ویکیکتاب:دستور خط
این صفحه یکی از شیوهنامههای ویکیکتاب است و جزء رهنمودهای ویکیپدیا شمرده میشود. مفاد و توصیههای این صفحه، نمایانگر آن دسته از استانداردهای مقالهنویسی/ویرایش است که بسیاری از ویراستاران، با اصول بنیادی آنها موافقاند. با وجود اینکه پیروی از مفاد این صفحه توصیه میشود، این مفاد جزء سیاستها نیست. در ویرایش و بهروزرسانی این صفحه جسور باشید، ولی لطفاً پیش از انجام تغییرات عمده از صفحهٔ بحث برای مطرحکردن آن تغییرات و نظرخواهی در مورد آنها استفاده کنید. |
این صفحه حاوی اطلاعات مفیدی درباره پروژه ویکیکتاب است. اگرچه این فهرستی از قوانین یا سیاستها نیست، اما حاوی اطلاعاتی درباره فرایند مهم ویکیکتاب، سفارشی و غیره است. این صفحه باید برای کاربران ما مفید باشد. لطفاً اگر اینطور نیست به ما اطلاع دهید. |
این دستور خط برگرفته از (و منطبق با) دستور خط فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و در واقع خلاصهای از آن محسوب میشود.
در برخی موردها دستور خط فارسی مبهم است یا توضیح ندارد. برای رفع این ابهامها، به فرهنگ املایی خطّ فارسی: بر اساسِ دستور خطّ فارسی مصوّب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نوشتهٔ علیاشرف صادقی و زهرا زندیمقدم مراجعه شود.
در زیر به موردهایی که بیشتر مورداختلافاند اشاره شدهاست و برای همین، ذیل برخی بخشها که ناقص است به چیزهای مشخص اشارهای نشدهاست.
بخشهایی که درون [] آمدهاست توضیحاتی است که در دستور خط فرهنگستان نیامدهاست.
برای بررسی کامل دستور خط، به کتاب اصلی، و برای موردهای ویژه، به فرهنگ املایی مراجعه کنید.
فاصلهٔ مجازی
[ویرایش]در زبان پارسی دو نوع فاصله داریم: فاصلهٔ برونکلمه و فاصلهٔ درونکلمه [فاصلهٔ مجازی]. این موردها باید سرِ جای خود رعایت شود.
- فاصلهٔ برونکلمه نشانهٔ استقلال دو واژه از هم است و برای «چند واژه» کاربرد دارد.
- فاصلهٔ درونکلمه [یا فاصلهٔ مجازی] برای جدانویسی درون «یک واژه» میآید.
املای واکهها و حرکتها
[ویرایش]واکههای کوتاه
[ویرایش]- ـَ: در اَسب و نَه
- ـِ: در اِسم و نامِه[۱]
- -ُ: در بُلند و رُوز
واکههای کشیده
[ویرایش]- و:
- دو (۲)، تو، چو
- مور، روز، لیمو، دارو
- جوشن، روشن، نو، رهرو
- خواهر، خویش
- وام، جواب، روان، ناو، لغو [این مورد واکه نیست، بلکه همخوانِ /v/ است.]
- ی
- میز، ریز، پری
- موسی، حتی، علیرغم
- یار، پیدا، نای [این مورد واکه نیست، بلکه همخوانِ /j/ است.]
تشدید
[ویرایش]برخی از واژههای پارسی نیز تشدید میگیرد. در جایی که ابهامبرانگیز است باید گذاشت.
- نمونه: معین و معیَّن، کره و کرّه، بنا و بنّا، [فرار و فرّار]
حرکتگذاری
[ویرایش]حرکت واژههای مبهم و نیز بیگانهٔ نامأنوس باید گذاشته شود
- نمونه: بُرْد و بَرَد، مِهْر و مُهْر، پسرْ علی را دید و پسرِ علی را دید
برخی پیشوندها و پسوندها
[ویرایش]قاعدههای زیر همیشگی است. موردهایی که استثنا دارد همهٔ استثناهایش آمدهاست. دقت شود که در هر مورد ممکن است دو بحث باشد: بخش قبلی و بعدی. هریک قاعدهٔ خودش را دارد.
