ایرانیان و ترکان ماوراءالنهر از اسلام تا حمله مغول/ترکها در دنیای اسلام
دین و دولت در عهد سلجوقی | ترکها در دنیای اسلام | دولتداری ترکی-ایرانی |
ایرانیان و ترکان ماوراءالنهر از اسلام تا حمله مغول |
آنگونه که در فصلهای گذشته دیدیم، آشنایی ایرانیان با ترکان به دوره ساسانیان و روابط آنان با دولت «گوک تورک» در آسیای مرکزی برمیگردد[۱]. اما مناسبات ایرانیان و ترکان در دوره پیش از اسلام به مراتب محدود تر از دوره اسلامی بود.
در عرض صد سال پس از تسلط اعراب بر ایران و رسیدن لشکریان اسلام به مرزهای ماوراءالنهر، دو دولت ترکی (گوک تورک و تورگش) که در آسیای میانه تاسیس شده بودند، در نتیجه مداخلات چین، اختلافات داخلی و قبیلهای ترکان و در نهایت لشکرکشیهای مسلمانان در دوره ابومسلم خراسانی متلاشی شدند. در این شرایط روند قبول اسلام از سوی ترکها و ورود آنان به دنیای اسلام از چند طریق، به صورت فشرده و دراز مدتی آغاز شد.
اولاً با از بین رفتن مرزبانیهای ساسانی در امتداد دشتهای شمال، راه برای کوچهای قبایل و طایفههای چادرنشین و دست اندازیهای مسلحانه جنگجویان آنان باز شده بود.
ثانیاً لشکریان اسلام به خصوص در دوره سامانیان حملات منظمی به قبایل ساکن دشتهای شمال کرده و هر سال هزاران نفر از ترکان چادرنشین را به عنوان اسیر به ماوراءالنهر و خراسان منتقل میکردند تا پس از قبول اسلام به عنوان غلام و کنیز در لشکرهای اسلامی یا خدمات خانگی به کار گرفته شوند. این عملیات که تخمینا دو قرن یعنی تا اواسط قرن دهم میلادی طول کشید، از نظر پیشگیری از دست اندازیهای مرزی و همچنین به جهت گسترش اسلام در میان قبایل «مشرک» در جامعه اسلامی مورد استقبال بود و در عین حال از فروش این اسیران درآمد بسیاری به دست دولت سامانیان میرسید. بسیاری از این غلامان به تدریج مراتب تعلیم و تربیت نظامی را طی کرده و به مقامات بزرگی مانند فرمانده و امیر و سلطان رسیدند و در اکثر ولایات خلافت اسلامی تبدیل به نیروی نظامی تأثیر گذار و گاه تعیین کنندهای تبدیل گشتند.
ثالثاً ورود ترکان قبایل مختلف و غالباً اغوزها به دنیای اسلام به تاسیس حکومت سلسلههای قراخانیان، غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان اصالتاً ترک منتهی شد و آنها نیزبه طور مستقیم یا غیر مستقیم باعث نفوذ بیشتر عنصر ترکی در جوامع ماوراءالنهر، سرزمینهای ایرانی و آناتولی گشتند. قراخانیان با استفاده از زوال سامانیان بدون جنگ و نزاع بزرگی آمده و بر ماوراءالنهر حاکم شدند و به دنبال آنان گروههایی از طوایف ترک زبان مسلمان متعلق به قبایل مختلف از جمله آغوز و قارلوق وارد ماوراءالنهر و سرزمینهای ایرانی شدند. از طرف دیگر برآمدن حکومت غزنویان و به دنبال آنان سلجوقیان نیز زمینه افزایش جمعیت و نفوذ ترکها در سرزمینهای ایرانی را فراهم آورد، اگرچه هر دوی این حکومتها به طور جدی و حتی به صورت درگیریهای خونین نظامی تلاش کردند تا از کوچهای بی حساب و دست اندازیهای طایفههای ترک و به خصوص اغورها در قرن یازدهم و دوازدهم جلوگیری کنند. این کار در دوره سلاطین قدرتمند سلجوقی تا حدی موفق آمیز هم بود. اما طوری که دیدیم، به دنبال آغاز زوال حکومت مرکزی سلجوقیان کنترل دست اندازیها و کوچها عملاً امکانناپذیر شد و در نهایت حکومت سلجوقیان در اثر شورشهای مسلحانه اغوزها در سرزمینهای ایرانی سرنگون گردید.
