پرش به محتوا

ثروت ملل/کتاب دوم

ویکی‎کتاب، کتابخانهٔ آزاد

عنوان: «دربارهٔ ماهیت سرمایه، نحوهٔ انباشته شدن و کاربرد آن»

دسترسی سریع
کتاب یکم
کتاب دوم
کتاب سوم
کتاب چهارم
کتاب پنجم
واژه‌نامه

در جامعه‌ای که تقسیم کار صورت نگرفته است، لزومی ندارد که سرمایه‌ای انباشته شود. هرگاه آدمی گرسنه شد، به شکار می‌رود. هرگاه لباس‌اش کهنه شد، با پوست یک حیوان لباس نو می‌سازد. هرگاه کلبه‌اش مستهلک شد، با درخت و علفزار اطراف آن را تعمیر می‌کند.

وقتی تقسیم کار انجام شد، محصول هر کس فقط بخش کوچکی از نیازهای او را برطرف می‌کند. تولید محصول نهایی ممکن است مدت‌ها طول بکشد. لازم است که در طول این مدت، مایحتاج مورد نیاز این شخص در انباری ذخیره شود و به مرور در طول این مدت مورد مصرف او قرار گیرد. این انبار در واقع همان سرمایه است. این سرمایه باید قبل از شروع کار انباشته شده باشد.

از این نکته می‌توان نتیجه گرفت که هرچه سرمایه بیشتر و بیشتر انباشته شود، کار به همان نسبت به عملیات بیشتری تقسیم می‌گردد. هرچه تقسیم کار بیشتری رخ دهد، میزان تولیدات افزایش می‌یابد.

آن‌چه در این کتاب بررسی خواهد شد:

  1. سرمایهٔ فرد یا جامعه به چه قسمت‌هایی تقسیم می‌شود؟
  2. ماهیت و کارکرد پول چیست؟
  3. چگونه سرمایه توسط سرمایه‌دار به کار گرفته می‌شود؟
  4. چگونه سرمایه به دیگران وام داده می‌شود؟
  5. سرمایه چه تأثیراتی روی صنعت ملی، محصول سالیانه و کارگر می‌گذارد؟

[در این کتاب، کلمهٔ stock به صورت «موجودی» ترجمه می‌شود و capital به صورت «سرمایه». نویسنده این دو کلمه را به دو معنی مختلف به کار می‌برد. در کتاب یکم، هر دو واژه به صورت «سرمایه» ترجمه شدند.]

بخش یکم - دربارهٔ تقسیم سرمایه

[ویرایش]

وقتی موجودی شخصی فقط کفاف چند روز یا چند هفتهٔ وی را بدهد، وی تلاش می‌نماید تا با کار و تلاش خود چیزی بدست آورد تا قبل از اینکه موجودی‌اش تمام شود، جایگزین آن کند. درآمد چنین شخصی فقط ناشی از کار اوست. چنین است وضعیت تمام کارگران تهیدست عالم.

وقتی موجودی شخصی آنقدر باشد که بتواند ماه‌ها یا سال‌ها معاش او را تأمین نماید، او تمایل پیدا خواهد کرد که از این موجودی کسب درآمد کند. موجودی این شخص را می‌توان به دو بخش تقسیم نمود:

  • بخشی که برای «مصرف ضروری» خود اوست. این بخش سه نوع است:
    • بخشی از موجودی که برای این منظور کنار گذاشته شده.
    • درآمدی که از جاهای دیگر می‌آید.
    • چیزهایی که قبلاً خریده است و هنوز مصرف نشده است، مانند لباس و مبلمان.
  • بخشی که برای بدست آوردن سود به کار می‌رود. این بخش «سرمایه» نامیده می‌شود. سرمایه به دو صورت می‌تواند به کار گرفته شود:
    • تولید یا خرید محصولات به نحوی که با فروش آن بتوان سود بدست آورد. در این شرایط، محصول با پول معاوضه می‌شود و سپس با آن پول مجدداً محصول دیگری خریداری می‌شود. به این سرمایه، «سرمایهٔ در گردش» گفته می‌شود.
    • بهبود زمین یا خرید ماشین آلات. در این شرایط برای بدست آوردن سود احتیاجی نیست که این‌ها فروخته شوند. به این سرمایه، «سرمایهٔ ثابت» گفته می‌شود.

نسبت این دو نوع سرمایه بستگی به نوع شغل دارد. مثلاً سرمایهٔ یک تاجر تماماً در گردش است. در صنایع، سرمایه‌ای که صرف خرید ماشین‌آلات می‌شود، سرمایهٔ ثابت است و سرمایه‌ای که صرف پرداخت مزد کارگران می‌شود در گردش است.

سرمایهٔ ملی نیز به همین صورت تقسیم می‌شود.

