چشمانداز/چند ترجمه
زبان، هویت و ملیت | چند ترجمه | خاطره و یادداشت |
چشمانداز |
مقدمه
[ویرایش]آنچه که در این فصل خواهید خواند ترجمه هائی است که من در سه چهار سال اخیر از روزنامهها و بعضی کتابهای ترکی کردهام. این ترجمهها بیشتر از این بود ولی من اینجا فقط ترجمه هائی را خواهم گنجاند که از سوی سه استاد معروف ترکیه در حوزه تاریخ یعنی معروف ترین آنان: پروفسور خلیل اینالجیق (Prof. Halil İnalcık) و پروفسور ایلبر اورتایلی (Prof. İlber Ortaylı) و همچنین پروفسور احمد یاشار اوجاق (Prof. Ahmet Yaşar Ocak) نوشته شدهاند. این ترجمهها شامل چند مقاله استادان اینالجیق و اورتایلی در روزنامههای ترکی، یک نوشته («ترکها و ایران باستان») از یک کتاب استاد اورتایلی و بخش کوچکی از کتاب «رد پای اسلام در آناتولی معاصر» بقلم استاد اوچاق هستند. ترجمه و نشر آنها با اطلاع خود ایشان و دو مؤسسه انتشاراتی مربوطه انجام گرفته است. نظر به اینکه مضمون این نوشتهها مستقیماً مربوط به محتویات کلی مجموعه «چشم انداز - ایران و آذربایجان در بستر تاریخ و زبان» میشود بد ندیدم این ترجمهها را هم وارد این مجموعه کنم.
خلیل اینالجیق: تأثیر فرهنگ ایران بر امپراتوری عثمانی
[ویرایش]پروفسور ایلبر اورتایلی، یکی از استادان مسلم تاریخ در ترکیه در باره استاد خود پروفسور خلیل اینالجیق (اینالجیک) میگوید: «استاد اینالجیق معتبر ترین شخصیت تاریخنگاری در مورد دوره عثمانی در ترکیه و تمام دنیاست. اگر استاد اینالجیق در این زمینه چیزی بگوید، درست میگوید زیرا حتماً همه جوانب و اسناد مربوط به آن را دقیقاً خوانده و میداند که چه میگوید.» استاد اینالجیق بعد از سالیان طولانی تدریس در دانشگاههای آنکارا، هاروارد، کلمبیا و دیگر دانشگاههای دنیا اکنون بطور افتخاری رئیس رشته تاریخ در دانشگاه «بیلکنت» آنکارا است. آنچه که میخوانید ترجمه یکی از صحبتهای استاد اینالجیق با تلویزیون دولتی ترکیه (ت ر ت) در مورد ایران و عثمانی و اهمیت تأثیر فرهنگ و سنن ایرانی بر امپراتوری عثمانی و کلاً عالم اسلام (این لینک) است (توضیحات مختصر در داخل پرانتز متعلق به مترجم است)
پروفسور خلیل اینالجیق – تاریخ ایران گذشتهای چند هزار ساله دارد. عثمانی از نظر فرهنگی و حتی از جهت سازمان حکومتی ادامه این سنت ایرانی است. نظر من در باره (این موضوع) تاریخ این است. از این سبب من در اینجا ابتدا از تاریخ تشکیل دولت و فرهنگ و امپراتوری ایران صحبت خواهم کرد، نه به تفصیل اما بطور خلاصه.
پیش از اسلام
بعد از فرهنگ بینالنهرین، بابل و آسور، قبایل هند و آریائی که به جلگه ایران آمده بودند این فرهنگ بینالنهرین را از طریق عیلام (ایلام) گرفتند و آن را از نظر سیاسی صاحب یک اهمیت بینالمللی کردند. در تاریخ جهانی احتمالاً بعد از چینیها، ایرانیها هستند که یک امپراتوری جهانشمول بنیاد کردهاند و این سنت تا عثمانیها ادامه یافته است.
فرهنگ ایران با فتوحات اسکندر کبیر وارد یک قالب و شکل جدیدی شد و ماهیتی ایرانی – یونانی پیدا کرد یعنی دستآوردهای بزرگ فرهنگی یونان با هیبت بزرگ امپراتوری و سیاسی ایران تلفیق یافت و یک فرهنگ ایرانی و یونانی، فرهنگ هلنیستی به وجود آمد. ما این را در «اسکندر نامه» نظامی میبینیم. در «اسکندر نامه» اسکندر کبیر جزو حکمرانان ایران به حساب آمده است و خود کتاب هم نام «اسکندر نامه» گرفته است. در این اثر نظامی تمام تاریخ ایران را با شامل کردن یونان و اسکندر تا قرن چهاردهم میلادی شرح میدهد.
بعد از اسلام
وقتی ترکها در آناتولی دولت خود را بنیاد نهادند در این دولت یک «بیگ لیک» و یا خان نشین بنام «گرمیانها» بود. آنجا شاعری بنام احمدی «اسکندر نامه» را به ترکی ترجمه کرد. (ترجمه) «اسکندر نامه» جزو اولین نمونههای ادبیات کلاسیک ترک به شمار میرود.
امپراتوری ایران بعد از سقوط ساسانیها (به دست) مستولیانی (افتاد) که از نیم جزیره عرب آمده بودند و بجای اکباتان در بغداد متمرکز شدند. البته قبل از آنها امویان بر سر کار آمده بودند. اما بخصوص در زمان عباسیان که در مقابل اکباتان در عراق و بینالنهرین بغداد را ساختند، فرهنگ باستان ایرانی، فرهنگ ایرانی و یونانی به زیر بنای فرهنگی (دولت) اسلامی اعراب تبدیل شد. اولین بوروکرات بزرگ عباسیان یعنی (ابن) قتیبه یک ایرانی بود. برمکیها هم ایرانی بودند و حتی در ابتدا مسلمان هم نبودند. یعنی میخواهم بگویم که فرهنگ بزرگ و باستانی ایران با خلافت آمیزش یافت. یعنی دولت اسلامی البته از نظر دینی و شرعی آمد و مستقر شد اما اداره دولتی، بوروکراسی، دفترداری و غیره را کاتبهای ایرانی، برمکیان، قتیبه و غیره راه انداختند و فرهنگ ایرانی و سنت امپراتوری ایرانی بود که خلافت عباسی را ساخت.
همزمان با عباسیان، در شرق ایران همراه با صفاریان، سامانیان و طبیعتاً غزنویان، فرهنگ باستانی امپراتوری ایران دوباره احیاء شد. «سیاست نامه» (نظام الملک) تبلور این جریان است. «سیاست نامه» و «شاهنامه» (فردوسی) دو اثر ادبی است که فرهنگ باستانی ایران را احیاء کردند. در «سیاست نامه» سنت باستانی ایرانی – هندی دولتداری به زبان میاید. در آنجا میگوید «یک دولت فقط به یاری عدالت است که میتواند پا بر جا باشد. عدالت باید مهمترین صفت یک حکمران باشد.» این، نه از سنت اسلامی بلکه از سنت هندی – ایرانی نشاءت میگیرد. این یک تئوری دولت است که در زمان انوشیروان از هندی ترجمه شده است. این سنت تا زمان عثمانیها ادامه یافته است. در دوره عثمانی هم مهم ترین صفت یک حکمران این است که عادل باشد.
این اصل عدالت را ترکها در قرن یازدهم قبول کردند. بعد از استیلای ایران توسط سلجوقیان، بوروکراسی ایرانی بود و ارتش و لشکر ترک بود. از عباسیان به بعد چون ترکها در امور نظامی ماهر بودند، لشکر، رهبری دولت، حکمرانی و سلسلههای پادشاهی همه ترکی شد. یعنی از سلجوقیان در سال ۱۰۴۰ به بعد ایرانیان رهبری سیاسی و اداری را از دست دادند و از آن به بعد سلسلههای ترک بر سر قدرت بودند اما از بوروکراتهای ایرانی استفاده کردند. وزیر اعظم سلطان سلجوقی و مؤلف «سیاست نامه» نظام الملک یک ایرانی بود. از خاندانهای ترک، قراخانیان در آسیای مرکزی حکم میراندند و سلجوقیان در ایران و سوریه و بعداً در آناتولی. دولت سلجوقی از نظر فرهنگی و دولتداری امپراتوری، ایرانی است. نمونهها و مدلهای ادبیات کلاسیک ترک با سرمشق گرفتن از شعرای ایرانی ایجاد شده است.
ادبیات ایران و آناتولی
در دوره عثمانی این تأثیر ادبیات ایرانی ادامه یافت؛ ولی الدین احمد پاشا برپایه مطالعه دیوانهای فارسی، بنیاد ادبیات کلاسیک عثمانی را گذاشته است. از این جهت آذریها چون هم ترکی و هم فارسی میدانستند نقش بزرگی در این رهگذر داشتند. آذریها در انتقال فرهنگ و ادبیات ایرانی به آناتولی نقش بزرگی بازی کردند. در زمان سلجوقیان بزرگ (سلجوقیان ایران) در شعر و ادبیات، قانعی و ابن بی بی به فارسی نوشتند. حتی سلاطین سلجوقی اشعار فارسی میسرودند و در «مجلس عشرت» شعرای مهم آنها شعرای ایرانی و فارسی گو بودند. مولانا جلال الدین رومی در قونیه (کونیا) مستقر شد اما به فارسی نوشت. من از بررسیهایم میدانم که در غرب (آناتولی)، مثلاً در شهر بورسا بعنوان نمونه وقتی ابن بطوطه به این شهر آمده روستائیان آتجا عربی نمیدانستند. ابن بطوطه میگوید اینجا کسی هست که عربی بداند؟ پاسخ میدهند که بله، یکی هست. (ملای ده را) میاورندش پیش ابن بطوطه. آن شخص هم فارسی حرف میزند. ابن بطوطه هم تعجب میکند و میگوید این که عربی نیست! و آن شخص هم برای تبرئه خود میگوید این که من حرف میزنم «فارسی قدیم» است!! یعنی در آناتولی هر کس (خیلیها) فارسی میدانست یعنی حتی ملای ده هم فارسی میدانست.
بعد از ۱۴۵۳ که عثمانیها امپراتوری خود را به رهبری فاتح (سلطان محمد) تاسیس میکنند از نظر فرهنگی کلاً متوجه ایران میشوند. یک نمونه بدهم. شاعر و متصوف بزرگ جامی وقتی از مکه برمیگشت در حلب خبری از فاتح سلطان محمد میاید که با ارسال ۵۰۰۰ سکه طلا به جامی او را به استانبول دعوت میکند؛ ولی جامی که در زمان تیمور در منطقهای شامل مراکز مهم فرهنگ ایرانی مانند هرات، مرو و سمرقند زندگی میکرد به فرهنگ نوپای ترکی در استانبول التفاتی نکرد و به هرات بازگشت.
ترکهای سرزمینهای اسلام و اداره دولتی
بعد از سال ۱۰۴۰ ترکها بودند که بر دنیای اسلام و از آن جمله ایران حکومت کردند. آنچه که ترکها با خود آوردند اداره دولت و برتری قوانین و موارد ممنوعیت بود. یعنی در اداره دولتی آنچه که ترکها در زمان سلاطین ترک آوردند و از سنت دولتداری ایرانی فراتر میرفت اصل برتری حکمران و اتوریته دولت بود. عثمانیها نماینده این اصل هستند. سلطان محمد فاتح قبل از همه چیز سلطان و حکمران مستقلی است که ورای قوانین اسلامی قوانین عرفی خود را وضع کرده است. این در خلافت اسلامی وجود نداشت. یعنی نوآوری ترکها در اداره دولتی حاکمیت اتوریته دولت و قوانین بود. این هم سهم ترکها در ادبیات و فرهنگ ایرانی بود. عثمانی نماینده این است.