سلجوقیان، حاکمان اصالتاً آغوز ایرانی
[ویرایش]از میانههای قرن دهم به بعد اکثر ترکان دشتهای آسیای میانه و به ویژه آنان که در همسایگی سرزمینهای تاریخی ایران میزیستند، مسلمان شده بودند. در سمت شرق دریای خزر اکثر ترکان مسلمان متعلق به قوم آغوز بودند[۲]. ترکهای قارلوق غالباً در مناطق خارج از سرزمینهای ایرانی باقی مانده و قسمتی از آنان در ماوراءالنهر و مخصوصاً در ازبکستان کنونی مسکون شده بودند. اما بیشتر ترکانی که از ماوراءالنهر و خوارزم وارد خراسان (از جمله ترکمنستان کنونی) و مابقی ایران و سرزمین روم میشدند، اغوزهای مسلمان بودند.
«اُغوز» (اوغوز، به عربی: غُز، Oğuz) نام یکی از بزرگترین قبایل ترک زبان است که تا حدود صد سال پس از ظهور اسلام، اکثریت مردم چادرنشین دشتهای شمال و شمال شرق ماوراءالنهر و خراسان را تشکیل میدادند و در همسایگی جهان اسلام میزیستند. خاستگاه اصلی این قوم احتمالاً شمال غربی چین، میان سرزمینهای کنونی آلتای چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان و مغولستان کنونی بود. نخستین اشارهها به نام «آغوز» و گروه بندیهای قبیلهای آنها مانند «اوچ آغوز» (سه اغوز) و «توقوز آغوز» (نُه اغوز) در سنگ نوشتههای چینی، ترکی اُرخون و اویغوری قرن هشتم میلادی دیده میشود.
به نظر میرسد اغوزها و قپچاقها تحت فشار دیگر اقوام ترک زبان شرقی از جمله قارلوقها و اویغورها به تدریج به سرزمینهای میان دریاچه آرال و دریای خزر رانده شده بودند[۳]. در قرنهای نهم و دهم موج جدیدی از فشار قبایل چادرنشین ترکهای شرقی بر اغوزها، آنها را بیش از پیش به کوچ به سوی سرزمینهای اسلامی مجبور کرد. در میان نخستین اشارهها به قبیله آغوز در منابع اسلامی میتوان به «مفاتیح العلوم» ابوعبدالله خوارزمی (فوت ۹۹۷ م) و «الکامل» ابن الاثیر (قرن سیزدهم م) اشاره کرد. ابن الاثیر میگوید «غُزان قومی هستند که در روزگار خلیفه المهدی (۷۷۵-۷۸۵،م) از دورترین سرزمینهای مرزی ترکان به ماوراءالنهر آمدند»[۴]. بعد از این کوچ بزرگ به همسایگی سرزمینهای ایرانی، اغوزها بیش از دیگر قبایل ترک آسیای میانه با همسایگان یکجا نشین و ایرانی خود تماس و اختلاط داشتند و تحت تأثیر زبان و فرهنگ ایرانی قرار گرفتند. در این مرحله زبان ترکی اغوزها تا حد زیادی از ترکان شرقی کاشغر، اویغور و جمعیت اصلی دولت قراخانیان متمایز شده بود[۵]. کاشغری در «دیوان لغات الترک» درباره لهجه ترکی اغوزها مینویسد «آنگاه که اغوزها با ایرانیان امتزاج یافتند، آنان (اغوزها،م) بسیاری لغات ترکی را فراموش کرده، به جای آن از واژگان فارسی استفاده نمودند»[۶].