ای (ندا)
[ویرایش]ای (حرف ندا) جدا از واژهٔ بعدی است
- نمونه: ای خدا، ای که
این و آن، همین و همان، هیچ و چه و که، را
[ویرایش][در موردهایی که باید جدا نوشت، گاهی فاصلهٔ مجازی و گاهی فاصلهٔ کامل باید باشد. دقت کنید]
- این و آن جدا از جزو و واژهٔ پس از خود است
- استثنا: آنچه، آنکه و اینکه، اینجا و آنجا، وانگهی
- همین و همان بی استثنا جداست
- نمونه: همین خانه، همینجا، همانجا، همان کتاب
- هیچ جدا از پس از خود است
- نمونه: هیچیک، هیچکدام، هیچکس
- چه از پسین جداست
- استثنا: چرا، چگونه، چقدر، چطور، چسان
- چه به واژهٔ پیشین میچسبد
- نمونه: آنچه، چنانچه، خوانچه، کتابچه، ماهیچه، کمانچه، قبالهنامچه
- را جدای از واژهٔ پیش از خود است
- استثنا: چرا (برایچه؟)، چرا («آری» در پاسخ پرسش منفی)[۲]
- که جدا از پیشین است
- استثنا: بلکه، آنکه، اینکه
- نمونه: چنانکه، آنکه (آنکسیکه)
- ابن و بن اگر میان دو اسم خاص (فلان پسر فلان) باشد هردو شکلش درست است
- نمونه: حسینبنعلی و حسینابنعلی، حسینبنعبداللهبنسینا و حسینابنعبداللهابنسینا
به و ب
[ویرایش]در این موارد چسبیده و پیوسته است:
- سرِ فعل یا مصدر («ب» زینت یا «ب» تأکید)
- نمونه: بگفت، بروم، بنماید، بگفتم (=گفتم)
- در موردهای بدین، بدان، بدو، بدیشان
- اگر صفت بسازد
- نمونه: بخرد [خردمند]، بشکوه [باشکوه]، بهنجار [نرمال]، بنام [نامدار]
- اگر شبه جمله بسازد
- بدرود [خدانگهدار]
در دیگر موردها جداست
- نمونه: به برادرت گفتم، بهسربردن، به آواز بلند، بهسختی، بهندرت، منزلبهمنزل، به نام خدا
تبصره: در برخی واژههای عربی «ب» از نوع فارسی نیست و باید سرهم باشد
- نمونه: بعینه، بنفسه، بشخصه، بذاته، برأیالعین، ماباِزا
انداختن و ...
[ویرایش]هرگاه «ب» زینت و «م» نهی و «ن» نفی بر سر فعلهایی که با الف دارای پیش یا زبر بیاید، الف میافتد
- نمونه: بینداز، نیفتاد، میفکن
[چون ایستادن و استادن با الفِ دارای زیر (مکسور) همراه است و در دستورخط قاعدهای نیامدهاست، طبیعتاً مجاز است که هر دو حالت «نایستاد» و «نییستاد» نوشته شود]
بی
[ویرایش]بی همیشه جدای از واژه یا جزو بعدی است. [گاهی فاصلهٔ کامل و گاهی مجازی]
- نمونه: بیخانمان، بیسروسامان، بیبندوباری، بی سلام و احوالپرسی سخن گفت.
البته در موردهایی که واژه بسیطگونه است (یعنی معنایش دقیقاً مرکب از جزوهایش نباشد) سرهم است.