فرهنگ ایرانی و اروپا
هم در دوره خلافت و هم کلاً در دوره اسلامی، اسلام، آثار قدیم و کلاسیک از جمله دوره باستان هلنیستی (و علوم) و آثار آن دوره مانند مکتب افلاطون، تصوف، کلام، فلسفه، فلسفه اسلامی را از طریق فرهنگ ایرانی – یونانی ادامه داد. در آن دوره اروپا در جهالت به سر میبرد. در زمان عباسیان یک سنتزی از فرهنگهای ایرانی، یونانی و اسلامی بوجود آمد. این را مثلاً هانری پلن در کتاب معروف «هارون الرشید و کارل بزرگ» هم مینویسد. آن وقتها سلطنت کارل بزرگ (شارلمان) در مقایسه با امپراتوری هارون الرشید بسیار کوچکتر و محقر تر بود. در اروپا اولین اسکولاستیکها، اسکات، و دیگران… مثلاً تا قرن پانزدهم در بولونیا فلسفه ابن رشد تدریس میشد. در علم نجوم آثار اولوغ بیگ و قبل از او رازی ترجمه میشد. راهبان اسکولاستیک اروپا برای آموختن فلسفه به اسپانیا میامدند. آثار ابن رشد وابن سینا مانند «قانون» ترجمه میشد. یعنی فرهنگ اروپا قبل از اینکه در قرون ۱۴ و ۱۵ مستقیماً به منابع یونانی مراجعه کند و به مدنیت مدرن دست یابد کاملاً نمایانگر فرهنگ اسلامی و ایرانی است. آمدند و از ما، از اسلام آموختند اما در این موضوع نباید غلو کرد. زمانی که دانشمندان بیزانس بعد از فتح استانبول به ایتالیا رفتند و زبان یونانی را آنجا درس دادند، آنجا، ابتدا در فلورانس یک جریان هومانیستی شروع شد و آنها دیگر مستقیماً افلاطون، ارسطوو عموماً کلاسیکهای یونانی را مستقیماً از منابع اصلی و یونانی آن مطالعه کردند و بدین ترتیب یک فرهنگ نوین ایجاد شد که عبارت از رنسانس و هومانیسم بود. این را اسلام ایجاد نکرد، ایران ایجاد نکرد. ایران تا قرن چهاردهم زمینه را فراهم کرد اما از قرن ۱۴ و ۱۵ به بعد اروپا مستقیماً با مراجعه به منابع یونانی فرهنگ معاصر اروپائی را بوجود آورد.
اورتایلی: ترکها و ایران باستان
[ویرایش]آنچه میخوانید فصل کوچکی از کتاب جدید پروفسور ایلبر اورتایلی، معروف ترین استاد تاریخ در ترکیه، استاد سابق دانشگاههای آنکارا، وین، برلین، پرینستون، پاریس، کمبریج و آکسفورد با تیتر «تاریخ ترکان» است (این لینک). این کتاب در سال ۲۰۱۵ در استانبول به چاپ رسیده است. ساختار این کتاب بصورت سوال هائی چیده شده است که استاد اورتایلی به آنها جواب میدهد. «چشم انداز» فقط بخش مربوط به ایران باستان (تا اسلام) و رابطه آن با نخستین دولتهای ترک را ترجمه و در اختیار خوانندگان قرار میدهد. ترجمه این فصل کتاب نامبرده قبلاً در چند بخش در «چشم انداز» تقدیم شده بود. این بار همه آن بخشها را یکجا منشر میکنیم. با تشکر از «انتشارات تیماش» در استانبول که به این ترجمه اجازه داد (ترجمه عباس جوادی).
غزنویان و قراخانیان اولین دولتهای مسلمان ترک بودند. میدانیم که قبل از غزنویان هم در خراسان و ماوراالنهر (فرارود) دولت ساسانیان نفوذ و قدرت بسیاری داشت. در باره روابط ایران با ترکها و اسلام چه میتوان گفت؟
ایلبر اورتایلی – برای درک پدیده ترکی و ترکها در این دوره، درک تمدن ایران و ساسانیان نقشی اساسی دارد. ایران همسایه ترکیه امروز و عثمانی دیروز است. ایران، در عین حال دنیائی است که دولت سلجوقی آناتولی از نگاه دولتی و اداری تابع و «واسال» آن بوده است چونکه در ایران هم «سلجوقیان بزرگ» حکمرانی میکردند. ایران حتی قبل از اسلام هم با ترک تباران و زبان آنها تماس مستقیمی داشت. از این جهت درک دوره ساسانی اهمیت دارد. آنچه که میبینیم این است که تمدن ترکی در کنار تمدن ساسانی شاخ و برگ یافته است. تمدن ایرانی از نظر تمدن ترکی چیزی نیست که با دو سه جمله گفت و از آن گذشت. همان اهمیتی که یونان باستان برای تمدن کنونی غرب دارد، ایران هم برای ما همان نقش را بازی میکند. زبان فارسی به زبان ترکی ما، از واژگان گرفته تا مکالمه روزمره مان تأثیر گذاشته است. حتی بعضی کلمات مانند «دانیشمان» (بمعنی مشاور،م) که بظاهر ترکی اصیل مینمایند، از افعال فارسی (در این مورد «دانستن») میایند.
تمدن ایرانی در زمینه جغرافیائی هم تاریخ گستردهای دارد. در مراحل تاریخی قبل از ما یعنی ترکها، آناتولی غربی یعنی «ایونیا» در فارسی نام «یونان» داشت. به اینجا «استان یونان» گفته میشد (به ترکی: «یونانستان» - م). ایران در آناتولی غربی دارای ساتراپها (استانها) و ولایتهای خود بود. مثلاً شهر و ولایت امروزی «موغلا» («کاریا» و یا «قاریا» ی قدیم) یک ساتراپ ایران بود. قرنهای ششم و هفتم قبل از میلاد دورهای است که در یونان، بینالنهرین (میانرودان)، سوریه و مصر تأثیر ایران به چشم میخورد.
ایران تمدنی باستانی است که نوشتارش به ثبت رسیده است. ایرانیان خود را به تاریخ شناساندهاند. مثلاً دگرگونی در جغرافیای بشری در تاریخ ایران بطور حیرت انگیزی کم است. برای مقایسه میبینیم که زبان قبطی مصر باستان محدود به گروه کوچکی از مردم و تنها در کلیساهای آن منطقه رایج بوده و یا از هند باستان هم از نظر زبان فقط چیز کمی باقی مانده است. اما ایران اینطور نیست. امروزه روشنفکر ایرانی زبان ساسانیان یعنی پهلوی را میداند. اساطیر و داستانهای آن دوران هنوز زندهاند. افسانههای ایلیاد و اودیسه یونان باستان این قدر امکان بقا در میان مردم مدرن نداشتهاند. در ایران حتی کسانی که خواندن و نوشتن نمیدانند هم داستانهای «شاهنامه» را بزبان میاورند.
در آن دوره بغداد شهر فرهنگ و عرفان بود…
ایلبر اورتایلی – بغدادِ آن زمان در تمام تاریخ، شهربهترین ترجمهها، شهر پر احتشام ترین کتابخانهها و مدارس بود. علاوه بر این بغداد مرکزنسخه برداری (استنساخ)، تکثیر و توزیع آثار تالیف شده بود، مرکزنگهداری تالیفاتی بود که از اقصی نقاط دنیای اسلام به آنجا آورده میشد. فیلسوف معروف فارابی (وفات: ۹۵۰ م) شخصیت چنین محیطی بود. در مصر جغرافیادان معروف مسعودی (وفات: ۹۵۶) آثار خود را در این دوره بقلم میاورد. مصر همچنین موطن تاریخدان بزرگ، القندی هم بشمار میرود.
تحولات دیگری هم بودهاند. شاعر نامدار ایران، فردوسی، تالیف «شاهنامه» را که با آن اثر تمدن ماقبل اسلامی ایران را احیا کرد، در اواخر قرن دهم م برای اتحاف به حکمران خود محمود غزنوی به پایان رسانید. ابتدا ماوراالنهر و سپس خراسان و ایران در قرن یازدهم موطن دانشمندانی همچون ابن سینا و بیرونی شد. علاوه بر این، در این عصر نیم قاره هند هم وارد دایره توجه این تمدن شد. بیرونی یک متخصص برجسته هندوستان است. همچنین تالیف «دیوان لغت الترک» توسط محمود کاشغری هم در همین دوره انجام شده است.
طوری که میبینیم، در این دوره کشورهای شرقی از سرحدات چین تا حوزه رود فرات صحنه یک وحدت فرهنگی شدهاند که دیگر هیچ وقت شاهدش نبودیم. فتوحات ترکان در این دوره نقشی متحد کننده بازی کرده است.
آیا ایران ساختاری «کاسموپولیت» دارد که میتواند اقوام مختلف را متحد کند؟
ایلبر اورتایلی – در ایران یک پدیده امپراتوری وجود دارد. ما ترکها هم بعنوان یک ملت جزو وارثین این پدیده هستیم. خواهیم دید که کارکرد دولت، سازمانهای دولتی، اسکان و یا نگاه به موضوعات دینی در مقیاسی وسیع از همین پدیده امپراتوری سرچشمه میگیرد. ایران بعنوان یک امپراتوری جزو نمونههای شرقی امپراتوریهای حوزه مدیترانه است. تا زمانیکه ترکان به این مناطق نیامده بودند، ایرانیان نام «ایران» را بکار نمیبردند. این تعبیر قبلاً به ندرت و در چهار چوب محدودی بکار میرفت. بقول ایرانشناس معروف معاصر، برت فراگنر، تعبیر «ایران» مربوط به عصر سلجوقیان میشود. پیش از سلجوقیان، ساسانیان از یک آرین شهر (ایرانشهر) سخن میگفتند اما این تعبیر چندان رواج نداشت. در این زمینه نظر ایرانشناس برت فراگنر مورد قبول اکثریت است.
در سالهای ۲۰۰۰ قبل از میلاد در جغرافیای ایران ایلامیان میزیستند. ایلامیان ربطی به ایران امروزه نداشتند چونکه آنها آریائی تبار نبودند. موضوع زبان ایلامیان هم بسیار مباحثه انگیز و تا امروز ناروشن است. شاید اطلاعاتی در آینده کسب شود که باعث روشن شدن این موضوع گردد.
در جغرافیای کنونی ایران امروزه، تا نپرسید کسی نمیگوید که مثلاً فارس و یا آذربایجانی است و یا نیست. نام و دولتداری ایران دیگر کاملاً جا افتاده است. این، یک فرهنگ است. مثلاً کسانی که اتریشی باشند اما آلمانی زبان نباشند نمیگویند «ما اتریشی هستیم» و یا حتی استونیائیها و لیتوانیائیها هیچگاه ادعای روس بودن نمیکنند. طبیعتاً مسلمانان روسیه هم به خودشان «روس» نمیگویند. اما ایرانیان، اصلیتشان هرچه باشد، میگویند «ما ایرانی هستیم» چرا که در اینجا نمونه برجستهای از یک شکل گیری و انسجام فرهنگی در پیش چشممان قرار دارد.