بخش دوم - هزینهٔ نگهداری سرمایهٔ ملی

[ویرایش]

همانطور که در کتاب اول گفته شد، قیمت هر کالا از سه جزء تشکیل شده است: مزد کار، سود سرمایه و اجارهٔ زمین. چون این موضوع دربارهٔ هر کالا مصداق دارد؛ پس باید دربارهٔ کل تولیدات یک کشور نیز مصداق داشته باشد. یعنی ارزش معاوضه‌ای محصولات سالیانهٔ یک ملت باید به صورت مزد کارگر، سود سرمایه و اجاره زمین میان ساکنان آن کشور توزیع شود.

اجارهٔ ملک به دو بخش تقسیم می‌شود:

  • اجارهٔ ناخالص: شامل تمام آن چیزهایی است که کشاورز پرداخت می‌کند.
  • اجارهٔ خالص: آن چیزی است که پس از کسر تمام هزینه‌های نگهداری زمین برای مالک باقی می‌ماند.

به عنوان مثال، اگر اجاره‌ای که از یک زمین دریافت می‌شود، ۲۰۰ واحد پول باشد (درآمد ناخالص) و ۲۰ واحد پول برای تعمیرات آن زمین و ۲۰ واحد پول برای مدیریت آن زمین هزینه شود، در نهایت ۱۶۰ واحد پول به عنوان درآمد خالص برای مالک باقی می‌ماند. ثروت حقیقی مالک متناسب با اجارهٔ خالص اوست نه اجارهٔ ناخالص.

درآمد ناخالص یک ملت نیز شامل محصول سالیانهٔ زمین و کارگر است. درآمد خالص یک ملت برابر است با درآمد ناخالص منهای هزینهٔ نگهداری سرمایهٔ ثابت و سرمایهٔ در گردش. ثروت حقیقی یک ملت نیز برابر با درآمد خالص آن ملت است نه درآمد ناخالص.

نکته‌ای که باید به آن توجه شود این است که از میان چهار نوع سرمایهٔ در گردش (پول، آزوقه، مواد اولیه و تولید نهایی) فقط پول است که باید از درآمد ناخالص کسر شود؛ زیرا آن سه مورد دیگر را می‌توان مستقیماً مصرف نمود. پول صرفاً وسیلهٔ داد و ستد است و به خودی خود یک نوع محصول محسوب نمی‌شود. به عنوان مثال، ممکن است که بتوان امروز با ۱۰ واحد پول یک نان خرید اما ممکن است که ارزش پول ناگهان سقوط نماید و روز بعد برای خرید همان یک نان ۱۰۰ واحد پول لازم باشد.

هر بهبودی که در هزینهٔ نگهداری سرمایهٔ ثابت و سرمایهٔ در گردش (پول) اِعمال شود، باعث بهبود درآمد جامعه می‌شود. به همین جهت، استفاده از پول کاغذی (اسکناس) از طلا و نقره بهتر است. در این شرایط، یک شخصی که مردم به او اطمینان و اعتماد دارند، بانکی را تأسیس می‌کند و اسکناس چاپ کرده و به مردم وام می‌دهد و تضمین می‌کند که هرگاه مردم این اسکناس‌ها را برای او پس بیاورند، معادل آن به آن‌ها طلا و نقره می‌دهد. هرچند بانک‌ها معمولاً برای سود بردن خودشان، اسکناس‌هایی بیشتر از ظرفیت بازار تولید می‌کنند که این به ضرر جامعه است. آزادی بانک‌ها باید همیشه با وضع مقرراتی محدود شود تا جامعه در خطر قرار نگیرد.

بخش سوم - دربارهٔ انباشتگی سرمایه، یا کار مولد و غیر مولد

[ویرایش]

کار را می‌توان به دو نوع تقسیم نمود:

  • کار مولد: کاری که بر ارزش موضوع آن کار می‌افزاید. به عنوان مثال، کار یک صنعتکار سبب ایجاد ارزش افزوده در یک کالا می‌شود. کار انجام شده قابل ذخیره‌سازی است (تولیدات را می‌توان ذخیره نمود و بعداً استفاده کرد).
  • کار غیر مولد: کاری که بر ارزش موضوع آن کار نمی‌افزاید. مثلاً کار یک خدمتکار هیچ ارزش افزوده‌ای ایجاد نمی‌کند. کار خدمتکار را نمی‌توان ذخیره نمود.

سرمایه‌داری که صنعتکار را استخدام کرده در واقع هزینه‌ای نمی‌کند زیرا خود آن محصولاتِ تولید شده می‌توانند مزد و سود را فراهم کنند ولی کسی که خدمتکاری را استخدام می‌کند، هزینه‌هایش باز نخواهند گشت. در نتیجه سرمایه‌داری که صنعتکاران بیشتری استخدام کند، ثروتمندتر می‌شود و سرمایه‌داری که خدمتکاران بیشتری استخدام کند، فقیرتر می‌شود.