- نمونه: بیهوده [هوده=حق]، بیخود، بیراه، بیچاره، بینوا، بیجا
می و همی
[ویرایش]می و همی همیشه جدا از فعلِ پس از خود [با فاصلهٔ مجازی] است
- نمونه: میرود، میافکند، همیگوید
هم
[ویرایش]هم همیشه جداست [فاصلهٔ مجازی در وندها] مگر در این موردها:
۱) واژه بسیطگونه باشد
- نمونه: همشهری، همشیره، همدیگر، همسایه، همین و همان، همچنین و همچنان
۲) جزو دوم تکهجایی باشد [به قول بچهدبستانیها یک بخش داشتهباشد]
- نمونه: همدرس، همسنگ، همکار، همراه
- البته اگر سرهمنویسی باعث دشواری شود بهتر است جدا باشد
- نمونه: همصنف، همصوت، همتیم
۳) جزو دوم با «آ» شروع شود
- نمونه: همایش، هماورد، هماهنگ
- البته اگر همزهٔ «آ» تلفظ میشود باید جدا نوشت:
- نمونه: همآرزو، همآرمان
تبصره: اگر واژه با «م» یا «ا» [آ نه، الف] شروع شود جدا باید نوشت
- نمونه: هماسم، هممسلک، هممرز
تر و ترین
[ویرایش]تر و ترین همیشه جدا [با فاصلهٔ مجازی] است
- استثنا: بهتر، مهتر، کهتر، بیشتر، کمتر
«ها» جمع
[ویرایش]ها جدا [با فاصلهٔ مجازی] و سرهم در هردو حالت درست است
- نمونه: کتابها و کتابها، باغها و باغها، چاهها و چاهها، کوهها و کوهها، گرِهْها و گرِهْها، [ماهیها و ماهیها]
البته در این موردها باید جدا [با فاصلهٔ مجازی] نوشت:
- به «ه» ناملفوظ بینجامد
- نمونه: میوهها، خانهها
- به «ه» ملفوظی بینجامد که به شکل «ه» شود:
- نمونه: فقیهها، پیهها، بهها
- پس از واژهٔ بیگانهٔ نامانوس به کار رود
- نمونه: مرکانتیلیستها، پزتیویستها
- هنگامی که خود واژهٔ اصلی به دلیلی مشخص شود
- نمونه: کتابها، متمدنها، [«باغ»ها، رایانه (کامپیوتر)ها، ...]
- پُردندانه (بیش از سه دندانه) داشتهباشد
- پیشبینیها، حساسیتها
- به «ط» و «ظ» بینجامد
- تلفظها، استنباطها
- جمع اسم خاص باشد
- سعدیها، فردوسیها، [حسنها و حسینها، علی داییها، ...]
میانجی
[ویرایش]فعلهای کمکی از مصدر بودن
[ویرایش]قاعدهها در کتاب فرهنگستان کمی آمدهاست. از روی این جدول همهچیز مشخص است.
البته به یک نکته توجه کنید: اگر میان واژه به مصوت (واکه) میانجامید میتوان از هردو میانجی «ی» و «همزه» استفاده کرد و در جدول هر دو نیامدهاست، مانند: زیبایی و زیبائی (زیبا استی)، [ما کارمندِ] توایم و توییم
واژههای مختوم به | میانجی | مثال |
---|---|---|
همخوان پیوندناپذیر | - | خشنودم خشنودی خشنود است خشنودیم خشنودید خشنودند |
«و» با صدای رهرو و نو |
- | رهروم رهروی رهرو است رهرویم رهروید رهروند |
همخوان پیوندپذیر | - | پاکم پاکی پاک است پاکیم پاکید پاکند |
ا با صدای «آ» | ی | دانایم دانایی داناست داناییم دانایید دانایند |
و با صدای «او» | ی | دانشجویم دانشجویی دانشجوست دانشجوییم دانشجویید دانشجویند |
و با صدای «تو» و «دو» (۲) |
همزه | توام تویی/توای توست توایم (شماکارمند)مترواید[۳] تواند |
«ه» ناملفوظ | همزه | خستهام خستهای خسته است[۱] خستهایم خستهاید خستهاند |
«ی» با صدای «ey» مانند ری |
همزه | تیزپیام تیزپیای تیزپی است تیزپیایم تیزپیاید تیزپیاند |
«ی» با صدای «i» مانند سی |
همزه | کاریام کاریای کاریست کاریایم کاریاید کاریاند |
ضمیرهای پیوستهٔ غیرفعلی
[ویرایش]در کتاب فرهنگستان تا حدودی به قاعدههای مرتبط اشاره شدهاست. از روی این جدول همهچیز مشخص است.