پس در آن صورت آیا میتوان گفت که ایرانیان با فرهنگ خود احساس غرور میکنند؟
ایلبر اورتایلی – صدر درصد. ایران برای ما فقط یک فرهنگ همسایه نیست. مقام ایران در فرهنگ، زبان و ادبیات بسیار بلند است. با این فرهنگ حتی ما هم باید احساس غرور کنیم. شکی نیست که تماس با فرهنگ هائی مانند فرهنگ ایران زبان ما را غنی تر میکند. اگر لاتینی نبود انگلیسی هم معنائی نمیداشت. در مورد فارسی و ترکی هم وضع مشابهی وجود دارد.
آیا ایلام باستانی ترین امپراتوری نیست؟
ایلبر اورتایلی – وقتی مصر هست به دولت دیگری نمیشود صفت «باستانی» و «قدیمی ترین» و غیره داد. موزه قاهره تنها متعلق به مصریان نیست. از این موزه دیدن میکنید و واله و شیدای آن میشوید. یک عده هم تلاش میکنند آثار این موزه را بخودشان وصل کنند در حالیکه این آثار را باید مثل چشم و جان خودتان حفظ کنید چرا که بخواهیم یا نخواهیم، بدانیم یا ندانیم، همه مان مصری هستیم. تا ظهور اسلام، ریشههای تمدن معاصر در مصر است. این را باید قبول کرده به آن احترام بگذاریم. هویتهای ملی خارج از مصر چیز دیگری هستند. توان هویتهای ملی، در عین حال که ویژگیهای خودشان هم مهم است، با این قبیل میراث هائی که از فرهنگهای باستانی میگیرد، غنی میشود و گرنه آن هویت ملی در یک گوشهای به فراموشی دچار میگردد. واحدهای اجتماعی و جوامعی که امتحان آمیزش با فرهنگهای بزرگ را داده و با غنای فرهنگی از این امتحان بیرون آمدهاند موجودیت با شخصیت تاریخی مییابند و به بقای خود ادامه میدهند. این، آزمونی است که ترکها پشت سر گذاشتهاند. از این جهت است که بعضی چیز هائی که به ما آموخته شده، اشتباه است. میگویند هرجا که رفتهایم، آن جا را تقلید کردهایم. درست است، تقلید کردهایم اما با همه جوانب مثبت و منفی خود، موفق به ادامه بقا در تاریخ هم شدهایم.
پژوهش در باره ایلامیان هنوز ادامه دارد…
ایلبر اورتایلی – درست است. اگر به یافتههای زبانشناسی باستان نگاه کنیم، میبینیم که ایلامیان یک قوم آریائی نبودند. اورارتوئیها هم آریائی نبودند. ما در این اواخر به این نتیجه رسیدیم که اینها در اصل چچن بودند. در نزدیکی شهر وان شهرستانی هست به اسم «گورپینار». در نزدیکی آنجا قصبهای هست بنام «چاووش تپه» که یک ده چچن نشین دارد. اینها چچن هائی هستند که بعد از جنگ سال ۱۹۹۳ به اینجا مهاجرت کردهاند. یکی از این مهاجران موسوم به محمد که مسئول نگهبانی حفریات باستانشناسی است میگوید زبان لوحه هائی که برایش میخوانند به زبان خودش شبیه است و حالا هم این زبان را میاموزد. بعد این موضوع بررسی میشود و حالت جدی بخود میگیرد؛ و گرنه به فکر چه کسی میرسید که زبانهای قفقازی را با اورارتو مقایسه کند؟ در تاریخ باستانشناسی این قبیل تصادفها هم نقش بازی میکنند. حالا میدانیم که موقعیت تاریخی زبان چچنی چیست. شاید بزودی هویت ایلامیان هم معین شود، هویت سومرها هم… سومری هم نه جزو زبانهای سامی است و نه جزو زبانهای آریائی. البته نمیتوان با این ترتیب زود حکم صادر کرد که سومرها ترک بودند. در این قبیل بررسیها نیازی به شتابزدگی نیست.
اقوام آریائی برای اولین بار چه زمانی در ایران پیداشدند؟
ایلبر اورتایلی – اقوام آریائی در سالهای ۱۵۰۰ قبل از میلاد بتدریج در فلات ایران ظاهر شدند – در یکی دو تا از مراکز مورد ترجیح برای سکونت در ایران کنونی مانند یزد (که در نزدیکی خرابههای بم قرار دارد)… یعنی اینکه این مناطق از نظر آب و هوا و کشاورزی ترجیح داده شدهاند… ایران جغرافیای بسیار مناسبی از نظر زندگی و ریشه دواندن مردم کشاورز است – گونهای پر رنگ تر از جغرافیای آناتولی را پیش چشم خود بیاورید: در مرکز این سرزمین منطقهای هست با آب و خاک فراوان و پربرکت که مردم آنجا جمع میشوند. اینجا موضوع بر سر جلگههای خیلی وسیع نیست. مثل آناتولی این جلگهها کوچک هستند اما تعدادشان زیاد است. طبیعی است که برای متحد کردن این جلگهها یک امپراتور لازم است. از این جهت است که ایران یکی از مستحکم ترین پادشاهیهای خاورمیانه را بوجود آورده است.
در آن دوره مادها و پارسها بودند…
ایلبر اورتایلی – مادها و پارسها اقوام جنگجو بودند، ایزدهای آنها هم شبیه هم اند. مثلاً نام خدای باد شبیه «بورئاس» است، چیزی شبیه «برادر»، کلمهها هم بهمدیگر شبیه هستند. این شباهتها با شمردن تمام نمیشوند. اما این را هم نباید فراموش کرد: زبانشناس روسی نیکلاوس مار و پیشینیان او بکمک این گروه زبانی که «زبانهای یافثی» خوانده میشوند (از یافث، یکی از پسران نوح،م)، قرابت با زبانهای هندی، ایرانی، ژرمن و اسلاو را کشف کردهاند. در این گروه زبانی اندیشههای زبانشناسی خیلی به همدیگر نزدیک اند. پژوهشگری نابغه به نام ژرژ دومزیل در مورد جنبه ساختار اجتماعی فرهنگی که از این اندیشههای زبانشناسی ناشی میشود تحقیق کرده است. دومزیل مدتی در ترکیه هم زندگی کرد و یکی از فرانسویهای نادر بود که ترکی را مثل زبان مادری اش یاد گرفته بود. امروزه نام «انستیتوی بررسیهای آناتولی» هم به نام اوست.
و بعد از مادها، هخامنشیان وارد صحنه شدند.
ایلبر اورتایلی – سلسله هخامنشیان تا قرن پنجم قبل از میلاد حاکم ایران، آناتولی و سوریه شد. هخامنشیان با تاریخ یونان هم آمیختهاند. این را باید خوب بدانیم: مصریان، آشوریان و ایرانیان از دیدگاه یونانیان باستان «بدوی» (وحشی، «باربار»،م) نبودند. هخامنشیان یک امپراتوری عظیمی بودند و این امپراتوری را به چهار بخش شرقی، غربی، شمالی و جنوبی تقسیم کرده بودند… به شرق میگفتند «خراسان» – اسم این استان هم از آنجا میاید. این چیزی تصادفی نیست. طوری که میدانیم، «آناتولی» هم مشرق زمین معنی میدهد. این کشور ما یعنی آناتولی از دیدگاه ایرانیان مغرب است اما از دیدگاه یونانیان مشرق زمین است. ساتراپها، استانداران و فرمانداران کلی هستند که این ولایتها را اداره میکنند. یک رشته کلمات هستند که از اینجا باقی ماندهاند. مثلاً به والی و استاندار «مرزبان» میگویند. اسم شهر «مرزیفون» ما هم که یک شهر آناتولی است، از همین کلمه «مرزبان» میاید. در اینجا یک نظام زمین و خاک هست. اگر به یافتههای حفریات شهر «گوردیون» در آناتولی دقت نمائید، میبینید که شبکه راههای امپراتوری ایران تا تاسیس امپراتوری روم، کامل ترین شبکه راهی بود. این بنیاد همان راهی است که بمدت دو هزار سال بعنوان مسیر تجاری و نظامی مورد استفاده قرار گرفته است. نه سرحدات ولایات بیزانس بطور تصادفی کشیده شده و نه سرحدات ولایات داخلی عثمانی. نظامی که بیشتر از دیگران این راهها و شبکههای راهی را تغییر داده، عثمانی است، چرا که به مرور زمان شکل تجارت و راههای دریائی تغییر یافتهاند. این هم علتش آنست که بعد از قرن ۱۷ دنیا به سرعت تغییر یافته است. ما به ایالت رومی «پافلاگونیا» ما «کاستامونو» (قاستامونی) میگوئیم، جائی را که به آن نام «گالاتیا» میگفتند ما «آنکارا» نامیدهایم. ولایت «آیدین» ما هم متناسب با سرحدات ایالتی روم معین شده است. وقتی دنیا بخاطر تغییرات ناشی از تجارت و نقلیات دریائی عوض شد، مرکز آن ولایت هم به ازمیر کنونی منتقل گردید. منطقه «منطشه» هم همان «کاریا» و یا قاریای قدیم است.
هخامنشیان و یونانیان در حال جنگ با همدیگرند، نه؟
ایلبر اورتایلی – بله، پارسها که میگوئیم همعصر یونانیها هستند. همینها بودند که قبل از پریکلس به آتن حمله کرده و این شهر را ویران نمودند و به آتش کشیدند. البته همه جا را ویران نمیکنند. از جمله میدانیم که در آناتولی ایونیها و قاریائیها بامدیران پارسی و ساتراپها رابطه خوبی دارند، چرا که این تمدن به کار دیگران دخالت نمیکند. خود همین یک نشانه آمیزش و انسجام یافتن یک امپراتوری است. در هند و مصر و آشور هم همینطور شده است. امپراتوری کلده (بخشی از بابل،م) یهودیان را به بابل تبعید کرد اما هخامنشیان آنها را به موطن خودشان برگردانیدند. دوره «اسارت نخست» یهودیان هم باین صورت پایان یافت. یعنی نوعی تسامح نسبت به ادیان ونوعی زمینه مصالحه موجود بود.
آیا در این دوره میتوان از یک هنر یونانی- پارسی سخن گفت؟
ایلبر اورتایلی – البته. اسکندر در شیراز تخت جمشید را که بخشی از پایتخت ایران بود به آتش کشید. اگر در مقام مقایسه بگوئیم، آنجا مقیاس بزرگتری از «اتاق عرض» قصر توپ قاپی عثمانی بود. همین جا بود که از سفیران و دولتمردان پذیرائی میکردند. در عین حال عدالت هم در این اتاق تجلی میکرد و به شکایات رسیدگی میشد. میدانیم که نوروز یکی از مراسم مهم ایرانی است. در جریان این مراسم شاهنشاه یک روز تمام بر تختش مینشست و نمایندگان اقوام گوناگون هدایای خود را تقدیم او میکردند. از قاریائیها و ایونیائیها تا قاپادوکیائی ها… شاهنشاه هم بعنوان بالاترین مرجع تصمیم گیری، عدالت را جاری میکرد. اینها تجسم رسمی شدن و نمادین شدن یک امپراتوری است، یعنی اینجا چیزی مانند صحنه تئاتر پیش چشمان شماست. بطور خلاصه، تخت جمشید یک صحنه است، صحنهای که حیات دولت و ملت را منعکس میکند.