«سلجوق» نام «یابغو» یا خانِ خانهای اُغوزها بود که اهل قبیله خود را در طی این کوچ بزرگ رهبری نموده بود. خانها و خاندان سلجوق مسئول تامین گذران روزمره طایفه و قبیله خود بودند. این کار اغلب با جنگ با قبایل همسایه، تاخت و تاز به شهرها و ولایات دور و نزدیک میسر میشد. قبیله آغوز متشکل از تیرهها و طایفههای گوناگون مانند بیات، افشار، بایندیر، سالور (یا سالغور)، بیگدلی، و قِنق بودند که همگی به صورت یک اتحادیه قبیلهای با دیگر قبیلهها از جمله خَلَجها در شمال و شرق خراسان و جنوب روسیه کنونی زندگی میکردند. احتمالاً حملات اغوزها هرقدر وسیع تر میشد، تعداد بیشتری از این قبایل در آن شرکت میکردند و با یکدیگر و مردم مناطق همسایه امتزاج مییافتند. آنها در پی مراتع جدید برای گوسفندانشان و امکانات نو جهت دست اندازی و عملیات نظامی بودند. انگیزه دیگر کوچهای ترکان به سوی خراسان و مابقی دنیای اسلام افق امکاناتی بود که پس از قبول اسلام به روی آنان باز شده بود: گذران زندگی، حتی در صورت امکان ثروت و قدرت، شاید هم فرماندهی و سلطنت از راه نشان دادن مهارت و شجاعت خود به عنوان سرباز، نگهبان، فرمانده و حاکم.
با فتوحات عرب، انبوهی از ترکان قبایل مختلف از جمله قارلوقها و اغوزها به ازبکستان کنونی و بسیاری اغوزها به ترکمنستان، افغانستان و شمال ایران کنونی کوچیدند. ترکهای نواحی شرقی کاشغر، قزاقستان و قرقیزستان کنونی غالباً در همان مناطق ماندند. اغوزها که از دیگر قبایل ترک به ایرانیان و دنیای اسلام نزدیک تر بودند و اکثریت ترکهای مناطق مرزی را تشکیل میدادند، به صورت قبایل و طوایف مختلف و یا به عنوان غلام، کنیز، جنگجو و فرمانده وارد دنیای اسلام شدند. گروهی از آنان جنگاور بودند. گروه دیگری چراگاههای مناسب برای احشام خود و یا اشتغال به کشاورزی در داخل ایران و به خصوص خراسان، گرگان، حاشیه دریای خزر و همچنین آذربایجان، قفقاز و آناتولی یافتند و در این مناطق سکنی گزیدند. در نتیجه عوامل و تحولاتی که ذکر شد، زبان مردم صفحاتی از این مناطق تبدیل به ترکی گردید[۷].
از قرنهای دهم و یازدهم به بعد منابع اسلامی، ترکان آغوز و قپچاق را که مسلمان شده بودند «ترکمان» و «ترکمن» نامیدند. این تعابیر به موازات تعبیر «ترک» و به همان معنا به کار میرفت[۸]. به نظر میرسد تعابیر «ترکمان» و «ترکمن» برای نخستین بار در سال ۹۸۵ م. از طرف مقدسی در کتاب «احسن التقاسیم» به کار برده شده است[۹]. درباره ریشه و پیدایش نام «ترکمان» و «ترکمن» که هر دو در آن دوره به یک معنا به کار برده شدهاند، نظر واحد و مشترکی وجود ندارد. به نظر باسورث و کلاوسون «با در نظر گرفتن اینکه مردمی که چنین (ترکمان،م) نامیده شدند، در ارتباط نزدیک با ایرانیان بودند، احتمالاً این توضیح ساده درست خواهد بود که تعبیر نامبرده عبارت از ترکیب نام «ترک» و پسوند فارسی «-مان» به معنی «مانند» است».[۱۰] بارتولد قبلاً در «دوازده درس درباره تاریخ ترکان آسیای مرکزی» (۱۹۲۷ م) این نظریه را رد کرده و گفته بود که «ریشهشناسی ایرانی لفظ «ترکمن/ترکمان» و تفسیر لغوی و فارسی آن مبنی بر اینکه شاید اصل این نام «ترک-مانند» بوده که در دیوان لغات کاشغری هم آمده، طبعاً قابل اعتماد نیست، اگر چه ظاهر معمولی ترکمنها از ظاهر معمولی ترکها فرق میکرد و به تیپ ایرانیان نزدیک تر بود؛ ولی قارلوقها بیشتر از اغوزها تحت تأثیر عنصر ایرانی قرار داشتند و حتی پیش از پذیرش اسلام نیز از دیگر اقوام ترک به فرهنگ اسلامی نزدیکتر بودند».[۱۱] اما اگر تفسیر جدیدتر باسورث و کلاوسون مبنی بر ریشهشناسی ایرانی نام «ترکمان» درست باشد، احتمالاً باید «ترکمان» شکل فارسی و «ترکمن» شکل ترکی این نام باشد، زیرا تا جایی که نگارنده میتواند قضاوت کند، در زبانهای مختلف «ترکیک» مانند قرقیزی، ازبکی، تاتاری، ترکمنی، آذری و ترکی ترکیه، شکل «ترکمان» مشاهده نمیشود و تنها شکل «ترکمن» (Türkmen) رایج است.