البته لازم است به یک نکته توجه کنید: اگر میان واژه به مصوت (واکه) میانجامید میتوان از هردو میانجیِ «ی» و «همزه» استفاده کرد و در جدول هر دو نیامدهاست، مانند: پیم و پیام
واژههای مختوم به | میانجی | مثال |
---|---|---|
همخوان پیوندناپذیر | - | برادرم برادرت برادرش برادرمان برادرتان برادرشان |
همخوان پیوندپذیر | - | کتابم کتابت کتابش کتابمان کتابتان کتابشان |
«و» با صدای رهرو و نو |
- | رهروم رهروت رهروش رهرومان رهروتان رهروشان |
ا با صدای «آ» | ی | پایم پایت پایش پایمان پایتان پایشان |
و با صدای «او» | ی | عمویم عمویت عمویش عمویمان عمویتان عمویشان |
و با صدای «تو» و «دو» (۲) |
همزه | رادیوام رادیوات رادیواش رادیومان رادیوتان رادیوشان |
«ه» ناملفوظ | همزه | خانهام خانهات خانهاش خانهمان خانهتان خانهشان |
«ی» با صدای «ey» مانند ری |
همزه | پیام پیات پیاش پیمان پیتان پیشان |
«ی» با صدای «i» مانند سی |
همزه | کشتیام کشتیای کشتیاش کشتیمان کشتیتان کشتیشان |
«ی» نکره و نسبت
[ویرایش]این ی همیشه میچسبد یا با میانجی نوشته میشود.
- پس از همخوانها: برادری، کتابی
- پس از «و» مانند پیرو و رهرو: پیروی، رهروی
- «ه» ناملفوظ: خانهای، بندهای، ویژهای
- در برخی موردهای ی مصدری و نسبت «ه» میافتد و «گ» جایش مینشیند، البته در نکره نه
- نمونه: خانگی، همیشگی، بندگی، ویژگی
در موردهایی که ابهامبرانگیز است باید [همراه با رعایت فاصلهٔ مجازی و کامل] آورد.
نکتهها
- در موردهایی که به «و» با صدای پرتو و رهرو بینجامد میتواند در دو حالت بیاید
- نمونه: پرتوِ آفتاب و پرتوی آفتاب، [پیروِ این طرح و پیروی این طرح]
- بجز در عنوان مقالهها، پس از «ه» ناملفوظ باید با «-ٔ» نوشت:
- نمونه: خانهٔ من، نامهٔ او[۲]
- در واژههای عربی «ی»دار با صدای «ا»، باید مانند تلفظ نوشت:
- نمونه: عیسای مسیح، موسای کلیم، [کبرای تصمیمگرفته]
همزه
[ویرایش]آغازی
[ویرایش]همزهٔ آغازی نداریم. مثلاً گاهی هیدروژن را ئیدروژن مینویسند که غلط است. همزهٔ آغازی در املای فارسی با آ یا الف میآید و نشانهٔ همزه ندارد.
- نمونه: اسب، او، ایران، انسان، استاد، [اوضاع، ایوان،] آمدن
میانی
[ویرایش]در همهٔ موردها روی کرسی «ئ» میآید مگر این موردها:
- اگر حرکت حرف پیش از همزه زبر (-َ) و حرکت خود همزه ـَ یا ـْ باشد، یا بر وزن عربی «مُتفَعِّل» باشد، روی کرسی «أ» میآید.
- نمونه: رأفت، تأسف، تلألؤ، مأنوس، شأن، متأسف، متأخر، متألم، متأثر
- نمونه: رئیس، لئیم، رئوف، مئونت، مطمئن، مشمئز
- استثنا: توأم
- اگر حرکت حرف پیش از همزه پیش و حرکت همزه «و» نباشد، روی کرسی «ؤ» میآید
- نمونه: رؤیا، رؤسا، مؤسسه، مؤذن، مؤثر، مؤانست
- نمونه: شئون، رئوس
- اگر حرکت حرف پیش زبر یا سکون باشد و حرکت همزه «ا»، به صورت «آ» میآید
- نمونه: مآخذ، لآلی، قرآن، مرآت
- نمونه: لئام، قرائات، استثنائات
در همهٔ موردهای دیگر روی کرسی «ی» میآید و در همهٔ واژههای پارسی و دخیل فرنگی روی کرسی «ی» نوشته میشود:
- نمونه: جرئت، هیئت، مسئله، مسئول
- نمونه: پروتئین، رئالیست، نئون
پایانی
[ویرایش]الف) اگر حرف پیش از آن مفتوح باشد (مانند همزهٔ میانی ماقبل مفتوح)، روی کرسی «ا» نوشته میشود:
- خلأ، ملأ، مبدأ، منشأ، ملجأ
ب) اگر حرف پیش از آن مضموم باشد (مانند همزهٔ میانی ماقبل مضموم)، روی کرسی «و» نوشته میشود:
- لؤلؤ، تلألؤ
ج) اگر حرف پیش از آن مکسور باشد، روی کرسی «ی» نوشته میشود:
- متلألئ
توضیح: کلمهٔ منشی در اصل مُنشِئ بودهاست که در فارسی «ء» به «ی» بدل شدهاست.