پارسها یک دوره هم با رومیان در افتادهاند…
ایلبر اورتایلی – این در دوره بعدی است… پارسها در آن دورهها جنگجویان بزرگی دارند. حکمرانان بزرگ هم دارند. سه نفر از این فرماندهان که با روم درافتادهاند منسوب به خاندان میتریدادها هستند. بالاخره در قرن سوم میلادی سلسله ساسانیان تاسیس یافته است. اولین حکمران آنها اردشیر بابک است. کسی که بعد از او بر سر کار میاید خسرو نوشیروان دادکار (دادگر) است که همعصر امپراتور روم ژوستینیانوس است. دادکار و یا دادگر که لقب نوشیروان است یعنی «عادل». فردوسی در قرن دهم «شاهنامه» خود را مینویسد. از همه اشعاراو معلوم است که موضوعاتش را از فرهنگ باستان ایران گرفته است؛ و با این همت خود زبان فارسی را زنده میکند. این را هم به روشنی بیان میکند:
بسی رنج بردم در این سالِ سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
در «شاهنامه» حکمرانی افسانهای بنام فریدون هست، شخصیتی مانند انوشیروان… این سنت دولتی و مفهوم عدالت در فرهنگ ایرانی هزار سال پایدار بوده. دینها تغییر مییابند اما زبان و ذهنیت آنقدر عوض نمیشود. مثلاً از دمکراسی باستان یونان چه چیزی باقی مانده؟ و یا از فراعنه برای مصرچه چیزی مانده است؟ هیچکس از این لافهای نسنجیده نگوید که گو یا از آنوقت به ما آنچه که به ارث مانده فقط «استبداد و دیکتاتوری» است. نمیتوان تنها به رژیمهای کنونی نگاه کرد و حکم صادر نمود. هر چیزی میتواند بر سر جامعهها بیاید. در غرب از این قبیل انسانها زیاد است. میگویند: «ایرانیها را تعریف میکنید، اما موضوع خمینی چه خواهد شد؟» خمینی که میگوئید حد اکثرش کسی مانند هانری هشتم بود، بیشتر که نبود (هانری هشتم، پادشاه یکهتاز انگلستان در قرن شانزدهم،م). بنیاد تاریخی و فرهنگی یک چیز است، انحرافاتی که در میان راه میشود، چیزی دیگر. اینها را باید از همدیگر تفکیک نمود.
به موضوع خودمان برگردیم: این حکمران موسوم به فریدون که در «شاهنامه» میبینیم یک نماد، یک سمبل است. فردوسی میگوید «این شخص یعنی فریدون خودش را وقف عدالت کرده بود. فریدون از نور آفریده نشده بود اما عادل بود. بنا بر این تو هم عادل باش تا مثل فریدون شوی…» همین را سعدی شیرازی هم در «گلستان» میگوید:
آوردهاند که نوشیروان عادل را در شکار گاهی صید کباب کردند و نمک نبود غلامی به روستا رفت تا نمک آرد نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد گفتند از این قدر چه خلل آید گفت بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که آمد برو مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ بر سیخ
این جواب نوشیروان عادل بخوبی نشان میدهد که یغما و غارت چطور از بالا شروع میشود و به پائین سرایت میکند. تصور کنید که این طرز تفکر و درک عدالت تا قرن سیزدهم یعنی دوره سعدی هم ادامه یافته است.
خوب، با ساسانیان مثل اینکه رسیدیم به قرون وسطی و یا سدههای میانه؟
ایلبر اورتایلی – قرون وسطی نه، بگوئیم عصر آنتیک و یا باستان متاخر.. اواخر عهد باستان. تقسیم بندی هائی مانند قرون وسطی و دوره معاصر از نظر تاریخ ترکان معنی چندانی نمیدهد. این مفاهیم در زبانشناسی باستان، باستانشناسی و تاریخ نویسی غرب در قرن نوزدهم رواج یافت. منظور از دوره پایانی عهد باستان، پیدایش مسیحیت است.
بسیار خوب، در باره این دورهها چه میتوان گفت؟
ایلبر اورتایلی – بهتر است اصلاً هیچ چیز نگوئیم. قرن هفتم مصادف است با ظهور اسلام. اگر این را بعنوان یک انقلاب ارزیابی کنیم، پس دوره پایانی عهد باستان را چطور باید نامگذاری کنیم؟ حالا مگر صرفاً بخاطر اینکه مؤسسههای امپراتوری روم دچار مشکلات میشوند میتوان دوره قبلی را پاک کنیم و بگوئیم یک دوره جدیدی شروع شده است؟ در نهایت زندگی ادامه مییابد. پارتها به ایران کنونی و سرزمینهای دور و بر آن حکمرانی میکنند و روم در زمان سزار با این همسایه خود جنگ میکند. سزار بریتانیائیها را مغلوب میکند، بعد به این طرف رو میآورد و میتریداد را مغلوب میکند و آناتولی را لاتینی مینماید. اما پارتها البته کار خودشان را میکنند. مثلاً در زمان امپراتور بعدی روم یعنی کراسوس، پارتها این حاکم روم را از بین میبرند و عده زیادی از سربازان روم را هم اسیر میکنند. ساسانیها که میایند، آنها هم والریوس را مغلوب میکنند و باز یک عده از سربازانشان را به اسارت میگیرند. طبیعی است که اینهمه اسیر را نمیکُشند.
در مرکز امپراتوری ساسانی یعنی جندی شاپور یک مکتب فوقالعاده برجسته پزشکی هست. اینجا مکتبی است که آثار یونان باستان را ترجمه میکنند و راه و روشهای علمی آنها را بکار میبندند. طب اسکندریه را هم بکار میگیرند. چرا میگوئیم طب اسکندریه؟ چونکه هروفیلوس کالکدونی به اسکندریه میرود تا روی اموات یعنی جسد انسانهای مرده کالبد شکافی و آزمایش کند. علت آن هم این است که مصریها مومیائی درست میکنند و در این کار تبحر دارند. علم آناتومی و تشریح اینطور پیشرفت میکند. در سوی دیگر طب یهودی هست که جنبه دینی دارد و کسی نمیخواهد به آن توجه کند. این قبیل چیزها به دین اسلام هم وارد شده است (دین یهود به تمام امورد روزمره انسانی مداخله میکند، از قبیل اینکه چطور باید غذا بخوری، چطور بنوشی، زن و شوهر چطور همخوابه بشوند و غیره. این دین قواعدی باور نکردنی دارد) از هندیان هم اطلاعات علمی میاید. یعنی از چهار گوشه معلومات میاید، بعد هم طب اسلام به اینها علاوه میشود و در اینجا پیشرفت میکند. در زمان حضرت محمد اسکندریه جائی بود که مردم برای تحصیل طب به آنجا میرفتند. دنیای دور و بر ما گاه به سرعت و گاه تلو تلو خوران جلو میرود. حالا ما چطور به یک قسمت این روند سدههای آغازین و به قسمت دیگرش سدههای میانه بگوئیم؟
بسیار خوب، آیا میشود گفت که در ابتدای این باصطلاح سدههای میانه مفهوم دولتداری پیشرفت کرده؟
ایلبر اورتایلی – خاورمیانه و حوزه دریای مدیترانه منطقهای است که اولین کارهای کشاورزی و اولین شهرها و با این ترتیب اولین جامعه سازمان یافته، یعنی اولین دولتهای دنیا در آنجا پیدا شده است. در ابتدای تاریخ، روند شهری شدن و سازمان یابی اجتماعی که میبینیم در حاشیه رودخانهها ایجاد میشوند، طبیعتاً نمیتوانست در محیطهای خشک و بی آب بوجود بیاید. این است که دولتهای برخاسته از تمدنهای حاشیه رودخانهها و زمینهای حاصلخیز در تمام تاریخ براحتی به مناطق وسیعی حکمرانی کردهاند و بهمین جهت است که دنیای مدیترانه و خاورمیانه صحنه پیدایش و برقراری امپراتوریهای بزرگ شده است.
اولین امپراتوریهای سدههای آغازین و میانه خاورمیانه و مدیترانه ناچار بودند تاسیسات آبیاری بوجود بیاورند تا از بی آبی و قحطی جلوگیری شود و همچنین ناچار بودند برای ادامه و بهبود تجارت شبکه نقلیات و کاروانسراها را بوجود بیاورند. در این قسمت دنیا، هم زمینهای خشک و کم جمعیت به قدر کافی یافت میشد و هم زمین هائی که از طریق رودخانهها آبیاری میشدند و پرجمعیت هم بودند. در چنین دنیائی امکان نداشت مانند اروپای قرون وسطی دولتهای خرد و ریز ادامه حیات بدهند. فقط آن دسته از قدرتهای سیاسی شانس داشتند که مناطق وسیعی را زیر کنترل خود دارند. بهمین جهت هم میگوئیم نظام دولت شرقی قرون وسطی و یا سدههای میانه «امپراتوری بزرگ» است؛ ولی این را هم اضافه کنم: در همین شرایط است که برای اولین بار در این پادشاهیهای شرقی مفهوم و تعبیری بوجود میاید بنام «نوع دولت مرکز گرای شرقی» که تا مدتی طولانی هم دوام میاورد و این اواخر هم بحث در این مورد هم خیلی مُد شده است. علت این مرکز گرائی شرقی این است که نقلیات و تکنولوژی مخابراتی نسبت به دوره معاصر خیلی فرق میکرد و اساساً به انرژی طبیعی متکی بود و یا در رابطه با خدمات پستی، سازماندهی بوروکراتیک و یا نظام پولی امکانات نظارت دولت بر این خدمات محدود بود.
در اوایل قرون وسطی و یا سدههای میانه در خاورمیانه و حوزه دریای مدیترانه دو دولت بزرگ پادشاهی وجود دارد: بیزانس و ایرانِ ساسانی. از این دو دولت نخستین اش میراث روم و دومی میراث هخامنشیان است. اینها دو نظام حیات سیاسی هستند که از نظر اداری و اجتماعی برای دوره هائی طولانی در تاریخ، واحدهای سیاسی بعدی را بطور عمیقی تحت تأثیر خود قرار دادهاند. در ادامه این صحبت خواهیم دید که در سازماندهی این دو امپراتوری، وظیفه کنترل اداری حتی در زمینه هائی مانند خدمات عمرانی و نقلیاتی نه در سطح کلان و مرکزی، بلکه از طریق واحدهای کوچک محلی انجام میشود.
