راهنمای آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان/درس دوازده
درس ۱۱ | آموزِشِ زَبانِ فارسی (۱۲) | درس ۱۳ |
- فعل ربطی (عام ) شدن: فعل های ربطی فعل هایی هستند که معنی کاملی ندارند و فقط برای اثبات یا نفی نسبت به کار می روند و معنای آنها با آوردن صفت یا کلمه ای دیگر کامل می شود مانند «است» در جملهٔ زیر:
«هوا سرد است.» در این جمله است فقط برای اثبات نسبت به کار رفته است و صفت سرد معنی آن را کامل می کند.
معروفترین فعل های ربطی عبارتند از فعل بودن، شدن، گشتن، گردیدن، دو فعل اخیر یعنی گشتن و گردیدن وقتی فعل ریطی به شمار می روند که به معنی شدن به کار روند.
- صفت شمارشی: عدد معمولاً همراه اسم می آید و شماره یا ترتیب آن را می رساند و صفت کلمه ای است که چگونگی و یا یکی از خصوصیات اسم را بیان می کند. از این رو عدد نیز در شمار صفت آورده می شود و آن را صفت شمارشی می نامند.
اسمی که صفت شمارشی یعنی عدد، شماره یا ترتیب آن را بیان می کند «معدود» نامیده می شود.
صفت شمارشی چهار نوع است:
۱. صفت شمارشی اصلی، همان اعداد هستند که بدون پیشوند و پسوند می آیند و شمارهٔ اسم یعنی معدود خود را بیان می کنند: یک، دو، سه، چهار و ... صفت شمارشی اصلی و موصوف یعنی معدود آنها معمولاً مفرد می آیند. ده روز، صد سال اما صد، هزار، ده هزار، صدهزار برای بیان کثرت و تأکید گاهی با ها جمع بسته می شوند: دهها سال، صدها خانه...
۲. صفت شمارشی ترتیبی، ترتیب قرار گرفتن موصوف (معدود) را می رساند، به این ترتیب که به آخر عدد اصلی پسوند «ُم» یا «ُ مین» می افزایند: دهم یا دهمین. گاهی صفت شمارشی ترتیبی را بی همراهی «ُم» یا «ُ مین» می آورند مخصوصاً در مورد ساعت و نیز در زبان محاوره ساعت پنج، کلاس چهار
گاهی به آخر صفت شمارشی اصلی که با «ُم» همراه است یایی می افزایند، به ویژه آنجا که تنها و بدون موصوف (معدود) به کار رود: سه نفر آمدند، نفرِ اولی دوستم بود ولی دومی و سومی دوست من نبودند. در این صورت صفت جانشین اسم محسوب می شود.
به جای صفت شمارشی ترتیبی یکم اغلب اول یا اولین یا اولی یا نخستین بکار می رود بجای سه ام یا سه امین نیز سوم و سومین به کار برده می شود.
۳. صفت شمارشی کسری، یک یا چند جزء از یک یا چند واحد را می رساند، یک سوم، یازده صدم
۴. صفت شمارشی توزیعی، این صفت موصوف (معدود) را به بخشهای برابر تقسیم می کند و آن از تکرار عدد اصلی به دست می آید: یک یک، دو دو، گاهی در تکرار یک و دیگر اعداد حرف ب بین آنها می افزایند. یک به یک، دو به دو
نمونهٔ جمله
[ویرایش]۱. من تا نیم ساعتِ دیگر حاضر میشوم.
۲. دارویم را خوردم ولی حالم بهتر نشد.
۳. خانهٔ ما سه طبقه داشت. اوّلین طبقه مالِ مادرم بود. طبقهٔ دوّم مالِ برادرم بود. سومی مالِ ما بود.