د) اگر حرف پیش از آن ساکن یا یکی از مصوّتهای بلند «آ» و «او» و «ای» باشد، بدون کرسی نوشته میشود:
- جزء، سوء، شیء، بُطء، بطیء، سماء، ماء، املاء، انشاء
توضیح: همزهٔ پایانی بدون کرسی در کلمات انشاء، املاء، اعضاء، در فارسی، در اضافه به کلمهٔ بعداز خود، غالباً حذف میشود و بهجای آن «ی» میانجی میآید، مانند انشای خوب، اعضای بدن، ولی حفظ همزهٔ آن هم صحیح است: انشاءِ خوب، اعضاءِ بدن.[۳]
- تبصرهٔ ۱: کلماتی مانند انشاء، املاء، اعضاء در فارسی بدون همزهٔ پایانی هم نوشته میشود که صحیح است.
- تبصرهٔ ۲: هرگاه همزهٔ پایانی ماقبل ساکن (بدون کرسی) یا همزهٔ پایانی ماقبل مفتوح (با کرسی «ا») یا همزهٔ پایانی ماقبل مضموم (با کرسی «و») به یای وحدت یا نکره متّصل شود، کرسی «ی» میگیرد و کرسی قبلی آن نیز حفظ میشود.
- جزئی، شیئی، منشائی، مائی، لؤلوئی
واژههای چندتکواژی
[ویرایش]سیاست مصوب برای واژههای مرکب [و مشتق و مشتقمرکب (دارای چند تکواژ)] این است: برخی ترکیبها باید جدا یا سرهم نوشته شود. دیگر چیزها به اختیار نویسندگان است. [البته دو حالت دارد: سرهم یا با فاصلهٔ مجازی. کسی نمیتواند با فاصلهٔ کامل بنویسد]
[این که میبینید هر مورد چند استثنا دارد در پی تداخل دو بخش سرهم و جداست.]
واژههایی که باید سرهم باشد
[ویرایش]- واژههایی که با پیشوند ساخته شدهباشد سرهم است. البته موردهای استثنا برای هم و بی و به در «املای برخی پسوندها و پیشوندها» بیان شد. بخشهای دیگر نیز شاید استثنا داشتهباشد
- واژههایی که با پسوند ساخته شدهباشد مگر در موردهای زیر:
- حرف نخست وند با حرف پیش از او یکی باشد
- نمونه: آببان، نظاممند، [مرگگاه]
- پسوند به عدد بچسبد
- نمونه: پنجگانه، دهگانه، پانزدهگانه (بیستگانی که یکای پول است استثناست)
- پسوند «وار» قاعدهٔ دقیقی ندارد و باید موردبهمورد بررسی شود
- نمونه: طوطیوار، فردوسیوار، طاووسوار، پریوار
- نمونه: بزرگوار، خانوار، سوگوار
- مرکبهای [یا مشتقهای] سادهگونه (بسیطگونه [واژهای که معمولاً در پی گذشت زمان ساده تلقی میشود])
- نمونه: یکشنبه، دوشنبه، آبرو، الفبا، آبشار، نیشکر، رختخواب، سیصد، هفتصد، یکتا، بیستگانی (یکای پول)، [گوسپند، اردیبهشت، دیوار، ...]