پس از قبول اسلام از طرف اغلب ترکان، دیگر کسی برای اسیر گرفتن و فروش آنان به دشتهای شمال و شرق نمیرفت. در ایران هم اکثر مردم به اسلام گرویده بود. اما هنوز ترکانی که به عنوان «غازی» شور جهاد و یا ثروت و قدرت در سر داشتند، از طریق آذربایجان و ارمنستان به آناتولی مسیحی میرفتند. برای نمونه، به گزارش ابن مسکویه، در سال ۳۵۳ ق. (۹۶۴ م) پنج هزار و در سال ۳۵۵ ق. (۹۶۶ م) تعدادی «پیرامون بیست هزار غازی خراسانی» که اکثراً عبارت از ترکان بودند، به ری در سرزمین آل بویه آمدند، پول هنگفت و اجازه خواستند که از سرزمین آل بویه گذشته، جهت «جهاد» به سوی روم (آناتولی) بروند.[۱۲] آنها در ری نیز شروع به دست اندازی به مردم و غارت آنان زدند، اما حاکم بویهی رکن الدوله با وجود کمی تعداد لشکریان خود، بر آنان چیره گشت و «غازیان خراسانی» به سوی قزوین روانه شدند.
این تحولات در اواخر سامانیان، مدت کوتاهی پیش از قراخانیان و غزنویان و حدود هشتاد سال قبل از سلجوقیان بود.
از میانههای قرن یازدهم به بعد، سلجوقیان ترک آغوز بر غزنویان و قراخانیان غلبه یافتند. آنها با سرعتی شگفت انگیز حکومت خود را نه تنها در خراسان و دیگر سرزمینهای ایرانی، بلکه در همه سرزمینهای اسلامی به استثنای آفریقای شمالی گسترش بخشیدند. سلجوقیان میکوشیدند از کوچهای بی بند و بار ترکهای آغوز از آسیای میانه پیشگیری کنند. اما خواهی نخواهی هر بار به دنبال فتوحات سلجوقیان تعداد بیشتری از طوایف ترک به سرزمینهای سلجوقیان سرازیر میشدند.
باسورث مینویسد: «ترکها خود هنوز فنون و هنر اداره دستگاه دولت را کسب نکرده بودند، اما در اختیار داشتن اتوریته نهایی حاکمیت و قدرت نظامی، عملاً به آنها امکان میداد که تقریباً همه خواستهای خود را عملی کنند».[۱۳] در سرزمینهای ایرانی، سلطنت غزنویان، سلجوقیان، اتابکان سلجوقی و خوارزمشاهیان غالباً تحت مدیریت وزیران و مسئولان ایرانی بود. در آناتولی یعنی ترکیه کنونی، تا اواخر دوره سلجوقیان روم در اوایل قرن سیزدهم، فرهنگ، زبان و دولتداری ایرانی عنصر حاکم در حکومتهای ولایتی سلجوقیان روم بود. اما با شکست سلجوقیان روم و برآمدن بیک لیکها یا «ملوک طوایف» ترکی روم و سپس عثمانیها به عنوان گروه غالب این ملوک، ترکها به تدریج دولتداری خود را تحکیم بخشیدند و به ترویج نوع جدیدی از زبان ترکی یعنی «ترکی رومی» (در تمایز با لهجههای دیگر مانند ترکی قزلباشی یعنی ایرانی، ترکی جغتایی آسیای مرکزی) شروع نمودند. در شام و بعد مصر «مملوکان» یا «ممالیک» که عبارت از غلامان و فرماندهان سابق ترک بودند، از نیمههای قرن سیزدهم تا سیصد سال بعد خلافت خود را مستقر کردند و خود به تدریج در جامعه و فرهنگ عربی اسلامی این سرزمینها استحاله یافتند. دوره مملوکان با وجود آشوبها و اختلافات داخلی، همراه با شکوفایی علم و ادب در این سرزمینها بود.