کار دولت با تمام کارمندانش و کار تمام نیروی دریایی و ارتش زمینی، کارهای غیرمولد هستند. البته این کارها مفیدند ولی خدماتی که آن‌ها امسال ارائه می‌کنند نمی‌تواند برای سال بعد ذخیره شود. بسیاری کارهای دیگر نیز همینگونه غیر مولد هستند: کشیشان، وکلا، پزشکان، شعرا، موسیقی‌دانان، خوانندگان و غیره. کار اینان به محض ارائه شدن از بین می‌رود و ذخیره نمی‌شود.

درآمد حاصل از محصولات تولیدی سالیانه را می‌توان به دو بخش تقسیم نمود: بخش اول صرف جبران هزینه‌های تولید و برگشت سرمایهٔ اولیه می‌شود (مثل خرید مواد اولیهٔ جدید برای شروع تولید برای سال آینده). بخش دوم به عنوان درآمد برای خود سرمایه‌دار یا مالک زمین در نظر گرفته می‌شود. مزد کارگران مولد با بخش اول تأمین می‌شود ولی مزد کارگران غیرمولد از بخش دوم تهیه می‌شود؛ بنابراین نسبت بین کارگران مولد و غیر مولد در هر کشور بستگی دارد به نسبت بین آن بخش از تولید سالیانه که برای برگشت سرمایه کنار گذاشته می‌شود و آن بخش که به عنوان درآمد جدا می‌شود و به موجودی شخص اضافه می‌شود.

در کشورهای ثروتمند، بخش اول بسیار بیشتر از بخش دوم است و بخش زیادی از ثروت تولید شده صرف تولیدات بیشتر می‌شود (حجم سرمایه به مرور بسیار بیشتر می‌شود و متعاقباً میزان سود نیز بسیار افزایش می‌یابد)؛ اما در کشورهای فقیر، بخش دوم بسیار بیشتر است و بیشتر ثروت بدست آمده به عنوان درآمد تلقی شده و صرف امور بیهوده و خوشگذرانی می‌شود.

نسبت بین کار مولد و غیر مولد ضرورتاً در هر کشوری اخلاق عمومی ساکنان آن را نسبت به کار و بیکاری نشان می‌دهد. نسبت بین سرمایه و درآمد، نسبت بین اشتغال و بیکاری را تعیین می‌کند. هرچه سرمایه بیشتر باشد، کار زیاد می‌شود و هرکجا درآمد بیشتر باشد، بیکاری شایع می‌شود. سرمایه با صرفه‌جویی زیاد می‌شود و با اسراف و ولخرجی از بین می‌رود. پس هر آدم ولخرج، دشمن جامعه و هر آدم صرفه‌جو، خیرخواه جامعه است.

دولت‌ها گاهی زیاده‌روی و افراط می‌کنند و هزینه‌های زیادی را صرف کارهای غیر مولد (مانند کارهای نظامی) می‌کنند. کوشش یکسان، ثابت و مستمر هر فرد برای بهبود شرایط زندگی خود، اغلب آنچنان نیرومند است که می‌تواند زیاده‌روی‌ها و سوء مدیریت‌های دولت را نیز جبران نماید و کشور را به سوی بهسازی و آبادانی و پیشرفت هدایت کند.

بخش چهارم - دربارهٔ موجودی‌ای که با بهره به وام داده می‌شود

[ویرایش]

پولی که با بهره به وام داده می‌شود همیشه از طرف وام‌دهنده، سرمایه تلقی می‌شود و انتظار دارد از آن اجاره دریافت نماید. یعنی وام‌گیرنده در طول مدت وام، هر سال سهم کوچکی از درآمد خود را به عنوان اجاره به وام‌دهنده می‌دهد و در پایان مدت وام، کل مبلغ وام دریافت‌شده را به وام‌دهنده پس می‌دهد.

از آنجاییکه سرمایه‌داران تمایل دارند که از سرمایهٔ خود سود بدست بیاورند، در نتیجه به مرور که میزان سرمایه بیشتر می‌شود به همان نسبت نیز میزان وام افزایش می‌یابد؛ اما به تدریج میزان بهرهٔ وام کاهش می‌یابد. کاهش بهره به علت زیاد بودن میزان سرمایه نیست، بلکه به این علت است که به تدریج پیدا کردن روش‌های پر منفعت برای کاربرد سرمایه‌ها دشوارتر می‌گردد. وقتی سرمایه زیاد می‌شود، تمایل برای استخدام کارگران نیز بیشتر می‌شود و به این ترتیب مزد کارگران افزایش می‌یابد.

