خود را به نفع بوشهر از دست داده است. امروزه تنها کاروانهای یزد و کرمان به بندر عباس منتهی میشوند. شهر بسیار کثیف و در ماههای تابستان بطور غیرقابل تحملی داغ است. مردم بندر عباس سعی میکنند در این ماهها چند کیلومتر دورتر به میان کوهها بروند که طبیعتاً هوای خنکتری دارند. تنها منبع آب آشامیدنی از مخزنهایی است که در فصل باران پر میشوند. شهر چند انبار بزرگ آب دارد که بویژه در ماههای تابستان آب آنها کثیف و بد بو میشود. بسیاری در خانههای خود مخزن آب خود را ساختهاند. واحهای بنام «میناب» که حدوداً صد کیلومتر در شرق بندر عباس قرار دارد، زمینی حاصلخیز دارد و به برکت چشمههای زیاد آب، در اینجا، هم خرمای بسیار خوب و هم میوههای مخصوص این آب و هوا میتوان یافت.