تمرین ۱
[ویرایش]زمان گذشته مثبت | زمان گذشته منفی | |
من شُدَم | نَشُدَم | |
تو شُدی | نَشُدی | |
او شُد | نَشُد | |
ما شُدیم | نَشُدیم | |
شما شُدید | نَشُدید | |
آنها شُدَند | نَشُدَند |
مثال: صبح خوب بود ولی بعد هوا (گرم شد). < گرم شدن >
۱. دیروز به خانهٔ مادربزرگم رفتم. او خیلی (———————————). < خوشحال شدن >
۲. همهٔ لباسها را شستم. خیلی (———————————). < خسته شدن >
۳. صبح ماشینم خوب بود ولی بعدازظهر (———————————). < خراب شدن >
۴. غذایِ آن رستوران را خوردم. حالم (———————————). < خراب شدن >
۵. تا دیروز تب داشتم ولی امروز حالم (———————————). < خوب شدن
۶. چون روزِ سه شنبه استاد مریض بود کلاس (———————————). < تعطیل شدن >
۷. یک ساعت پیش گرسنه نبودم ولی الان (———————————). < گرسنه شدن >
تمرین ۲
[ویرایش]زمان حال مثبت - شُدَن | زمان حال منفی | |
من می شَوَم | نِمی شَوَم | |
تو می شَوی | نِمی شَوی | |
او می شَوَد | نِمی شَوَد | |
ما می شَویم | نِمی شَویم | |
شما می شَوید | نِمی شَوید | |
آنها می شَوَند | نِمی شَوَند |
مثال: حالِ بچّه دقیقه به دقیقه بدتر (میشود). < شدن >
۱. نانوایی یک ساعتِ دیگر (———————————). < تعطیل شدن >
۲. عکسها تا چهارشنبه (———————————). < حاضر شدن >
۳. کارم تا نیم ساعتِ دیگر (———————————). < تمام شدن >
۴. از فردا هوا (———————————). < گرم شدن >
۵. چرا غذایت را نمیخوری؟ غذایت (———————————). < سرد شدن >
۶. از سالِ دیگر من معلّمِ شما (———————————). < شدن >
۷. I am ready، به زبانِ فارسی چه (———————————)؟ < شدن >
۸. جمعه، به زبانِ انگلیسی چه (———————————)؟ < شدن >
تمرین ۳
[ویرایش]مثال: چند نفر در کلاس هستند؟
الان سه نفر توی کلاسند.
۱. تولّدِ تو چه روزی است؟ < روزِ اوّلِ فَروردین > ۲. چند تا نان میخواهید؟ < سه تا >
۳. شما چند روز در تهران بودید؟ < یک هفته >
۴. وزنِ بچّهٔ شما چند کیلو است؟ < بیست کیلو >
۵. شما چند تا بچّه دارید؟ < دو تا >
۶. شما چند سال دارید؟ < بیست سال >
۷. بچّهٔ شما چند کیلو وزن دارد؟ < بیست کیلو >
۸. چند صفحه نوشتی؟ < تقریباً ده صفحه >
۹. شما چند کیلو میوه میخواهید؟ < یک کیلو >
۱۰. از اینجا تا شیراز چند کیلومتر راه است؟ < تقریباً صد کیلومتر >
۱۱. از اینجا تا سینما چند متر راه است؟ < تقریباً صد متر >
۱۲. هفتهٔ پیش چند نفر به کلاس آمدند؟ < دو نفر >
۱۳. این کتاب چند جلد دارد؟ < سه جلد >
۱۴. تو روزی چند ساعت درس میخوانی؟ < تقریباً سه ساعت >
۱۵. امروز چند درجه بالایِ صفر است؟ < ده درجه >
۱۶. دیروز چند جفت کفش خریدی؟ < یک جفت >
۱۷. بچه چند درجه تب دارد؟ < دو درجه >
تمرین ۴
[ویرایش]اَوّل | اَوّل + ی = اَوّلی | اَوّل + ین = اَوّلین |
دُو + م = دُوّم | دُوّم + ی = دُومی | دُوّم + ین = دُوّمین |
سِه + م = سِوّم | سِوّم + ی = سِومی | سِوّم + ین = سِوّمین |
چَهار + م = چَهارُم | چَهارُم + ی = چهارمی | چَهارُم + ین = چَهارُمین |
پَنج + م = پَنجُم | پَنجُم + ی = پَنجُمی | پَنجُم + ین = پَنجُمین |
شِش + م = شِشُم | شِشُم + ی = شِشُمی | شَشُم + ین = شِشُمین |
هَفت + م = هَفتُم | هَفتُم + ی = هَفتُمی | هَفتُم + ین = هَفتُمین |
هَشت + م = هَشتُم | هَشتُم + ی = هَشتُمی | هَشتُم + ین = هَشتُمین |
نُه + م = نُهُم | نُهُم + ی = نُهُمی | نُهُم + ین = نُهُمین |
دَه + م = دَهُم | دَهُم + ی = دَهُمی | دَهُم + ین = دَهُمین |
یازدَه + م = یازدَهُم | یازدَهُم + ی = یازدَهُمی | یازدَهُم + ین=یازدَهُمین |
چَند + م = چَندُم | چَندُم + ی = چَندُمی | چَندُم + ین = چَندُمین |
آخَر | آخَر + ی = آخَری | آخَر + ین = آخَرین |
مثال: روزِ سوّم به اصفهان رفتیم.