در بعضی کشورها بهرهٔ سرمایه قانوناً ممنون شده است، اما چون در همه جا با کاربرد پول می‌شود چیزی بدست آورد، باید چیزی در مقابل استفادهٔ آن در هر کجا که مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد پرداخت شود. این قوانین به جای اینکه از رباخواری جلوگیری کنند، زیان ناشی از آن را افزایش می‌دهند؛ زیرا در این شرایط وام‌گیرنده باید علاوه بر پرداخت اجاره، مبلغی هم برای جبران خطر به وام‌دهنده بپردازد. در مقابل، در کشورهایی که بهرهٔ وام مجاز است، قانون یک سقفی برای مبلغ بهره تعیین می‌کند و درنتیجه از مشکلات جلوگیری می‌شود.

بخش پنجم - راجع به کاربرد مختلف سرمایه

[ویرایش]

سرمایه را عموماً می‌توان به چهار طریق مختلف به کار برد:

  • تهیهٔ محصول خام سالیانهٔ مورد نیاز جامعه (کشاورزی، معادن، شیلات)
  • آماده کردن محصول خام مزبور برای مصرف آنی (صنعتکاران)
  • حمل و نقل محصول از جاهایی که فراوان است به جاهایی که مورد نیاز است (بازرگانان عمده‌فروش)
  • برای تقسیم هر یک از موارد فوق به کارهای کوچکتر (خرده‌فروشان)

در امر کشاورزی، بخشی از کار توسط کارگران انجام می‌شود و بخش دیگر توسط خود طبیعت انجام می‌گیرد؛ درحالیکه در صنعت اینطور نیست و تمام کار را کارگران انجام می‌دهند. به همین دلیل، کشاورزی می‌تواند تعداد بیشتری کارگر فعال را به حرکت درآورد و به نسبت کارگرانی که استخدام کرده، ارزش خیلی بیشتری به تولید سالیانهٔ زمین و کار کشور می‌افزاید. از انواع مختلف سرمایه‌گذاری، سرمایه‌گذاری در بخش کشاورزی محققاً برای جامعه سودمندتر است. پس از کشاورزی، صنعت بیشترین تعداد کارگر را به حرکت انداخته و بیشترین ارزش افزوده را در محصول سالیانه ایجاد می‌کند.

سرمایهٔ تمام آحاد ملت نیز مانند سرمایهٔ یک فرد است و تنها از طریق پس‌انداز کردن درآمدها افزایش می‌یابد. هرچه این پس‌اندازها افزایش یابند، می‌توان آن‌ها را در کارهای پر درآمدتری به کار گرفت و درآمد بیشتری کسب نمود و انباشتگی سرمایه را به مراتب بیشتر نمود. علت اصلی ترقی سریع آمریکا به سوی ثروت و تعالی این است که تقریباً تمام سرمایهٔ آن‌ها تاکنون در کشاورزی به کار افتاده است. اگر آمریکایی‌ها از واردات کالاها جلوگیری کنند و انحصار این کالاها را برای تولیدکنندگان داخلی خود قرار دهند و بخش زیادی از سرمایهٔ خود را به این کار اختصاص دهند، پیشرفت کشورشان متوقف خواهد شد.

یک کشور زمانی به ثروت و غنا می‌رسد که سرمایهٔ کافی برای کشاورزی، صنعت و تجارت داشته باشد.

تجارت را می‌توان به سه دسته تقسیم نمود:

  • بازرگانی داخلی: مثلاً تاجر هلندی، محصولات کشاورزی از یکی از شهرهای هلند را به یکی دیگر از شهرهای هلند می‌برد و با محصولات صنعتی آن شهر مبادله می‌کند. این نوع تجارت، باعث پیشرفت کشور می‌شود.
  • بازرگانی خارجی: مثلاً تاجر هلندی پنبهٔ هلندی را به لهستان می‌فروشد و در عوض گندم از لهستان می‌خرد برای مصرف داخلی هلند. در این حالت، مزایای تجارت میان هلند و لهستان تقسیم می‌شود. پس تأثیر این نوع تجارت در پیشرفت کشور، نصف حالت فوق است.
  • بازرگانی حمل و نقل: مثلاً تاجر هلندی، گندم لهستان را به پرتغال می‌برد و میوه و شراب پرتغال را به لهستان حمل می‌کند. چنین تجارتی باعث حمایت و تقویت کارگران پرتغالی و لهستانی می‌شود. با اینکه این سرمایه مستقیماً برای حمایت کارگران هلندی به کار نرفته، اما سود ناشی از این تجارت به هلند برمی‌گردد و ارزش افزوده برای محصول سالیانهٔ زمین و کار کشور به وجود می‌آورد. تأثیر این تجارت در پیشرفت کشور کمتر از دو مورد فوق است.

در دو کتاب بعدی بررسی خواهد شد که چرا اشخاص ترجیح می‌دهند که سرمایهٔ خود را به جای کشاورزی، در تجارت حمل و نقل به کار اندازند.