بله، در این دوره دو پادشاهی بزرگ روم و ایران وجود دارد اما بین این دو پیوسته شاهد جنگ هم هستیم…
ایلبر اورتایلی – خسرو نوشیروان بیزانس را مغلوب کرده «جاده ابریشم» را به روی بیزانس میبندد. ایرانیها تمام این راه را تا اندونزی کنترل میکنند. وقتی ابریشم به بیزانس نمیرسد، آشوب بپا میشود. در این شرایط بیزانس از ترکها، از بومین خان یعنی خاقان گوک تورک (در آسیای میانه،م) درخواست کمک میکند. قبلاً هم چند جا گفتهام: زامراخوس کلیکیائی که بعنوان ایلچی بیزانس پیش گوک تورکها میرود سیاحتنامه بسیار جالبی دارد. از طرف ترکها هم مانیاخ سُغدی به بیزانس میرود. بالاخره راه ابریشم به روی بیزانس گشوده میشود. چیز جالب تر اینکه بعداً در زمان هراکلیوس، ایران مناطق فلسطین، سوریه و انطاکیهِ بیزانس را تصرف میکند تا جائیکه حتی در بیت المقدس صلیبی را که ایرن مقدس یافته بود هم به یغما میبرند. بعدها که هراکلیوس ایرانیان را مغلوب میکند، این صلیب را هم یافته آن را به استانبول میاورد. همه اینها حوادثی هستند که مدت کوتاهی قبل از اسلام و یا وقت فتوحات اسلامی اتفاق افتادهاند. یعنی در پیش چشمان ما خاورمیانهای وجود دارد که زیر و رو شده است. ایرانیام و رومیان همدیگر را در حال کشتن همدیگرند. اوضاع طوری است که گویا همه منتظرند بعد از سال ۶۳۲ لشکریان خلیفه حضرت عمر بیاید و این منطقه را دوباره متحد کند؛ و کسانی که این را عملی میکنند دو فرمانده چیرهدست خلیفه عمر یعنی عمرو ابن العاص و خالد بن ولید هستند. خالد، فاتح عراق امروزی یعنی ایران ساسانی است و در عین حال همان کسی است که قبلاً در نیم جزیره عربستان پیغمبران دروغین را برطرف کرده یکپارچگی این منطقه را تامین نموده بود. نتیجه این میشود که در سال ۶۲۲ اولین دولت اسلامی در یثرب (مدینه) تاسیس میشود. «مدینه» یعنی «شهر» – این کلمه از آرامی و عبری وارد عربی شده است. این یک واژه مشترک از فرهنگ سامی و یکی از واژگان وحی است. در آرامی و عبری «مدینه» معنی «جایگاه عدالت» را میدهد. امروزه هم لقب اسرائیل «مدینات» است.
بعد درسال چهاردهم تاسیس این دولت اسلامی شاهد گسترش آن به یک جغرافیای پهناور میشویم. خلیفه حضرت عمر انسانی نابغه است. مصر، بینالنهرین، سوریه و فلسطین در زمان اوست که فتح میشود. جمعیت بزرگی را که در این جغرافیای پهناور زندگی میکنند و زبان هائی را که تکلم مینمایند در ذهن خود تجسم کنید. موضوع بر سر میراث بیزانس و ساسانی هست – از طب و اداره اراضی گرفته تا اداره مالی و اقلیت ها… و در این جغرافیا ادیان دیگری هم هستند.
گفته میشود آریائیها از شمال به هند آمدهاند. هیتلر هم مدعی بود که آلمانیها آریائی هستند.
ایلبر اورتایلی – هیتلر آریائی بودن را بخصوص به بدبخت ترین تیم آنها ربط داد! این مثل آن است که به مسافرخانههای مفلوک میدان آتشنشانی آنکارا و یا محله «سیرکه جی» استانبول نام «پالاس» (قصر،م) میدهند. آریائی گری اروپای شمالی هم همان طور است. ایران، هندوستان و افغانستان در تاریخ، پیش کسوتان اقوام آریائی بودهاند. هیتلر هم ادعای آریائی بودن میکند چونکه از نظر زبان بین اینها رابطه وجود دارد. بعضی بچهها که در خانواده به آنها توجهی نمیشود رفتاری میکنند که گویا اصیل ترین عضو خانوادهاند. کار هیتلر هم از این قماش است. در واقع، فرهنگ آریائی بطور طبیعی در هندوستان، ایران و افغانستان نقش حاکم دارد چونکه در این سرزمینها دین، اسامی خدایان و فرهنگ اسکان و جنگ یک روند مشابه داشته است. تمدنهای دیگر در حاشیه هستند. مسافرخانه هائی که بخودشان اسم «پالاس» میدهند هم هتل هستند اما بیشک هتلهای پنج ستاره نیستند.
در ایرانِ ساسانی نظام مالیاتی چطور بود؟ مثلاً مالیات زمین و اراضی وجود داشت؟
ایلبر اورتایلی – در نظام ساسانی، نام مالیات زمین «خراج» (و یا بهره، م) است. ریشه این تعبیر احتمالاً از آرامی است. مقدار این خراج وابسته به جنس محصول و حاصلخیزی زمین بین ۱/۳ و ۱/۶ محصول نوسان میکند. این خراج از کودکان، سالمندان و زنان اخذ نمیشود. نسبت این خراج و حجم بدهی وابسته به وسعت زمین شخم بود که به آن «گفت گاو» میگفتند. در زمان ساسانیان بغیر از خراجی که از دهقانان اخذ میشد، از یهودیان، مسیحیان و اهالی شهرها «گزیت» اخذ میشد که بعدها نام «جزیه» گرفت که نوعی «مالیات سرانه» یعنی از هر فرد بود. زنان، سالمندان و کودکان این مالیات را هم پرداخت نمیکردند. جزیه وابسته به موقعیت اجتماعی و درآمد افراد طبقهبندی میشد و از بابت هر فرد ۵۰، ۲۰، ۱۸، ۸٬۶ و ۴ درهم گرفته میشد.
در دوره ساسانیان اعتقادات دینی چطور بود؟
ایلبر اورتایلی – امپراتوری ساسانی بعد از «اسکیزم» و یا «انشعاب بزرگ» (جدائی کلیسای شرق و غرب،م) که در بیزانس پیش آمد، تبدیل به ماوائی شد که مسیحیان به آنجا پناهنده میشدند. بویژه پس از نشست مذهبی شهر «افس» در قرن پنجم که به محکومیت «پدر نستوریوس» و طرفدارانش انجامید، آنها در سرزمین ساسانیان پناه جسته در سدههای بعدی تا درون آسیا و حتی تا ترکستان شرقی رفته و مذهب خود را در آنجا حفظ نمودند؛ ولی بعد از اینکه در سال ۲۲۶ بنیانگذار خاندان و دولت ساسانیان یعنی اردشیر آئین زرتشت را دین دولتی اعلان میکند، امپراتوری ساسانی هم به صورت جدی پایبند این دین میشود تا جائیکه آئین مانوی که در واقع مخلوطی از مسیحیت و دین زرتشتی بود و در ابتدا دچار فشار چندانی نمیشد، بعدها از سوی دولت ساسانی و موبدان زرتشتی به شدت مورد پیگرد قرار گرفته از بین برده میشود.
آیا آئین زرتشتی را میتوان دینی شمرد که نسبت به ادیان دیگر صاحب مدارا و تسامح بود؟
ایلبر اورتایلی – اگر نه به کتابها بلکه به عملکرد موبدان زرتشتی نگاه کنیم، نمیتوان به این پرسش پاسخ مثبت داد. اما این دین ماهیت تبلیغاتی و ادعای بینالمللی بودن نداشت. از این جهت تا یزدگرد اول مسیحیان تحت پیگرد قرار داشتند. اما از طرف دیگر، میدانیم که بخصوص در دور یزدگرد اول ابتدا در زمان پاپ و اسقف اعظم اسحاق و سپس «یاخ باللها» از کاشغر و بت لاپاد (گندی شاپور و یا جندی شاپور) گرفته تا نذب، اربل و قورخا (کرکوک) ۳۰ خلیفه گری تاسیس شده بود. همچنین میدانیم که یهودیان هم در دوره پارتها (با مرکزیت بابل) و هم در زمان متعاقبین آنها یعنی ساسانیان (قرن دوم تا هفتم) با عنوان «روش گالوتا» («راس جالوت» یعنی رئیس آوارگان یهودی، به سنت دوره بابل، که مقام برجستهای بود،م) به زندگی و حتی تحصیلات خویش در این امپراتوری ادامه میدادند. یک تفسیر مهم تلمود هم به این صورت بوجود آمده است. ریاست یهودیان آواره (جالوت) یک مقام ارثی بود. یهودیان بغیر از صنعتگری و تجارت، به کارهای کشاورزی هم مشغول بودند اما آنها را مجبور کرده بودند در گرمترین و مرطوب ترین کانالهای بینالنهرین کار کنند. این، جماعتی بسته و محدود به خود بود.
در زمان ساسانیان، بغیر از دوره شاپور اول که طریق مدارا در پیش گرفته میشد، مثلاً در اصفهان تحریکاتی شد که گفتند یهودیان یک مؤبد زرتشتی را بقتل رسانیده و بدنبال آن قتلعام و غارت هم رخ داد. این حادثه مصادف با دوره «پروز» بود. در این جامعه بده و بستان و یا مکالمه بین ادیان موجود نبود. هم زرتشتیها و هم جماعات دیگردینی هر کدام در چهارچوب بستهِ دینی، اداری و فرهنگی خود زندگی میکرد اما اگر یک زرتشتی مثلاً آئین مسیحیت و یا زرتشتی را قبول میکرد به مرگ محکوم میشد. بین اعیان و اشراف هم مثلاً مطالعات ادیان دیگر و یا تغییر دین چیز مذمومی بود. بهمین صورت یکی از عموزادگان شاپور دوم بنام «پیر گشنسب» بدلیل قبول مسیحیت اعدام شد. در زمینه موقعیت اجتماعی این ادیان و مناسبات بین آنها هم یک رشته قواعدی بود که باعث محدودیت هائی میشد. مثلاً استفاده از زنگ کلیسا ممنوع بود و مردم را فقط با کوبیدن در به کلیسا دعوت میکردند. این اصول بعداً از سوی دولتهای اسلامی هم ادامه یافته است. مثلاً در «قامه» یعنی کلیسا-مزار مقدس بیت المقدس هنوز هم در ابتدای آئین دعا و نیایش، بغیر از زنگ کلیسا حلقه چوبی در هم کوبیده میشود. این عادتی هست که به ترتیب از امویان، عباسیان و مملوکیان به عثمانیان رسیده و آثارش هنوز هم پا برجاست.
در آن صورت آیا میتوان گفت که دولت ساسانی هم از نظر دین و هم زبان بسیار پررنگ و غنی بود؟
ایلبر اورتایلی – البته. این امپراتوریها چیزی مانند کلکسیون بودند، بخصوص از نظر زبانها و ادیان. در شهر «اورفا» ی امروزه (ادسای باستان) آرامی صحبت میکردند. آرامی تقریباً در تمام بینالنهرین رایج بود. این قوم که خودشان را سریانی و یا آسوری مینامند و غربیها هم به آنها نام «یعقوبی» (ژاکوبیت) دادهاند زبان آرامی تکلم میکرد. این زبان در داخل گروه موسوم به کلدانی یک رنگ دیگری داشت و یهودیان منطقه هم به این زبان صحبت میکردند. در این منطقه امپراتوری ساسانی، عناصر آرامی، پارسی و عربی موجود بودند. از نظر دینی هم سه گروه بزرگ بچشم میخورد: مسیحیان نسطوری، یهودیها و زرتشتیها. البته که فهرست ادیان و مذاهب با همین تمام نمیشد. در پایتخت یعنی مدائن (کتسیفون) در درجه اول آرامی تکلم میشد. در میان دهقانان بین النهر هم اساساً آرامی رایج بود تا اینکه از قرن هفتم به بعد با فتوحات عربی و اسلامی زبان آرامی هم پس رفت.