- بخش دوم با «آ» آغاز شود
- نمونه: پساب، گلاب، خوشاب، دستاس
- تبصره: اگر جزو دوم بیش از یک هجا داشتهباشد پیرو قاعدهٔ خاصی نیست و بسته به مورد است
- نمونه: دلاویز، پیشاهنگ، بسامد
- نمونه: دانشآموزی، دلآگاه، زبانآور
- هرگاه کاهش (حذف) یا افزایش واجی یا تبدیل و ادغام داشتهباشد:
- نمونه: هشیار، چنو، ولنگاری، شاهسپرم، نستعلیق، سکنجبین
- یک جزئش امروزه کاربر مستقل نداشتهباشد:
- نمونه: رنگرز، غمخوار، کهربا
- جدا نوشتن باعث ابهام شود
- نمونه: بهیار، بهروز، بهنام، کهکشان، کهگل، کهریز، [بهداشت، رهبر، بهبود]
- جنبهٔ سازمانی و اداری و صنفی یافتهباشد اگر بخش دوم تکهجایی باشد
- نمونه: استاندار، بخشدار، کتابدار، آشپز
واژههایی که باید جدا باشد
[ویرایش]مصدر مرکب و فعل مرکب از هم جدا نوشته میشوند:
- پاک کردن، سخن گفتم، نگاه داشتم
این دسته باید با فاصلهٔ مجازی جدا باشد
- ترکیبهای اضافی (صفت و موصوف، مضاف و مضافالیه)
- نمونه: آبلیمو، دستکم، شورایعالی، حاصلضرب، صرفنظر، سیبزمینی، آبمیوه
- بخش دوم با «الف» آغاز شود [در صورتی که الف نیفتد]
- نمونه: دلانگیز، عقبافتادگی، کماحساس
- دو حرف کنار هم بخشها همواجگاه باشد:
- نمونه: آییننامه، پاککن، کممصرف، چوبپرده
- مرکبهای پیرو (اتباعی) و تکراری و مانند
- نمونه: سنگینرنگین، پولمول، هقهق، تکتک
- یک بخش دخیل فرنگی باشد
- نمونه: خوشپُز، شیکپوش، پاگوندار
- عبارتهای عربی چندبخشی: معذلک، علیهذا، منبعد، انشاءالله، معهذا، حقتعالی، علیایحال
- تبصره: بسمه تعالی و باسمه تعالی هردو درست است.
- یک جزو عدد باشد
- نمونه: پنجتن، هفتگنبد، هشتبهشت، نهفلک، دهچرخه
- تبصره: یک بسته به مورد و با توجه به دیگر قاعدهها در هر دو حالت درست است
- نمونه: یکسویه و یکسویه، یکشنبه و یکشنبه، یکسره و یکسره، یکپارچه و یکپارچه
- جزو نخست «ه» ناملفوظ باشد (نکته: «ه» ناملفوظ در حکم حرف پیوند ناپذیر است و هیچگاه نمیچسبد ولی گاهی میافتد مانند هفتگی و خفتگان و بچگی)
- نمونه: بهانهگیر، پایهدار، کنارهگیر، [علاقهمند]
- با سرهمنویسی ابهام یا نامانویس یا پُردندانگی ایجاد شود، یا جزو معلوم نشود
- نمونه: حقیقتجو، عافیتطلبی، مصلحتبین، پاکضمیر، پاکرای، خوشبیاری
- واژه حرف آخرش چندگونه باشد:
- نمونه: پابرهنه و پایبرهنه، پامال و پایمال
- یک جزو واژهٔ مرکب صفت مفعولی یا صفت فاعلی باشد
- نمونه: اجلرسیده، نمکپرورده، اخلالکننده، پاککننده
- یک جزو اسم خاص باشد
- نمونه: سعدیصفت، عیسیدم، عیسیرشتهٔمریمبافته
- جزو آغازی یا پایانی بسامد زیاد داشتهباشد [کشیدگیاش زیاد باشد]
- نمونه: نیکبخت، هفتپیکر، شاهنشین، سیهچشم
واژههای چنداملایی
[ویرایش]برخی واژههای چنداملایی است. این موردها در دستورخط فهرست شدهاست و قاعدههایی دارد. میتوانید به فرهنگ املایی و دستور خط و نیز وپ:املای برخی واژهها مراجعه کنید.