در ایران و آناتولی، گروهی از اغوزها که در پی چراگاههای جدید برای گوسفندان خود بودند، هرجایی را که مناسب مییافتند، در همان جا میماندند و شروع به زندگی چادرنشینی موسمی (تابستان و زمستان یا ییلاق و قشلاق) مینمودند. در برخی موارد نیز سلاطین غزنوی یا سلجوقی و حاکمان محل، مخصوصاً در زیر فشار، مناطق معینی را به صورت اقطاع به قبایل و طوایف ترک میدادند که البته این هم، مشابه موارد دست اندازی، میتوانست منتج به غصب مال و زمین از مردم بومی شود.
گروه دیگر عبارت از طایفهها و دستههای مسلح آغوز بودند که به چهارگوشه خراسان و مابقی ایران و بعدها آناتولی حمله کرده و به قتل و غارت میپرداختند. این نوع دست اندازیها به خصوص پس از زوال قدرت مرکزی حکومت سلاطین بزرگ سلجوقی یعنی طغرل، آلب ارسلان و ملکشاه شدت گرفت که سعی میکردند مانع اینگونه دست اندازیها و قتل و غارتها شوند. در نهایت کار بدانجا کشید که در دوره سلطان سنجر، فرزند ملکشاه، دستههای اشرار آغوز در همدستی با دستههای قراختائیان، خوارزمشاهیان و حتی غوریان کوهستانی به جنگهای رودررو با لشکریان سلطان سنجر شروع کرده، آخرین سلطان قدرتمند سلجوقی را شکست دادند. این دوره آشوب و بی قانونی که مرکز آن در خراسان بود و به زودی به اقصی ولایات ایران سرایت کرده بود، باعث کشتار، غارت، تصاحب مال و زمین و خرابی شهرها و روستاها گردید.
در کتابهای تاریخ این اغتشاشات و شورشها «فتنه غُز» نام گرفته است. در ادبیات و به خصوص شعر فارسی چندین اثر در شکایت از این دوره تاریک تاریخ ایران به قلم آورده شده است. قصیده یا استمداد اهل خراسان به قلم انوری ابیوردی شاعر قرن دوازدهم میلادی خطاب به خاقان سمرقند و پسرخوانده سنجر از معروف ترین این اشعار است. سه بیت از آن قصیده:
به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر، نامهٔ اهل خراسان به بَرِ خاقان بَر. خبرت هست که از هرچه درو چیزی بود، در همه ایران، امروز نماندست اثر. خبرت هست کزین زیر و زِبَر شوم غُزان نیست یک پی ز خراسان که نشد زیر و زبَر.
اما دوران نسبتاً آرام سلاطین قدرتمند سلجوقی به سر رسیده بود و اشرار خودسر بیش از پیش خود را در تجاوز به جان و مال مردم صاحب اختیار میشمردند.
گروههای دیگری از قبایل و طوایف آغوز نیز بودند که در «غزوات روم» شرکت میکردند. این هجومها به دنبال نخستین غلبه بزرگ آلب ارسلان سلجوقی در شهر ملازگرد یا مانازکرد در شرق آناتولی ادامه یافت و شدت گرفت تا اینکه دویست سال بعد با فتح پایتخت روم شرقی قسطنطنیه (استانبول کنونی) پایان یافت.
کوچهای قبایل ترک از آسیای میانه به ایران، آناتولی، عراق و شام تقریباً پانصد سال از قرن یازدهم تا شانزدهم ادامه داشت. شدت و کاهش این کوچها، شکل، سمت و طول مدت هر کدام از آنها متغیر و وابسته به اوضاع سیاسی و اجتماعی هر مرحله تاریخی بود. درباره این کوچها آمار و ارقام دقیقی در دست نیست. اما به نظر میرسد هر بار یک طایفه یا قبیله کوچک یا بزرگ عبارت از چند صد یا حتی یکی دو هزار نفر با سواران مسلح و زن و کودک و احشام خود در حال کوچ بودند. بسیاری مورخین مانند باسورث نوشتهاند که «شمار ترکانی که در این ایام آمدند، چندان زیاد نبود، بلکه این جریان تا دوره تاخت و تازهای مغولان و پس از آن نیز همواره ادامه داشت».[۱۴] کلود کاهن نسبت ۱/۱۰ را حدس زده است، یعنی برای هر ده بومی یک فرد کوچ نشین. او مینویسد: «منطقی به نظر نمیرسد که مثلاً تصور کنیم دهها هزار و یا صدها هزار نفر در آن واحد کوچ کردهاند».[۱۵]. به نظر مورخ ترک، فاروق سومر، «کوچ معکوس» قبایل ترک آغوز از عثمانی به ایران در قرن پانزدهم و شانزدهم باعث تاسیس دولت صفوی در ایران و تغییر زبان آذربایجان شده است[۱۶].