آرامی زبانی سامی است. عقبنشینی آرامی در مقابل عربی چیزی طبیعی است. اما آرامی یکی از زبانهای کتابت ایران هم بود. گندی شاپور (جندی شاپور) مرکز دینی و علمی نسطوریها بود. این دوره در عین حال از نظر رواج تفسیرمتون دینی یهودی و جمعآوری تلمود در میان یهودیان جنوب بینالنهرین و بابل دوره درخشانی بود. در دین موسویان، تلمود بابل در کنار تلمود بیت المقدس اهمیت خاصی دارد. به استثنای مالیات زمین و دیگر موضوعات مالیاتی، یهودیان حوزه حقوق شخصی و مدنی خود («میشنا») را خود حل و فصل میکردند. طوری که گفتیم، یهودیان بغیر از صنعتگری و تجارت، کشاورزی هم میکردند. آنها چون در محدوده دینی خود زندگی میکردند و با فرهنگ ایرانی چندان جوش نمیخوردند، توانستند طرز زندگی قدیمی و اسرائیلی خود را محافظه کرده آن را به یهودیان عصرهای بعدی منتقل کنند.
فرهنگ، خمیرمایه پایداری ایران است
[ویرایش]پروفسور ایلبر اورتایلی یکی از معروف ترین تاریخدانان ترکیه است و شاید از نظر تبدیل علم تاریخ به چیزی قابل فهم و مردمی، انتشار کتاب و مجله و مقاله نویسی فعالترین تاریخنویس کشور است. او که تا چندی پیش رئیس کاخ موزه توپ قاپی استانبول هم بود فارسی و عربی را هم بخوبی انگلیسی و آلمانی و روسی میداند. استاد اورتایلی هر هفته یک مقاله در روزنامه «ملیت» مینویسد و در این مقالات موضوعات اغلب خسته کننده تاریخی، سیاسی و فرهنگی را بزبان مردم «خرد» کرده شرح میدهد. موضوع اصلی تخصص اورتایلی تاریخ عثمانی است اما او در باره همه کشورها و موضوعاتی که به نوعی مربوط به تاریخ عثمانی و ترکیه میشود تحقیق میکند و مینویسد. او که بطور منظم به این کشورها سفر هم میکند از ایران هم چندین بار دیدن کرده است. بعد از یکی از آخرین سفرهایش به ایران که سه سال پیش بود مقالهای، باز در «ملیت» نوشت با تیتر «فرهنگ ، خمیرمایه پایداری ایران است.» من هر چه جستجو کردم ترجمه فارسی این مقاله را پیدا نکردم و بدین جهت خواستم چکیده آنرا تقدیم شما کنم.
مقاله با شرح حالی ازرستوران سنتی «عالی قاپو» در تهران شروع میشود که هنگام دیدار اورتایلی خوانندگان آذربایجانی، فارس و بلوچ ترانههای ملی و محلی خود را اجرا کردهاند. «اما این رنگارنگی منحصر به این رستوران نیست. تهران هم همینطور است. ایران یک امپراتوری است که اجزاء تشکیل دهنده آن زبان و فرهنگ خود را نه با دعوا و مناقشه بلکه با خوشی و هم آوازی حفظ میکنند. شعرای آذربایجانی شعر ترکی را با بهترین عروض سنتی میسرایند. بلوچها و کردها هم زبان خود را بخوبی بکار میبرند. اما عنصر اصلی این هم آوازی و هماهنگی، فرهنگ و زبان فارسی است. کوشش همه آنست که فارسی را بخوبی یاد بگیرند، شیفته شعر فارسی شوند و و صدها بیت شعر را ازبر کنند.
روشنفکر ایرانی دوزبانه است. کسی که مثلاً در آذربایجان کار کرده زبان ترکی را میاموزد. در اینجا اورتایلی نام رئیس جمهوری محمود احمدی نژاد را ذکر میکند که ترکی را یاد گرفته و سپس از شهریار، شاعر آذربایجانی سخن رانده میگوید که او نمونه روشنفکر ترک ایرانی بود. «روشنفکران ترک ایران میگویند: ایران را ما ساختیم، اینجا سرزمین ماست.» براستی هم کسانی که تعبیر «ایرانشهر» متون ساسانی را بصورت نام این مملکت و مردم آن در آوردند، خاندانهای ترک سلجوقی ایران بودند. البته ایلخانیان هم که از تبار چنگیز خان بودند به همین سنت ادامه دادند. عناصر قومی ایران از پی نابود کردن همدیگر نیستند بلکه روی یک دشک به رقابت میپردازند. از سوی دیگر، برخلاف آنچه که بعضیها میگویند، علت اصلی خصومت بین گروههای قومی غالباً نه عوامل اقتصادی بلکه محرومیت یک گروه قومی از حس اعتماد به نفس و بیان خود است.
بنظر استاد اورتایلی، کلید و نام این خود آگاهی، زبان و ادبیات آن گروه قومی و هویت علمی است که آن ادبیات در طول تاریخ بوجود آورده است. اجزاء تشکیل دهنده امپراتوری ایران در گذشته اینچنین بوده و امروزه هم همینطور است. بین اصفهان و یزد، وسط صحرا، زادگاه رئیس جمهور سابق خاتمی، اردکان، قرار دارد که با ملاهایش معروف است. در دور و بر اردکان آبادیهائی از قبیل چاکچاک، پیر سبز، پیر نراقی و پیر بانو پارس وجود دارند که زرتشتی نشین هستند و هنوز بعضیها آنجا زندگی میکنند. تصور میرفت که زندگی آنها در این دوران به پایان خواهد رسید. نخیر، هنوز ادامه دارد. نوادگان هخامنشیان به فرهنگ اجدادشان احترام میگذارند. اینرا میتوان درک کرد. اما دیگر گروههای قومی-اتنیکی هم نسبت به دین زرتشتی احساس نزدیکی متصوفانهای دارند.
کاوشهای باستانشناسی اخیر قدمت حتی بیشتر تاریخ ایران را نشان میدهند. برخورد حیرتآور و قابل ستایشی است که مثلاً باستانشناسان آذربایجانی ایران در حسنلوی آذربایجان غربی آثار مربوط به هزار سال قبل از میلاد را از زیز خاک بیرون میاورند اما این اکتشاف موضوع تفاسیر خنده دار قوم گرایانه نمیشود.
کاخ موزه توپ قاپی و موزه ایران باستان
موزه ایران باستان که با معماری خود نیز جزو جالبترین نمونههای معماری جهان است هر سال با آثارجدیدی پر میشود که باعث تحلیلها و تفاسیر جالب جدیدی میگردند. در ایران مشکلات اقتصادی و کاستیهای زیر بنائی وجود دارد اما فرهنگ ایران مهمترین خمیرمایه این کشور است. در مقایسه با جوانان ما در ترکیه که از شعر و تاریخ بدور هستند، فرق ایران در اینست. البته کسانی هم هستند که پاک از دنیا بیخبرند. بعضی از محافل واشنگتن تصور میکنند ایران در صورت حمله در اسرع وقت تکهپاره خواهد شد واحتمالا تصور میکنند که درنظام جدید است که بخود خواهد آمد.
تصویر روشنفکر ایرانی
در اینجا ایلبر اورتایلی با طرح این سوال که «ایرانی تحصیلکرده کیست؟» مینویسد: در کنار سرسبزیهای مازندران و سواحل خزر، ایران سرزمین صحراهای وسیع است. پایتخت کشور، تهران، در دامنههای کوه بلند دماوند قرار گرفته و شمال تهران زمستانها برف آلود و تابستانها خنک است. رفاه مردم شمال تهران با خانهها وحیاطهای بزرگ و زندگی مرفهی که دارند در ترکیه سالهای ۱۹۶۰ و حتی ۱۹۷۰مورد رشک و حسد مردم قرار میگرفت. امروزه بورژوازی کنونی ترکیه از آن سطح رفاه بالاتر رفته است اما رفاه شمال تهران مثلاً نسبت به آنکارا و یا حتی ازمیر هم مثل خواب و خیال است. اما جنوب تهران میسوزد. این منطقه با شلوغی، تنگاتنگی، بی درختی و بی آبی خود مشهور شده و امروزه هم درجه جرایم و بزهکاری در این منطقه شهر بالاست.
طبقهبندی روشنفکران چنین دنیای متضادی مشکل است. نخست وزیر قوام السلطنه بعد از جنگ جهانی دوم یکی از افرادی بود که شاه جوان را هدایت میکرد. اگر چه تصمیم نهائی را دولتهای بزرگ گرفتند، اما قوام السلطنه در بیرون کردن شورویها از ایران نقش مهمی بازی کرد. با اینهمه، کسی که برای آخرین مذاکرات از طرف خاندان پهلوی به مسکو پیش استالین رفت شاهزاده اشرف خواهر شاه بود که یکی از چهرههای بدنام تاریخ ایران است. گفته میشود اشرف رهبر کرملین را مسحور خود کرده بود. او که در دوران بعدی بعنوان «شاهدخت فساد» مشهور شد با زبانها و هنر غرب بخوبی آشنا بود و در واقع هنر بیانش هم قوی بود.
نخست وزیر قوام السلطنه هم دارای کلکسیونی از آثار شیشهای چند هزار ساله بود. این کلکسیون هنوز در کاخ کوچک قوام السلطنه که نمونه زیبائی از معماری ملی ایران در اوایل قرن بیستم است و در گذشته متعلق به خانواده او بود به نمایش گذاشته شده است.
قوام السلطنه هم سیاستمداری بلند پایه و هم آدمی با سواد بود. در دولت عثمانی هم سیاستمداران، دیپلماتها و افسران بسیاری داشتیم که حداقل در سطح قوام السلطنه بودند. اما داشتن کاخها و کلکسیونهای شخصی ویژگی ایران و مصرخدیویان بود.
دیپلماتهای ما در تاریخ و جغرافیا ضعیف اند
در عثمانی، بعد از فاتح سلطان محمد خان چندان کس دیگری نیست که مجسمه جمع کند و صاحب کلکسیون باشد. اینرا هم میدانیم که نقاشیها و مجسمه هائی که فاتح جمع کرده بود بعداً در زمان بایزید دوم پخش و پلا شد. اما زبدگان عثمانی همیشه به جمعآوری کتاب علاقه داشتند. کلکسیون غنی ظروف چینی کاخ موزه توپ قاپی را فاتح سلطان محمد جمع کرده و بعدها این جمعآوری ادامه یافته است. جمعآوری ظروف چینی بیشتر برای استفاده شخصی بوده است تا نمایش و کلکسیون.
معلوم است که روشنفکران ایرانی محدود به این چارچوب نبودهاند. بین ملاها کسانی مانند آیت اله مدرسی هستند که هم در حقوق اسلامی صاحب نظرند و هم حقوق روم و ادبیات را بخوبی میدانند. در ایران خواندن و نوشتن هنوز یک مسئله هست اما در دور ترین قصبهها میتوان افرادی را یافت که ظاهرشان پر اعتنا نیست اما آنقدر با معلوماتند که میخواهی ساعتها هم صحبتشان شوی. هیچ تعجب نکنید اگر این انسانهای خاکی و متواضع، ادبیات ایران را به نقد و تحلیل بکشند و یا از بررسیهای بینالمللی سخن بگویند زیرا برعکس بازار نشر و مترجمین ترکیه، ایرانیها تقریباً تمام آثار خارجی مربوط به ایران را ترجمه و منتشر کردهاند. این علاقه محدود به ایران نیست. در باره اسپانیای فرانکو، آلمان دوره رنسانس، روسیه و ترکیه هم آثار بیشماری ترجمه و حتی تالیف شده است. ایرانیها مترجمین خوب و ماهری هستند.