واژههای عربی
[ویرایش]ة
[ویرایش]اگر ت تلفظ میشود «ت» و اگر -ِ تلفظ میشود «ه» ناملفوظ میآید:
- رحمت، جهت، قضات، مراقبت، برائت، نظارت
- علاقه، معاینه، نظاره، مراقبه، آتیه
- این موردها از قاعدهٔ پارسی پیروی میکند:
- نمونه: علاقهمند، نظارگان، معاینهٔ بیمار، مراقبهای
در این موردها ة میتواند حفظ شود:
- در چهار مورد «صلوة» و «زکوة» و «مشکوة» و «رحمةالله علیه» آن هم جایی که رعایت املای قرآنی مدنظر باشد
- در برخی ترکیبات عربی بسته به کاربرد
- نمونه: کاملةالوداد، لیلةالقدر، ثقةالاسلام، خاتمةالامر، دائرةالمعارف
- نمونه: آیتالله، حجتالاسلام
یٰ (الف مقصوره)
[ویرایش]باید به صورت «ا» نوشت نه «ی» مگر در این موردها:
- استثناهای حتی، الی، علیرغم، اولی، اُولی
- نامهای خاص
- نمونه: عیسی، موسی، یحیی، مرتضی، کبری [کبری خانم نه غیبت کبرا]،
- البته توجه شود همانطور که گفته شد این موردها هنگام چسبیدن «ا» میشود
- نمونه: کبرای تصمیمگرفته، یحیای پیغمبر، موسای کلیم
- ترکیباتی که عیناً از عربی آمدهاست
- نمونه: طوبیٰلک، اعلامالهدیٰ، بدرالدجیٰ، لا تُـعَدُّ و لا تُحصیٰ، سدرةالمنتهیٰ
- [(نمونههای دیگر: غیبت کبرا، مجلس سفلا، مجلس علیا، قرقوزآباد سفلا، هوا (به معنی هوای نفس)، خنثا، ...]
ترکیبات قرآن
[ویرایش]این ترکیبات وقتی رسمالخط قرآنی مدنظر است باید مانند خودش نوشته شود. ولی وقتی در پارسی است باید مانند پارسی نوشت مگر مواردی که گذشت.
در پارسی:
- اسمـٰعیل و هـٰرون و ... باید اسماعیل و هارون باشد
- مشکوة و صلوة و ... باید صلات و مشکات باشد
- یس و طه و ... باید یاسین و طاها باشد
- داود و طاوس و ... باید داوود و طاووس باشد
تنوین
[ویرایش]تنوین در صورتی که تلفظ میشود باید بیاید آن هم به شکل تنوین نه چیز دیگر
[نمونههایی مانند ابدا و ابداً، اصلا و اصلاً، ... هر دو درست است چون در فارسی هم ابدا تلفظ میشود هم ابدن و نیز اصلا و اصلن]
آوردن تنوین (ـًــٍــٌ) (درصورتیکه تلفّظ شود) در نوشتهها و عنوان مقالههای ویکیپدیای فارسی مجاز است.[۴][۵]
تنوین نصب
[ویرایش]در پارسی پرکاربرد است و باید به صورت عربی بیاید.
- واژههایی که همزه دارد، همزه روی کرسی ی میآید
- نمونه: جزئاً، استثنائاً، ابتدائاً
- واژههای که در عربی به ة میانجامد باید در پارسی روی ت بیاید
- نمونه: نتیجتاً، موقتاً، نسبتاً، حقیقتاً
تنوین رفع و جر
[ویرایش]این تنوینها مال ترکیبهای عربی است
- نمونه: مشارٌالیه، مضافٌ الیه، منقولٌ عنه، بعبارةٍاخریٰ، باینحوٍکان
جستارهای وابسته
[ویرایش]پاورقی
[ویرایش]- ^ در فارسی معیار ایران معمولا از نامِه استفاده میشود، هرچند طبق ضبط لغتنامه نامَه نیز معتبر است.
- ^ نمونه: علی را ندیدهای؟ چرا دیدهام. در خانه بود.
- ^ چون «تواید» معنا ندارد، «مترواید» آورده شد.
پانویس
[ویرایش]- ↑ «فرهنگستان زبان و ادب فارسی». ۲۰۱۶-۰۱-۲۹. بازبینیشده در ۲۰۱۶-۰۱-۲۹.
- ↑ قواعد کلی دستور خط: صفحهٔ ۶ بند ز و صفحهٔ ۱۲ ردیف ۷
- ↑ «نشانهٔ همزه». ۲۰۰۶-۱۰-۲۲. بازبینیشده در ۲۰۱۵-۰۸-۱۱.
- ↑ «واژهها و ترکیبات و عبارات مأخوذ از عربی». فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۰/۸/۳. بازبینیشده در ۰۹ بهمن ۱۳۹۵.
- ↑ اجماع برای استفاده از تنوین در عنوان مقاله
منابع
[ویرایش]- دستور خط فارسی/مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی ویرایش چاپ نهم تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۹ شابک ۹۶۴-۷۵۳۱-۱۳-۳