(سوّمین) روز به اصفهان رفتیم.
۱. مریم بچّهٔ اوّلِ من است.
مریم (———————————) بچّهٔ من است.
۲. اوّلین نفر بلد بود ولی دوّمین نفر بلد نبود.
اوّلین نفر بلد بود ولی (———————————) بلد نبود.
۳. من اوّلین جلدِ این کتاب را دارم.
من جلدِ (———————————) این کتاب را دارم.
۴. طبقهٔ اوّل مالِ ماست.
(———————————) طبقه مالِ ماست.
۵. اوّلین دخترم مهندس است. دوّمین دخترم معلّم است.
(———————————) مهندس است. (———————————) معلّم است.
۶. آنجا دو تا مغازه هست. اوّلی نانوایی است. دوّمی گلفروشی است.
آنجا دو تا مغازه هست. مغازهٌ (———————————) نانوایی است. دوّمی گلفروشی است.
تمرین ۵
[ویرایش]مثال: من روزِ سوّمِ این ماه (به) انگلیس (میروم). < رفتن >
به - از - با - در
۱. من همیشه نامههایم را (———————————) دست (———————————). < نوشتن >
۲. تو (———————————) من چه (———————————)؟ < خواستن >
۳. من همیشه (———————————) خانه تنها (———————————). < بودن >
۴. ایرانیان (———————————) قاشق و چنگال غذا (———————————). < خوردن >
۵. ما همیشه روزِ اوّلِ سال (———————————) خانهٔ پدربزرگم (———————————). < رفتن >
تمرین ۶
[ویرایش]مثال:شما چند سال در ایران بودید؟ < سه سال >
من سه سال در ایران بودم.
۱. وزنت چند کیلو است؟ < صد کیلو >
۲. مهتاب چند سال از تو بزرگتر است؟ < دو سال >
۳. شما چند تا بچّه دارید؟ < سه تا >
۴. کِی ایشان به خانه برمی گردند؟ < تا دوساعتِ دیگر >
۵. امروز چند درجه زیرِ صفر است؟ < ده درجه >
۶. شما هر شب چند ساعت میخوابید؟ < تقریباً هشت ساعت >
۷. بچّه چند درجه تب داشت؟ < یک درجه >
۸. تولّد مهتاب چه روزی است؟ < ششم فروردین >
۹. چند تا نان خریدی؟ < یکی >
تمرین ۷
[ویرایش]مثال: عکاسی در طبقهٔ (○ چهارم - × چهارمین) است.
۱. امروز (چندمِ - چندمی - چندمین) روزِ ماه است؟
۲. مینا (چهارم - چهارمی - چهارمین) بچّهٔ من است.
۳. دیگر تویِ خانه نان نداریم. این( آخری - آخرین) است.
۴. او سه تا برادر دارد. (اوّل - اوّلی - اوّلین) برادرش استادِ دانشگاه است. (دوّم - دوّمی - دوّمین) دکتر است. ( سوّم - سوّمی - سوّمین) کارمند است.
۵. این (چندمی - چندمین) بار است؟
۶. این (چندمی - چندمین) است؟
۷. امروز (چَندُمِ - چَندُمین) ماه است؟ امروز سوّم ماه است
۸. طبقهٔ (دوّم - دوّمین) مالِ برادرم است.
۹. جلدِ (دوّمِ - دوّمینِ) این کتاب به بازار آمد.
گفتگو
[ویرایش]مینا : حالت چطور است؟ بهتر شدی؟
شایان : بله، الان تب ندارم. بهترم.
مینا : من بیرون میروم. تو چیزی نمیخواهی؟ بیرون کاری نداری؟
شایان : امروز هوا چند درجه زیرِ صفر است. تو کجا میروی!؟
مینا : در خانه اصلاً نان نداریم. برایِ شام نان میخواهیم. به نانوایی میروم.