مدتی پس از تاسیس دولت صفوی در ایران (۱۵۰۱ م) و پایان جنگهای عثمانی و صفوی این کوچها آرام گرفتند و قبایل کوچ نشین ترک که صرف نظر از تعلقات قومی و قبیلهای به تشکیل این دو دولت کمک عملی بسیاری کرده بودند، با گرفتن مزایایی مانند حکومت ولایات کوچک و بزرگ یا اقطاع زمین، یکجا نشین شده و در ترکیب ملتهای نوین ایران و عثمانی امتزاج یافتند.
شهرت منفی و مثبت ترکان
[ویرایش]با این ترتیب در قرون یازدهم و دوازدهم در ماوراءالنهر، خراسان و مابقی ایران در میان مردم بومی ایرانی و همچنین در ادبیات فارسی شاهد «شهرت متضاد» و مباحثه انگیز «ترکان» به عنوان غارتگر، بیرحم و در عین حال جنگاور و شجاع و همچنین زیبا و دلربا میشویم. یک نمونه آن را میتوان در این بیت سعدی شیرازی مشاهده کرد که دویست سال پس از آغاز کوچهای ترکان نوشته شده و هر دو جنبه این «شهرت متضاد» را در نظر دارد:
آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما میبرد، ترک از خراسان آمدست، از پارس یغما میبرد.
بسیاری از اشارههای ادیبان و شعرای ایرانی به ترکان در این دوره و یکی دو قرن بعد مانند بیت بالا معنایی دوگانه یعنی تغزلی و در عین حال انتقادی و سیاسی دارند. این موضوع اگرچه قرن هاست که اهمیت عینی و روزمره خود را از دست داده و همه آن اقوام و طوایف چادرنشین ترک، امروزه در جامعه ایرانی (و جامعه ترکی ترکیه) استحاله یافته و به بخش لاینفکی از این ملل و جوامع تبدیل یافتهاند، هنوز هر از گاهی موضوع بحثهای داغ و اغلب سیاسی جانبگیرانهای میشود که تعمیم آن به اوضاع و احوال کنونی غالباً گمراه کننده است.
هیچ حادثه تاریخی کاملاً شبیه حادثه تاریخی دیگری نیست. اما در منظر وسیع تر تاریخی، ورود ترکان به جوامع اسلامی و بعداً روم شرقی یعنی ترکیه کنونی حادثهای استثنایی نیست. از این نظر حرکات قومی و قبیلهای ترکان به مدت پانصد سال از قرن یازدهم تا شانزدهم از آسیای میانه تا ایران، آناتولی و اروپا هیچ هم بی شباهت به تجربه کوچ و هجوم هونها و ژرمنها به اروپا چند قرن پیش از ترکها و یا وایکینگها تقریباً همزمان با ترکها نیست. هر کدام و همه این تحولات تاریخی گویی به تبعیت از یک رشته قانونمندیهای تاریخی و اجتماعی، با همه فراز و نشیبها و تجربههای تلخ و شیرین خود، سهم خود را در امتزاج یکجانشین و کوچ نشین، دشت و شهر، چادر و خانه و در نتیجه تحول و تکامل عمومی تمدن بشری ایفاء نموده است.
جالب است که در همین دوره شهرت و اعتبار سلاطین ترک غزنوی و سلجوقی مانند سلطان مسعود غزنوی یا ملکشاه و سلطان سنجر سلجوقی بسیار مثبت بوده است. نام آنها در عین حال به عنوان حامیان حکومتی واحد و قدرتمند در ایران و فرهنگ و ادبیات فارسی در بسیاری از آثار این دوره ثبت شده است. «شهرت منفی» قبایل و دستههای مسلح ترک نیز بعد از سپری شدن دوره چادرنشینی و یکجا نشین شدن اکثر قبایل و همچنین امتزاج آنان با مردم بومی به فراموشی سپرده شد و تنها در آثار کتبی و ادبی مربوط به این دورهها باقی ماند. «شهرت مثبت» همان قبایل ترک که خاستگاه اصلی و گذشته سلاطین غزنوی، قراخانی، سلجوقی و خوارزمشاهی بودند، شجاعت، جنگاوری، رهبری و به این طریق حفظ انسجام سیاسی و دولتی در دورانی طوفانی و پر مخاطره برای کشورها و ملتهایی بود که پس از سپری شدن توفان مغول، ملتهای نوین خود را ایجاد کردند.
