سفرنامه ایران از اولیا چلبی

ویکی‎کتاب، کتابخانهٔ آزاد

مقدمه[ویرایش]

سیاحتنامهٔ اولیا چلبی، جهان‌گرد معروف عثمانی (۱۶۱۱-۱۶۸۲)، که حدوداً در میانهٔ سدهٔ یازدهم هجری قمری دیده‌های خود را از ده‌ها مملکت و سرزمین جهانِ آن دوره در یازده جلد به قلم آورده، نکات و تفصیلات فوق‌العاده جالبی دربارهٔ بسیاری نقاط ایرانِ آن زمان، زندگی مردم و فرهنگ و زبان آنان دارد که تا کنون عموماً از حیطهٔ توجه ایرانیان به دور مانده‌است.

در رابطه با دورهٔ صفوی، تاریخ‌نویسی ایرانی از قرن بیستم به‌بعد به‌خوبی از تواریخ و سیاحتنامه‌های اروپایی استفاده کرده، اما سفرنامه‌های شرقی مورد توجه چندانی قرار نگرفته‌اند. یک دلیل این امر، کم بودن سیاحتنامه‌ها به زبان‌های اصلی خاورمیانه یعنی عربی، فارسی و ترکی است، در حالی که دربارهٔ همین دوره می‌توان آثار فراوانی به زبان‌های اروپایی یافت.

​چلبی از سیاحان معدودی است که از عثمانی برخاسته، در کشورهای دیگر و همسایه سفر کرده و خاطرات سفرش را به زبان خود، یعنی ترکی عثمانی ثبت کرده‌است. این در عثمانی مصادف است با زمان سلطان مراد چهارم و در ایران زمان سلطنت شاه صفی. یعنی مدت کوتاهی پس از عقد قرارداد صلح بین ایران شیعه و صفوی و عثمانی سنی.

چلبی دو بار در سالهای ۱۰۵۷ و ۱۰۶۴ قمری (۱۶۴۷ و ۱۶۵۴ میلادی) به ایران رفته و دیده‌ها و یا گاه شنیده‌های خود را از شهرها و ولایات گوناگون شمال غرب ایران آن دوران از قبیل تبریز، اردبیل، ارومیه، مراغه، همدان، نخجوان، گنجه، ایروان، تفلیس، دربند و باکو به قلم آورده‌است. در آن دوران هنوز شرق مسلمان تحت حاکمیت دو امپراتوری بزرگ عثمانی و صفوی بود و هنوز قفقاز از ایران جدا نشده بود.

از این خاطرات تنها شرح مختصر سفر تبریز همراه با توصیف بسیار مختصری دربارهٔ مراغه، اردبیل و ایروان در سال ۱۳۳۸ از سوی مرحوم حسین نخجوانی به فارسی ترجمه و در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز به چاپ رسید، اما باقیمانده این بخش نسبتاً بزرگ هنوز به فارسی ترجمه و چاپ نشده‌است. ترجمه کامل و مقایسه‌ای انگلیسی مجموعه بخش ایران صفوی از سیاحتنامهٔ اولیا چلبی در سال ۲۰۱۰ توسط حسن جوادی و ویلم فلور انجام شد و از سوی انتشارات «میج» در آمریکا به چاپ رسید.

تلخیص و ترجمه از اصل ترکی عثمانی به فارسی و از سوی عباس جوادی انجام گرفته‌است.

پیش از آغاز این سلسله نوشته‌ها ذکر چند نکته را لازم می‌شماریم. چندین نفر از تاریخ نویسان گفته‌اند که ظاهراً چلبی برای تکمیل سیاحتنامهٔ خود، در برخی موارد نه بر دیده‌های خویش، بلکه به روایات و نوشته‌های دیگران هم تکیه کرده‌است. ازسوی دیگر برخی نکات که در این سفرنامه آمده را نمی‌توان با آثار و شواهد تاریخی که در دست است، تصدیق کرد. ما این بخش‌های سیاحتنامه را یا در ترجمهٔ خود وارد نکردیم و یا در زیرنویس توضیح دادیم. برخی مبالغه‌های افسانه‌آمیز نیازی به به توضیح نداشتند، اما مطالعهٔ آنها به هر حال جالب است.

از سوی دیگر نمی‌توان گذشته مناسبات ایران و عثمانی در آن سال‌ها و جنبه‌های سیاسی و مذهبی مناسبات دو امپراتوری بزرگ دنیای اسلام آن دوره را از نظر دور نگه داشت. چلبی به‌عنوان یک مأمور دولت سُنی عثمانی همراه با ایلچی (فرستاده) دربار عثمانی به ایران شیعه سفر کرده بود. این دو دولت، به‌ویژه پس از جنگ چالدران و شکست ایران در آن، دست‌کم به مدت ۱۳۰ سال در حال نزاع و رقابت سیاسی و مذهبی بودند. زمانی که چلبی به ایران رفت، ایران، شهرهای ارزنجان، دیاربکر و سپس بغداد را از دست داده بود، اما در قفقاز اکثر سرزمین‌های تابع ایران از قبیل نخجوان، ایروان و شیروان هنوز باقی مانده بود. آرامش نسبی در مرزهای دوکشور برقرار بود، اما این هنوز به معنی صلح و آرامش کامل نبود. در نهایت رقابت و خصومت سرسختانه و گاه مسلحانه‌ای که از زمان شاه اسماعیل میان دو کشور شروع شده بود، هنوز مانند آتشی زیر خاکستر ادامه داشت. احتمالاً به همین جهت است که چلبی در این سفرنامه خود قادر نشده‌است احساسات خود دربارهٔ مذهب شیعه را پیوسته مهار کند، اگرچه در حفظ و ادای احترام نسبت به ایرانیان مهماندار خود کوتاهی نکرده‌است*.

از این جهت سیاحتنامهٔ اولیا چلبی را نیز بهتر است مانند هر سیاحتنامه و خاطرات دیگر با کمی احتیاط خواند، اما خوانندهٔ این سلسله نوشته‌ها خود درخواهد یافت که مطالعهٔ سیاحتنامهٔ اولیا چلبی دربارهٔ ایران، باوجود احتیاطی که باید در مطالعه آن به کار گرفت، بسیار آموزنده و جالب است. ما نیز در نقل خاطرات اولیا چلبی، دقت اصلی خود را به مشاهدات مستقیم او و نه شنیده‌ها و یا نظرهای شخصی‌اش معطوف کرده‌ایم.

جا دارد تأکید کنیم که مطالعهٔ پانویس‌ها به درک بهتر متن و شرایط آن دوره تاریخی کمک خواهد کرد. تصویرهای این نوشته از سفرنامه‌های سیاحان اروپایی تا اواخر قرن نوزدهم (موریر، شاردن، بروگش، لبروین و اولیاریوس) است. آنچه که در داخل پرانتز خواهید خواند، توضیحات مترجم است.

بخشهای کتاب[ویرایش]

  1. بخش یکم: ماکو، قره‌باغ و نخجوان
  2. بخش دوم: مرند و تبریز
  3. بخش سوم: مراغه، اردبیل و ایروان
  4. بخش چهارم: گنجه، باکو و دربند
  5. بخش پنجم: ارومیه