شایان : عکسهایِ من تا ساعتِ هفت و نیم حاضر میشود. عکسهایِ من را از عکّاسی میگیری؟
مینا : عکسها را به کدام عکاسی دادی؟
شایان : عکّاسیِ مهتاب.
مینا : عکّاسیِ مهتاب کجاست؟
شایان : تُو خیابانِ فرشته را بلدی، کجاست؟
مینا : بله، بلدم. زیاد دور نیست.
شایان : اوّلِ خیابان سه تا مغازه هست. اوّلین مغازه گل فروشی است. مغازهٔ دوّم نانوایی است. عکاسیِ مهتاب کنارِ نانوایی است.
مینا : متوجّه شدم. نانوایی زود تعطیل میشود. من اوّل نان میخرم بعد به عکّاسی میروم.
شایان : خیلی ممنون
پاسخ پرسشها
[ویرایش]تمرین ۱ - سؤال ۱. (خوشحال شد) ۲. (خسته شدم) ۳. (خراب شد) ۴. (خراب شد) ۵. (خوب شد) ۶. (تعطیل شد) ۷. (گرسنه شدم)
تمرین ۲ - سؤال ۱. (تعطیل میشود) ۲. (حاضر میشود) ۳. (تعطیل میشویم) ۴. (گرم میشود) ۵. (سرد میشود) ۶. (میشوم) ۷. (میشود) ۸. (میشود)
تمرین ۳ - سؤال ۱. (روزِ اوّلِ فروردین است) ۲. (سه تا نان میخواهم) ۳. (یک هفته در تهران بودم) ۴. (بیست کیلو است) ۵. (دو تا بچّه دارم) ۶. (بیست سال دارم) ۷. (بیست کیلو وزن دارد) ۸. (تقریباً ده صفحه نوشتم) ۹. (یک کیلو میخواهم) ۱۰. (تقریباً صد کیلومتر راه است) ۱۱. (تقریباً صد متر راه است) ۱۲. (دو نفر آمدند) ۱۳. (سه جلد دارد) ۱۴. (تقریباً روزی سه ساعت درس میخوانم) ۱۵. (ده درجه بالایِ صفر است) ۱۶. (یک جفت کفش خریدم) ۱۷. (دو درجه تب دارد)
تمرین ۴ - سؤال ۱. (اوّلین) ۲. (دوّمی) ۳. (اوّلِ) ۴. (اوّلین) ۵. (اوّلی - دوّمی) ۶. (اوّل)
تمرین ۵ - سؤال ۱. (با - مینویسم) ۲. (از - میخواهی) ۳. (در - هستم) ۴. (با - میخورند) ۵. (به - میرویم)
تمرین ۶ - سؤال ۱. (وزن من صد کیلو است/ من صد کیلو دارم) ۲. (مهتاب دو سال از من بزرگتر است) ۳. (من سه تا بچّه دارم) ۴. (ایشان تا دوساعتِ دیگر بر میگردند) ۵. (ده درجه زیرِ صفر است) ۶. (تقریباً هشت ساعت میخوابم) ۷. (بچّه یک درجه تب دارد) ۸. (تولّد مهتاب ششم فروردین است) ۹. (یکی نان دارم)
تمرین ۷ - سؤال ۱. (چندمین) ۲. (چهارمین) ۳. (آخری) ۴. (اوّلین - دوّمی - سوّمی) ۵. (چندمین) ۶. (چندمی) ۷. (چَندُمِ) ۸. (دوّم) ۹. (دوّمِ)
کلمه هایِ تازه
[ویرایش]شُدَن \ شُد \ شَو
شُستَن \ شُست \ شو
خواستَن \ خواست \ خواه
دَرس خواندَن \ دَرس+ خواند \ دَرس + خوان
- آخِر/ آخرَ :ākher/ ākhar:
- آخِرین / آخَرین:ākherīn/ ākharīn:
- اَوّلین :avvalīn :
- باز بودَن:bāz būdan :
- بالایِ:bālā-ye :
- بَعداَزظُهر:baʿd az zohr :
- تا:tā:
- تَب داشتَن:tab dāshtan :
- تَمام شُدَن :tamām shodan :
- جُفت:joft :
- جِلد:jeld :
- چَند تا: chand tā:
- چَند ساعَت:chand sāʿat :
- چَندُم:chandom :
- چَندُمین:chandomīn :
- خَراب شُدَن :kharāb shodan :
- خواستَن(اَز- را):khāstan :
- دَرَجِه:daraje :