زیرنویسها:
[ویرایش][۱] ن. فصل «ماوراءالنهر پیش از اسلام» در همین کتاب
[۲] در سرزمینهای شمال و غرب دریای خزر «خزر» ها میزیستند. خزرها مجموعهای از اقوام مختلف با زبانهای گوناگون بودند، اما ظاهراً قشر حاکم آنان از باقیمانده هونهای مهاجر به این سرزمینها بودند که شاید با ترکان آسیای میانه قرابت داشته اند. خزرها پس از متلاشی شدن خاقانات ترکهای غربی، خاقان نشین خود را تاسیس کردند که تا قرن دهم پابرجا بود. خزرها چه در دوره ساسانیان و چه بعد از ظهور اسلام از ناحیه قفقاز دستاندازیهای زیادی به سرزمینهای ایرانی میکردند. خاقانهای خزر در قرن نهم یهودیت را پذیرفتند. در قرن هفتم و هشتم به دنبال حملات لشکریان عرب از دربند به مواضع خزرها، گروههایی از آنان به اسارت اعراب درآمده و به دستگاه خلافت عباسیان در عراق پیوستند. لشکریان عرب چندین بار با خزرها درگیر شدند و در نهایت با آنان صلح نمودند. بخشی از خزرها مسلمان شد و برخی دیگر به یهودیت یا مسیحیت گرایش پیدا کردند. خاقانات خزرها در قرن دهم مضمحل شد. موضوع خزرها در این کتاب مورد توجه چندانی قرار نمیگیرد زیرا آنها بر تحولات ماوراءالنهر، خراسان و ایران تأثیر مهمی نداشتند.
[۳] برای تفصیلات بیشتر درباره اغوزها ن. Golden: Introduction, pp. 205-210
[4] Golden, ibid, p. ۲۰۶
[5] C. E. Bosworth and G. Clauson: Al-Xwarazmi on the Peoples of Central Asia, p. ۳
[6] Kaşhğari/Dankoff: Compendium, I, p. 51
[۷] باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ج. پنجم، ص ۱۹۴
[۸] در دوران معاصر برخی منابع سعی میکنند میان تعابیر ترکمن و ترکمان حتی ترک تمایز قائل شوند. اما این کوششها مبتنی بر تقسیم بندیهای سیاسی و فرهنگی معاصر است، در حالی که در آن دوره همه ترک زبانان «ترک» نامیده میشدند و میان ترکمان و ترکمن فرقی شناخته نمیشد.
[۹] مقدسی: احسن التقاسیم، ترجمه علی نقی منزوی، ج ۲، ص ۳۹۵، ۳۹۸ در توصیف قصبه «اسپیجاب» در آسیای مرکزی
[10] C. E. Bosworth and G. Clauson, ibid, pp. ۳-۴
[11] Barthold: 12 Vorlesungen, p. ۷۷
[۱۲] ن. مسکویه رازی، تجارب الامم، ترجمه علینقی منزوی، ج. ۳، نسخه دیجیتالی «قائمیه»، ص ۲۷۵-۲۷۸؛ همچنین: عزالدین بن اثیر، تاریخ کامل، جلد ۱۲، ترجمه حمیدرضا آژیر، تهران ۱۳۸۳، ص ۵۱۰۹-۵۱۱۱، و در عین حال: فرای، تاریخ ایران کمبریج، ج. چهارم، ص. ۱۳۵
[13] Bosworth, Barbarian Incursions, p. ۲۱۰
[14] Bosworth: Barbarian Incursions, ibid
[15] Cohen, Claude: Osmanlılardan Önce Anadolu, İstanbul 2002, p 99-111: Türkiye’nin Doğuşu
[۱۶] فاروق سومر: نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، تهران ۱۳۷۱. اصل ترکی با این مشخصات: Faruk Sümer: Safevi Devletinin Kuruluşu ve Gelişmesinde Anadolu Türklerinin Rolü, Ankara, 1976