در میان سیاستمداران بلند پایه هم زیادند کسانی که اهل دانش و سخن هستند. وضع آرشیوها و کتابخانهها منظم است و متاسفانه باید بگویم نظام و نشریات وزارت امور خارجه ایران قابل مقایسه با آرشیو وزارت خارجه ترکیه نیست. ترکیه در زمینههای صنایع و مهندسی پیشرفت چشمگیری داشته اما ضعف سواد تاریخ، جغرافیا و ادبیات که در دیپلماتهای ما دیده میشود آینده ثروتهای مادی ما را هم به خطر میاندازد زیرا روشنفکرانی که نمیتوانند هویت تاریخی و ملی خود را بسازند معلوم نیست جامعه خود را به کجا خواهند برد.
و بالاخره جمله پایانی مقاله استاد ایلبر اورتایلی: نمیتوان شیفته این موضوع نشد که جامعه ایران همزمان با ثروتهای مادی و مشکلاتی که دارد صاحب هویت قوی فرهنگی است.
تفکیک دنیای تُرک و ایران قابل تصور نیست
[ویرایش]این مقاله پروفسور ایلبر اورتایلی، تاریخشناس و نویسنده سرشناس ترکیه در سال ۲۰۰۹ در روزنامه «ملیت» استانبول منتشر شد. تخصص استاد اورتایلی تاریخ و بویژه تاریخ عثمانی و منطقه است. او در دانشگاههای مهم ترکیه و غرب درس داده است. کتابها و مقالات بسیاری از آقای اورتایلی به دهها زبان خارجی ترجمه شده و خود ایشان هم به زبانهای روسی، آلمانی، انگلیسی، فارسی و عربی مکالمه کرده و یا اثر میخوانند. آقای اورتایلی که تا چندی قبل رئیس کاخ موزه «توپ قاپی» هم بود این مقاله را در رابطه با یک نمایشگاه آثار تاریخی ایران در کاخ موزه «توپ قاپی» نوشته بود که ما در ترجمه این مقاله از اشاره هائی که به آن نمایشگاه شده بود انصراف کردیم.
ایلبر اورتایلی – برای فرهنگ تُرک، ایران یکی از مهمترین حوزه هاست. قبل از همه چیز، زبان ما مقدار معتنابهی لغات از فارسی گرفته است. حتی بعد از گسترش اسلام نیز، لغات عربی از طریق فارسی وارد ترکی شدهاند و از این جهت در دین ما لغاتی هستند که منشاء ایرانی دارند مانند «رمضان، اوروچ، پیغمبر، نماز.»
هنر، اساطیر و عموماً شعر فارسی تأثیر بسیار مهمی بر تشکل شعر، ادبیات و تصوف ترکی گذاشته است. البته این را هم باید گفت که لغات ترکی هم در زبان فارسی به همه زمینههای زندگی و حتی امور اداری و نظامی رسوخ کردهاند. دنیای ترک بدون ایران و ایران بدون دنیای ترک قابل تصور نیست.
درعصرهای میانه در مناطقی که امروزه آسیای مرکزی و ماوراءالنهر مینامیم زبان «دری» یعنی فارسی ادبی نوشته و صحبت میشد. بیشک بهمین جهت امروز هم در آسیای مرکزی تأثیر زبان فارسی در فرهنگ ترکی بسیار زیاد است و این تأثیرات فرهنگی هنوز هم پابرجا هستد. آثاری که از دوره پیش از اسلام کشف شدهاند نشان دهنده رابطه نزدیک این دو جامعه با همدیگرند.
معلوم است که حتی بسیاری از دانستههای ما در باره شامانیزم ترکی که تا همین اواخر آنرا تکرار میکردیم چندان درست و یا کامل نبودهاند. این موضوع را باید با ادیان کهن ایران مقایسه کنیم. روابط دینی ما به دوران پیش از اسلام هم برمیگردد.
ترکها ادبیات ایران را هم مورد استقبال قرار داده بودند. بیشک نمونههای روشن تأثیر امپراتوریهای قدیمی ایران را میتوان روشن تر از همه در تعابیر نظام اداری دولتمان مشاهده کرد. در مقابل میتوان دید که در ساختارنظامی ایران هم تعابیر ترکی هنوز رایج اند. قبل از همه باید گفت که نام «ایران» چیزی است که بیشتر بکمک ترکها به این کشور داده شده است. این نام قبل از سلجوقیان («ایرانشهر») برای نامیدن مردم و قوم ایرانی به آن درجه رایج نبود.
ترکها ادبیات ایران را هم قبول کردهاند
شاعری که ادبیات ترکی را بمدت قرنها در دوران اسلامی تحت تأثیر قرار داده فردوسی است. اما این را هم میتوان با غرور گفت که بیشترین تفاسیر حافظ هم در زبان ترکی منتشر شده است تا جائیکه در قرن پانزدهم میلادی در بوسنی که به جامعه عثمانی پیوسته بود فعالیت ادبی تفسیر حافظ بقدری وسعت یافته بود که اثر «سودی بوسنوی» پنج قرن است که پرخواننده ترین تفسیر حافظ برای بهترین درک او را تشکیل میدهد. امروزه فرهنگ و زبان ایران در آسیای میانه در جمهوری تاجیکستان و بین تاجیکهای پامیر که در بدخشان کوهی زندگی میکنند و همچنین در افغانستان و ایران حاکم است.
علاوه بر این در سمرقند، بخارا و حتی در جزیره بحرین و وادی «ایندوس» هندوستان جمعیتهای فارسی زبان موجودند. طرفداران دین اصلی و تاریخی ایران یعنی دین زرتشت بغیر از اینکه در خود ایران و بخصوص شهر یزد و اطراف آن زندگی میکنند، در جنوب هندوستان هم اگرهم نه از نظر تعداد ولی یقیناً از جهت اقتصادی و فرهنگی جماعت با نفوذی هستند. خانواده معروف اهل صنایع «تاتا» و رهبر معروف ارکستر «زوبین مهتا» جزو سرآمدان سرشناس زرتشتیان هندوستان هستند.
شکوه و جلال سازمان دولتی، دستگاه نظامی و معماری
میدانیم که در منطقه وسیع خاورمیانه، قبل و بلافاصله بعد از اسلام در منطقهای که امروزه کشور عراق را تشکیل میدهد فارسی قدیم صحبت میشد و یکی از مراکز مهم ساسانیان هم همینجا بود. امروزه هم مهمترین گروه مردمی که نزدیکترین رابطه با زبان فارسی را داراست، ترکها هستند.
یک فصل مشترک تاریخی ما با ایران دوره غزنویان و بخصوص سلجوقیان ایران است. دولت سلجوقی نمونه تمام عیار آمیزش و «سنتز» فرهنگ ایرانی و ترکی است. از تشکیلات دولتی گرفته تا سازماندهی کارهای عدلیه، ارتش و معماری میتوان این شکوه و عظمت را مشاهده کرد. حتی در دیوارهای مسجد جامع اصفهان هم آثار این ابهت را میتوان براحتی دید.
آناتولی و روم منطقهای هست که ترکها از آسیای مرکزی آمده، از ایران گذشته و در قرنهای ۱۲ و ۱۳ میلادی نظام و آثار خود را در این جغرافیا بنا کردهاند. هم در این دوره و هم بعدها اجداد ما زبان فارسی و شعر ایرانی را پسندیده و بکمک متفکرینی مانند مولانا جلال الدین تصوف ایران و ماوراالنهر را قبول کردهاند.
در ترکیه عثمانی پیوسته میتوان تأثیر فرهنگی ایران را مشاهده کرد. کتابخانههای ما پر از کتابهای ایران هستند. هنرمندان ما با هنرمندان تبریز و اصفهان آشنا شدند و زبان و شعر ما ادبیات ایران را با اعتنای تمام محافظت کرد. قرنهای ۱۸ و ۱۹ میلادی دو قرنی هستند که در ترکیه ادبیات ایران بیشتر و بهتر از همه دورههای دیگر بررسی شده و جا افتاده است. بخصوص خانقاههای مولوی از نظر آموزش، گسترش و اشاعه فرهنگ و ادبیات ایران نقش بزرگی داشتهاند.(…)
تحصیلکردههای آذربایجان ایران
[ویرایش]پروفسور ایلبر اورتایلی با گذشتهای بیش از چهل سال در تدریس و تالیف در دانشگاههای برجسته ترکیه، آلمان، آمریکا و دیگر مدارس عالی غربی و روسیه، بیشک در کنار استادش پروفسور خلیل اینالجیق یکی از مشهور ترین شخصیتهای علم تاریخ در ترکیه و ترکیه شناسی در جهان است. او بعد از بازنشستگی یک سال پیش، اکنون بیشتر از تدریس، مشغول تحقیق، سخنرانی و گهگاه نوشتن مقاله در روزنامههای ترکیه است و بطور منظم و هفتگی در روزنامه «ملیت» چاپ استانبول مینویسد. «چشم انداز» در گذشته هم چندین مقاله و سخنرانی استاد اورتایلی و استاد اینالجیق را در رابطه با ایران منتشر کرده بود. این بار یک مقاله استاد را که بعد از سفراخیرش به تبریز در روزنامه «ملیت» بچاپ رسانیده، به شما تقدیم میکنیم که در ۱۹ اکتبر ۲۰۱۴ منتشر شده است. (اصل ترکی مقاله در این لینک)
ایلبر اورتایلی – دوشنبه پیش در تبریز مراسم معرفی کتاب «تبریز» نوشته علی پولاد برگزار گردید که یکی از روشنفکران آذری استانبول است و قلم و صحبتی شیرین دارد. این کتاب که به کمک شهر تبریز و تجار تبریزی ترکیه به چهار زبان منتشر شده است، فروشی نیست بلکه در ازای تقاضا ارسال میشود. علی پولاد بچه تبریز است و از سالهای دانشگاهی اش به این سو جزو تجار ارزشمند ترکیه هم بشمار میرود. در این کتاب آثار معماری تبریز، شخصیتهای تاریخی آن، و تاریخ سیاسی این شهر و در عین حال محیط و دور و بر شهر معرفی میشود. کتاب «تبریز» اثری است خواندنی.
منطقه چهار فصل ایران
تحصیل کردههای آذربایجان ایران آدمهای جالبی هستند. اولاً اینکه خوب ترکی میدانند. فارسی شان هم به همان درجه خوب است. خواندنشان بیشتر به فارسی است. بخاطر همین تسلط بر دو زبان، انگلیسی را هم بصورت رنگارنگ و بجا بکار میبرند. در میان نسلهای سالمندترِاین جامعه تحصیلکرده، کسانی که به فرانسه، روسی و عربی تسلط دارند هم کم نیستند. کاربرد زبانهای مختلف، منابعی که استفاده میکنند و کلاً اطلاعات عمومی آنهائی که من در محیط دانشگاهی و یا نویسندگی دیدهام، همیشه مرا تحت تأثیر قرار داده است.
تحصیلکردههای جمهوری آذربایجان یعنی جمهوری شوروی سابق آذربایجان هم معلومات زیادی دارند اما بنظر میرسد نوشتههای علمی تحصیلکردههای آذربایجان ایران از بسیاری جهات وسیع تر و فراگیر تر است. از این جهت آذربایجانیان مقیم ترکیه، در مقیاس منطقه، جامعهای شایان توجه ویژه هستند. حتی بین آنها کسانی هستند که در کنار فارسی، متون پهلوی دوره ساسانی را هم میتوانند بخوانند.
کارشناسان ترک و ایرانی که در دوره جوانی ما در محیط پربار استانبول مشغول پژوهش بودند، این زبان و ادبیات را بخوبی آموخته و در این زمینه بررسیهای علمی کردهاند. آذربایجانیان استانبول هم چه در آثار و نوشتهها و چه در صحبتها یشان نشان میدهند که براستی انسانهای بامعلوماتی هستند که بُعد دید انسان را فراختر میکنند. یافتن چنین جماعت فرهیختهای در هر جامعه آسان نیست.