- دَرس خواندَن :dars khāndan :
- دَقیقِه بِه دَقیقِه:daqīqe- be- daqīqe :
- شُدَن:shodan :
- شُستَن(را) :shostan:
- صِفر :sefr :
- طَبَقِه :tabaqe :
- عَکّاسی :ʿakkāsī:
- کاری نَداری؟ :kārīnadārī:
- کیلُو:kīlo :
- کیلُومِتر:kīlometr :
- گُل فُروشی :golforūshī:
- مِتر :metr :
- مُتِوَجّه شُدَن(را) :motavajjeh shodan :
- نانوایی :nānvāī :
- نَفَر :nafar :
- وَزن:vazn :
ماههایِ ایرانی
[ویرایش]- فَروَردین
- اُردیبِهِشت
- خُرداد
- تیر
- مُرداد
- شَهریوَر
- مِهر
- آبان
- آذَر
- دی
- بَهمَن
- اِسفَند
اعداد
[ویرایش]روش نوشتن | اعداد اصلی (cardinal) | اعداد ترتیبی (Ordinal) | |||
---|---|---|---|---|---|
0 | ۰ | Sefr | صفر | صفرم | |
1 | ۱ | Yek | یک | Avval, Nakhost | اول، نخست |
2 | ۲ | Do | دو | dovvom | دوم |
3 | ۳ | Se | سه | sevvom | سوم |
4 | ۴ | Cāhār | چهار | çehārom | چهارم |
5 | ۵ | Panj | پنج | pancom | پنجم |
6 | ۶ | Şeş | شش | şeşom | ششم |
7 | ۷ | Haft | هفت | haftom | هفتم |
8 | ۸ | Haşt | هشت | haştom | هشتم |
9 | ۹ | Noh | نه | nohom | نهم |
10 | ۱۰ | Daḥ | ده | dāhom | دهم |
11 | ۱۱ | Yāzdah | یازده | yāzdahom | یازدهم |
12 | ۱۲ | Davāzdaḥ | دوازده | davāzdahom | دوازدهم |
13 | ۱۳ | Sizdah | سیزده | sīzdahom | سیزدهم |
14 | ۱۴ | Cāḥārdah | چهارده | çahārdahom | چهاردهم |
15 | ۱۵ | Pānzdah Punzda |
پانزده | pānzdahom punzdahom |
پانزدهم |
16 | ۱۶ | Şānzdah | شانزده | şānzdehom şunzdehom |
شانزدهم |
17 | ۱۷ | Hefdah | هفده | hefdahom | هفدهم |
18 | ۱۸ | Hijdah | هیجده | hijdahom | هیجدهم |
19 | ۱۹ | Nuzdah | نوزده | nūzdahom | نوزدهم |
20 | ۲۰ | Bist | بیست | bīstom | بیستم |
30 | ۳۰ | Si | سی | sīyom | سی ام |
40 | ۴۰ | Cehel | چهل | çehelom | چهلم |
50 | ۵۰ | Pānjah | پنجاه | pancāhom | پنجا هم |
60 | ۶۰ | Şast | شصت | şastom | شصتم |
70 | ۷۰ | Haftād | هفتاد | haftādom | هفتادم |
80 | ۸۰ | Haştād | هشتاد | haştādom | هشتادم |
90 | ۹۰ | Navad | نود | navadom | نودم |
100 | ۱۰۰ | Sad | صد | sadom | صدم |
200 | ۲۰۰ | Devist | دویست | devīstom | دویستم |
300 | ۳۰۰ | Sisad | سیصد | sīsadom | سیصدم |
400 | ۴۰۰ | Cāhārsad | چهارصد | çahār sadom | چهار صدم |
500 | ۵۰۰ | Pān sad Pun sad |
پانصد | pānsadom punsadom |
پانصدم |
600 | ۶۰۰ | Şeş sad | شش صد | şeş sadom | شش صدم |
700 | ۷۰۰ | Haft sad | هفت صد | haft sadom | هفت صدم |
800 | ۸۰۰ | ḥaşt sad | هشت صد | haşt sadom | هشت صدم |
900 | ۹۰۰ | Noh sad | نه صد | noh sadom | نه صدم |
1000 | ۱۰۰۰ | Hezār | هزار | hazārom | هزارم |