تبریز یکی از مناطق ایران است که هر چهار فصل سال را میتوان در آن مشاهده کرد. زمستانهایش تقریباً مانند ارضروم سرد و تابستانهایش به درجه آنکارا گرم است. از نظر محیط فرهنگی، تبریز در جوار دریاچه ارومیه در شرق ترکیه و در مجاورت گیلان و مازندران در حوزه دریای خزر قرار دارد. تاریخ زندگی انسانی در حوزه تبریز بسیار قدیمی است. یافتههای باستانشناسی حسنلو در موزههای تهران و تبریز نگهداری میشوند. در تاریخ ترکیه، تبریز از قرن یازدهم به بعد مقام بارزی داشته است.
دو انقلاب از تبریز بر خاست
بعد از سلجوقیان، تبریز پایتخت مغولهای ایلخانی شد. در صدر آثار معماری شهر میتوان از بازار تبریز و مساجد، مدارس و آرامگاههای بسیاری نام برد. موزه مشروطیت نمونه برجسته معماری تبریز است. تأثیر تبریز بر خان نشینها و یا بیگلیکهای آناتولی و سپس دوره عثمانی قابل توجه است و سیاح معروف عثمانی اولیاء چلبی در باره تبریز مشاهدات ستایش آمیزی بقلم آورده است. آن دسته ازساختمانهای تبریز که اولیاء چلبی دیده و گزارش کرده است دیگر وجود ندارند. اما حتی بقایای این آثار نیز آدمی را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
منطقه تبریز دانشمندان، معماران و دولتمردان بسیاری به آناتولی فرستاده است. اما این نقش محدود به آناتولی نیست. تأثیر تبریز بر هرات و آسیای میانه در دوره تیموریان هم بر همگان معلوم است. تا قرن چهاردهم نام تبریز پیوسته در آثار دنیای آسیای میانه، ایران و آناتولی ذکر میشود و در آینده هم ذکر خواهد شد.
تصادفی نیست که تبریز در سالهای اخیر موضوع بررسیهای گوناگون علمی شده است. جمعیت تبریز کنونی نزدیک به دو میلیون نفر است. این که تبریز بعنوان بخشی از ایران در گذشته برای مدت کوتاهی تحت نظارت عثمانی قرار گرفته، نتایج قابل توجهی داشته و از جمله رویاروئی ایران و عثمانی تشدید شده است. آق قویونلوها، صفویان و قاجارها در واقع دودمانهای ترک زبان بودند. اما ایرانیت آنها برایشان بمراتب مهم تر بود. اگر هم نگوئیم که در این سرزمینها مفهوم ایران و هویت ایرانی محصول کار همین ترک زبانها بود، اقلاً به راحتی میتوان ادعا کرد که آنان بودند که مفهوم ایران و هویت ایرانی را رواجی گسترده دادند.
در هیچ کشوردیگری مانند ایران نمیتوان مشاهده کرد که متکلمین دو زبانِ اینقدر متفاوت، تا این درجه خوب همدیگر را درک کنند. طبیعتاً ترکهای ایران به فرهنگ فارسی ایران دلبسته ترند و فارسی را بهتر از آن ترکی میدانند که فارسی زبانها بلدند.
هر دو انقلاب که چهره و هویت ایران معاصر را تعیین کرده و بظاهر کاملاً ضد همدیگرند، از تبریز آغاز شدند. این شهر یکی از نخستین مراکز انقلاب مشروطه سال ۱۹۰۵ و بعدها انقلاب ۱۹۷۹ بود که رژیم کنونی را بر سر کار آورد. احمد کسروی، یکی از روشنفکران برجستهای که آذربایجان به بار آورده، در کتاب خود «تاریخ مشروطیت ایران» اطلاعات و دیدگاههای بسیاری در تائید این مدعا (در مورد نقش تبریز در انقلاب مشروطه) آورده است.
'تبریز امروزی متفاوت است
تبریز کنونی با جمعیت روزافزون و ساختمان هائی که پیوسته مرتفع تر میشوند، غیر از تبریز گذشته است. به نسبت جمعیت شهر، کتابفروشیها و مغازههای زیادی وجود دارند که محصولات موسیقی میفروشند و طبیعتاً تعداد زیادی هم در حوزه هنر آواز و صحنه مشغول به کارند. تبریز که از نظر جمعیت چهارمین شهر ایران است، از نظر صنایع بعد از تهران مهمترین شهر کشور است. تبریزیان هر جا که بروند اهل ابتکار و فعالیت در زمینه تجارت بودنشان را نشان دادهاند. در اینجا زندگی نسبت به دیگر شهرهای ایران رنگین تراست و طبیعتاً غذاهای تبریزی ورای شک و بحث اند.
من شاهد روند رشد مناسبات فرهنگی بین آذربایجان ایران و ترکیه هستم. این روند در ترکیه برای ما این فرصت را فراهم خواهد آورد که از نظر تاریخ و زبان بیشتر به منابع خودی مان رو بیاوریم و دیدگاه هایمان را معقول تر کنیم.
روابط دینی ترکیه و ایران
[ویرایش]این نوشته مقدمه مقالهای است با تیتر «روابط دینی بین ایران و ترکیه» از کتاب «رد پای اسلام در آناتولی دوره معاصر» (*) بقلم پروفسور احمد یاشار اوجاق (۲۰۱۱) استاد دانشگاه «حاجت تپه» آنکارا. اصل مقاله مفصل تر و فراگیر تر است. این کتاب جلد دوم پژوهش استاد اوجاق با نام «رد پای اسلام» است. جلد اول همین کتاب از همین مؤلف «رد پای اسلام در آناتولی سدههای میانه» نام دارد.
احمد یاشار اوجاق – از زمانی که ترکها در قرن یازدهم میلادی برای اولین بار در سرزمین آناتولی (آناطولی) سکنی گزیده و به تهیه مقدمات تاسیس ترکیه کنونی شروع کردند، ایران شاید یکی از مهمترین همسایگانی بوده است که ترکیه از همان قرن یازدهم تا اواخر قرن بیستم با آنها نزدیکترین روابط سیاسی، اجتماعی و بخصوص فرهنگی داشته است. اگرچه این مناسبات از اوایل قرن شانزدهم تا تقریباً اواسط قرن هفدهم گاه حتی با مناقشات جنگی همراه بوده، اما با اینهمه روابط دینی قطع نشده است.
در واقع روابط تاریخی ترکان و ایرانیان قبل از آمدن ترکها به آناتولی، در آسیای میانه و حتی قبل از اسلام شروع شده است. میدانیم که بعضی جوامع ترکان آسیای میانه قبل از قبول اسلام، در مراحل تاریخی و مناطق گوناگون آئینهای زرتشت، مزدا، مانی و مزدک را پذیرفته، چند قرن با این اعتقادات زیسته و حتی بعد از اسلام نیز تحت تأثیر این ادیان بودهاند. منابع عربی و قارسی سدههای ۱۰-۱۳ در این مورد اطلاعات مهمی بدست میدهند. بیشک روابط دینی در دوره اسلام بیشتر و فشرده تر هم شده و در حوزههای مذاهب و تصوف متمرکز شدهاند. این روابط دینی بخصوص در قرون ۱۳-۱۴ بعلت برخی کوچهای بعضی نخبگان ایرانی به ترکیه تشدید هم شده است.
باید تاکید کرد که ترکها وقتی هنوز در آسیای میانه بودند، بیشتر از اعراب، تحت تأثیر تجار و صوفیان ایرانی قرار گرفته از آن طریق اسلام را آموختهاند. یکی از نشانههای روشن این تأثیر، لغات دینی اسلامی است که ترکها از فارسی (و نه عربی،م) گرفته و هنوز هم در ترکی ترکیه بکار میبرند. از آن جملهاند لغاتی مانند «پیغمبر» (بجای «الرسول» و یا «النبی» عربی)، «نماز» (بجای «الصلوه» عربی)، «آبدست» (بجای «الوضو» ی عربی)، «اوروج» (شکل تغییر یافته «روزه» بجای «الصوم» عربی)، «فرشته» (بجای «الملک» عربی) و غیره. یک سند تاریخی که نشان میدهد ترکان اسلام را از طریق ایرانیان قبول کردهاند، اثر نیمه افسانه و نیمه منقبت نامهای بنام «تذکره ساتوق بغرا خان» است که احتمالاً در قرن یازدهم نوشته شده است. این اثر شرحی است بر اینکه حکمران دولت قراخانیان، ساتوق بغرا خان، چگونه با تعلیمات سلسله ایرانی سامانیان اسلام را پذیرفته است.
تأثیر ایران بر طوایف ترک چنان قوی بود که حتی در شورشهای مهدوی استاد سیس، المقنع و بابک خرمدین که ایرانیان در قرن نهم و دهم در ماوراالنهر، خراسان و آذربایجان بپا کردند، درکنار ایرانیان، طوایف تازه مسلمان شده ترک هم شرکت نمودند.
از اواسط سده دهم به بعد، تفسیر اسلام که رنگ فرهنگ تصوف ایرانی داشت در قبول اسلام از سوی جمعیتهای ترک زبان نقش تشویق کنندهای بازی کرد. متصوفین ترک که در حلقههای تصوف ایرانی تربیت یافته بودند نیز در این رهگذر تأثیر مهمی گذاشتند. صوفی معروف آسیای میانه احمد یسوی (وفات در سال ۱۱۶۷؟) که دانشمند ترک فؤاد کوپرولو در اوایل قرن بیستم به دنیای علم معرفی کرد، یکی از معروف ترین چهرههای این گروه از متصوفین ترک بود.
احمد یسوی در شهر ترکستان (نام سابقش: یسی) که در قزاقستان کنونی قرار دارد بدنیا آمد و اولین دروس تصوف را از صوفی بزرگ یوسف همدانی (وفات: ۱۱۴۰) گرفت. همدانی که به میان ایلات کوچنده ترک در دشتهای آسیای مرکزی میرفت، تفسیر ایرانی مکتب تصوف اسلام را بدون ایجاد تناقضی با عادات و سنن فرهنگی آنان و با استفاده از قالبهای اساطیری که بر فرهنگ این ترکان حاکم بود، به آنان عرضه میکرد. جوامع ترکی که در دشتهای آسیا از جائی به جائی کوچ میکردند، عموماً اسلام را از متصوفینی مانند احمد یسوی آموختند. این وضع در زمان قراخانیان، خوارزمشاهان و سلجوقیان ایران نیز ادامه یافت. اما صوفیان شهری ترکان بیشتر در حلقههای متصوفین ایرانی جمع آمدند و وارد طریقتهای آنان شدند. ترکها که بعد از جنگ ملازگرت در سال ۱۰۷۱ (که دروازههای آناتولی را به روی ترکان باز کرد،م) و بخصوص در زمان استیلای مغول شروع به اسکان در سرزمینهای ترکیه کردند، این جو و محیط دینی را نیز (از آسیای میانه و ایران،م) با خود بهمراه آورده بودند.
(*) Ahmet Yaşar Ocak: Türkiye-İran Dini İlişkileri (279-298); Yeniçağlar Anadolu’sunda İslam’ın Ayak İzleri; Osmanlı Dönemi , İstanbul 2011; Farsça’ya çeviren: Abbas Cevadi, Djavadi